بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

شنبه 11 مهر 1388 ـ  3 اکتبر 2009

انتخابات ادامه دارد...

الاهه بقراط

جمهوری اسلامی از ابتدا، حتی با رأی نود و هشت درصدی، با بحران هویت و مشروعیت روبرو بود. هر چه زمان گذشت، و هر چه هویت این نظام به تجربه بر مردم روشن شد، و هر چه نسل انقلاب اسلامی، بیش از پیش جای خود را به نسل‌های بعدی سپرد، آن نود و هشت درصد از رأی‌دهندگان یک جمعیت سی و پنج میلیونی به طور تصاعدی کاهش یافت تا به شماری نزدیک به هفت تا ده درصد یک جمعیت تقریبا هفتاد میلیونی با چهل و هفت میلیون رأی‌دهنده رسید. از «هشتاد و پنج درصدی» که در «انتخابات» 22 خرداد شرکت کردند، و هر بار «مقام معظم رهبری» و رییس جمهوری اسلامی‌اش به آن می‌نازند، به جرأت می‌توان گفت همان حدود هفت میلیون رأیی را می‌توان به حساب حکومت و دولت کنونی ریخت، که در «انتخابات» پیشین (1384) با تقلب بر آن افزودند و در این «انتخابات» با بی‌شرمی باورنکردنی آن را به رقمی تخیلی رساندند، غافل از آنکه اعلام این نتیجه مضحک، درهای حوزه‌های رأی‌گیری یک انتخاب واقعی را به روی مردم خواهد گشود. انتخابی که در آن هر فرد و گروهی در یک صف‌آرایی که هر روز بیش از پیش خطوط آن مشخص می‌شود، مجبور است جایگاه خود را مشخص کند: با رژیم یا با مردم؟

 

واقعیت‌های تخیلی

گاه به نظر می‌رسد مسئله بسیار ساده‌تر از آن گونه‌ای است که برخی از مفسران و تحلیل‌گران و اساسا جامعه «روشنفکری» ایران به آن می‌پردازند. از سیاست کشورهای قدرتمند  و تفسیرهای رسانه‌های غربی چیزی نمی‌گویم، که همواره در پس هر کلام و سیاست و تفسیر آنها از یک سو باید در پی منابع خبری آنها بود که اطلاعات خود را از کدام فرد و گروه سیاسی و با کدام خط و ربط دریافت می‌کنند و از سوی دیگر، نهایتا و به طور طبیعی به دنبال منافع ملی خود هستند.

چرا می‌گویم مسئله ایران چندان هم پیچیده نیست؟ یکی، به دلیل منابع تجربی و دیگری به دلیل منابع تئوریک. در هر شرایطی، به ویژه در شرایط بحرانی و موقعیتی که جنبش‌های اعتراضی خود را بروز داده‌اند و در مقابل سرکوب از سوی حکومت، دچار فراز و نشیب می‌شوند، هر فرد و گروهی نیز بر اساس پیشینه فکری و سیاسی خود نه تنها به دنبال تکیه‌گاهی می‌گردد که پای خود را بر آن سفت کند، بلکه تلاش می‌کند تا جایی که می‌تواند، بر بحران و جنبش ناشی از آن تأثیر بگذارد. نهایتا اما لایه‌ها و طبقات مختلف اجتماعی هستند که این افراد و گروه‌ها را در خود جای داده‌اند تا از آنچه در اصطلاح جامعه شناسی و علوم سیاسی (چه چپ و چه راست) منافع طبقاتی، خوانده می‌شود، دفاع کنند.

در تلاطم‌های اجتماعی، مانند شرایطی که ایران امروز در آن بسر می‌برد و آرامش سطحی آن تنها ممکن است دل حکومت را خوش کند و برخی از ناآگاهان به قانونمندی‌های اجتماعی و اقتصادی را امیدوار و یا ناامید سازد، هر چه زمان بیشتر می‌گذرد، بر شدت جابجایی‌هایی که درون جامعه، از جمله در میان نهادهای حکومت و هم‌چنین افراد و ارگان‌های وابسته به آن صورت می‌گیرد، افزوده می‌شود.

منابع تجربی که در برابر چشم ما قرار دارند و هنوز تازه هستند، یکی تاریخ معاصر خود ایران به ویژه تاریخ پنجاه سال اخیر آن است. دیگری، تاریخ معاصر جهان، از دیکتاتوری‌های آمریکای لاتین، و سرنوشت بلوک شرق و کشورهای موسوم به «سوسیالیسم واقعا موجود» تا تجربه سیاه و خونبار فاشیسم و نازیسم در اروپا.

جهان در شرایطی گام در قرن بیست و یکم نهاد که دمکراسی و لیبرالیسم، برتری سیاسی و اقتصادی خود را بر دیگر شکل‌های مناسبات تنظیم روابط داخلی و بین‌المللی یک جامعه، در عمل به اثبات رسانده بود. این سخن به این معنی نیست که این دو فرم سیاسی و اقتصادی از هرگونه انتقاد و اشکال به دور هستند و با آنها،آن گونه که برپادارندگان حکومت‌های کمونیست و فاشیست مدعی بودند، می‌توان بهشت برین را بر روی زمین ساخت. لیکن برتری دمکراسی و لیبرالیسم در این بود که از چنان دامنه‌ای برخوردار بودند که می‌توانستند همگان، حتی مخالفان و دشمنان خود را نیز در خویش جای دهند. این کیفیت «همه‌پذیر» (و نه فقط «دیگرپذیر») بزرگترین و مهم‌ترین نقطه قوت دمکراسی و لیبرالیسم است.

اما به تحلیل و سخنان برخی از «روشنفکران» ایرانی در این شرایط پر تلاطم نگاه کنید که چگونه تلاش می‌کنند از یک سو به مخاطبان خود بقبولانند در تشخیص و ادامه آنچه در ایران می‌گذرد نه تنها دچار خطای «سمعی و بصری» نشده‌اند، بلکه اساسا در حال طراحی و هدایت تاریخ کنونی ایران هستند! و از سوی دیگر، از هراس اینکه تلاطم و امواج جامعه به آن سویی جریان یابد که مورد تمایل آنها نیست، به توجیه و تحریف واقعیت‌های تاریخچه سی ساله جمهوری اسلامی، چه درباره افراد مؤثر آن و چه درباره خود حکومت، می‌پردازند. منابع تجربی اما نشان می‌دهد قانونمندی‌های اجتماعی همواره مسیری را به جامعه تحمیل می‌کنند که در واقعیت همان جامعه ساخته و پرورده شده‌اند. فقط باید منابع تجربی را پژوهش کرد و منابع  تئوریک  را خواند تا واقعیت آنچه را در برابر چشم می‌گذرد، دریافت. «روشنفکر» ایرانی اما تا کنون نشان داده است که واقعیت‌های تخیلی خود را دارد.

 

رویارویی واقعی

در کنار منابع تجربی، منابع تئوریک نیز ما را همواره به واقعیت و ضرورت شناخت آن هدایت می‌کنند. روشنفکر ایرانی اما تئوری‌اش نیز یا رونویسی و تکرار طوطی‌وار و بدون تأمل تئوری‌های اندیشمندان کشورهای دیگر، از جمله کشورهای غربی، است. و یا بر اساس جمله معروف «من می‌اندیشم، پس هستم» (رنه دکارت اندیشمند قرن هفدهم فرانسه) بر این گمانند که چون می‌اندیشند، پس به خودی خود اندیشمند و تئوریسین نیز هستند! این نوع «روشنفکران» در کنار آن «روشنفکران» که بنا بر فرهنگ مذهبی همچنان به «تقلید» مشغولند، هر دو، اگر هم به منابع تجربی و تئوریک مراجعه کنند، با این هدف است که دلیلی بر مدعای خود بیابند و از همین رو در این زمینه نیز به «گزینش» می‌پردازند. آنها اگر هم به منابع تجربی مراجعه ‌کنند، نه برای دریافتن واقعیت کنونی، بلکه برای یافتن فاکت جهت تأیید واقعیت‌های تخیلی خودشان است. آنها اگر هم به منابع تئوریک مراجعه کنند، نه برای این است که دریابند خود چه می‌اندیشند، بلکه آن نیز برای گرفتن تأییدیه از متفکران دیگر است. به این ترتیب، در یک رابطه متقابل بین واقعیت‌های تخیلی و تئوری‌های گزینشی، با انبوهی از تولیدات گفتاری و نوشتاری روبرو می‌شویم که اگرچه اکثریت آنها به این دلیل که خیلی زود محو می‌شوند و تأثیری ندارند، شاید بتوان آنها را «بی‌ضرر» به شمار آورد، لیکن شماری از این تولیدات انبوه نقش معین مثبت و یا منفی بر مخاطبان و از این طریق بر روند حرکت‌های اجتماعی می‌گذارند.

کافیست به نقش این نوع «روشنفکران» در جریان انقلاب مشروطه و پس از آن در دوران سلسله پهلوی و آنگاه در انقلاب اسلامی و رویدادهای پس از آن  توجه کنیم. در کشوری که به دلیل همین «تقلید» و همین «سخنوری» مبتنی بر سوء استفاده از منابع تجربی و تئوریک، «روشنفکرانش» افرادی چون دکتر پرویز ناتل خانلری را «روشنفکر» نشناسند ولی رو به کعبه کسانی چون جلال آل احمد نماز بخوانند، جز نطفه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی نمی‌توانست بسته شود.

چه در انقلاب مشروطه، چه در دوران پس از آن، و چه در انقلاب اسلامی و شکل گرفتن انقلاب اسلامی، قطعا مردم نقش تعیین‌کننده بازی کرده‌اند. ولی هر کسی صلیب خود را بر دوش می‌کشد و بار مسئولیت خویش را بر عهده دارد. سود و زیان هر سه دوره را همین مردم چشیدند. بسیاری از آن «روشنفکران» که در دوره قبلی ارج و قرب دیدند و در صدر نشستند، آن هم به دلیل مخالفخوانی‌هایشان، در دوره سوم و در جریان جمهوری اسلامی اغلب ذلیل گشتند و اگر طعمه تیر و دار نشدند، با وجود موافقت و تفاهمی که نشان دادند (و می‌دهند) به گوشه‌ای خزیدند و گاه حتی پیشانی نه بر درگاه «شاه» بلکه بر منبر «ولی فقیه» ساییدند.

اینک دور دیگری فرا رسیده است. باز مردم به میدان آمده‌اند. همان قانونمندی‌های اجتماعی آنها را به میانه کشانده است. کافیست به منابع تجربی و تئوریک مراجعه کرد. «تقلید» و «تحریف» را به کنار گذاشت. واقعیت را دید و فکر را به کار انداخت تا دریافت مسئله ایران چندان هم پیچیده نیست: نتیجه نهایی «انتخابات» 22 خرداد در ایران هنوز اعلام نشده است. نه حضور احمدی‌نژاد در سازمان ملل، نه سیاست‌های مذبوحانه آمریکا و اروپا و رسانه‌های آنها درباره اعتراضات و نارضایتی‌های مردم ایران، نه سرکوب سازمان‌یافته و دست‌پرورده «شرق» و «غرب» هیچ‌کدام نمی‌توانند قانونمندی‌های اجتماعی را دور بزنند. همین قانونمندی‌ها در هفته‌ها و ماه‌های آینده صف‌ها را چنان مشخص خواهد کرد که یک رویارویی ناگزیر را از یک سو در برابر حکومت و جامعه، و از سوی دیگر در برابر حکومت و جهان، قرار خواهد داد. همه جا، در سراسر جهان، حوزه رأی‌گیریست. همه از جمله سیاستمداران و رسانه‌های کشورهای قدرتمند جهان حق انتخاب دارند. انتخاب و انتخابات برای ایران تازه شروع شده است: مردم یا رژیم؟!

25 سپتامبر 09

http://www.kayhanpublishing.uk.com/Pages/archive/weekly/1276/Boghrat_1276.htm

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630