بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان    |   پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو

آدرس اين صفحه با فيلترشکن:  https://newsecul.ipower.com/2009/08/13.Thursday/081309-Mehdi-Rezai-Tazik-Who-will-be-Silent.htm

پنج شنبه 22 مرداد 1388 ـ  13 آگوست 2009

 

چه کسی سکوت خواهد کرد؟

مهدی رضائی تازيک

 

«زمانی‌ که نازی‌ها کمونیست‌ها را میبردند، من سکوت کردم:

آخر من کمونیست نبودم.

زمانی‌ که نازی‌ها سسیال دمکرات‌ها را به بند کشیدند، من سکوت کردم، آخر من سسیال دمکرات نبودم.

زمانی‌ که نازی‌ها کاتولیک‌ها را بردند، من سکوت کردم:

آخر من کاتولیک نبودم.

«و زمانی‌ که نازی‌ها من را بردند، هیچ کس نمانده بود که اعتراض کند».

 

این نقل قول از «برتلت برشت»، شاعر و نویسنده آلمانی، حکایت «اصلاح طلبان حکومتی» در رژیم جمهوری اسلامی حاکم بر ایران است. اما تفاوت در این است که «من» در نوشتهء برشت صرفاً سکوت کرد، اما اینان سکوت خود را با جنایت پیشگی توأم کردند!

در سال ۵۷ فاجعه‌ای رخ داد. سردمداران رژیم سابق به بند کشیده شدند. عده ای بدون هیچ دادگاهی و محاکمه‌ای و عده ای هم با دادگاه‌های غیر قانونی و مسخره آخوندی به جوخهای دار فرستاده شدند. بنیان گزاران جمهوری اسلامی و خط امامی‌ها سکوت کردند، عده ای از اینان هم در آن زمان پست های کلیدی‌ای داشتند و خود این جنایات را مرتکب شدند.

- شریعتمداری آذربایجانی ولایت فقیه را نقد کرد. او را به اعتراف تلویزیونی وادار نمودند. اینان سکوت کردند، از آنجایی که ناقد ولایت فقیه نبودند.

- افسران نیروی هوایی به جرم توطئه و کودتا  تیر باران شدند. اینان سکوت کردند، آخر سلطنت طلب نبودند.

- بعد‌ها جنگ قدرت پیش آمد. در آن مغلطه نیروهای چپ، مجاهدین خلق، جبههٔ ملی‌ و دیگر نیروها به بند کشیده شده و به جرم ضد انقلاب سر به نیست شدند. - اینان دوباره سکوت کردند. میر حسین موسوی جوان بود و پسر امام خطاب میشد. از این رو، روی حرف امام نمی‌توانست حرف بزند! خاتمی وزیر ارشاد آقای موسوی بود از او اما کاری بر نمی‌‌آمد! آقای هاشمی هم آنقدر سرش شلوغ بود و مشغلهء فکری داشت که پرداختن به مسائل حاشیه‌ای برایش غیر ممکن بود! از این گذشته اینان نه چپ، نه مجاهد، نه فدایی و نه سوسیال دمکرات بودند.

- زمان سپری شد. جنگ پایان یافت. سال 67 فرا رسید. هزاران هزار زندانی سیاسی قتل عام شدند و در خاوران در گورهای دست جمعی‌ به خاک سپرده شداند. میر حسین موسوی آن زمان هنوز در مسند قدرت بود و رفسنجانی همچنان مرد شماره 1 نظام تلقی‌ می شد. اینان سکوت کردند. آخر اعتقادی به ایدئولوژی اسلامی- کمونیستی- مائوئيستی ی تلفیقی نداشتند. "منافق" هم نبودند.

- زمان سپری شد. خاتمی رئیس جمهور شد. کروبی هم رئیس مجلس شد. قتل های زنجیره ای به وقوع پیوست. رئیس جمهور دستور تشکیل یک هیأت تحقیقاتی‌ را صادر کرد. بعد از "تحقیقات" آقای خاتمی اعلام کرد: «خوشبختانه با کوشش شبانه روزی هیأت تحقیقاتی‌ ریاست جمهوری، به این نتیجه رسیده است که در ارتکاب جنایات مورد نظر (قتل های زنجیره ای) هیچیک از شخصیت‌ها و اولیاء نظام دست نداشته و آنچه رخ داده تنها حاصل یک توطئه محفلی بوده است».  بچه‌های فروهرها را هم در ضمن نپذیرفت. آقای رفسنجانی‌، رئیس فعلی مجلس خبرگان و مجمع مصلحت نظام دستور دادند که فتیله پایین کشیده شود.

- روزنامه سلام تعطیل شد. حادثهٔ کوی دانشگاه رخ داد. عزّت ابراهیم نژاد کشته شد و تعداد زیادی دانشجو زخمی شدند. اکبر محمدی، برادرش و تعداد دیگر از دانشجویان به حبس‌های طولانی محکوم شدند. محمدی‌ها را در برابر هم شکنجه کردند. یکی‌ از دو برادر بعد از تحمل آن همه شکنجه قرون وسطایی تن به یک اعتراف تلوزیونی داد و دیگری در زندان کشته شد. دادگاهی‌ هم تشکیل شد که در آن سرباز وظیفه ای‌ به جرم دزدیدن ریش تراش یکی‌ از دانشجویان محکوم شد!

- انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد. میر حسین موسوی مدعی شد که رای آورده. اما احمدی‌نژاد از صندوق‌ها بیرون آمد. ملت به ولایت فقیه و جمهوری اسلامی "نه" گفته به خیابان‌ها آمد. "اصلاح طلبان حکومتی" کژدار و مریض با ملت همراه شدند. در موارد زیادی اهمال کردند. از رادیکالیزه شدن خواسته‌های ملت تا حد توان جلوگیری کردند.

- زمان به سود حاکمان سپری شد و ورق برگشت. بزرگان "اصلاحات" در یک دادگاه نمایشی ی شبه استالينی اعتراف به اغتشاش و توطئه نمودند. ابطحی از انقلاب مخملی سخن به میان آورد و عاملان توطئه را خاتمی، میر حسین موسوی و رفسنجانی‌ عنوان کرد و رمز شورش را هم تقلب انتخاباتی دانست. براستی چه نوع شکنجه‌های قرون وسطایی و چه نوع قرص هایی‌ اینان را به چنین اعتراف‌هایی و داشته؟

 

نتیجه گیری:

می بينيم که «اصلاح طلبان حکومتی» خود در جنایت‌های زیادی دست داشته اند، چشم ‌هایشان را هم هميشه به روی حوادث ناگوار بی شماری زیادی بسته اند. و امروز ـ وقتی کسی جز مردم سازمان نيافته برای اعتراض باقی نمانده ـ خود در باتلاق جمهوری اسلامی دست و پا  می زنند. احمدی نژاد در یک سخنرانی اعلام کرده که بعد از مراسم تحلیف سر "آنها" (اصلاح طلبان و دار و دستهء رفسنجانی) را به سقف خواهد چسباند. اعترافات ابطحی و عطریانفر پیش زمینهء احضار، دستگیری و محکومیت دیگر شخصیت‌های جناح "اصلاح طلب" است.

از قدرت رانده شدگان، تدارکات چیان و کاندیدا‌های "شکست خورده" که خود از بنیان گزاران رژیم بوده اند، امروز زیر ضرب حاکمان نظامی ی استتار شده در پشت ولایت فقیه هستند. زمان به سود حاکمان برمسند قدرت پیش می رود و سرنوشت «آقایان زیر ضرب» تنها و تنها به ابتکار عمل خودشان بستگی دارد؛ ابتکار عملی‌ که شاید امروز هم دیر شده باشد!

من اکنون چهار راه را پیش روی جناح "اصلاح طلب" می بینم:

1- فرار به خارج از کشور. هم اکنون خبر‌هایی‌ حاکی از عزیمت دیر یا زود خاتمی به اروپا و پناهندگی در  سوئیس در جراید دنیای عرب به چشم میخورد.

2- انتظار. انتظار ی‌ که احضاریه، محاکمه و زندان جمهوری اسلامی خود ساخته را در بر دارد.

3- سازش. کمی‌ فشار از پائین، چانه زنی‌ زیاد از بالا و عذرخواهی از رهبر و حاکمان نظامی. اصولگرایان حکومتی ممکن است برای برون رفت از این بحران بزرگ که تمامیت رژیم را در برابر علامت سوال بزرگی‌ قرار داده، و برای پوشاندن شکاف ایجاد شده در بین بزرگان نظام، این گزینه را بپذيرند.

4- مقاومت. يعنی روی آوردن به ملت، عذرخواهی از ملت، و حرکت در راستای خواسته‌های سیاسی، مدنی و اجتماعی ملت که چیزی جز «استقلال، آزادی و جمهوری ایرانی» نیست.

من شخصاً آزموده را آزمودن خطا می دانم.؛ اما از آنجایی‌ که امروز جناح اصلاح طلب بر این موضوع واقف شده است که اگر ملت را هم در کنار خود نداشته باشد، سر تک تک افرادش به سقف خواهد چسبید،و از آنجائی که می دانيم اینان جائی نمی خوابند که آب زیرشان برود ـ و ملاقات با خانواده‌های قربانیان از همین جهت صورت می‌گیرد ـ، می توان این برداشت را نيز داشت که آنها راه چهارم را نيز همچنان برای خود باز گذارده اند.

 

من معتقدم که ملت ایران قادر به سپردن رهبری جنبش به افراد حائز صلاحیت است. ملت با هوشمندی تا کنون خط خود را پیش برده است. خواسته‌های خود را هم بصورتی در خور تحسین فریاد کرده است. همین شعار "استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی‌" بیانگر  شعور سیاسی ملت ایران است. آقای میر حسین موسوی، که رسماً و به کرات زیر سوال بردن جمهوری اسلامی را انحراف از «اهداف جنبش» قلمداد کرده، نمی‌تواند شایستهء رهبری این جنبش دموکراسی خواه‌ باشد.

عده‌ای که آقای میر حسین موسوی را زیر ضرب می‌بیند و معتقدند که ایشان در شرایطی نیست که از خواسته‌های "رادیکال" ملت حمایت نماید، می باید این نکته را هم مد نظر داشته باشند که آقایان حشمت الله  طبرزدی، کورش زعیم و دیگر عزیزانی که از هر فرصتی برای نقد ولایت فقیه استفاده نموده اند نیز در همان مملکت ساکن اند (جندتائی در زندان، و چند تائی فعلاً بيرون، اما در زندانی بزرگ تر) .

اما، صرف نظر از آنچه برای اصلاح طلبان پيش خواهد آمد، اين سوی معادله ملت قرار دارد که از هز دو جناح اسلامی صدمه هائی سی ساله ديده است. اگر در اين ميانه ملت هم از اعتراض دست بردارد و سکوت کند، و اگر رهبری جنبش خود را به دست افراد آزادی خواه سکولار دمکرات نسپرد، جادهء جهنمی دیگری هموار خواهد شد؛ جاده‌ای که این نسل را هم سر خورده خواهد کرد.

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

newsecularism@yahoo.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630