بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

جمعه 14 اسفند 1388 ـ  5 فوريه 2010

 

راه دشوار حقوق بشر میان خط ‌کشی‌های فکری

ناصرکاخساز

اولین طیف فکری که به گونه‌ای اساسی متحول شد، یعنی در درون خود رفورماسیون کرد، طیف چپ بود. روشنفکران آزادی ‌خواه چپ، پس از سقوط سیستم شوروی و از سر گذراندن فاجعه‌ی دفاع از سیستم وِلایی، با شهامت اخلاقی از دیوارهای بتونی خط کشی فکری چپ گذشتند و لته‌های فرسوده‌ی درهای این قلعه را گشودند. دو ابزار موثر آغازگران آزادیخواهی در چپ ایرانی، لیبرالیزم و سوسیال - دموکراسی بودند؛ دو سیستم فکری که به تز دفاع از حقوق بشر واقعیت تاریخی بخشیده بودند. باید گفت سوسیال دموکراسی- به استناد تجربه‌ی تاریخی- در دفاع از حقوق بشر حتا پایدارتر از لیبرالیسم بوده است. با اینهمه رفورماتورهای چپ به این نکته توجه داشته‌اند که دموکراسی از رابطه‌ی متقابل این دو جریان و ترکیب آن ها در واحد ملی بوجود می‌آید.

تحول در روشنفکران دینی پس از آن آغاز شد. اینان، گرچه هنوز با دفاع همه جانبه از آزادی فاصله‌ی بیش‌تری داشتند (بعنوان مثال از تردیدشان در تایید لیبرالیسم می‌توان یاد کرد)، اما چون به قدرت مشخص‌تری، یعنی به حاکمیت دینی که خود از درون آن بیرون می‌آمدند، انتقاد می‌کردند، در مقایسه با روشنفکران چپ تاثیر اجتماعی بیشتری بجا نهادند و بازار افکار رفورماسیونی را بخوبی گرم کردند. نقش ارزنده‌ی آن‌ها در تحول فکری در جامعه‌ی ایرانی ستودنی است.

تحول‌ خواهی رفورماتورهای چپ فرامسلکی، پسارفورماسیونی بود. یعنی چون فرا ایدئولوژیکی بود، پوسته‌ی خود را می‌شکافت و فراتر از اصلاح چپ می‌رفت.

گذر از مرحله‌ی رفورماسیونی و ورود به مرحله‌ی روشنگری بوسیله‌ی چپ فراایدئولوژیک بر اندیشه‌ی رفورماسیون دینی اثر غیر مستقیم (اثر فرهنگی) گذاشت. یعنی ابتدا کمونیسم در چپ فراایدئولوژیک مورد رد و تردید قرار گرفت و سپس جامعه‌ی توحیدی در اندیشه‌ی دینی.

میان روشنفکران آزادیخواه دینی از یک سو و روشنفکران آزادیخواه چپ و سکولارها و ملی‌گرایان از سوی دیگر، گروه‌های اصلاح طلب مذهبی قرار دارند که جنبه‌ی اصلاح ‌طلبی شان بر جنبه‌ی روشنفکری شان می‌چربد و حساسیت‌های روشنفکرانه و وسواس‌های آزادیخواهانه در میان آنان وجود ندارد. و بیشتر زیر تاثیر روحانیان و سیاستی که به رنگ و بوی دینی درآمده است قرار دارند. به همین جهت نقش مثبت خود را (که در آن تردیدی نیست) تنها تا پشت دیوارهای بتون‌آرمه‌ی حاکمیت دینی به پیش می‌برند و در آنجا متوقف می‌شوند و به تابو شکنی روشنفکران آزادیخواه دینی با تردید و ناباوری نگاه می‌کنند. همچنان که به روشنفکران آزایخواه سکولار و چپ با بدبینی و فاصله‌گیری برخورد می‌کنند.

جنبش اصلاح طلبی میزبان جنبش سبز بوده است، اما در عین حال جنبش سبز کیفیت نوین و متفاوتی است و به آلترناتیو درونی جنبش اصلاح ‌طلبی مذهبی تبدیل شده است که چارچوب روفورماسیونی دارد؛ در حالی که چارچوب فکری جنبش سبز «روشنگری» است و هدف‌اش ارتباط همگانی است، نه ارتباط نیروهای مذهبی. و به همین سبب چارچوب شایسته‌ای برای اتحاد ملی همه‌ی ایرانی‌ها، صرفنظر از اعتقاد مذهبی یا مسلکی آن‌هاست. در حالی که اصلاح‌طلبی مذهبی از چپ‌های فرامسلکی و سکولارها و ملی‌گرایان می‌هراسد و از آن‌ها فاصله می‌گیرد. یعنی جنبش اصلاح ‌طلبی یک جنبش غیر سکولار است. جنبش سبز، اما، چون متکثر و متنوع است، طرفدار دموکراسی است، و همین به او ساختاری به معنای دقیق کلمه سکولار می‌دهد.

اندیشه‌ی سکولار دو ویژگی تاریخی دارد:

۱- همزاد جدائی ناپذیر دموکراسی است. یعنی دموکراسی بدون اندیشه‌ی سکولار ناممکن است.

۲- نه تنها مخالف مذهب نیست بلکه مذهب عرفی جزء بافت فرهنگی آن است.

پس مخالفت جنبش اصلاح طلبی مذهبی با اندیشه‌ی سکولار، از ترس تضعیف مذهب نابجاست. (نود در صد مردم جامعه‌ی سکولار آمریکا مذهبی‌اند.) پس اختلاف واقعی اصلاح طلبی مذهبی با اندیشه‌ی سکولار در حاکمیت دینی است، نه در خود دین.

ویژگی‌های جنبش اصلاح ‌طلبی مذهبی مربوط به ساختار رفورماسیونی و مطلقا فوق شخصی است. این اما نافی این واقعیت نیست که اصلاح ‌طلبان از نیروهای جنبش سبزاند و جنبش به تفاهم با آنان نیاز دارد. اندیشه‌ی رفورماسیونی در همه جای جهان ظرفیت محدودی برای پیشرفت دارد. و به همین سبب است که در پروسه‌ی تاریخی به روشنگری فرا می‌روید تا از محدودیت‌هایش فرا رود.

مسئله‌ی کلیدی جنبش سبز تفاهم ارتباطی میان نیروهای یادشده است. یعنی باید گسستی را که در این زنجیره‌ی ارتباطی وجود دارد، از میان برد.

علت این که در میان سخنگویان جنبش سبز به طرح ایده‌های دفاع از لیبرالیزم و حقوق بشر و طرفداری از لغو عمومی مجازات اعدام کمتر توجه می‌شود و در موردشان ناروشنی وجود دارد را باید در ضعف حلقه‌های ارتباطی جست . وظیفه‌ی مهم جنبش سبز، پیوند دادن این حلقه‌هاست. بدون برقرار کردن این تفاهم ارتباطی مسائل جنبش همچنان که در این هشت ماهه دیده‌ایم، زیر تاثیر افت و خیزهای خودانگیخته خواهد بود.

دفاع از حقوق بشر در تمام ابعاد آن، لیبرالیسم را تقویت و گرایش‌های مکتبی را ضعیف می‌کند و با تقویت آگاهانه‌ی این روند است که حاکمیت دینی تضعیف می‌شود.

نکته‌ی دیگر این که رفورماسیون دینی یک مرحله‌ی تحول اجتماعی است که عمر خود را دارد و، پس از انجام وظیفه‌ی تاریخی‌اش، باید جای‌اش را به مراحل بالاتری از تحول اجتماعی بسپارد. رفورماسیون نمی‌تواند اندیشه‌ی حقوق بشر را به پیش ببرد چرا که یکی از ویژگی‌های تاریخی رفورماسیون ستیز ایدئولوژیک است. این ستیز هم اکنون در ایران به گونه‌ای نهفته وجود دارد و گهگاه خود را می‌نمایاند. روانشناسی رفورماسیون، تنش و رزمندگی اعتقادی است و این مانع تفاهم بیرونی نیروهای سیاسی با یکدیگر است. حال آن که پیام روشنگری تفاهم گسترده است. روشنگری از سازش میان گروه‌های رفورماسیونی گوناگون شکل می‌گیرد. روشنگری پیروان یک دین را در بر نمی‌گیرد، بلکه مخاطبان عمومی دارد. گرچه بر دست‌آوردهای رفورماسیونی پا می‌فشارد ولی رها از تنگ نظری‌های آن و طرفدار آشتی سراسری و شکستن کوه های یخ و دیوارهای بتونی در مناسبات اجتماعی است.

روشنفکران دینی به ناچار بخشی از انرژی خود را در حوزه‌ی رفورماسیون بکار می‌گیرند. در حالی که جامعه‌ی ایرانی در این برهه از زمان باید از این مرحله عبور کند یعنی از حوزه‌ی رفورماسیون به قلمرو روشنگری وارد شود. چرا که اکنون جامعه به پیام‌های همگانی نیاز دارد، نه پیام‌های مذهبی.

اصلاح ‌طلب دینی از روشنفکر دینی اثر نمی‌پذیرد و گاه حتا نسبت به او ترویج دشمنی می‌کند. و چون الگوئی برای آزادیخواهی ندارد، نمی‌تواند، مثلا، در رابطه با دستگیری عبدالمالک ریگی موضعی جدا از حاکمیت بگیرد و برغم مخالفت با ریگی، با شکنجه و اعدام احتمالی او، با این استدلال که حقوق بشر شامل آقای ریگی نیز می شود، مخالفت کند و به حاکمیت هشدار دهد که شکنجه و اعدام ریگی می‌تواند به نفرت میان ملیت‌ها و قوم‌های ایرانی دامن ‌زند. تحریک ملیت‌ها و دامن زدن به نفرت میان آن‌ها به تقویت تجزیه طلبی می‌انجامد و به زیان اتحاد ملی ایرانیان است. دقیقا باور به حقوق بشر با دفاع از حقوق انسانی آقای ریگی باید تحقق می‌یابد وگرنه تنها اعتراض به شکنجه یا اعدام یک هم‌فکر یا هم‌طیف، باور به حقوق بشر را نشان نمی‌دهد.

داستایفسکی، که خود به اعدام محکوم بود، در رمان ابله می‌گوید: اعدام اهانت به روح انسان است. دین به ما می‌گوید نکش! ولی کسی را که آدم کشته‌ است می‌کشند؟! اعدام به گناه آدم کشی به مراتب وحشتناک‌تر از خود آدم کشی است. کشته شدن به دست دادگاه وحشتناک‌تر از کشته شدن بدست تبهکاران است.

هگل در مبانی فلسفه‌ی حقوق، می‌گوید: تعدی به جسم، تجاوز به آزادی است؛ در این جا منظور مطلقِ جسم است، چه گناهکار و چه بی‌گناه.

اما منظورم را از الگو برای آزادیخواهی با این مثال روشن می‌کنم:

چپ‌ فرامسلکی الگوی خود را در دفاع از حقوق بشر در ادبیات و فلسفه‌ از چپ غیرایدئولوژیک جهانی می‌گیرد؛ از امیل زولا گرفته تا کامو و سارتر، ریچارد رورتی و هاینریش بل و بسیاری دیگر؛ در سطح ملی نیز از سوسیال دموکراسی خلیل ملکی که به مصدق وصل می‌شود. این است که دفاع او از حقوق بشر همه‌جانبه می‌شود .

روشنفکران دینی در مقایسه با روشنفکران فرا ایدئولوژیک، موقعیت دشوارتر و پیچیده‌تری برای عبور از تنگناهای رفورماسیونی دارند.

درک حقوق بشر و گسترش باور به آن در ایران به گذر از دایره‌ی محدود رفورماسیون و ورود به تفاهم روشنگرانه نیاز دارد. در این مرحله است که نفرت زدائی و کاستن تضادهای میان مردمی عملی می‌شود. چارچوب رفورماسیونی چارچوب مناسبی برای گسترش حقوق بشر نیست. (نمونه های تاریخی آن فراوانند.) باقیمانده‌ی وظایف رفورماسیونی را میتوان در چارچوب جدید همکاری عمومی در حوزه‌ی روشنگری ادامه داد. 

اسفند 1388

http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/21306/

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com