بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

يک شنبه 17 آبان 1388 ـ  8 نوامبر 2009

 

تاک ها، ندای تاریخ و پایان دیکتاتور!

آذرمیدخت بهرام

 

کم نیستند شمار آنانی که وقتی سخن از «هیتلر» به میان می آید سیمای - دانم و دانی - محمودک احمدی نژاد در ذهن شان نقش می بندد. ولی من، به خلاف بسیاری، هربار که از جنایات و انسان ستیزی های « هیتلر» سخن می رود، بی درنگ به یاد « سید علی حسینی خامنه ای» می افتم و سرانجامی که در پیش دارد.

برای نمونه، هنگامی که خبر شکستن سنگ مزار جانباختگان کشتارهای این چند ماهه را می خواندم، با خود فکر کردم که ببین چه وحشتی به جان او و پیرامونیان اش افتاده است؛ هراسی کشنده که چنگال های انتقامجویی شان را وا می دارد تا به واپسین پناهگاه عاطفی مادری - و مادران – دلشکسته و رنجدیده هم رحم نکنند.

با خود گفتم ببین چقدر حقیرست و بی مایه که از سنگ قبر هم می ترسد. اگر چه تلویزیون هفته ای چند بار نشان می د هد که با جلال و جبروت از پس پرده بیرون می آید، چند پله بالاتر از جایگاه گماشتگان و نوکران و فریب خوردگان می نشیند و « دستمال یزدی» سیاه و سپید بر گردن افکنده، باد در غبعب می اندازد و زاهد نمایانه عربده های نیرنگ بازانه می کشد که در پندارش جن و انس از ترس هیبت فرعونی اش به هزار سوراخ بگریزند.  

با این همه، تا از سکو فرو می آید و به خلوت می شود، کابوس ها به جان ناپاکش چنگ می زنند که خون ریخته شده بر کف خیابان ها در حال جوشش و افزایش است.

شبحی شاید در پستوی ذهن اش می نالد که این خون همیشه سرخ و تاریخ ساز، باز هم جان گرفته، می جوشد و می جوشد تا تاک های تازه ای را سیراب کند، تا انگورهای بیشتری را بپروراند و شراب های ناب تری بسازد؛ شرابی مستی آور که هر که چشید دیگر از یاد نبرد.

در اندیشهء پشه سان او و دیگر از غار برون شدگان، مزار جانباختگان راه آزادی، نه یک گورستان ساده که تاکستان است. اینان تاکستان را خوش ندارند. چرا که پشه در گنداب و مرداب خوشتر می زید تا تاکستان. تاکستان مرغزار گردش پروانه ها و چرخش انگبین سازان زندگی بخش است. بوی ناب ولی گس و تیز تاک، هیچ پشه ای را دلنشین نیست. پشه ها همیشه راه به گنداب ها جسته اند.

گورستان بهشت زهرا و همهء گورستان های این سرزمین، نه تنها نماندگان را در خود جا داده اند که اکنون تاکستان هایی هستند که اگر بایستی بر کنارهء یکی از نهال ها، هوای چشیدن شراب و مستی بی پایان، هوش از سر و وادادگی از تن ات به در خواهد برد.

از این روست که، به باور سید علی حسینی خامنه، باید که ویران شود آن مشتی سنگ! – که مادر بزرگ ها می گفتند سرد است و از رنج مرگ می کاهد –  باید با خاک یکسان شود آن چند نشانهء رودی خروشان که به پهناب آزادی می ریزد. باید حتا رویای مستی را از سر مردم بیرون کرد؛ همچنان که باید نشانه های راه رود بزرگ را از میان برداشت تا هیچ کابوسی نتواند راه بیابد به خواب شبانه شب پرستان و همراهان.

چرا که نه؟ پهناب های زمینی پیرامون این سرزمین را به همسایگان واگذاشتند تا مردم کویری بمانند و کویری بزیند. اکنون چرا باید اندیشهء پهناب بی همتای آزادی را در نهاد و جان آزادیخواهی این مردم تاب بیاورند؟

بر پایهء چنین نگرش و خواسته ای است که «سید علی» به هیات پامنبری فرمان می دهد تا شخم زده شود آرامشگه چند جوان پرپر شده به گلولهء انسان ستیزی حکومت دینی؛ مبادا گورستان، خاطرهء تاکستان مبارزه با دیکتاتوری را سبز و بیدار کند و سنگ های خوشنام اش، یادآور مستی شراب آزادی و انگیزهء شنا در رود خروشان خیزش آزادیخواهانه مردم شوند.

با خواندن خبر با خود می گویی این ضحاک خویان که سنگ های سرد چند مزار را تاب نمی آورند چگونه می خواهند در برابر آتش توفان زای این مردم که هنوز شعله نکشیده، بایستند و نگریزند؟ به راستی در کابوس های شبانه « سید علی» و یاران اش چه می گذرد که به گمان خود نباید به «نیستنده» ها هم رحم کرد؟

نیستنده هایی که هستند؛ نفس می کشند و سخن می گویند و فریاد می زنند: «مرگ بر دیکتاتور! رهبر ما قاتله، ولایتش باطله؛ نه شرقی، نه غربی، حکومت ایرانی و...»

آری آنان زنده اند، ولی نه به آن سان که «سید علی» ها زیاده برایش پرحرفی کرده اند و نان اش را خورده اند. در باور رهبر حکومت دینی، این گلهای پرپر «شهید» به شمار نمی آیند تا «نزد الله روزی داشته باشند»؛ همچنان که در باور ما. زیرا ما هم می دانیم که این گلها و تاک ها نه در آسمان اند و خلوت نشین خانهء الله، و نه دست در سفرهء خدایی نادیده دارند و از بساط او روزی می خورند. ما این گل ها و تاک ها را از منظری دیگر زنده و نامیرا می شماریم. ولی به هر روی، هر دو تردید نداریم که این ها «نمرده اند».

بی چون و چرا «سید علی حسینی خامنه ای» بیش از همه دست اندرکاران این حکومت مسلکی  و هیات دولت زورکی می داند که آن جوان ها زنده اند. در حد همان چند سال طلبگی در دخمهء حوزهء علمیه، هیچ هم نخوانده باشد حتماً نیم نگاهی به کتاب های تاریخ انداخته است و می داند خون آزادیخواهی هرگز خشک نمی شود و کشتهء راه آزادی هرگز نمی میرد. برای این بقا و داوم هم نیازمند روضه و مرثیه نیست، آن چنان که روضه خوان ها قرن ها برای «حسین» خوانده اند. او هم چون بسیاری از ما می داند که اصلاً نثار خون برای آزادی و خیزش خونبار آزادیخواهانه، ویژهء اسلام نیست یا ویژهء یک ملت، که بشود منحصرش کرد به یک مورد و برایش از فراز منبر نوحه خواند و سینه زد و با قمه فرق شکافت. این نیاز بی بدیل و پایان ناپذیر انسان است. آدمی، از دم بودن اش، آن را خواسته و می خواهد. فروختنی و معاوضه کردنی هم نیست؛ که اگر شد همیشه فروشنده، زیان دیده و بازنده است.

سید علی این را می داند؛ از همین هم می هراسد. او می داند بسیاری از این جوان ها که به خیابان ها آمده اند تصویری کامل از آزادی در ذهن ندارند، ولی می داند که پدران و مادران و نیاکان این جوان ها، قرن هاست که برای به دست آوردن این گوهر یگانه جنگیده اند و تن به فروش یا معاوضه اش نمی دهند. او می داند لازم نیست هر کسی مستی شراب آن را چشیده باشد تا از  پی  یافتن و داشتن اش برآید، کافی ست درباره اش به درستی شنیده یا خوانده باشد. بس است که به چرایی بودن خویش بر زمین بیندیشد تا بداند چرا آن را می خواهد.

ما درتاریخ سرزمین مان فیلسوفانی راستین نداشته ایم تا از آزادی و مزایای آن برایمان سخن بگویند، ولی بوده اند آنانی که با نثار جان شان، مستی این شراب را به ما نمایانده اند. همچنین بوده اند فردوسی و خیام هایی که به ما بگویند می شود  جامی از آن را بر گرفت و تا ته سر کشید و رقص کنان تا پایان تاریخ رفت.  

اینها را «سید علی حسینی خامنه ای» می داند، در باره اش خوانده است. کتاب های تاریخ را ورق زده است؛ اگر چه از آن ها هرگز نیاموخته است! که اگر آموخته بود، پیش از این ها دستگاه دیکتاتوری کشتارگرش را رها می کرد و به کنجی می خزید و از نظرها پنهان می ماند.

راست گفته اند که : هر که ناموخت از گذشت روزگار / هیچ ناموزد  زِ هیچ آموزگار.

او از تاریخ درس نیاموخته، که اگر آموخته بود می دانست با تاک کُشی و ویرانی تاکستان، نمی توان یاد مستی شراب آزادی را از دل ها زدود. می دانست که کُشتنی و سوزاندنی نیست تاکی که بر خون نا به حق ریخته شده ریشه بدواند و در گورستان بالیده شود و به انگور بنشیند.

ندا آقا سلطان، تاکی شده که نمی توان ریشه اش را سوزاند؛ حتا با ویران و گم کردن سنگ مزارش. همچنان که ویران شدنی نیست سنگ مزار دیگر کشته شدگان راه رهایی مردم از چنگال حکومت دینی در همه این سی و یک سال.

«سید علی» از تاریخ نیاموخته، وگرنه با چشم های بازتری می دید که انگور تاک های گورستان های بهشت زهرا و خاوران و دیگر گورستان های کشور، دیرهنگامی است که شراب شده و راهی رگ و رود جان این مردم است.

«سید علی حسینی خامنه» از تاریخ نیاموخته، پس چاره ای ندارد جز تجربهء بخش پایانی زندگی همهء دیکتاتور ها؛ کسانی چون صدام، چائوشسکو و... و شاید هیتلر!

کسی چه می داند، شاید با همهء پیشینه پر فراز و فرود این سرزمین، پیرمرد حقیقت گو و حساب کش تاریخ، بنا دارد پایان سنگین زندگی ننگین «سید علی» را درس آموز آیندگان ایران زمین سازد؛ کسی چه می داند!

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630