بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

سه شنبه 4 آبان 1388 ـ  27 اکتبر 2009

 

مهدی کروبی: رهبر بالفعل جنبش سبز دمکراتیک؟

ناصر کرمی

Nasser.karami@gmx.de

مهدی کروبی از مردمانِ زاگرس نشین ایران در شهر الیگودرز استان لرستان بدنیا آمده، دورانِ حوزه ای دینی را طی کرده، و از دانشگاهِ الهیاتِ تهران در رشتهءِ دانش الهيات فارع التحصیل شده و سپس، بنا بر جهان بینی دینی خود نسبت به ساختار و شیوهءِ تقسیم قدرتِ سیاسی و اقتصادی نظام شاهنشاهی، به مبارزه پرداخته است. سپس، در نظام جمهوری اسلامی مسئولیت های سیاسی مهمّی از جمله ریاست مجلس شورای اسلامی دوره های سوّم و ششم و نيایب رياست  آنرا در دوره های اوّل، دوّم، و سوّم  را بر عهده داشته است. مهدی کروبی بنیادگذار پروسهء اصلاح طلبی در ساختار نظام جمهوری اسلامی بوده است. تأسیس مجمع روحانیّون مبارز در مقابل بنیادگرایان اسلام سنّتی از دورهءِ مجلس سوّم شورایِ اسلامی بیانگر این موضوع می باشد. با پیروزیِ اصلاح طلبان در زمان محمّد خاتمی زمینهءِ پیاده کردنِ اصلاحات در سیستم اسلامی فراهم شد و مهدی کروبی از موقعیّتِ خاصی برخوردار گردید.

مهدی کروبی در انتخاباتِ ریاست جمهوری نظام اسلامی در سال 2005 میلادی، در کنار هاشمی رفسنجانی، احمدی‌ نژاد، معین، قالیباف، لاریجانی به رقابت پرداخت که در مرحلهءِ اوّل از دور خارج شد و محمود احمدی نژاد برندهءِ این رقابت ها بیرون آمد. در همان زمان مهدی کروبی به نحوهءِ غیر دمکراتیک برگزاری انتخابات در چهارچوب این نظام انتقاد کرد و از تمام پُست هایِ رسمی و غیر رسمی حکومتِ اسلامی کنار رفت و از مجمع روحانیونِ مبارز که محمّد خاتمی هم عضو آن استعفا داد.

او از همان سال 2005 میلادی "حزب اعتمادِ ملّی" را تأسیس کرد. علل تأسیس این حزب رویگردانی از دستگاهِ ولایتِ فقیه علی خامنه ای و انتقاد جدیِ ساختاری به جبههءِ اصلاح طلبانِ حکومت در دورهءِ ششم مجلس شورای اسلامی بود. او شیوهءِ سیاسی محمّدِ خاتمی را برای به هدر دادنِ فرصت های مناسب تاریخی در جایگزینی رفرم های ضروری در نظام جمهوری اسلامی محکوم کرد. در دورهءِ هشتم هم از ائتلاف با جبههءِ اصلاح طلبان خوداری کرد و حرکتِ سیاسی سوّم دمکراتیکی را در پیش گرفت که با دستگاهِ رهبر انقلاب، علی خامنه ای، مرزبندی مشخص داشت و جبههءِ اصلاح طلبی که محمّد خاتمی در نوک هرم آن قرار داشت را ناتوان و فرصت سوز ارزیابی کرد.

مهدی کروبی در دهمین انتخاباتِ ریاست جمهوری نظام اسلامی در کنار محمود احمدی نژاد، محسن رضایی، میرحسین موسوی، به رقابت پرداخت. کودتای صورت گرفته بدستور مستقیم رهبر انقلاب، سیّد علی خامنه ای، به روندِ دمکراتیک، در نوع اسلامی اش!، هم پایانی بخشید و محمود احمدی نژاد را به عنوان مترسکی برای دوّمین بار بر تخت رئیس جمهور بدونِ اختیار نشاند.

مهدی کروبی به افشاگریِ در مورد کودتا و تقلب در انتخابات دامن زد و در کنار  دو کاندیداد دیگر، بویژه  میرحسین موسوی، به هدایتِ جنبش سبز مردم در اعتراض به نحوهءِ انتخابات و ایستادن در مقابل حکومتِ کودتا پرداخت. پیگیری و درخواست مجازاتِ مجرمانِ اعمال ناشایست از جمله شکنجه و تجاورز جنسی به زندانیان به جرم شرکت در تظاهراتِ بدونِ حشونت و دمکراتیک سبز از سویِ مهدی کروبی، همچنین تهيهء گزارش و انتقال آن به ارگان ها و سردمداران رژیم اسلامی از جمله رفسنجانی، باعث شده است که او موردِ توهین، هجوم،  تهدید به دستگیری و محاکمه و زندان قرار گیرد و دفتر حزب اعتمادِ ملّی تعطیل و پلمپ شود.

امّا مهدی کروبی مکرر بیان داشته که از هیچ تهدیدی از سویِ هر مقام و جایگاهی هراسی ندارد و از مسائل دمکراتیکِ دست آوردِ بعد از انتخابات پاسداری کرده است و خواهد کرد و  این ادعا را تاکنون به اثبات رسانده است.

در میان اقشار اجتماعی که از کاندید شدنِ ریاستِ جمهوری مهدی کروبی حمایت می کردند و اکنون ایشان را در راهِ دمکراتیکِ خویش همراهی می کنند، طبقهءِ میانی جامعه، قشر روشنفکرانِ سکولار و دینی، لیبرالیست های پراکنده، بخش قابل توجّهی از جبههءِ جوانان کشور، دانشجویان، و اصلاح طلبان ساختاری برون از نظام جمهوری اسلامی می باشند. داشتن همین پایگاه های اجتماعی باعث تداوم جنبش سبز و پایداری اندیشه و شیوهءِ مبارزاتی مهدی کروبی خواهد بود که ایشان را از هم رزم خودش، یعنی آقای موسوی، متمایز هم می سازد. از روشنفکران دینی که در انتخابات از مهدی کروبی حمایت کردند، دکتر عبدالکریم سروش، عباس عبدی، ابطحی، زیدآبادی، شاکری، کرباسی... و سایر افراد شناخته شدهءِ اصلاح طلب با اندوخته ای از تجربیّات 30 سال گذشته در کشور می باشند.

اگر محسن رضایی نمایندهءِ طیفِ مکتبی ایدئولوژیک، سپاه و بسیج و یادگار دوران 8 سالهءِ جنگ است، اگر میر حسین موسوی نمایندهءِ پیروانِ خطِ امامی و نمایندهءِ قشر سرمایه دار تهران نشين از هر قوم و قبیلهء آن می باشد، مهدی کروبی تنها کسی هست که به پُشتِ  سر خود نگاه نمی کند و کار خود را با ارزش گذاری بر گذشتهءِ خود در نظام اسلامی بنا نمی نهد و فقط زمانِ حال و آینده  را در مقابل خود می بیند، ائتلاف و انعطاف پذیر است، استعدادِ کار گروهی با گرایش های متفاوت را دارد، دین و مذهب را برای خوشبختی انسان و سربلندی کشورش می خواهد و نه بر عکس. و در همین بستر است که ایشان در بین گروه های پیشتاز طبقات گوناگون پایگاهِ خوبی دارد.

اگر محسن رضایی و آقای موسوی از پشتیبانی مردمانِ منطقهء زادگاهِ خود برخوردار نیستد، امّا مهدی کروبی نه فقط در بین استان لُرستان، بلکه در بین مردمانِ زاگرس نشین بالایی، میانی، و جنوبی، تا خلیج فارس، از محبوبیّتِ خاصی برخوردار است. گذشته از تهران پایتختِ کشور، مهدی کروبی از پشتیبانی بخش چشمگیری از قشر روشنفکران در طبقاتِ مختلف، طیفِ دانشجویی جغرافیای: غرب، جنوب غربی، جنوب، و ایران مرکزی بر خوردار است. از سایر نقاطِ کشور اطلاع کافی مستند در دسترس نیست ولی بطور یقین در آن نقاط نيز مهدی کروبی دارای هواداران بسیار است.

مخالفتِ مهدی کروبی با رهبر انقلاب بر کسی پوشیده نیست. ایشان خواهانِ برکناری تک قطبی و یا منوکراتی در پیشوایی دینی و علیه تمرکز قدرت سیاسی در کنترل یک نفر در رأس دستگاهِ ولایت فقیه دیکتاتور بوده و هست. مهدی کروبی از مفاهیم پلورالیسم، حتّی لیبرالیسم، آزادی ادیان و عقیده بسیار سخن رانده است که صداقت در ذات و شفافیّت در کلام و کردار او می تواند ضمانتی بر یکسانی در حرف و عمل او باشد. حقوق بشر، حقوق اقلیّت ها، حقوق فردی و شهروندی را در برنامهءِ خود دارد و از روابط و مناسباتِ روزگار گلوبال امروز بیگانه نیست و خواهان بر قراری روابط دیپلماتیک بین آمریکا و ایران است. مهدی کروبی، بر عکس علی خامنه ای، از هم نشینی با روشنفکرانِ آکادمیک در هر رشته و شاخه ای احساس آرامش و امنیّت می کند، شنوندهءِ خوبی است و بارها به جرم همکاری و همسویی با ارگان های حقوق بشر در ایران سرزنش و محکوم گردیده است.

می گويند که او، گرچه دیر بخود آمده است، اماّ امروز شاید بدرستی دریافته باشد که مهدی کروبی در قدم اوّل یک ایرانی هست و بعد یک روحانی؛ اوّل ایران مطرح هست و بعد دین اسلام. اگر واقعاً چنین باشد اين خبر مژده ای است به هواخواهان تسريع در پروسهءِ برقراری دمکراسی که قبل از هرچيز موجب نجات و یا باز گرداندن ارزش های سودمند دین اسلام در ایران خواهد بود.

مهدی کروبی شاید اکنون می داند که اصلاحات در دین مسیح و زمینهءِ، تقسیم قدرت دینی، سیاسی، اقتصادی،  سیستم فدرالیسم، و سکولاریسم اوّل به همتِ خودِ قشر روحانبّت پیشرو آغاز شد. مارتین لوتر  یک روحانی بود که با تز رفرماسیون خود در جهان بینی و فرهنگ دین مسیح انقلابی بوجود آورد تا آنرا زمینی کند، و بدين لحاظ باعث افزایش و، با گذشت زمان، جاودانه شدن ارزش های دین مسیح آن هم متناسب با همهءِ اعصار شده و نام او نيز در تاریخ تکاملی جوامع جهانی، بویژه در حوزهءِ دینی و فلسفهءِ باورمندی، جایگاه و منزلتی بس بزرگ و نیک يافته است.

نباید فراموش کرد که در تاریخ مبارزاتِ سیاسی و آزادیخواهانهءِ ملّت ایران طبقهءِ روحانیّتِ آگاه به منافع ملّی کشور نقش برجسته ای را داشته اند. رضاشاه کبیر در ایّام نوروز 1924 میلادی به قم رفت و با روحانیّون ایرانی به دیالوگ نشست؛ يا شخصاً راه نجف در جنوب عراق را در پیش گرفت و در آنجا با میرزا محمّد حسین نائینی (1860- 1936) میلادی و با حاجی سِد عبدالحسن اصفهانی (وفات 1945 میلادی) به گفتگو نشست و شرایط بحرانی کشور و احتمال فروپاشی آنرا با آنها در میان گذاشت و به آنها تعهد داد که از ایدهءِ جمهوریخواهی خود بگذرد و اصل 2 در قانون اساسی را رعایت کند. طیف مترقّی این طبقهء از روحانیّت نيز ـ علیرغم سیاست بعضاً رادیکال سکولاریستی رضا شاه ـ همواره بخاطر نجات و حفظ سرزمین ایران از حکومتِ وقت حمایت کردند.

مهدی کروبی می تواند، با کمکِ روشنفکران دینی و روحانیّت روشن ضمیر و پیشتاز ایرانی، مارتین لوتری باشند که با مطرح کردن رفرم هایی در دین اسلام آنرا با موازین جهان گلوبال امروز همسو و هماهنگ کند. او می تواند به پاپ مدرنِ  امروز مسلمانان شیعه و سنّی و غیره در ایران و در خاورمیانه، و فراتر از آن، تبدیل شود. در آن صورت هم کشورش را از بحران های امروزی نجات خواهد داد و هم دین اسلام را؛ و بسیاری از انسان ها نيز از استبدادِ دینی و خرافات رهایی خواهند یافت.

بنظر من، اگر آقای کروبی چنین مسئولیّتی را بپذیرند، بر روشنفکرانِ سکولار و دینی واجب است که از ایشان حمایتِ همه جانبه بکنند. اگر در ایرانِ امروز یک نفر هست که از آغاز تا کنون پای بند سرسختِ اصلاحات و پاسدار دست آوردهایِ حنبش سبز ایرانی بوده و هیچگونه عقب نشینی نکرده است و می تواند اصلاحاتِ درونِ ساختاری نظام اسلامی را به سرانجام رساند، او فقط و فقط مهدی کروبی است. همانطور که در بالا اشاره شد، مهدی کروبی اوّلین کسی بود که به ضرورتِ اصلاحات در این نظام پی برده و آنرا به میدانِ سیاسی وارد کرده است، يعنی همان روندی که محمّد خاتمی آنرا بر باد داد. و از آن پس کروبی به ناچارخود رهبری و هدایتِ موج اصلاح طلبی دمکراتیکِ خواسته هایِ حقیقی مردم و نیاز مبرم کشور را بر عهده گرفته است.

در روز جمعه 23  اُکتبر در تهران، زمانیکه مهدی کروبی قصد بازدید از نمایشگاهی مطبوعات را  داشت، از سوی لباس شخصی های بسیجی افسارگسیختهءِ طرفدار احمدی نژاد و حکومت کودتا و بدستور شخص رهبر انقلاب، به این روحانی کهنسال حمله شد. طبق گفتهءِ پسر آقای کروبی، گروهِ "حراست از ارشادِ اسلامی" مقدماتِ این حمله را سامان داده ان  و اینطور که از تصاویر بر داشته شده پیداست با پرتاب لنگهءِ کفشی سر و صورت ایشان را زخمی کرده اند.

براستی، بر سرزمین ما چه رفته است که در آن نه روحانی و لائیک، نه کارگر و برزگر، نه آموزگار و دانش آموز، نه استاد و دانشجو، نه معنویات و اخلاقیاّت پسندیده، نه لائیسم و سکولاریسم، نه جمهوریخواه و مشروطه خواه، نه فرهنگ و تاریخ ایرانی، نه سعدی و حافظ، نه خیّام و فردوسی، نه زن و مرد ایرانی، و نه مردگان و زندگانِ ایرانی ما در آن آسایش و امنیّت ندارند، امّا متولّدانِ جنوب عراق و جنوب لبنان در آن مقام های بالای لشکری و کشوری را کسب می کنند و با برخورداری از همهءِ امکانات و اختیارات بر ما حکم می رانند؟

اکنون علی خامنه ای و هاشمی رفسنجانی قصد سرکوب و ترور مهدی کروبی را دارند. در همین راستا مأموریّت های سیاسی و اقتصادی کشوری را به محسن رضایی می دهند و او را به ترکیّه می فرستند تا در بین مردمانِ غرب کشور تفرقه بیندازند و کروبی را تنها کند. محسن رضایی، اگرچه خود گفت که: "...انتخابات ناموس آدم است و باید از آن پاسداری کرد.."، اما اکنون که انتخابات را از دست داده سکوت اختیار کرده است، و اگر با سیاست خامنه ای و رفسنجانی برای کوبیدن و منزوی کردنِ مهدی کروبی هم آواز شود همه چیز خود را از دست خواهد داد، قبل از هر چیز مردمانِ غرب کشور باید حسابش را کف دستش بگذارند.

 

تشکیل دادگاه های نمایشی بعد از کودتا و بدستور علی خامنه ای، که بصورت فردی و گروهی اصلاح طلبانِ محاصره شده در میانِ نظامیان را به سالن نمایش هدایت می کردند و بشکل تحقیر آمیزی از آنها بازجوئی می گرفتند دقیقأ به مانند دوران کودتای محمد علیشاه قاجار است که در باغشاه محکمه ای تشکيل داده و برخی مرکب از نزدیکان و سر سپرده ترین افراد بخود را بر آن گماشته بودند. برای نمونه: ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر خان، این متفکران انقلاب مشروطیّت را در شرایطی غیر انسانی، با ریش خون آلود و با بدنِ مجروح زنجیر بر گردن در میان صفوف قزاق و فراش ها به حضور محمد علیشاه و لیاخف روسی بردند. ملک المتکلمین با عزمی راسخ رو به شاه کرد و گفت: کوشش من در تمام دورهءِ زندگانیم برای نجات مملکت از تاریکی و نادانی، فقر و پریشانی بوده است، تا مملکت مقام ازمنهءِ گذشتهءِ تاریخی خود را باز یابد و در ردیف ملل بزرگ جهان مکان خود را بیابد». و آخرین جملات ملک المتکلمین به شاه قاجار را چنين نقل کرده اند: "او در حالیکه دست بسوی میرزا جهانگیرخان که با لباس های پاره و خون آلود در کنارش ایستاده بود اشاره می کرد، به شاه قاجار گفت: "این است حاصل سلطنت و فرمانروایی تو بر ملّتِ ایران و این است محصول قسم هایی که برای حفظ مشروطیّت و سعادتِ ملّتِ ایران خوردی. و امّا اینکه مرا به کشتن تهدید کردی و حکم قتل مرا صادر نمودی، بدان که از کشته شدنِ من چیزی عاید تو نخواهد شد زیرا از هر قطرهءِ خونِ من ملک المتکلمینی بوجود خواهد آمد و پرچم مشروطیّت و عدالت را خواهد بر افراشت". محمد علیشاه قاجار چنان بر آشفته شد که فریاد کشید من تو را بطوری بکشم که حتّی یک قطره خون از بدنت بیرون نیاید. سپس به حاجب الدوله و دژخیمان که اطرافش صف کشیده بودند گفت بروید این مرد را طناب برگردنش بیندازید». و چنان هم کردند که قطره خونی از پیکرهای پاکِ ملک المتکلمین و میرزا جهانگیر خان بیرون نیامد. آما آیا با نیامدن قطره خونی دیگر صدای آزادیخواهی و سربلندی در سرزمین ایران بلند نشد و نمی شود؟! زمانی که ملک المتکلمین  را بسوی قتلگاه می بردند نگاهی به اطراف انداخت و با صدایی مؤثر و گیرنده این شعر را سر داد: «ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما / تا خود چه رسدخذلان، بر قصر ستمکاران»

مثالی دیگر در مورد بهبهانی و طباطبایی است. این دو مرد روحانی شریف که حامی نهضت مشروطه بودند، پس از به توپ بستن مجلس از سوی قشون استبداد، به چنگال سربازان و قزاق ها اسیر شدند. مستشارالدوله رفتار ناشایستی که با آنها شده است را به روز عاشورا تشبیه کرده است. پس از آنکه این دو پیرمرد را با ته تفنگ و مشت و لگد زخمی کردند و کوبیدند، با کندنِ ریش هاشان آنها  را با بدنی مجروح و سر و پا برهنه به طرف باغشاه کشانیدند. به محض ورود به باغشاه عده ای اوباش و فراش و سربازها این دو مرد سالمند 70 ساله را به کتک گرفتند. طباطبایی سر و پا برهنه پیراهنی پاره پاره و چیزی به مانند شلوار بر تن داشته است. بعد از چند روز آنها را با تحقیر بسیار به حضور محمد علیشاه بردند. و او چه خشونت ها و ناسزا گویی ها که بر آنها روا نداشت. در نهایت آنها را روانهءِ کرمانشاه کردند و در مکانی بسیار نامناسب در حبس نگهداشتند. بعد از آن هم طباطبایی به مشهد در تبعید فرستاده شد. باری، ورق زدن سرگذشتِ آزادیخواهان ایران بسيار اندوه بار و ماتم زا و گریه آور است و در حجم این نوشتار نمی گنجد،

 

حال می توان پرسيد که آیا عملکردِ امروز علی خامنه ای مانند محمدعلیشاه نیست؟ دیروز عده ای سبک سر لنگهءِ کفش بر سر و صورت مهدی کروبی، این روحانی کهنسال، می کوبند و عمامه اش را به هوا پرتاب می کنند، فردا لباس روحانی او را پاره خواهند کرد، پس فردا خود مهدی کروبی را سر و پا برهنه، مجروح و خون آلود، با پیراهنی پاره و با نیم شلوارکی، بر روی زمین تا در گاه علی خامنه ای کشان کشان خواهند برد! براستی ایرانِ امروز ما در کدام قرن و برهه از زمان بسر می برد؟

بعد از مرگ خمینی، علی خامنه ای و هاشمی رفسنجانی بار دیگر کینهءِ تاریخی گذشتهءِ بیگانگان حاکم بر این سرزمین را نسبت به مردمانِ ایرانی تبار غرب کشور از سر گرفته اند و رهبرانِ سیاسی ملّی و کشوری برخاسته از این دیار را یکی یکی ترور و سر به نیست می کنند. اگر دیروز دکتر شاپور بختیار و دکتر قاسملو و همراهانشان بودند، امروز نوبت مهدی کروبی ست و فردا هم لابد نوبت دیگران خواهد رسید.

بنظر من، برای اینکه جامعهءِ جهانی و ایرانی به پشتیبانی از مهدی کروبی بر خیزند، نخست اين از وظایفِ مردمان و جوانانِ غرب کشور است که در هر کجا هستند پُشتِ سر مهدی کروبی بایستند. مهدی کروبی گذشته از اینکه یک فردِ روحانی و یک ایرانی کهنسال است، یک پدر سالخورده از میانِ پدران شما از دیار غرب کشور، از سرزمین دلاورانِ و نگهبانانِ مرزها و فرهنگِ ایرانی است، و این حمله که همراه با فرو انداختنِ عمامه و پرتاب لنگهء کفشی بوده که پیشانی این مرد کهنسال را زخمی کرده، بی احترامی به همهءِ پدرانِ سالمند ایرانی است.

اينک پرسشی ساده در کار است: کدامیک از این دو فاکتور امروز ارجحیّت دارد 1- سرزمین و هویّتِ ایرانی ما 2- یا دین اسلام؟ چگونگی پاسخ آقای مهدی کروبی و ما ایرانیان به این سئوال ساده می تواند سرنوشتِ ما و کشور مان ایران را در بحرانِ حساس کنونی رقم زده و آیندهءِ آنرا مشخص کند؛ و نيز می تواند پروسه های بعدی جنبش سبز دمکراتیک را از قبل برنامه ریزی نمايد.

|اُکتبر| 2009|المان|

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630