بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان    |   پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

آدرس اين صفحه با فيلترشکن:  https://newsecul.ipower.com/2009/08/13.Thursday/081309-Ali-Salari-Gains-and-Challenges.htm

پنج شنبه 22 مرداد 1388 ـ  13 آگوست 2009

 

دستاوردها و چالش هاي موج سبز

 

علي سالاري

 

اين سومين مقاله در مورد دستاوردها و چالش هاي موج سبز است. در اين سلسله گفتارها برآنم تا همگام با سير رو به رشد تحولات مربوط به موج سبز، مفاهيمي را که در نوشته هاي پيشين طرح شده تعميق بخشيده و با روشن ساختن زواياي تازه تري از چالشهاي موجود، به کارآمدترين راههاي ممکن و دستاوردهاي آن بپردازم.

 

ضرورت پيروزي گفتمان دموکراسي و اخلاق حقوق بشري

براي گذار مسالمت آميز به دموکراسي و حقوق بشر، قبل از رسيدن به پيروزي سياسي، اول نياز به پيروزي در عرصهء گفتمان و اخلاق داريم. برنده ترين سلاح گفتمان دموکراسي، اخلاق حقوق بشري مبتني بر مبارزهء مسالمت آميز آنست؛

·         گفتمان دموکراسي، يعني گفتماني باز و نقاد و نه بسته و ايجابي، پلورال و نه متعصب و تبعيض گرا، نسبي گرا و نه مطلق نگر و مقدس مآب، چند جانبه نگر و نه يک جانبه نگر و يا دوآليستي،

·         گفتار دموکراسي يعني گفتاري برآمده از وارسي و بررسي روشمند (علمي) و نقادانهء همهء تجارب و دستاوردهاي عيني و عملي و عقلاني خود و سايرين؛

·         گفتمان دموکراسي يعني گفتماني برآمده و در برگيرندهء مجموعهء عقايد، سلائق، نيازها، و نظرات متنوع تمدن بشري تا امروزي؛

·         گفتماني خردمدار و برآمده از خرد جمعي مردمي آگاه، مدرن و مدني که در اين مرحله از تاريخ ايران، بدنبال بدست گرفتن سرنوشت خويشند؛

·         گفتماني براي حاکميت مردم و نه حاکميت مطلقهء هيچ خدايي، هيچ ولي امر و فقيهي، هيچ فيلسوف و عالمي، هيچ سازمان ايدئولوژيکي، و هيچ حزبي خاص؛ بلکه حاکميت نسبي همهء خدايان، همهء فقها، همهء فلاسفه،  همهء متخصصين، همهء نهادهاي مدني، همهء سازمانها و همهء احزاب؛

·         گفتماني مطالبه محور، مدني، و قانونمدار(قانوني برآمده از مردم و نه ولي فقيه)، و نه صرفاً ايده آليست و آرمانگرا، هژموني طلب، مقدس مأب، ايدئولوژي محور، وپوپوليست.

 

اخلاق حقوق بشري، هم:

·         يعني اخلاقي بر مبناي ارزش هاي هرچه فراگير تر و جهانشمول تر انساني؛

·         يعني اخلاقي که مويد همهء خوبي هاي نوع آدمي و نافي همهء بدي هاي او از گذشته تا حال باشد؛

·         يعني اخلاقي مدرن، پويا، انساني، و جهانشمول؛

·         يعني اخلاق نافي تبعيض و اجبار، نافي ظلم و بي عدالتي،  نافي سرکوب و سانسور، مخالف تفتيش عقايد و تحميل افکار و ايده ها؛

·         يعني اخلاقي که نه تنها مويد جوهرهء پيام انبياي مرسل و نامرسل پيشين، بلکه بيش از هرچيزدستاورد مبارزات پايان ناپذير آدمي براي ساختن زندگي و جامعه اي بهتر و انساني تر بوده و مي باشد؛

·         يعني اخلاقي که مباني انسان محورآن در فرمان کورش کبير، مگناکارتاي انگليس، قرارداد وستفاليا، اعلاميهء حقوق مدني آمريکا، اعلاميهء حقو بشر، و دستاوردهاي قانوني پيشرفته ترين دموکراسي هاي امروز به ثبت رسيده، تکامل يافته، و بطور روزافزوني محقق شده، و کارآيي اش به اثبات رسيده است.

 

بدرستي امروزه موفق ترين دموکراسي ها، که پيشرفته ترين جوامع امروزي نيز هستند، تنها به برکت تصويب و بکارگيري قوانين مربوط به الغاي هرگونه تبعيض در برخورداري از حقوق، فرصت ها و امکانات در ميان همهء شهروندانشان، توانسته و قادر بوده اند که تنوع و چندگانگي فرهنگي، قومي، مذهبي و ايدئولوژيک شهروندانشان را نه به تهديد بلکه به فرصتي براي پيشرفت و ترقي و تعالي جامعه تبديل کنند. 

گفتمان دموکراسي و حقوق بشر همانا مبرم ترين نياز، فراگير ترين خواست، و مترقي ترين گفتمان دوران ماست.

تجارب و دستاوردهاي موفق ساير جوامع در اين زمينه مستحکم ترين پشتوانهء نظري و بهترين ملاک قضاوت مدافعين اين گفتمان است.

بي گمان راهکار پيروزي در گفتمان دموکراسي و اخلاق انسان مدار نيز همان مبارزهء مسالمت آميز مدني ست که امروزه در موج سبز تجلي يافته است.

فکر مي کنم که با وجود تجارب موفق دموکراسي و حقوق بشر در جهان امروز، ديگر اين سئوال به ذهن کسي خطور نکند که مگرمي شود؟ تنها سئوالي که بعنوان ايراني بايد پيوسته از خود بپرسيم اين است که چطوراين دستاوردها را بومي کنيم؟ و چرا مجبوريم نقد سازندهء منتقد و نظر مخالف را ارج نهيم؟

براي رسيدن به آزادي و دموکراسي نمي شود محصولات دستپخت و يا الگوهاي، هرچند خوب، ديگران را بطور چشم و گوش بسته، وارد و يا عيناً کپي کنيم. اين روش ها در تقليد از مدرنيزاسيون و سکولاريزه کردن کشور به روش ديگران، در همين ايران امتحان شده و جواب نداده است. بنابراين، بايد و مي توان در پي بومي کردن دستاوردهاي ديگران بود.

براي اين کار، به تخصص در علوم انساني، بويژه به خودشناسي با نگاه امروزي، و شناخت ديگران با نگاه معطوف به هويت و منافع خودي نيازمنديم. از اين طريق قادر خواهيم بود تا فاکتورها و عوامل مشابه و يا متفاوت، و وجوه سنتي و مدرن، بين جامعهء خود و ديگران را، در هر زمينه، منجمله در تاريخ و تمدن، در فرهنگ و جامعه، و در اقتصاد و سياست، از هم بازشناخته، کاستي ها و مشکلات را، در مقايسه با ديگران، نشان دهيم؛ و راه حل مشکلات را نه صرفاً از طريق آزمايش و خطا، که پر هزينه و اي بسا بي حاصل است، بلکه در بستر تفهيم و تفاهم و اقناع، نقد و ديالوگ نظري، تحمل و گراميداشت نظر مخالف، و آموختن از تجارب موفق و ناموفق ديگران، ياد بگيريم.

بعبارتي، تا زماني که نتوانيم خود را در آيينهء ديگران، بويژه منتقدين و مخالفينمان، ببينيم، قادر به ارج نهادن به دارايي ها و مثبتاتمان، و نيز کاستن از ضعف ها و کمبودهايمان نخواهيم بود. اين ضرورت حياتي، اهميت تحمل و مدارا و ارج نهادن به آزادي نظر و عمل مخالف را نشان مي دهد. امري که در دموکراسي هاي پيشرفته، به اثبات رسيده و بطور قانوني و نهادينه جا انداخته شده است.   

 

روحانيت شيعه با حاکميت مردم چگونه کنار خواهد آمد؟

در نوشتار پيشين از سه فاکتور قدرت در ايران معاصر سخن گفته شد که عبارتند از قدرت حکومت، قدرت خارجي، و قدرت مردم. در زمانيکه امپراطوري هاي ايراني چهارصد و پانصد سال عمر مي کردند، بحث قدرت مردم بميان نبود و قدرت خارجي عامل چندان تعيين کننده اي نبود. حکومت شاهنشاهي ايران، در آن دوران ها، مشروعيتش را از وراثت و مذهب مي گرفت.

بعد از حملهء اعراب و مغولان، نقش قدرت خارجي در تعيين سرنوشت ايران و ايراني بارزتر شد، و ايرانيان براي حفظ هويت تاريخي خود به عرصهء فرهنگ و ادبيات و نيز مذهب تشيع تمسک جستند.

با شکست ايرانيان در جنگ با روس ها، ايرانيان در پيجويي علت آن شکست ها ناچار سر از فرنگ درآوردند، با علوم و تکنولوژي و روش زندگي مدرن رفته رفته آشناتر شدند. بميزان گسترش آگاهي هاي مدرن، کنترل قدرت رو بتزايد مردم از انحصار حکومت خارج مي شد.

از جنبش تنباکو تا انقلاب ضد سلطنتي، مهار قدرت اکثريت مردم در دست روحانيت شيعه باقي ماند، بويژه که در اين دوران غير حکومتي بودند. اگرچه نقش شيعه و روحانيت آنرا در شکل دهي هويت و مدنيت ايرانيان دوران اسلامي، نمي توان کتمان کرد، ولي، اين نقش و جايگاه در آيندهء ايران به چگونگي کنارآمدن آن با "قدرت و حاکميت مردم" بستگي خواهد داشت.

در مجموع، در ايران معاصر، سه وجه قدرتي که در بالا ذکرشد، بدست استعمار، استبداد، و ارتجاع رقم خورده است. اين سه نيرو، برغم رقابت و تضاد صوري، در ممانعت از پاگرفتن قدرت و حاکميت مردم داراي منافع مشترک بوده اند؛ و در شکست رفرم هاي سياسي از بالا، و نيز انقلابات اجتماعي از پايين، دست بدست هم داده اند. روحانيون متحجر فکر مي کنند با قدرت گيري مردم، نقش شباني و امتيازات خود را از دست مي دهند. شاهان و حاکمان مستبد هم از ترس از دست دادن قدرت، ظرفيت و جرأت تحمل فرد و نيروي مستقل، منتقد و مخالف را نداشته اند. خارجي ها هم ، اعم از همسايگان و نيز قدرت هاي غرب و شرق هم  از دولت مقتدر و حاکميت مردمي استقبال نمي کنند، چرا که مي دانند حکومت غير مردمي و نامشروع، براي استمرار بقايش مجبور است به دامن آنها بياويزد و به منويات آنان تن دهد. بنابراين، همدستي اين سه نيرو عامل اصلي عدم موفقيت وجه نوين قدرت، يعني حاکميت مردم، در رفرم ها و انقلابات پيشين، و متقابلاً، عامل اصلي موفقيت کودتاهاي (استعماري، ارتجاعي، و استبدادي) در ايران معاصر بوده است.

آيا روحانيت شيعه طي سه دههء گذشته براي خودش اعتبار و حرمت و آبرويي باقي گذاشته است؟  واي بروزي که جنايات و تجاوزات پشت پردهء صحنهء اعترافات و اعدام هاي سه دههء گذشته برملا گردد؛ آنروز با شکست اخلاقي روحانيت، چنين بنظر مي رسد که اکثرايرانيان، نه تنها از خامنه اي بلکه از اسلام و مسلماني عبور خواهند کرد. 

 

موج سبز و چشم انداز تحقق قدرت و حاکميت مردم

در رفرم ها و انقلابات معاصر نيروهاي طرفدار حاکميت مردم، تا آنجا که در توانشان بوده، از چالش ها و رقابت هاي بين حاکمان، بين دول استعماري و بين روحانيت شيعه استفاده کردند. تفاوت اين بار در اينست که طرفداران حاکميت مردم در موج سبز، نه تنها حاکميت را، روحانيت را، نيروهاي اپوزيسيون را و قدرت هاي خارجي را شقه کرده اند، بلکه قادرند و بايد، بدليل ارادهء اکثريت جامعهء ايران و پشتوانهء فکري و عملي حاميان و حاملانش در داخل و خارج از کشور، در معادلهء تعادل قوا نيز، در هر سه جبهه، کفهء ترازو را به نفع حاکميت مردم و موج سبز بچرخانند.

در درون حاکميت، بخش معتقد به جمهوريت و ولايت مشروطهء فقيه، خواسته و يا ناخواسته، از حاکميت کنده و يا حذف شده اند. حاکميت بدليل سرکوب و کشتار بي رحمانه و شقاوت هاي بي حدّ و حصر در ميدان مبارزهء اخلاقي بازنده شده و به همين دليل بخش اعظم روحانيون شيعه، اعم از سنتي، ميانه رو و مترقي که خود را حافظان اخلاق جامعه مي دانند، به حاکمان متحجر اعتراض کرده و از موج سبز حمايت کرده اند.

در ميان اپوزيسيون سنتي هم موج سبز، گفتمان راديکال طلب انقلابي و ايدئولوژيک را تحت تأثير قرار داده و باعث شده تا بخش عظيمي از آنان به گفتمان دموکراسي و حقوق بشر و مبارزهء مسالمت آميز موج سبز بپيوندند.

در عرصهء بين المللي هم بويژه ايرانيان خارج از کشور، به پشتوانهء ادامهء اعتراضات داخل، موج سبز را جهاني ساخته، از ظرفيت گفتمان تأثيرگذار گفتمان دموکراسي و حقوق بشر و مبارزهء مسالمت آميز مي توانند، بويژه در غرب و آمريکا، به غايت استفاده کنند. اين کار باعث شده تا پراگماتيست هاي ليبرال در غرب و آمريکا، نتوانند به بهانهء حفظ منافعشان، از کودتاچيان حمايت کنند و جلوي حاکميت مردم در ايران را بگيرند. رآليست هاي جمهوري خواه که هميشه بر گفتمان امنيت پاي مي فشرند نيز، با تهديد جدي امنيتي ناشي از سيطره و حاکميت کودتاچيان که درپي دستيابي به انرژي هسته اي و اي بسا بمب اتم هستند، نمي توانند با آنها به مصالحه برسند و بنابراين از موج سبز حمايت مي کنند.

اين حمايت هاي بين المللي را بايد به خواست تحريم هوشمند سياسي، نفتي و تسليحاتي و نيز تحريم تکنولوژي که در جهت سرکوب و سانسور در ايران بکار مي روند، به ماده تبديل کرد. استفاده از ظرفيت ها و پتانسيل گفتمان دموکراسي و حقوق بشر در حوزهء عمومي باعث مي شود که غرب و آمريکا نتوانند با کودتاچيان در ايران بر سر تاراج منابع و منافع ملک و ملت به توافق برسند.

ضمناً، اگر بحث تحريم ها را جدي نگيريم، غرب و آمريکا در اين مورد متناسب با منافع خود تصميم خواهند گرفت و برآورد تصميماتشان را به دلار، مثل مصادره و جريمه و اين قبيل روش ها، و نه معطوف به منافع مردم ايران و حقوق بشر خواهند سنجيد. آنها که امروزه از تحريم هوشمند حمايت نکنند فردا خود را در مقابل حملهء خارجي منزوي خواهند يافت.

بنابراين، موج سبز، بعنوان جنبش دموکراسي خواهي غير خشونت آميز مردم ايران، هم در عرصهء تعادل قواي دروني حاکميت، منجمله در بدنهء مديريت حاکميت که با مردم سروکار دارند، هم در سطح جامعه و هم در عرصهء بين المللي از بخت و اقبال و موقعيت کم نظيرموفقيت برخوردار است که در صورت استمرار، بسط و گسترش، پرهيز از راديکاليسم، اتکا به خرد جمعي همهء حاميان رنگارنگش، مي تواند چشم انداز روشن پيروزي را بسا نزديکتر سازد.    

 

گفتمان حاکميت مردم در نظريات روحانيت شيعه

در درون مذهب اسلام، بحث نوع حاکميت از اختلاف انگيزترين و پايه اي ترين بحث ها از صدر اسلام بوده است. برخي مثل خوارج از "حاکميت الله" کوتاه نمي آمدند و قرآن، را بعنوان سخن وحي و فصل الخطاب،  برسر نيزه مي کردند. برخي بر "سنت پيامبر" مبني بر شوراي خواص و صحابه، که امام علي هم از همان طريق خليفهء مسلمين شد، پاي فشردند و اهل سنت را پاي گذاردند. برخي هم حاکميت را از آن "ولي خدا"، که لابد بعد از پيامبر بايد به علي (ولي الله) و ذريهء فاطمه به ارث مي رسيد،  دانستند و تحت تأثير فرهنگ و مذاهب ايراني، شيعهء دوازده امامي را بنيان نهادند. حکومت هاي اموي و عباسي نيز اسلام را سرپوش و بهانه اي براي حفظ و بسط امتيازات و سنت هاي متفاوت قبيلگي و عشيرتي خود ساختند. بحث هاي مربوط به معتزله و يا اشاعره هم از آنجا که منشاء تفويض و يا جبرمورد نظرشان را خارج از انسان، يعني از چهارچوب اعتقادات لاجرم محدود و بستهء مذهبي خاص خودشان مي جويند، راهگشاي حل مسائل بسيط و بغرنج، تخصصي و تخصيص يافتهء انسان و جامعهء مدرن امروزي نمي توانند باشند.

جدي ترين بحث مربوط به جايگاه حاکميت مردم در صدر مشروطه مطرح شد، ولي متعاقب آن، بدليل سيطرهء گفتمان ايدئولوژيک دوران جنگ سرد، به فراموشي سپرده شد. بهترين نظرات موجود در اين زمينه نيز مربوط به آخوند خراساني و آيت الله نائيني مبني بر جدا کردن امر قدسي از عرفي، که امروزه به جدايي دين از دولت از آن ياد مي کنيم، مي باشد.

بحث هاي برخي از نوگرايان ديني که مي خواسته اند علم و مدرنتيه و دموکراسي و حقوق بشر را از دل گفتمان مذهبي استخراج کنند، و يا با آن آشتي دهند، اگرچه خيرخواهانه، ولي ضررش از ثمرش بمراتب بيشتر بوده است. اين پروژه ها و بحث هاي ناقص و ناکارآمد فقط بدرد بحث هاي کلامي حوزه هاي علميه براي عقب نماندن از قافلهء تمدن مي خورد، و نه ساختن تمدني امروزي که هم پاسخگوي نيازهمهء شهروندان با حقوق برابر، و هم قادر به رقابت و استمرار بقايش در کنار تمدن هاي پيشرفته امروزي باشد.

در ايران معاصر، روحانيت شيعه اتوريتهء خود را با ارائهء اسلام بعنوان اصلي ترين مذهب، اصلي ترين عامل هويت ساز، گفتمان غالب، آلترناتيو و رهبري براي جامعه مطرح کرده است. حال آنکه در گفتمان دموکراسي و حقوق بشر بحث برسر عدم تبعيض و برسميت شناختن آزادي (تنوع) مذهبي، چندگانگي هويت فرهنگي، عبور از راديکاليزم و افراط و تفريط، و اتکا بر قدرت مردم، نه در اشکال پوپوليسم انقلابي و ارتجاعي، بلکه بصورت متشکل در نهادهاي مردمي و مدنيست، که با نظر، انتخاب و عمل خود، سرنوشت خود و جامعه را رقم مي زنند.

در نوشته هاي روشنفکران ايراني، بويژه آنها که بعد از ناکامي در پروژه هاي مذهبي و ايدئولوژيک، دوباره رجوع به دستاوردهاي فکري غرب زياد ديده مي شود. نگارنده براين باوراست، که اينها لازم است ولي کافي نيست. بايد به دستاوردهاي عيني و عملي اين جوامع در چگونگي نه تنها پذيرش بلکه جا انداختن تنوع در همهء زمينه ها بيشتر پرداخت. اينها بطور بسيار خردمندانه اي، حوزهء فردي، گروهي و عمومي را از هم تفکيک کرده و هرسه را سعي کرده اند به رسميت شناخته و حد و حدود آنرا قاعده مند و قانونمند سازند. فرد (هر شهروند) که اصلاً بنيان مدرنيته بر دوش او نهاده شده، در حوزهء عقيده، فکر، نظر، سليقه، انتخاب، بيان، مالکيت و غيره آزاد است تا جايي که چنين حقي را در کادر قواعد و استاندار خاص گروه و محيط کاريش از ديگري دريغ نکند؛ همين طور استاندارهاي کاربردي درون نهادهاي اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي و مذهبي نيز در کادر قوانين فراگير حوزهء عمومي برسميت شناخته شده و عمل مي کنند. مثلاً، در دانشگاه بجاي اينکه براي دانشجويان معتقد به مذاهب مختلف مراکز مذهبي مختلف بسازند، يک مرکز بنام "مالتي فيث" يا مرکز شعائر مذاهب وجود دارد که معتقدين همهء مذاهب مي توانند براي انجام مناسک و شعائر مذهبيشان به آنجا بروند. در داخل شهر ها هم هر گروه مذهبي قادر است مراکز مذهبي خود را داشته باشد و به آئين و مناسک مذهبي خود پاي بند بماند و عمل کند، بدون اينکه چنين حقي را از سايرين سلب کند. ساير گروه هاي اجتماعي اجتماعي و اعتقادي نيز از همين حقوق برخوردارند و نهادها و مراکز خود را دارند. خارج از مسجد و کليسا و کنيسه وکلاب و کاميونيتي ... هرکس عقايد و منافع سياسي و اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي متفاوت خود را دارد، و لابد وقتي در جمع و محيط متفاوتي قرار مي گيرند، تابع عرف و نرم و قواعد و مقررات آنند. در ساير حوزه ها، مثل زبان و فرهنگ و موسيقي و عادات و رسوم نيز چنين است. جامعه اي در هر زمينهء رنگارنگ، همانطور که انواع رستوران ها هست، انواع مذاهب و ايدئولوژي ها و زبان ها هم موجودند و حتا آنهايي که در خانهء اجدادي همديگر را تحمل نمي کنند، در کادر قوانين اينجا مجبورند همديگر را تحمل کنند و کم کم اختلافات را فراموش کرده و به نقاط وحدتشان مي رسند. در واقع اين تخصيص يافتگي زندگي چند وجهي، نه تنها فرد و جمع و جامعه را دچار مشکل نمي کند بلکه بار ادارهء زندگي در همهء ابعاد آنرا، بر دوش خود شهروندان وانهاده، توجهات و استعدادها را، بجاي کنکاش درون فردي، درون گروهي و درون اجتماعي، بسوي رقابت سازنده براي زندگي بهتر سوق داده است. منظور اينکه با وجود اين تجارب پيش روي ما، آيا باز هم بايد رفت و اينها را از مذاهب و ايدئولوژي هاي چند قرن گذشته و دوران جهالت بشر استخراج کرد؟

اينجاست که حرف کساني که مدعي اند اسلام و يا فقهاي شيعه و يا اسقف هاي کليسا براي همهء انسان ها و دوران ها راه حل دارند چقدر مسخره و ابلهانه مي نمايد. در نظام دموکراسي مومنين به هر مذهب و ايدئولوژي اول اعتقاداتشان را در عرصهء زندگي فردي و گروهي شان بکار مي گيرند، و بعد از آنچه براي خودشان باقي مي ماند، اگر دستاوردي بدرد بخور و مفيد براي عرصهء عمومي وجود داشت، لابد از آن استقبال خواهد شد. ولي در ايران ما برعکس، فقها و رهبران مذهبي و ايدئولوژيک، قبل از اينکه نظراتشان را در عرصهء فردي و جمعي بيازمايند، آنرا بزور به جامعه، تحميل مي کنند.

اليس صبح بقريب؟ بي شک صبح صادق مردم ايران نيز دور نيست.

www.alisalariweblog.blogspot.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630