بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

بهمن   1387 ـ دسامبر 2008 

پيوند به ديگر نوشته های نويسنده در سکولاريسم نو

مردم در فاصله بین حکومت و اپوزیسیون

الاهه بقراط

 

در جمهوری اسلامی حتما نباید به سیاست پرداخت تا گرفتار شد. فعالیت  های اجتماعی و صنفی نیز پیگرد و حتی خطر نابودی به دنبال دارد. هرگونه فعالیت اجتماعی، از یاری به بیماران مبتلا به ایدز و روشنگری درباره این بیماری تا کمک به بیماران مبتلا به اعتیاد و به وجود آوردن امکانات انسانی برای درمان آنها، همان گونه فعالیت علیه نظام و به خطر انداختن امنیت ملی به شمار می  رود که دفاع از حقوق بشر و مبارزه برای آزادی بیان و چرخش آزاد اطلاعات و فعالیت برای برگزاری انتخابات آزاد و هر آن چیزی که به سرنوشت سیاسی مردم ایران مربوط می  شود.

 

مردم در محاق

هرگاه فرصت کردید به سایت ولی فقیه و رهبر سیاسی مذهبی جمهوری اسلامی، کسی که سرنوشت کشوری مانند ایران را در دست دارد، سر بزنید. از زندگینامه و خاطرات تا استفتائات ایشان نشان می  دهد ایران سی سال است در چه گندابی فرو رفته است. مضمون بقیه زمامداران و دولتمردان نظام بهتر از مضمون رهبر  نیست. تازه به این نکته هم توجه داشته باشید که آنچه در این سایت  ها می  خوانید در واقع گلچینی از فکر و سخنان زمامداران حکومت اسلامی است که برای ایجاد جذابیت و جلب مخاطبان دستچین شده  اند. سرنوشت محمود احمدی  نژاد این بود که به نماد بی  بدیل این مجموعه تبدیل شود و شاید هرگز نتوان کسی را بهتر از وی برای این نقش یافت.

چندی پیش از برگذاری رأی  گیری مجلس هشتم اسلامی، برخی از افراد و گروه  ها درست مانند امروز و درست مانند دوره  های پیش از هر رأی  گیری، بار دیگر به این گمان گرفتار آمده بودند که وضعیت بسیار حساس است و «اگر بتوان» مردم را برای فلان و بهمان بسیج کرد آنوقت «ممکن» است چنین و چنان شود.

این خانه  های «اگر» که همه به خوبی می  دانند در آنها نتوان نشست، هر بار بنا می  شوند و هر بار با پتک واقعیت از هم می  پاشند. در این میان هیچ بار به این نکته توجه نمی  شود که این بساز و بفروش  های خانه  های «اگر» حتی اگر به حساب هم آیند، تنها یک طرف قضیه به شمار می  روند و اگر طرفین دیگر نخواهند همکاری کنند، آنگاه سخن و یا سکوت ایشان جز برای ثبت در تاریخ محلی از اِعراب نخواهد داشت.

آنچه شرایط کنونی را ویژگی می  بخشد، همانا غیبت مردم از معادلات حکومت و اپوزیسیون هر دو است. در یک تغییر و تحول تدریجی که اتفاقا حکومت بیش از اپوزیسیون در آن نقش بازی کرده است، مردم به تدریج از آن فاصله گرفتند بدون آنکه به اپوزیسیون پیوسته باشند. این موقعیت سبب شادمانی هیچ کدام از دو طرف نمی  تواند باشد چرا که نمی  توان روی واکنش چنین مردمی حساب باز کرد. چند سالی هست که مردم در محاق بسر می  برند. حکومت تنها در صورتی می  تواند آنها را به سوی خود بکشاند که توسط چهره  های تازه بتواند برنامه  های سیاسی و به ویژه اقتصادی جذاب و عملی خود را به آنها بباوراند.

جمهوری اسلامی در حال حاضر، هم از نظر به میدان آوردن چهره  های تازه و هم ارائه برنامه  های سیاسی و اقتصادی جذاب و عملی کاملا ناتوان و عاجز است. خود حکومت چنان دست و پای خود را از یک سو در بندهای عقیدتی و ایدئولوژیک و از سوی دیگر در کلاف روابط مافیایی پیچیده است، که حتی اگر یکی دو نفری هم در آن وجود داشته باشند که بخواهند گامی بردارند- آن هم به طمع نجات خودشان و نظام  شان و نه برای مردم- خودی  های دیگر نخواهند گذاشت.

کار اپوزیسیون، اگر این کلمه را به سهو برای تمامی مخالفان جمهوری اسلامی که خواهان جایگزینی یک نظام دمکراتیک و مبتنی بر حقوق بشر به جای رژیم کنونی هستند به کار ببریم، چندان آسانتر از جمهوری اسلامی نیست. فضای انتزاعی اینترنت و فعالیت  های ماهواره  ای قطعا در روشنگری نقش دارند لیکن هرگز جای فعالیت و مبارزه متشکل را نمی  گیرند.  مبارزه  ای که برای پیروز شدن نه به چند میلیون عضو بلکه تنها به یک گروه منسجم و متشکل نیاز دارد. گروهی که بتواند خواست  های آن چند میلیون نفر را مختصر و مفید مطرح کرده و با تمامی امکانات مادی و معنوی خود، افکار عمومی داخلی و خارجی را برای مطالبه آن به حرکت در آورد. گروهی که ورای مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک حرکت کند چرا که وجود یک کشور و زندگی اجتماعی یک ملت همواره ورای این مرزها جریان دارد حتی اگر در دورانی مجبور به تحمل مرزهایی معین شده باشد. به نظر می  رسد امروز بر هیچ کس پوشیده نباشد که دوران خواب  های طلایی برای اینکه این حزب و یا آن گروه به تنهایی به قدرت برسد بطور قطعی بسر آمده است. آینده ایران یا در دست همه ایرانیان خواهد بود که از طریق احزاب مختلف نمایندگی می  شوند و یا در دور باطلی مانند امروز خواهد افتاد. ولی از آنجا که ایران در صد سال گذشته انواع و اقسام راه  ها را تجربه کرده است، این امید که سلسله خودکامگی و خشونت را برای همیشه به تاریخ بسپارد، بیش از پیش تقویت می  شود.

 

اپوزیسیون در انشقاق

محاق مردم یک مرحله گذار است. آنها نمی  توانند بیش از آنچه لازم است در این مرحله درجا بزنند. با این همه هنوز مسیری مه  آلود در پیش دارند و این در حالیست که ایران دست کم صد سال است در راه گذار به دمکراسی گام نهاده است. کسانی که مبدأ تاریخی تلاش مردم ایران را برای دمکراسی، همانا تأسیس جمهوری اسلامی قرار می  دهند، یک تجربه هفتاد ساله و پر فراز و نشیب را نادیده می  گیرند و تجربه جمعی ایرانیان را در سی سال جمهوری اسلامی خلاصه می  کنند. سالهایی که با سرکوب همه  جانبه همراه بوده است.

اینکه چرا این تلاش صد ساله تا کنون به نتیجه نرسیده است، بی تردید از یک سو به حکومت  های ایران ولی از سوی دیگر به جامعه و روشنفکران و گروه  های به اصطلاح پیشرو آن باز می  گردد. جامعه ایران نیز به اندازه حکومت، و چه بسا در برخی موارد بیشتر، در عقب نگاه داشتن خود نقش داشته و دارد. به یاد بیاورید پس از انقلاب مشروطه تصویب قوانینی مثلا در تأمین حقوق زنان تا چه اندازه از سوی روحانیان و هم چنین لایه  های سنتی جامعه با مقاومت روبرو می  شد. به یاد بیاورید مناسبات ارباب و رعیتی با چه فشاری از بالا و چه مقاومتی از پایین از جمله از سوی روحانیان و تحریک احساسات مذهبی جامعه توسط آنها سرانجام از جامعه رخت بر بست.  بیهوده نیست که در این سوی جهان می  گویند هر مردمی همان حکومتی را دارند که سزاوار آنند که در واقع بیان دیگری از همان تمثیل خلایق هر چه لایق است.

با این همه همواره و در هر جامعه  ای نه همه مردم، بلکه اقلیتی هست که نقشی پویا بازی می  کند و سرنوشت سیاسی و اجتماعی را رقم می  زند. این اقلیت اما در ایران همواره از یک سو دچار انشقاق بوده و از سوی دیگر در بسیاری موارد یا خود به خطا رفته و یا به خطا به دنبال مردم افتاده است. اینکه تنها نزدیک به دو درصد از واجدان شرایط جمعیت سی میلیونی ایران حاضر نشدند به نظام جمهوری اسلامی ایران در 12 فروردین 58 رأی بدهند، با هیچ منطق دیگری جز عقب  ماندگی جامعه و به اصطلاح روشنفکرانش قابل توضیح نیست. با ذکر این نکته ضروری که آن دو درصدی هم که رأی ندادند، الزاما از موضع مترقی و یا مبتنی بر دمکراسی نبوده است! به این ترتیب در میان این اقلیت نیز اغلب یک اقلیت دیگر وجود داشته که همواره نهیب زده و هشدار داده است آن هم در حالی که گاه شمارش چه بسا از یک درصد هم بیشتر نبوده است. چه تنهایی عظیمی!

گاه این اقلیت نیز شمارش چنان اندک  است که می  توان افراد آن را حتی به نام شمرد: کسانی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، احمد کسروی، صادق هدایت.  لیکن حتی در مورد اینان نیز این حقیقت را نباید نادیده گرفت که بیش از آنکه راهگشا باشند، منتقد بودند. منتقد آنچه وجود داشت. هیچکدام از اینان هابس، روسو، ولتر یا کانت نبودند. یعنی متفکر فلسفی- سیاسی نبودند. اقلیت پویای ایرانی همواره ناقص و نیمه بوده است: منتقد و متفکر سیاسی بوده است بدون آنکه انتقاد و تفکر سیاسی خود را بر دانش و شناخت فلسفی و اجتماعی بنا کرده باشد. آن تفکری هم که از خارج وارد شده و می  شود، خیلی زود به ابزار سیاسی تبدیل گشته و می  گردد.

تکلیف کسانی هم که خیمه تفکر خود را در وادی اسلام بر پا داشتند، معلوم است. از درون به اصطلاح خودکفایی فکری امثال جلال آل احمد و شریعتی و خیل عظیم روشنفکرانی که حتی کمونیست  هایش در محاکمات خود به صحرای کربلا می  زدند، نمی  توانست چیز دیگری جز حکومت اسلامی و همین جمهوری  اش که در برابر چشم همه ماست، حاصل شود. همین هم البته وارداتی است منتها نه از شرق یا غرب، بلکه از جنوب.

جهان  شمول بودن حقوق بشر اما سبب می  شود که حتی اگر نتوان رگه  های آن را در تاریخ و جامعه خود بازیافت (که چنین نیست) لیکن می  توان زیرپا گذاشتن آن را جا به جا نشان داد! و کیست که نداند تنها حقوقی را می  توان زیر پا نهاد که وجود داشته باشند حتی اگر در قانون تثبیت و تضمین نشده باشند. اعلامیه جهانی حقوق بشر، یعنی فراخواندن کشورها به رعایت این حقوق، عمرش به شصت سال می  رسد ولی قدمت حقوق بشر به اندازه حیات بشر است. سیر تاریخ را در هر جامعه  ای بنگرید، حکایت پر از فراز و نشیب تلاش برای کسب این حقوق و زیر پا گذاشتن آن است.  در مورد ایرانیان، در هیچ دورانی به اندازه سی سال جمهوری اسلامی حقوق مردم ایران به اشکال گوناگون زیر پا گذاشته نشده است. دامنه سرکوب جمهوری اسلامی با توجه به دورانی که جهان پشت سر می  نهد و با مقایسه ایران امروز با ایرانی که پس از انقلاب مشروطه به سوی هماهنگی خود با جهان امروز شتاب گرفته بود، بیش از پیش نمایان می  شود. مسیر تاریخ دچار گسست می  شود لیکن هرگز گسسته نمی  شود. از همین رو اتفاقا بار صد ساله دمکراسی و مدرنیته را در ایران سرانجام جمهوری اسلامی بر زمین خواهد گذاشت و خود به تاریخ خواهد پیوست، و آن زمانی خواهد بود که مردم از محاق به در آمده باشند.

7 ژانویه 2009

 

ماخذ

http://www.alefbe.com/article_Kayhanlondon_15Jan09.htm

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630