بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

فروردين   1388 ـ مارچ  2009 

 

در پاسخ به پرسش: روشنگری چيست؟

نوشته‌ی ايمانوئل کانت

ترجمه‌ی يدالله موقن

 

يادداشت مترجم: ترجمه‌های متعددی به زبان انگليسی از مقاله‌ی مشهور کانت «در پاسخ به پرسش: روشنگری چيست؟» موجودند. مترجم اين ترجمه‌ها را در اختيار داشته و از آنها سود برده است. علاوه بر اينها متن آلمانی مقاله‌ی کانت را در مجموعه آثار کانت (ويراسته‌ی ارنست کاسيرر و همکارانش) نيز مد نظرداشته است. کاسيرر مدعی است که فلسفه‌ی کانت قله‌ی فلسفه‌ی روشنگری است و در نقدی که بر کتاب هايدگر : «کانت و مساله‌ی متافيزيک» نوشته می‌گويد که کانت فيلسوف روشنگری بود و فيلسوف روشنگری باقی می‌ماند اگر اين طور باشد پس دانستن نظر کانت در باره‌ی روشنگری اهميت بسيار دارد. در اين مقاله کانت به روشن ترين وجه رويه‌ی قاطع عقلی فلسفه‌ی روشنگری و نيز خصوصيت تاريخی آن و ماموريتش را بيان می‌کند. فلسفه‌ی روشنگری در برابر بينش قرون وسطايي، که ادعا می‌کرد قدرت خود را از اعتقاد به وحی انبيای بنی اسراييل وعيسی بن مريم به دست می‌آورد و عمدتاً از طريق سنت و حکومتهای تئوکراتيک پشتيبانی می‌شد، بينش ديگری را می‌گذارد که بر خرد و قدرتهای فهم استوار است. انديشه‌ی اساسی که زير ساخت همه‌ی گرايشهای روشنگری است اين اعتقاد است که فهم بشر بر پايه‌ی قدرت خود و بدون کمکِ فوق طبيعي، توانايی درک سيستمِ جهان را دارد و اين شيوه‌ی تازه‌ی فهمِ جهان به شيوه‌ی تازه ای برای سلطه‌ی بر جهان می‌انجامد. روشنگری برای شناختِ جهانشمول اين اصل (يعنی توانايی فهم بشر برای درک جهان طبيعی و جهان انساني) در قلمرو‌های علوم طبيعی و عقلی يعنی در قلمرو فيزيک و اخلاق، در فلسفه‌ی دين، تاريخ، حقوق و سياست به پژوهش می‌پردازد. مطالعه‌ی کتاب: ارنست کاسيرر: فلسفه‌ی روشنگری ترجمه‌ی يدالله موقن (تهران، انتشارات نيلوفر، چاپ اول ۱۳۷۰، چاپ دوم ۱۳۸۲) برای فهم اين مقاله و نيز درک کل جنبش روشنگری ضروری است.

*************

روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خويش تحميل کرده است. صغارت، ناتوانی در به کاربردن فهم خود بدون راهنمايی ديگری است. اين صغارت «خود- تحميلی» است اگر علت آن نه در سفيه بودن بلکه در فقدان عزم و شهامت در به کارگيری فهم خود بدون راهنمايی ديگری باشد. شعار روشنگری اين است : Sapere Aude «در به کار گيری فهم خود شهامت داشته باش»!

تنبلی و بزدلی دلايلی هستند بر اين که چرا بخش بزرگی از انسانها، زمانی طولانی پس از آن که طيبعت، آنان را به بلوغ جسمی رسانده و از يوغ قيمومت ديگران آزاد کرده است همچنان با خرسندی در همه‌ی عمر صغير می‌مانند؛ و نيز به همين دلايل است که چرا برای ديگران چنان آسان است که خود را قيم آنان کنند.

چه راحت است صغير بودن! [آدم صغير پيش خود چنين استدلال می‌کند که] اگر کتابی داشته باشم [منظور کتاب مقدس است] که به جای فهمم عمل کند، اگر کشيشی داشته باشم که به جای وجدانم عمل کند و اگر پزشکی داشته باشم که به من بگويد که چه چيزهايی بخورم و چه چيزهايی نخورم و... در اين صورت نيازی ندارم که به خود زحمت دهم. اصلاً احتياجی ندارم که بينديشم؛ تا وقتی پول دارم ديگران جور مرا می‌کشند. قيم‌هايی که از سر خيرخواهي، سرپرستی انسانهای صغير را بر عهده گرفته اند زود در می‌يابند که بخش اعظم نوع بشر (شامل تمامی جنس لطيف) برداشتن گام به سوی بلوغ ذهنی را نه تنها دشوار بلکه بسيار خطرناک می‌دانند.

قيم‌ها پس از آن که گاوان خود را رام کردند و مطمئن شدند که اين زبان بسته‌های مطيع و سر به راه بدون يوغی که بر گردن دارند گامی بر نخواهند داشت، آنان را برحذر می‌دارند که مبادا اين يوغ را از گردن خود بيفکنند و آزادانه گام بردارند ؛ چون در آن صورت، خطر آنان را تهديد خواهد کرد. اما اين خطر واقعاً چندان بزرگ نيست؛ زيرا پس از آن که آنان چند بار بر زمين خوردند قطعاً سرانجام راه رفتن را فرا می‌گيرند، اما يک بار زمين خوردن، انسانها را چنان ترسو و وحشت زده می‌کند که ديگر نمی‌کوشند تا بر پای خود بايستند و بی کمک ديگران گام بردارند.

از اين رو برای فرد دشوار است که از صغيربودن که فطرت او شده است خود را بيرون آورد. او از صغيربودن خويش خرسند است و در وضع کنونی اش از به کار بردن فهم خود واقعاً ناتوان است؛ زيرا تاکنون هيچ کس اجازه‌ی چنين کاری را به او نداده است.

قوانين و اعتقادات جزمی که ابزارهای مکانيکی برای استفاده (يا بيشتر سوء استفاده‌ی) عقلانی از مواهب طبيعی بشرند، بندهايی هستند که صغيربودن فرد را دائمی می‌کنند. حتی اگر کسی بتواند اين بندها را بگسلد در آن صورت هنوز هم در پريدن از روی گودالی بسيار باريک مردد است، چون که او به اين نوع آزادی خو نگرفته است، در نتيجه فقط معدودی از انسانها موفق شده اند که ذهن خود را بپرورند و از صغارت بيرون آيند و راهی مطمئن در پيش گيرند.

اما احتمال اين که عامه‌ی مردم خود را روشن انديش کنند بسيار است ؛ در حقيقت، اگر آزادی داده شود، روشنگری تقريباً گريز ناپذير می‌شود. چون حتی در ميان کسانی که به عنوان نگهبانان توده‌های عوام برگزيده شده اند هميشه متفکرانی مستقل انديش هستند که يوغ صغارت را از گردن خود به دور می‌افکنند و روح درک عقلانی را در خصوص منزلت و حيثيت خويش و نيزدر مورد وظيفه‌ی هر انسانی که ديگر صغير نباشد و مستقل بينديشد می‌گسترند.

اما به ويژه اين موضوع را بايد در نظر داشت که توده‌ها را که برای نخستين بار قيم‌ها زير يوغ برده اند ممکن است آن قيم‌هايی تحريکشان کنند که ابداً توانايی روشن شدن را ندارند و توده‌ها نيز همه‌ی قيم‌ها را نا گزير سازند که زير يوغ بمانند ؛ زيرا ابداع خرافات چنان اثر زيان آوری دارد که ممکن است خرافات از ابداع کنندگان خود يا از اعقاب آنان انتقام بگيرد. از اين رو توده‌ها را فقط به کندی می‌توان روشن کرد. شايد يک انقلاب به خودکامگی فردی يا به رژيمی ستمگر يا چپاولگر پايان دهد ؛ اما انقلاب هرگز نمی‌تواند در شيوه‌های انديشه، اصلاح واقعی به وجود آورد ؛ بلکه بر عکس، خرافات جديدی که جای خرافات پيشين را می‌گيرند،، برای کنترل توده‌ی بی فکر، يوغِ عبوديت تازه ای را به گردن او می‌افکنند.

برای روشنگری از آن نوعی که گفتم فقط نياز به آزادی است، آن هم آن نوع آزادی که از همه‌ی انواع آزاديها، کمترين خطر را دارد ؛ يعنی آزادی در به کارگيری عمومی خرد خود در همه‌ی امور.

اما از همه سو اين فرياد را می‌شنويم که : چون و چرا مکن! افسر به زيردست خود می‌گويد: چون و چرا مکن ! مشق کن؛ مأمور ماليات می‌گويد: چون و چرا مکن! ماليات را بپرداز ؛ کشيش می‌گويد : چون و چرا مکن! ايمان داشته باش. (اما در جهان، فرمانروايی هست که می‌گويد تا می‌توانی درباره‌ی هر چه دلت می‌خواهد چون و چرا کن؛ ولی فقط فرمانبردار باش). همه‌ی اينها به معنای محدوديت‌هايی هستند که همه جا بر آزادی تحميل می‌شوند. اما کدام محدوديت سدّ و مانع روشنگری می‌شود و کدام محدوديت نه تنها در راه روشنگری سدّ و مانع ايجاد نمی‌کند بلکه موجب پيشرفت روشنگری نيز می‌شود؟

پاسخ من اين است: به کارگيری عمومی از خرد خود بايد هميشه آزاد باشد و فقط همين نوع به کارگيری خرد است که می‌تواند روشنگری را به ميان مردم ببرد.

اما از سوی ديگر، دامنه‌ی به کارگيری خصوصی خرد را اغلب می‌توان خيلی محدود کرد بی آن که مانع پيشرفت روشنگری شود. منظور من از اصطلاح به کارگيری عمومی خرد، به کارگيری يی است که يک پژوهشگر از خرد خود می‌کند تا با مردمان با سواد سخن گويد. و مقصود من از اصطلاح به کارگيری خصوصی خرد، آن نوع به کارگيری خرد است که يک شخص مثلاً در مقام کارمند اداره يا شاغل در يک مؤسسه در امور شغلی خود از خرد خويش می‌کند.

اکنون در بسياری امور که در خدمت منافع اجتماعی انجام می‌گيرند وجود نوعی مکانيسم ضروری شده است که از طريق آن بعضی از اعضای اجتماع به شيوه ای کاملاً منفعلانه رفتار کنند، به طوری که حکومت بتواند از طريق اين هم رأيی مصنوعی، آنان را به سوی مقاصد عمومی هدايت کند يا لااقل از نابودکردن اين مقاصد بازشان دارد. مسلماً در اينجا نبايد چون و چرا کرد بلکه برعکس، بايد فرمانبردار بود. اما تا آنجا که اين فرد يا آن فرد، که بخشی از اين ماشينِ اداری است، خود را عضوی از اجتماع، به منزله‌ی يک کل، می‌شناسد تا حتی خود را عضوی از جامعه‌ی جهانی می‌داند، پس می‌تواند در مقام يک پژوهشگر، به معنای اخص آن، از طريق نوشتن با عموم مردم سخن گويد و در اين مقام مسلماً می‌تواند در امور چون و چرا کند بی آن که با اين کار به آن اموری زيان برساند که به عنوان عضوی منفعل در ماشين اداری مسئولش است. بنابراين فاجعه بار خواهد بود اگر افسری در حين انجام وظيفه در درست يا مفيد بودن فرمان بالادستی خود چون و چرا کند. او بايد از فرمان اطاعت کند اما عادلانه نخواهد بود اگر او را، در مقام يک پژوهشگر، از بازگو کردن خطاهايی که در ارتش وجود دارند باز داشت يا مانع از قرارگرفتن اين خطاها در برابر عموم مردم برای داوری شد.

شهروند نمی‌تواند از پرداخت ماليات‌هايی که بر او بسته اند سرباز زند، در حقيقت، وقتی که او بايد اين مالياتها را بپردازد انتقاد از اخذ آنها موضوع بی‌ربطی است و نپرداختن آنها می‌تواند جرم تلقی شود و او مجازات شود (زيرا نپرداختن مالياتها می‌تواند به نافرمانی عمومی بينجامد). اما همين شخص در مقام يک پژوهشگر می‌تواند نظر خود را درباره‌ی ناروا يا حتی ناعادلانه بودن اخذ چنين مالياتهايی به گوش عمومِ مردم برساند و او با اين کار به هيچ وجه برخلاف وظيفه‌ی مدنی خود عمل نکرده است. همين طور نيز کشيش مقيد است که طبق اعتقاداتِ همان کليسايی که در استخدامش است به طلبه‌ها و مؤمنان حوزه‌ی کليسای خود تعليم دهد، زيرا براساس همين سرسپردگي، او را برای تعليم دادن و وعظ کردن استخدام کرده اند. اما او در مقام يک پژوهشگر، آزادی کامل دارد، و در حقيقت وظيفه دارد، که همه‌ی آن انديشه‌هايی را که با نيت خير دقيقاً بررسی کرده و نتايجی که درباره‌ی جنبه‌های غلط اعتقادات کليسايش بدانها رسيده است و نيز پيشنهادهای خود را برای بهترکردن امور دينی و کليسايی به اطلاع مردم برساند. در اين باره هيچ چيز نمی‌تواند بار سنگينی بر وجدانش بگذارد. زيرا آنچه را او به دليل مقامش به عنوان خادم کليسا وعظ می‌کند يا تعليم می‌دهد چيزهايی هستند که او در گزينش آنها هيچ اختياری ندارد ؛ بلکه تحت راهنمايی ديگران و به نام ديگران، آنها را تعليم می‌دهد يا وعظ می‌کند. مثلاً او در وعظ‌های خود خواهد گفت که : «کليسای ما به اين دلايل به اين تعاليم يا آن تعاليم اعتقاد دارد و آنها را به کار می‌بندد». او بدين وسيله برای مؤمنان عضو کليسايش همه‌ی کاربردهای عملی احکام را برمی‌شمارد که شايد خود او کاملاً به آنها اعتقاد نداشته باشد، با اين وصف می‌تواند اين کاربردهای عملی را بازگو کند ؛ زيرا کاملاً غيرممکن نيست که در آنها حقيقتی نهفته باشد و چيزی مغاير با ذاتِ دين در آنها پيدا نشود.

اما چنانچه او معتقد باشد که می‌تواند در آنها چيز‌هايی بيابد که مغاير با ذاتِ دين اند در آن صورت ديگر نمی‌تواند با وجدانی آسوده در مقام خويش باقی بماند بلکه بايد از مقام خود کناره گيری کند. بنابراين واعظی که استخدام شده تا در جمع مؤمنان وعظ کند صرفاً خرد خود را به طور خصوصی به کار می‌گيرد، زيرا هرقدر هم که جمع مؤمنان زياد باشد، باز هم در اينجا به کارگيری خرد جنبه‌ی خانگی [و خصوصی دارد نه عمومی]. از اين لحاظ، او در مقام يک کشيش آزاد نيست و نمی‌تواند هم باشد ؛ زيرا او طبق مقرراتِ کس ديگری عمل می‌کند.

اما برعکس، همين کشيش به عنوان پژوهشگری که از طريق نوشته‌های خود با عموم سخن می‌گويد، که اين عموم می‌تواند حتی مردم کل جهان نيز باشد، در به کارگيری خرد خود به طور عمومی‌از آزادی نامحدودی برخوردار است تا بتواند تواناييهای عقلانی خود را به کار برد و هر آنچه را در ذهن دارد بيان کند. زيرا حتی اگر قيم‌های دينی مردم، خود بخواهند که صغير بمانند، بيهوده است و اين خواست آنان فقط امور بيهوده را تداوم می‌بخشد.

اما آيا انجمنی از کشيشان يا مجمعی کليسايی و يا دسته‌ی کشيشان مقدس پرسبيتری (Presbytery) (که در هلند چنين عنوانی دارند) می‌تواند با مقيدکردن خود به تعاليمی تغييرناپذير و از طريق سوگند خوردن، مشروعيت پيدا کند تا قيمومت بر اعضای خود و از طريق آنان، قيمومت بر همه‌ی مردم را برای هميشه تضمين کند؟ پاسخ من اين است که اين کار غيرممکن است. زيرا هدف چنين قراردادی که مسدودکردن هميشگی راه روشنگری بيشتر نژاد بشراست، مطلقاً پوچ و باطل است ؛ حتی اگر اين قرارداد را عاليترين مقام کشور، شورای سلطنت و محکمترين پيمان نامه‌های صلح تأييد و تصويب کرده باشند. چون هيچ عصری نمی‌تواند خود را در بند کند تا چه رسد به آن که برای اعصار بعدی مقرر بدارد که بايد در شرايطی گذاشته شوند که بر ايشان ناممکن شود که دامنه‌ی شناخت خود را وسيعتر کنند (به ويژه در جايی که موضوع مهمی مانند روشنگری در ميان است)؛ يعنی رهايی بشر از خطاها يا به طور کلی افزايش روشن شدن او. در بند کردن اعصار بعدی جنايتی بر ضد بشريت است که سرنوشت اساسی او دقيقاً در چنين پيشرفتی قرار دارد؛ در نتيجه نسلهای بعدی کاملاً حق دارند که چنين توافق نامه‌هايی را نامعتبر و جنايتکارانه بشناسند و آنها را باطل اعلام کنند. معيار چيزی که مردم بتوانند بر سر آن، به منزله‌ی قانون، به توافق برسند در اين پرسش است : آيا آنان می‌توانند چنين قانونی را بر خود تحميل کنند؟ البته ممکن است که برای به جلو انداختن وضع بهتری از امور، نظم دينی موقتی را برای مدت زمانی کوتاه و معين در بعضی جماعتهای کليسايی برقرار کنند، ولی بايد به همه‌ی شهروندان، و به ويژه به روحانيان، که مقام پژوهشگر را دارند، آزادی خرده گيری عمومی از نارسايی‌های نهادهای دينی موجود را از طريق نوشتن بدهند. اين نظم دينی موقت می‌تواند تا وقتی ادامه پيدا کند که بصيرت درباره‌ی سرشتِ اين امور چنان آشکار و گسترده شده باشد که مردم (اگر نه متفقاً) لااقل با وفاقِ عمومی صدای خود را به گوش شهريار برسانند که او اين جماعتهای دينی را در کنف حمايت خود بگيرد که می‌خواهند طبق بصيرت جديدی که به دست آورده اند نهادهای دينی جديدی بر پادارند و خود را مجدداً سازمان دهند. ولی در مقابل نيز،جماعتهای دينی جديد حق مداخله در امور آن گروه از جماعتهای دينی را ندارند که می‌خواهند همچون پيش امور خود را اداره کنند. اما آنچه در اين ميان اکيداً ممنوع است اين است که اجازه داده شود که اين جماعتهای دينی جديد در يک سازمان دينی متشکل شوند که اساسنامه دايمی اش اين باشد که هيچ کس حق ندارد که به طور علنی و عمومی اين اساسنامه را مورد چون و چرا قرار دهد؛ حتی اگر مدت اين اجازه، از طول حيات يک شخص بيشتر نباشد. چون اگر چنين شود، در پيشرفت انسانيت به سوی اصلاح، دوره ای از زمان عاطل می‌شود و اين، به زيان نسل‌های آينده است. بنابراين تشکل سازمانی دينی بر پايه‌ی چنين اساسنامه ای بايد ممنوع باشد. شخصی ممکن است (برای مدت زمان کوتاهي) آنچه را بايد بداند،،يعنی روشنگری را، برای خود به عقب اندازد، اما اگر روشنگری را برای آيندگان و حتی برای خود به طور دايمی مردود بداند حقوق مقدس نوع بشررا نقض و پايمال کرده است. فرمان اين نوعی را که مردم نمی‌توانند برای خود وضع کنند مسلماً شهريار نيز نمی‌تواند آن را بر مردم تحميل کند؛ زيرا مرجعيت قانونگذاری او بر پايه‌ی اراده‌ی جمعی مردم است و اين اراده در شخص او تمرکز يافته است.

اگر شهريار در اين اراده، بهبودی حقيقی يا مورد نظر را در اوضاع اجتماعی ببيند که همگام با نظم مدنی است : پس می‌تواند اتباع خود را آزاد بگذارد تا آنچه را برای رستگاری خود ضروری می‌دانند انجام دهند، زيرا مداخله در امور وجدانی اتباع کار فرمانروا نيست. اما فرمانروا بايد از مداخله‌ی زورگويانه‌ی هر فردی در امور وجدانی ديگرافراد ممانعت به عمل آورد، او بايد تا آنجا که در توان دارد شرايطی را به وجود آورد که اتباع بتوانند آنچه را برای رستگاری خود بهترين می‌دانند در يابند و انجام دهند. اگر فرمانروايی در امور وجدانی اتباعش مداخله کند از فر و شکوهش کاسته می‌شود، زيرا در نوشته‌های اتباعش که نظرات خود رابيان می‌کنند او می‌تواند ميزان محبوبيت حکومتش را بسنجد. اما اگر او در چنين اموری مداخله کند و نوشته‌های اتباعش را که می‌کوشند انديشه‌های دينی خود رابيان کنند تحت نظارت حکومت قرار دهد و يا اين کار را زير نظر خود انجام دهد، در آن صورت او اين سرزنش را به جان خريده است که: «امپراتور بالاتر از دستور زبان‌دانان نيست»؛ و حتی از اين بد تر، اگر او در کشور خود ازاستبدادِ دينی چند روحانی مستبد بر ديگر اتباعش پشتيبانی کند، مرجعيت خود را به عنوان عالی ترين حَکَم بر باد می‌دهد.

اگر اکنون بپرسند که : «آيا ما در حال حاضر در عصری روشن انديش زندگی می‌کنيم؟ » پاسخ آن اين است : «نه، اما در عصر روشنگری به سر می‌بريم». اما در اوضاع کنونی بسيار چيزها که وجودشان لازم اند که انسانها، به منزله‌ی يک کل، بتوانند يا حتی خود را در وضعيتی قرار دهند که به آسانی بتوانند بدون راهنمايی بيرونی و با اعتماد به نفس، فهم خود را در موضوعهای دينی به کار برند، وجود ندارند. اما نشانه‌های روشنی در دست اند که نشان می‌دهند راه برای انسانها گشوده شده است که آزادانه در اين جهت به پيش روند. موانع در راه روشنگری عمومی ــ يعنی در راه رهايی انسانها از صغارتِ خود ــ تحميلی، بتدريج از ميان برداشته می‌شوند. از اين لحاظ، اين عصر، عصر روشنگری و قرن فردريک است.

شاهزاده ای که کسرشأن خود نمی‌داند که بگويد وظيفه اش اين نيست که در امور دينی اتباعش مداخله کند بلکه وظيفه اش اين است که به آنان در امور دينی شان آزادی کامل بدهد ــ او حتی عنوانِ غرور آميز تولرانت (مداراگر ديني) را نپذيرفته است ــ چون اين شاهزاده، خودش روشن انديش است و شايسته‌ی اين است که نسل کنونی و نسل‌های آينده او را به عنوان شخصی بستايند که برای نخستين بار- لااقل تا آنجا که به حکومت او ارتباط می‌يابد ــ نوع بشر را از صغارت آزاد ساخته و همه را آزاد گذاشته است تا خرد خود را در همه‌ی امور وجداني، آزادانه به کار گيرند. تحت فرمانروايی اين شاهزاده، کشيشان مقدس در مقام خودشان، به عنوان پژوهشگر، توانسته اند به دور از هر گونه تعصب و پيشداوری نسبت به وظايف رسمی کليسايی شان، آزادانه و علنی نظرات و نتايج تحقيقات خود را ــ حتی در مواردی که پژوهشهايشان با تعاليم پذيرفته شده در کليسايشان گهگاه مغايرتهايی داشته اند ــ برای بررسی دقيق در برابر چشم جهانيان بگذارند. به کسانی که اشتغالشان محدوديتی در پژوهشهايشان ايجاد نمی‌کند حتی آزادی بيشتری داده می‌شود. اين روحِ آزادی حتی به خارج از مرز‌ها نيز گسترش يافته است، حتی در جاهايی که بايد در برابر موانع بيرونی، که حکومتها بر اثر درک نادرستشان از وظايفشان برپا داشته اند، مبارزه کند. به چنين حکومتهايی می‌توان فرمانروايی اين شاهزاده را به عنوان گواهی درخشان نشان داد و به آنها تفهيم کرد که چگونه وجود آزادی به هيچ وجه سبب به هم خوردن نظم و هماهنگی عمومی نمی‌شود. اگرموانع بازدارنده‌ی عمدی برای نگاه داشتن انسانها در وضع توحش به کار گرفته نشوند، آنان به تدريج از حالت توحش بيرون خواهند آمد.

من کانون روشنگری را امور دينی دانسته‌ام؛ يعنی روشنگری را خروج انسان از صغارتی دانسته‌ام که خود بر خويش، بيش از همه در امور ديني، تحميل کرده است ؛ زيرا، نخست اين که فرمانروايان ما هيچ علاقه ای ندارند که در امور هنری و علوم، نقش قيمِ اتباعشان را بر عهده بگيرند.

دوم اين که صغارت دينی هم زيان بارترين و هم ننگين ترين نوع صغارت است. اما شيوه‌ی تفکر آن شخصی که اکنون در رأس دولت قرار دارد مايل به روشنگری در مباحث دينی نيز هست. همچنان که خواهان آزادی در قلمرو‌های علم و هنر است و می‌خواهد که اين آزادی‌ها حتی از اين قلمرو‌ها فراتر روند؛ زيرا دريافته است که آزادی هيچ خطری برای قانون گذاريش ندارد. بنابراين اجازه می‌دهد که اتباعش خرد خود را به طور عمومی به کار برند و انديشه‌های خود را در باره‌ی وضع قوانين بهتر در برابر جهانيان بگذارند؛ حتی اگر اين کار مستلزم انتقاد صريح و بی پرده از قوانين جاری باشد، ما در برابر خود چنين نمونه‌ی درخشانی را داريم. از اين لحاظ هيچ شهرياری سربلندتر از او نيست و از همين روست که به او افتخار می‌کنيم.

اما فقط فرمانروايی که خودش روشن انديش است و از توهمات وحشتی ندارد- چون ارتشی بزرگ و منضبط زير فرمان دارد که آرامش عمومی را تضمين می‌کند- می‌تواند سخنی بگويد که هيچ حکومت جمهوری جرأت گفتنش را ندارد: «درباره‌ی هر آنچه دلت می‌خواهد تا می‌توانی چون و چرا کن اما فرمانبردار باش». در اينجا نيز مانند ديگر جاها هنگامی که امور را از چشم اندازی وسيع می‌نگريم انگاره ای غريب و نامنتظره در امور بشری نمايان می‌شود ؛ انگاره ای که در آن همه چيز تقريباً حالت پارادوکسی دارد. به نظر می‌رسد که آزادی مدنی گسترده، برای آزادی انديشه مناسب تر باشد ؛ اما آزادی مدنی گسترده، موانعی بر طرف ناشدنی برای آزادی انديشه ايجاد می‌کند. برعکس، آزادی مدنی محدود، جای کافی به آزادی انديشه می‌دهد تا بتواند دامنه‌ی خود را کاملاً ًگسترش دهد. همان گونه که طبيعت، مغز را، که دلسوزانه از آن مراقبت می‌کرده است، زير پوسته‌ی سخت می‌پروراند، همين طور نيز دلبستگی به انديشيدنِ آزاد و خواستِ آزاد انديشی می‌بالد و به تدريج بر ذهنيت مردم اثر می‌گذارد (و از اين طريق، بيش از پيش، آنان را توانا می‌سازد که آزادانه عمل کنند). اين آزادی حتی اصول حکومتها را نيز تحت تأثير قرار خواهد داد؛ زيرا حکومتها در خواهند يافت که به نفع آنهاست که با انسانها، که اکنون بيش از ماشين شده اند، با حرمت رفتار کنند.          

ايمانوئل کانت، کنيگزبرگ درپروس، سی ام سپتامبر 1784

 

http://www.nilgoon.org/archive/yadollahmoughen/articles/Moughen_Kant_Enlightenmnet.html

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630