بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

پنج شنبه 8 بهمن 1388 ـ  28 ژانويه 2010

 

« روشنفکرانِ دینی! آقای محسن کدیور! دیگر بس است!»

ناصر کرمی

 ■ ▬  آقای محسن کدیور در آخرین نوشتهءِ انتشار دادهء خویش با عنوانِ : «جنبش سبز در چهار راه جمهوری» بر این باورند که در ادبیّات سیاسی معاصر ایران چهار نوع  از سیستم جمهوری وجود دارد که در ادامه به تشریح ساختارها و نامیدن امتیازات و شاخص های هر کدام از این چهار گونه جمهوری همت گماشته اند. در نتیجه گیری از این بحث با به حاشیه راندنِ هدفمندِ اندیشهءِ سکولاریسم و جمهوری سکولار و با انکار انقلاب سبز سکولار امروز ایران، بار دیگر پیوند ناگسستنی پنهانِ خود را با آمیزش دین و سیاست در نظام جمهوری اسلامی در اشکال دیگر به نمایش گذاشته است.

چهار گونه جمهوری آقای محسن کدیور عبارتند از: 1- جمهوری اسلامی واقعا موجود 2- جمهوری اسلامی با قرائت متعارف و معقول از قانون اساسی 3- جمهوری اسلامی منهای ولایت فقیه 4- و جمهوری سکولار.

بر اساس پژوهشگری دانش محور علوم ساختار شناسی سیاسی در حقیقت هیچکدام از چهار نوع جمهوری که آقای محسن کدیور در تئوری ایده آلیتسی خویش به آن پرداخته اند در ماهیّت و در حوزهءِ سیستم حکومتی "جمهوری" از دورانِ باستان تا زمان معاصر وجود ندارد. در هیچکدام از 120 جمهوری ها و سیستم های دمکراتیک دیگر در جهان امروز نمی بینیم که پسوند ادیان با شاخه ها گوناگون آنها و یا سکولار و اسکولار بودنِ آنها بیان شده باشد.

برای استدلال غیر واقعی بودنِ تز سه جمهوری اسلامی و کم اهمیّت جلوه دادنِ جمهوری سکولار آقای محسن کدیور لازم نیست گذری طولانی به پروسهءِ تشکیل اجتماعات قانونمند و روندِ فرهنگِ دمکراسی از آتن باستان تا امروز پرداخته شود. برای فراهم کردن زمینه ای که بتواند به اصلاح جهان بینی روشنفکران دینی امثال دکتر کدیور کمک کند و از ورودِ آنها از دروازهءِ خردگرایی انسان محور در میدان تفحس و پژوهشی شناختِ مکانیزم جهان پیرامونی دعوت به عمل آمده باشد تنها کافی است که از ساختار جمهوری خارج از دیدگاهِ متافیزیک دینی تعریف ساده ای داده شود در همین راستا تعریف هایی مختصر از اصطلاحات سیاسی: 1- اشتاتStaat   2- حکومت Regierung ضرورت میباشد:

■ ▬  اشتاتStaat  یا دولت از واژهءِ لاتین اشتاتوس" و در ادبیّات ایتالیایی از "اشتاتو" گرفته میشود و مفاهیمی مانند شرایط و یا چگونگی وضعیّتِ پدیده ای را در محور مختصات با داده هایِ زمان و مکان بیان میکند. واژه سیاسی اشتات برای اولین بار از سوی نویسندهءِ ایتالیایی «نیکولو ماچیاولی» بکار گرفته شده است که از قرن هیجدهم در ادبیّاتِ سیاسی سایر کشورها گسترش یافته است.

اشتات که در ادبیّات سیاسی ایران آنرا دولت مینامند، از همبستگی مردمانیکه که در یک جغرافیای سیاسی معیّن با مرزهای شناخته شدهءِ بین المللی استقلالی را بوجود می آورند، گفته میشود. این ساختار مستقل در خارج از جغرافیای خود به دولت های دیگر وابستگی ندارد و در دورن این جغرافیا ناظر بر بالاترین ارگان هایِ تصمیم گیری در سرنونشتِ شهروندانِ ساکن در آن می باشد.

تکامل فرهنگی و رشد ابزارهای تمدن سازی، یکسانی حقوقی و برقراری روابط اجتماعی و همگرایِ بهم پیوسته در جهت نایل آمدن به منافع ملّی را ضروری میسازد. این هماهنگی عمومی برای باهم زیستن بهتر و کارسازتر بستر شکل گیری «ملّت» یا Staatsvolk  را مهیّا مینماید .

هر دولت با دارا بودنِ ارگانهای متفاوت برای خود حکمرانان و یک فرم حکومتی را انتخاب میکند. در بسیاری از کشورها سیستم دمکراتیک را انتخاب کرده اند که در آن مردم نمایندگانِ برجستهءِ خود را به پارلمان میفرستند. بعضی از کشورها دارای فرم حکومتی چند گانهءِ سلطنتی و یا دیکتاتوری هستند.

■ ▬ حکومت Regierung: هر دولت گذشته از دو فاکتور، جغرافیای سیاسیStaatsgebiet ، و  ملّت  Staatsvolk، دارای ساختار سومّی بنام "حکومت" Regierung هست. تفاوتِ بین اشتات Staat و حکومت Regierung هنوز بطور شفاف در ادبیّات ایرانی بیان نشده است. «حکومت»: به بر عهده دارندگان و مسئولین سه قوهءِ 1- قانونگذاری 2-  اجرایی 3- قضایی [Staatsgewalt] که بالاترین ارگانهای تصمیم گیرنده و اجرایی در درونِ یک دولت و یا کشور در زمان های محدود نسبت داده می شود. در بعضی از سیستم های دمکراتیک حکومت را فقط  نهادِ اجرا کنندهء  [Exekutiv]قوانین تصویب شده از سوی پارلمان و نمایندگان واقعی مردم میدانند. کابینهء حکومت متشکل از وزراءِ و در نوک هرم آن رئیس جمهور میباشد.

هدف بنیادین از تشکیل دولت ها و حکومت های برخاسته از آنها فقط ایجادِ بهترین فرم و ساختار حقوقی برای خوشبختی و تفکیکِ روابط اجتماعی در شکل همزیستی مسالمت آمیز و خلّاق شهروندانِ ساکن در هر جغرافیایِ سیاسی بوده است.

اکنون که از واژه های اشتات و حکومت تعریفی نسبی داده شده است میتوان با مردود شمردنِ تز رویکرد ها از جمهوری بر سر چهار راهِ آقای کدیور که فقط یکی آز آنها سکولار و بقیّه تئوکرات اسلام شیعه گری هستند، برداشتی منطقی برابر با نرمهای فراگیر جهانی از سیستم جمهوری را روشنتر بیان کرد:

  جمهوری یا Republik:  این واژه از اصطلاح لاتین res Publica در امپراطوری رُم باستان برای امور عمومی جامعه مانند "حکومت" که همه را شامل میشود بکار برده شده است.  در بعضی مواقع از res Publica هم "مردم یک دولت" برداشت شده است. سیستم جمهوری چنین تعریف میشود: ]هرگاه در دولت یا کشوری قدرت سیاسی و اقتصادی در اختیار یک نفر و یا یک گروهِ خاصّ متمرکز نباشد و همهءِ تصمیماتِ کَلان سیاسی صرفأ از سویِ ملّت یا Staatsvolk گرفته شوند و خودِ ملّت قوای سه گانه بویژه قوهءِ قانونگذاری و کابینهءِ حکومت را چه مستقیم و چه در شکل با واسطه انتخاب و هدایت کنند، در آنصورت این سیستم سیاسی حکومتی را ساختار جمهوری مینامند]،

در کل دو نوع جمهوری وجود دارد: 1- یا جمهوریِ دمکراتیک است 2- یا جمهوریِ دیکتاتوری می باشد. در فاز بعدی شیوهءِ انتخاب آنهاست که: یا مستقیم بوسیلهءِ مردم اداره میشوند [دمکراسی بدون واسطه] و یا بوسیلهء نمایندگان آنها [ دمکراسی با واسطه]. در فاز بعدی یا یک ساختار جمهوری پارلمانی هست مانند آلمان، و یا یک جمهوری پرزیدنتیال مانند فرانسه و آمریکا میباشد. در فاز بعدی یا جمهوری فدرال هست و یا متمرکز و یا ترکیبی از هر دو. تفاوتهای دیگری که در سیستم جمهوری وجود دارد بنا به تقسیم و روابطِ قدرت سیاسی بصورت عمودی و افقی، همچنین به مناسبات و چگونگی قوای سه گانه، به یک یا دو پارلمانی بودن، و به قوهءِ قانونگذاری و سیستمهای اقتصادی و مدنی کشورها بستگی دارد.

در طول تاریخ تکاملی {بجز در نظام جمهوری اسلامی} هیچگاه سیستم سیاسی جمهوری به تنهایی و یا بر پایهءِ ترکیبی از جمهوری و دین نبوده و نیست. سیستم های دینی و باورمندی های دیگر تا قبل از اسلام در شکل آمیختگی پیشوایی دینی و امور اجتماعی و سیاسی در واحدی مشترک بوده است. از زمان ظهور دین اسلام، ترکیبی از دین و رهبری سیاسی در ساختار "خلیفه گری" خلفای راشدین و در شکل پیسرفته تر آن "سلطانی" بوده است که  هنوز هم در جوامع عربی و کشورهای عربی ناحیهء خلیج فارس رایج میباشد. بارها اشاره شده است که یونانی ها سیستم حکومتی دمکراسی را داشتند، رومیها برای کشورداری خود ساختار جمهوری را برگزیدند، ایرانیان سیستم حکومتی "ساتراپی" را داشتند و خلافت یا خلیفه گری هم مختص فرهنگِ سیاسی اعراب بوده است.

در مجموع ساختار حکومتی مرکب از "دین و قدرت سیاسی" را از گذشته تا به امروز "ساختار حکومتی تئوکراتی" مینامند که بطور کلی با ساختار و فرهنگِ سیاسی جمهوریّت در تضادی آشتی ناپذیر هست.

در دیدگاهِ شیعه گری سیستم حکومتی از "خلیفه گری و سلطانی" هم واپسگراتر و غیر دمکراتیک تر آشکار هست، زیرا امامت علاوه بر تمرکز قدرت سیاسی و پیشوایی دینی در کنترل یک نفر، تازه موروثی بودن به آن هم اضافه میشود.

نظام جمهوری اسلامی را یک سیستم ترکیبی [Hybridsystem] میگویند که اصول دین اسلام را با پنهان کردنِ زیر چتر ساختار جمهوری به مردم میفروشد. با شیوه ای بسیار نا معقول و فریبکارانه تلاش شده است که قانون اساسی را بر اساس جمهوریّت و دمکراسی از فیلتر اصول و فروع دین اسلام بگذرانند. در هر بند و تبصره ای از قانون اساسی رژیم اسلامی اگر از اصول جمهوریّت و دمکراسی اشاره ای شده باشد، در آخر همان بند و تبصره پرانتزی باز شده است: ( تا آنجا که به نظام اسلامی صدمه ای وارد نشود و مطابق با موازین دین اسلام باشد)،

به عبارتی ساده تر یعنی اینکه مفاهیم جمهوری و دمکراسی در نظام اسلامی مکان و ارزشی ندارد و این مورد را در طی 30 سال از برپایی نظام دینی ولایت تا کنون تجربه کرده ایم. اصولأ آمیختن دین و جمهوری امری ساختگی و غیر ممکن هست. اگر سیستمی بر اساس دین و مذهب و یا تئوکراتی باشد دیگر با جمهوری و دمکراسی ارتباطی ندارد و اگر ساختار حکومتی "بر مبنای متونِ  ساختار" جمهوری" باشد، دیگر تحتِ هیچ سرایطی نمیتواند بر پایهءِ دینی باشد. جمهوریّت با نظام اسلامی بیگانه هست، یکی دیگری را نفی میکند. همانطور که متضادِ رنگِ سیاه، رنگِ سفید هست، متضادِ حکومتِ مطلقگرا در هر نوع آن بویژه نوع مطلق گرا و دیکتاتوری دینی آن، ساختار جمهوری میباشد. همینطور عکس آنهم صادق هست.

دکتر کدیور در تز طبقه بندی خود برای رسیدن به جمهوری سکولار در ایران که گذار از 3 جمهوری اسلامی را از الزامات میدانند شاید از جمهوری های فرانسه تا رسیدن به دمکراسی الهام گرفته است، امری که بطور کلی پروسهءِ صعودی دمکراسی در فرانسه قابل مقایسه با نظام جمهوری اسلامی نیست. از طرفی طرحهای 2 و 3 ایشان از مجموعهءِ: {1- جمهوری اسلامی واقعا موجود 2- جمهوری اسلامی با قرائت متعارف و معقول از قانون اساسی 3- جمهوری اسلامی منهای ولایت فقیه}، تفاوتی با "جمهوری واقعأ موجودِ امروز" ایران را ندارد و همان ادامهءِ ویرانی ایران، تبعیض، دیکتاتوری، استبداد سیاه دینی، ترویج فرهنگ ایراسیونال و ریا کاری و فسادِ اجتماعی، رانتخواری، خودی و غیر خودی، زندان، نظامیگری، به خاک و خون کشیدن جوانان و زنان و مردانِ ایرانی، نخبه کُشی، و ادمهءِ ایدئولوژی ترویست پرور و بنیادگرای اسلامی در جهان، و دربدری بیشتر بخش عظیمی از ایرانیان هست.

جمهوری اسلامی چه در نوع قرائت متعارف و معقول از قانون اساسی آن، چه بدونِ ولایت و یا با ولایت، چه با ولایت خدا و رهبری پیامبران و آموزگاری امام انشان در هر شکل از جمهوری ها هم که باشد، واپسگرای از مُدل افتاده و کهنه شدهءِ بدونِ کاربُرد هست که دیگر خریداری ندارد. نظام اسلامی به عصر قبل از تاریخ و مرحلهءِ بی پناهی و جهالت انسانها در فاز اولیّه آنتیک مربوط هست و هیچگاه شایسته و پاسخگوی مشکلات ملّی ما نبوده و نیست.

نظام جمهوری اسلامی حتمأ نه بخاطر دینی بودنش باید برکنار شود، بلکه این سیستم ناتوان است، بازدهی در هیچ عرصه ای را ندارد، روزگار شهروندان این سرزمین را فلج کرده است، ایران را از کاروان جهانی باز نگهداشته است، وجود نظام جمهوری اسلامی فضای تنفسی جهان امروز را نا مطبوع کرده است، برای شهروندانِ جغرافیای ایران در خانوادهءِ جهانی دیگر آبرویی باقی نگذاشته است. شما روشنفکران دینی و اصلاح طلبان برای ما روشن کنید که در نظام جمهوری اسلامی چه صفاتِ برجسته و چه حکمتی را سراغ دارید که ملّت ایران آنها را در مدت 30 سال تا کنون ندیده اند و تجربه نکرده اند؟!

 باورمندانِ دینی روشنفکر چه با لباس و چه بدونِ لباس دینی امروز دیگر باید درک کنند که جامعهءِ ایرانی دیگر خواهان شنیدن داستان های قهرمان سازی افسانه ای خانواده و قبیله ای عرب تبار را که برای کسب مال و املاک و قدرت، مانند امروز" اسما بن لادن" تروریست و خانوادهءِ سعودی به جان همدیگر افتاده بودند را ندارند. هویّتِ ما ایرانی می باشد و نه اسلام سینه و زنجیر زنی، نه فرهنگِ روضه خوانی و تعزیه گیری و چاهِ جمکرانی، آخر چرا شما روشنفکران دینی شمشیر اسلامتان را از سر سرزمین ایران و فرزندانِ آن بر نمی دارید! شما با فلسفهءِ دین اسلام و نظام جمهوری اسلامی اتان در هر شکل و رنگِ آن، دروازهءِ بهشت موعودِ خود را بر روی ما ببندید، ما خود آزادانه به جهنم می رویم، پس لطفأ این مدالِ طلایِ درخشان اسلامتان را که 1400 بر گردن گذشتگان و نسلهای بعدی ما انداخته اید را بر دارید.

آقای کدیور شما چرا ایران و ساختار های حکومتی آنرا فقط و فقط می خواهید از دیدگاه اسلام تعریف کنید؟ چرا می خواهید بر پیشانی این ملّت و این آب و خاک مهر ابدی اسلام را حک بزنید؟!  مگر ایرانیان خود فرهنگ و تمدن و جهان بینی ندارند! تزهای سه جمهوری اسلامی شما توهین به دانش، به اندیشهءِ خردگرایی، و توهین به جان باختگان راه آزادی، پایمال کردن خون های در خیابان ها و کهریزک ریخته، بی حرمتی به تاریخ و فرهنگ، به فهم و شعور اجتماعی ملّت و نخبگان ایرانی میباشد.

 تئوریسین های حکومتِ "جمهوری اسلامی واقعأ موجودِ" که شما امروز آنرا دیکتاتور و فاشیست خوانده اید خودِ شما و همفکراتان بوده اید، پس چرا اکنون با دادن تزهای دیگر بهر شکل ممکن در صدد نگهداری آن هستید! جامعهءِ دمکراتیک و سکولار ایران شماها را که اکنون رژیم اسلامی از درگاه خود رانده است با آغوش باز پذیرفته است، امّا شما دوباره دارید از فرصت سوءِ استفاده میکیند و برای جامعهءِ روشنفکری ایران کلاس درس ابتدائی فلسفی و نظری پیش پا افتاده دینی و تکرار حماسهء سازی کربلا را باز کرده اید.

روشنفکران دینی اروپا و جهان دمکراتیک از همان عصر مدرنیته به بعد از به میان کشیدن مباحث فلسفی در شناخت هستی از دیدگاهِ دین خودداری کرده اند و میکنند چون دیگر بخوبی میدانند که فلسفهءِ متافیزیک دینی در مقابل اندیشهءِ راسیونالیسم امروز دیگر تاب مقاومت و شانسی را ندارد، در نتیجه روحانیّت و دین در جامعه جایگاه اصلی خود یعنی مددکار اجتماعی را انتخاب کرده اند، امّا ظاهرأ روشنفکران دینی ایرانی دست بردار این مسائل نیستند و تازه هنوز وسوسهءِ فرمانروایی دین سالاری را هم در سر می پرورانند.

آقایان کدیور و عبدالکریم سروش ها! بدانید امروز اندک نیستند کسانی که دیگر شما را روشنفکر نمی دانند و شما را دیگر در میدان اندیشه سازی جدی به حساب نمی آورند و تنها انتظاری که از شماها می رود فقط اشتباهات گذشتهءِ خود را جبران کنید و اگر می توانید جنبش سبز سکولار ایران را یاری دهید، اگر می توانید در این گذار از دیکتاتوری به دمکراسی قدمی بردارید، در غیر اینصورت شما روشنفکرانِ دینی دیروز و امروز بیشتر از بیت رهبری و حکومتگرانِ دینی در محاصره و تحتِ مراقبت هستید، چه از نظر برخورد سیاسی و چه از لحاظ گفتمانِ فلسفی و شناختِ جهانِ پیرامونی. آقایان روشنفکر دینی دیگر بس کنید از استحمار جامعهءِ ایرانی !.

آقای دکتر کدیور مانند طرح های پیشنهادی از جمهوری اسلامی، با برداشت های ناقصی از دمکراسی در نوشتهءِ خود مطرح کرده اند که 90 درصد ملّتِ ایران شیعه هستند در نتیجه امتیازات خاصّی را برای آنها در نظر گرفته اند که بله وجود سیستم جمهوری اسلامی در ایران از ضرورت ها و واجبات هست و به رأی عمومی گذاشتن آن جایز نیست. از سویی دیگر آقای کدیور با نادیده گرفتن افکار اوج گرفتهءِ اندیشهءِ سکولاریسم در جامعهءِ ایرانی، پروسهءِ دانش محور "جمهوری لیبرال دمکراتیک" که ایشان آنرا "جمهوری سکولار" نامیده اند را برابر با بی دینی و یا آتئِیستی می گذارند. یعنی هرکسی گفت من سکولار هستم کافر و ملحد و محارب با خدا میباشد و طبعأ طبق قوانین اسلام و جمهوری اسلامی باید اعدام و طرد گردد.

چنین برداشت آقای دکتر کدیور از سکولاریسم آدمی را بیاد شعارهای مسئولین نظام جمهوری اسلامی می اندازد که در بین مردم ساده باور تبلیغ میکردند که: واژهءِ کمونیست، "کمو یعنی خدا" و "نیست" هم که معلوم هست یعنی نیست، در نتیجه [کمونیست = خدا نیست] و با همین سادگی هزاران را به خاک و خون کشاندند.

شگفت آور هست در کشور آمریکای بنیاد گذار دمکراسی مدرن عصر جدید که آقای کدیور در آن سکونت دارند و به تدریس هم مشغول هستند از همان نیمهءِ دوّم قرن نوزده با تحقیقاتی که بعمل آمد خطر تبدیل شدن دمکراسی استوار بر پرنسیپ [حاکمیّت اکثریّت بر اقلیّت] به دیکتاتوری را برجسته کرد، که در همین نظام جمهوری 90 درصدی آقای کدیور شاهد دیکتاتوری و فاشیستی شدن اینگونه از دمکراسی بودیم. به همین مناسبت فلسفهءِ لیبرالیسم را در کنار دمکراسی گذاشتند. بنا بر این معیار ارزش گذاری امروز لیبرال دمکراسی بر اساس حقوق فردی میباشد و نه بر اساس گروهی پرنسیپ اکثریّت بر اقلیّت.

در مورد لائیسیته و سکولاریسم در نوشتاری 4 قسمتی به آن پرداخته ام، که بازگویی آن در حجم این نوشته نیست، فقط اشارهءِ کوتاه شود که سکولاریسیم بر علیه کلرکالیسم  Klerikalism هست که دخالت دادن دین و مذهب در فرهنگ سیاسی با مداخلهء مسقیم آن در ساختار حکومت به فرمانروایی روحانیّت و وابستگان به کلیسا و مسجد میباشد. لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی رایج در جهان امروز بر اساس اندیشهءِ سکولاریسم بنا گذاشته شده است.

سکولاریسم یعنی این جهانی کردن در هر فرم و باوری. جایگزینی اندیشه های هومانیسم و راسیونالیسم است، روشنگری و آفریدن ارزش ها بر اساس جهان بینی دانش محور، بر پایهءی علوم تجربی با درک و شناخت انسان از گردش کار طبیعت پیرامونی با استفاده از ابزارهای مناسب زمان خود و جایگزینی آنها بجای ارزش های سنتّی و منجمد تکراری و افکار متافیزیک گرد و خاک خورده و بر جای مانده هزاره ها می باشد. سکولاریسم یعنی گذار از مطلق گرایی به تغییر پذیری، خارج از ذهن به روش اثباتی و مستند تن در دادن، از منوکراتی به پلورالیسم گراییدن، سکولاریسم دین ستیز نیست در حقیقت جوهر اصلی سکولاریسم آزادی ادیان است، ارزش گذاری به دین است که آنرا از بازار مکارهءِ سیاست و از قرادادهای سیاسی، از بازار بورس اقتصادی به دور نگهدارد و آنرا بخود شهروندان و به ارگان های فرهنگی و نهادهای مدنی خارج از ساختار حکومت بسپارد.

سکولاریسم از دیکتاتوری یک دین بر دیگر ادیان جلوگیری میکند ـ نگاه کنيد به ایران امروز که با رسمی کردن شیعه گری دیکتاتوری را بر سایر اقلیّتهای دینی دیگر تحمیل کرده است. سکولاريسم از تبعیض جلوگیری می کند، بطوری که در ایران اگر فقط یک شهروند یهودی و یا بهایی وجود داشته باشد، بتواند بدونِ توجّه به باورمندی دینی اش، در صورت داشتن شایستگی بالاترین پُست سیاسی را  بخود اختصاص دهد. سکولاریسم یعنی شایسته سالاری بدون در نظر گرفتن هر گونه پیشینه ای، یعنی ترویج قوانین مدنی، سلب قدرت سیاسی و دارایی های اقتصادی، املاک، با مالکیّت های خصوصی دیگر از کلیسا و مسجد با انتقال دادن آنها به حکومت انتخابی و غیر دینی مردم. سکولاریسم یعنی بیرون آوردن دین از چنگ شیادان روحانی و پاکسازی ادیان از سوداگری و خرافات و کهنه پرستی، رها سازی انسان از بندگی، از استبداد سیاه دینی، استثمار، و استحمار. سکولاریسم یعنی شفافیّت بخشیدن به پندار و کردارها...

سکولاریسم یعنی با زمان و مناسبات آن همگام بودن، شکستن جاودانه و ابدی بودن هر پدیده ای و قرار دادن آن در زمان حال، به عبارتی دیگر بی اعتبار کردن بینش اُبیکتیویسم با به یکار گیری زوبیکتیویسم. سکولاریسیم یعنی با نگاهِ نسبی به مسائل نگریستن، آزادی فردی یا ایندیویدوآلیسم را محترم شمردن. سکولاریسم یکی از ارکان محوری حقوق بشر امروز است، سکولاریسیم یعنی جلوگیری از ریختن خون انسانها بنام دین و مذهب، منع تفتیش عقاید بویژه دینی، سکولاریسیم جوامع اروپایی و آمریکا  را که در آنها  آزادی دین مسیحیّت مرسوم بود، به شکل پلورالیسم دینی religiösen Pluralismus که آزادی همهء ادیان و باورمندیها را در بر میگیرد تبدیل کرد.

سکولاریسم یعنی من چون فکر میکنم و می اندیشم پس هستم و هر صبح که از خواب بیدار میشویم خود را ذره ای از طبیعتِ بدانیم و از خود بپرسیم امروز چه روزی هست، چه وظایف و مسئولیّتی دارم ، ابزاراهایی که امروز میتواند به من کمک کنند کدامند ؟ و بپذیریم که فردا آغازی دگر هست که ابزار و آهنگِ خاص خودش را میطلبد.

در کشورهای لیبرال دمکراسی که سکولاریسم جزئی از حقوق دمکراتیکِ فردی و در برنامهءِ رعایت حقوق بشر آنهاست، دین دارای جایگاهء ویژهء فرهنگی و اجتماعی خود میباشد و رابطهءِ بین نهادهای دینی و حکومت از طریق سه مُدل صورت می پذیرد: 1- مدل مشورتی، 2- مدل جدا از هم، 3- مدل ترکیبی، که در هر سه مُدل حکومتها بطور غیر مستقیم  در برنامه های فرهنگی خود با نهادهای دینی در اموراتِ خیریهءِ جامعه با هم همکاری دارند.

بر خلافِ دیدگاهِ روشنفکرانِ دینی، از جمله آقای کدیور، ساختار جمهوری پیوسته برای مبارزه با مطلق گرایی و جداییِ دین از قدرت سیاسی و برای تقسیم قدرت سیاسی و در یک کلام مفهوم سکولاریسم و پلورالیسم را در  ماهیّتِ خود داشته است. در جمهوری رُم باستان که « حقوق فردی و اجتماعی، قانونمندی، عدالت و بهبودی زندگی عموم »  اسکلت بندی آنرا تشکیل میدادند، برعلیه آخرین پادشاه امپراطوری رُم Lucius Tarquinius Superbus بوده است که موازی با سلب قدرت سیاسی از این پادشاه، قدرتِ صرفأ دینی را هم از ساختار حکومت بر کنار کرد. در ساختار ترکیبی جمهوری رُم در دورانِ آنتیک با انحلالِ منارشی یا سلطنت، دو شورا Konsuln  را جایگزین کردند، نمایندگان و یا نخبگان یا اریستوکراسی را در پارلمان سنا  Senat و دمکراسی را با مشارکت مردم تعریف کردند. در این ساختار جمهوری ترکیبی دین بطور مشخص و به تنهایی جایگاه سیاسی ویژه ای ندارد.

امروز هم در طبقه بندی پروسهءِ دمکراسی، اصول سیستم جمهوری رُم باستان نقشی بسیار اساسی را در تکمیل دمکراسی های مدرن ایفا کرد. ساختار جمهوری در اواخر قرون وسطی و در آغاز عصر مدرنیته باری دیگر در مقابل حکومتهای مطلق گرای کلیسا و پادشاهان Absolutism ایستاد. کوتاه سخن: [ساختار حکومتی عصر مدرنیته جمهوری می باشد] که امکان پیاده کردن، اندیشه های راسیونالیسم، رفرماسیون، سکولاریسم، پلورالیسم، تقسیم قدرت سیاسی بصورت عمودی و افقی و امکان کنترل حکومت را بشیوه ای دمکراتیک را ممکن ساخت.

پیوند زدن دین و مذهب به ساختار حکومتی جمهوری از سوی روشنفکرانِ دینی از جمله دکتر کدیور پشتوانهءِ علمی و تاریخی ندارد. سه رویکرد از جمهوری اسلامی آقای کدیور به دورانِ پایانیِ عهد باستان و به فاز آغازین قرون وسطی تعلق دارند، امّا ما امروز در قرن 21 هستیم. ساختار سیاسی حکومتیِ ایران میبایست برابر با نرم ها و مناسباتِ جهانِ بهم پیوستهءِ گلوبال امروز باشد. این ساختار سیاسی فقط یک جمهوری لیبرال دمکرات می باشد که قانونِ اساسی آن بر اساسِ اندیشهءِ راسیونالیسم، حقوق بشر امروز، سکولاریسم، با تصویب حقوق فردی و شهروندی تهیّه و تنظیم شود. بیش از 80 درصد از ملّتِ امروز ایران، خواهانِ یک ساختار حکومتیِ جمهوری میباشند که در آن "جدایی دین از حکومت" در آن با خطی درشت و قرمز نوشته و تصویب گردد .

بيست و دوم بهمن نزدیک هست، در این روز در هر کجایِ دنیا که باشیم، یکصدا بار دیگر به جهانیان و به حکومتگرانِ رژیم اسلامی بگوییم که رژیم جمهوری اسلامی، رهبرانِ آن، قانون اساسی با مجلس و رئیس جمهور آن، نمایندهءِ دینی عقیدتی، نمایندهءِ سیاسی، نمایندهءِ تاریخ و تمدّن ایرانی نبوده و نیست.

| ژانویه| 2010| آلمان|

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com