بازگشت به خانه

 

آرشيو

 

مکتوبات فدوی

طنزنوشته های هفتگی حميد رضا رحيمی

28 اسفند 1388 ـ 19 مارچ 2010

 

میر نوروزی

حافظ جان، این رفیق فرهیخته ی همه ی جان های شیفته، در انبوه غزلیاتش چند جائی هم به نوروز پرداخته است. بد نیست که در این ایام، چند بیتی از آنها را با هم مرور کرده و حالی بکنیم. البتـّه او همیشه حرف های خودش را می زند، حتـّی اگر پای نوروز در میان باشد و گاه نیز با آن اشارات تلخ و گزنده به فقری که همواره دامنگیرش بوده است:

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید

وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید

من این مرقَع رنگین چو گل بخواهم سوخت

که پیر باده فروشش به جرعه ای نخرند

و یا در غزلی دیگر:

ساقیا آمدن عید مبارک بادَت

آن مواعید که کردی مَرَواد از یادت

شادی مجلسیان در قدم و مقدم تست

جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادَت

شُکر ایزد که زِ تاراج خزان رخنه نیافت

بوستان سمن و سرو و گـُل و شمشادت

و یا:

ابر آذاری بر آمد باد نوروزی وزید

وجه می  می خواهم و مطرب، که می گوید رسید؟

شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام

بار عشق و مُفلسی صعب است و می باید کشید(1)

قحط جود است آبروی خود نمی باید فروخت

باده و گـُل از بهای خرقه می باید خرید

و نیز در جای دیگر:

کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت

من و شراب فرحبخش و یار حور سرشت

گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز

که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت

چمن حکایت اردیبهشت می گوید

نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت

ناگفته پیداست که منظور از «بهشت» در مصرع نخست، همان بهشت آخوندی است و «بهشت» در مصرع ششم، از مصدر هشتن( هِ تَ ) به معنای رها کردن و گذاشتن. از نوع «جناس تام» و البتـّه با ایهامی حافظانه هم به این و هم به آن.

همو در غزلی دیگر مرقوم داشته است:

زِ کوی یار می آید نسیم باد نوروزی

از این باد اَر مدد خواهی چراغ دِل بر افروزی

سخن در پرده می گویم چو گـُل از پرده بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

راستی این «میر نوروزی» چه پدیده ای است و بچه کسی اطلاق می شده است؟

بررسی های حاصله و آنچه که مورخین در تواریخ خود ثبت کرده اند بیانگر آنسـت که ایـن پـدیـده به سنّـت بسـیار جالب و بـی سابقـه ای بـاز می گردد که ریشه در آداب نوروز دارد و آن عبارت از این بوده است که در روزگاران گذشته برای تفریح و سرگرمی مردم در آیام عید، اندکی مانده به آغاز سال نو، از میان مردمان، فرد گمنامی را انتخاب و به مدّت پنج روز به تخت سلطنت یا اریکه ی قدرت می نشانده اند. البتـّه با تمام مزایا و اختیاراتی که یک پادشاه یا حاکم می تواند داشته باشد و به عبارت دیگر احکام و فرامین «میرنوروزی» در این پنج روز اعم از «عزل و نصب و توقیف و حبس و جریمه و مصادره» و غیره لازم الاجرا بوده است.

و باز ناگفته پیداست که کسی که هیچ گونه اطلاع و تجربه ای در اداره امور کشور نداشته و با مسائلی از قبیل آداب و رموز مسائل حکومتی و سیاسی چه از نوع داخلی و چه از نوع خارجی اش به کلـّی بیگانه بوده مصدر چه اعمال مضحک و خنده داری می گردیده است و همین موضوع، اسباب تفریح و سرگرمی و خنده مردم می شده است. بدیهی است که حکومت میرنوروزی پس از پنج روز پایان می یافت و پادشاه یا حکمران اصلی دوباره به قدرت باز می گشت و کمافی السابق زمام امور را به دست می گرفت. خُب، این از تاریخ. حالا برگردیم به زمان معاصر.

ما مردم، هر عیبی که داشته باشیم، باید عیب یا بیماری ناسپاسی هم به آن علاوه کنیم. اگر یادتان باشد از همان ماه های آغازین قیام که حکومت اسلامی می رفت تا سایه ی رحمت خود را ابتدا بر سر ایرانیان و بعد عالمیان بگستراند، دادِ نویسندگان و گویندگان و دیگر مردمان در آمد که این ها، یعنی دولتمردان جدید، نه تنها با اجرای مراسم و آداب نوروز موافق نیستند، بلکه به به شیوه های گوناگون می کوشند که از اجرای آن نیز ممانعت به عمل آورند. این چه حرفی است؟ آخر خدا را خوش می آید که چنین نسبت های ناروائی به چنین دولتمردان با فرهنگی داده شود؟ این نظریه شاید در سال های تب و تاب و نق زدن های محلی از اعراب داشت، ولی اینک و پس از طی سال های ثبات و آرامش و این که حکومت اسلامی از بوته ی همه ی آزمایشات طاقت فرسای اجتماعی، اقتصادی، مدنی، سیاسی در ابعاد داخلی و خارجی بحمدالله سربلند بیرون آمده، دیگر نمی تواند محمِلی داشته باشد. کافی است که مثلاً به برخی مقامات گریخته از حکومت اسلامی نگاه کنید که دیگر کم و بیش به ریسمان نه چندان استوار حکومت اسلامی چنگ نمی اندازند. این هم، البتـّه گفتنی است که در مقابل، هستند هموطنانی که هم اکنون دارند فوج فوج، امّا ناخواسته و علیرغم میل باطنی با جمهوری اسلامی خود وداع می کنند. منظور فدوی این است که نباید از روی تنفر عمیقی که از حضرات دارید به واقعیت های مثبت در حکومت اسلامی به کلـّی چشم ببندید. هر شخص یا سیستمی طبیعی است که از نقاط ضعف و قوّت گوناگونی تشکیل شده است. اگر نقاط ضعف حکومتگران را با آن همه آب و رنگ بازتاب می دهیم نکات مثبت آنان را نیز از نظر دور نداریم و به قول همین همان بزرگوار  :

عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی

باری. خوانندگان محترم این سطور لابد تصوّر می فرمایند که فدوی نیز مثل بسیار کسان دیگر از عقاید سرسختانه خود چندین سال نوری فاصله گرفته و یا سرانجام توسط مأموران و سفیران فرهنگی رژیم تطمیع شده است. نه به جان عزیزتان. فدوی همان دربدر یک لاقبای سابق است و به قول امام (ل)، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. منتهای مراتب تجارب سال های تلخ گذشته این متانت و پختگی را به او داده است که به مسائل به دور از هیجانات زودگذر و شعاری بنگرد و اگر پیش از این نیز در ایـن خصـوص دچـار انحـراف یـا مصـدر اشـتباهـات یـا احیـانـاً سـوء نیّت هائی بوده است، با خود برخورد کرده و اتخاذ و اعمال این شیوه ی مرضیه را ، به خوانندگانش نیز توصیه کند.

فحش ندهید! که کلاهمان توی هم می رود! بی خودی به سردبیر هم بند نکنید که از راه به دَر شده و تریبون مجله اش را در اختیار چنین نویسندگانی می گذارد. این، از کارهائی که خیلی ها می کنند، که بدتر نیست! واقعیات را باید گفت حتـّی اگر گزنده و تلخ بوده و خیلی ها را هم خوش نیاید.

باری ـ سخن بر سر نوروز بود و اجرای مراسم و آداب آن و این که ملـّت، دولتمندان معصوم و از جان گذشته ی حکومت اسلامی را از همان فردای انقلاب به اهمال یا ممانعت از اجرای مراسم نوروز متهم کردند و هنوز هم می کنند. مغلطه نکنید ! همین جوری که نمی شود. حداقل یک نمونه بیاورید، اگر منظورتان چهارشنبه سوری است و این که چرا حضرات آیات عظام و حجج اسلام کثرالله امثالهم از روی آتش نمی پرند، در این صورت واجب عینی است که ابتدا یک سوزن به خودتان بزنید و بعد یک جوالدوز به کپل حضرات آیات عظام و حجج اسلام.  نه، آخر خودمانیم، اگر چندین متر پارچه فاستونی اعلاء روی سر شما بگذارند و یک دامن ماکسی مَکـُش مرگ ما هم پایتان کنند و عبائی از ابریشم خالص هم به دوشتان بیاندازند و عصائی مرصع هم از چوب آبنوس به دستتان بدهند و احیاناً یک جای بدنتان هم لمس باشد، شرافتاً می توانید از روی آتش بپرید؟  نه والله. امتحان کنید و نتیجه اش را هم محبت کرده روانه کنید و یک فقره بلیط رفت و برگشت به وطن اسلامی را، مهمان فدوی باشید.  (البتـّه مسائل مربوط به تعویض پاس و تنظیم نامه های کذائی دیگر ، پای خودتان!) ..... 

آخر انصاف هم  چیز خوبی است. چرا بی خودی شعار می دهید؟ به عبارت امروز، مستند صحبت کنید، نمونه یا بقول عوام فکت بیاورید. و به عبارت قدیم:

دلائل قوی باید و معنوی

نه رَگ های گردن به حجّت قوی

لابد حالا شما هم از فدوی متقابلاً نمونه یا فکت می خواهید.  شما را به خدا همین جوری از او قبول کنید و وی را به منجلاب فضل فروشی نیندازید! لکن اگر هم چنان اصرار دارید ،فدوی به عنوان فکت به همین مسأله «میرنوروزی» در شعری که از حافظ جان نقل کرده، باز می گردد. با این انگیزه که معلوم دارد که این سنّت شیرین نوروزی، چقدر قدمت دارد، تا چه زمان هائی اجرا می شده، کی متوقف شده و اجرای آن دیگر بار، کی آغاز گردیده است؟ باری -

جناب «علاءالدین عطا ملک جوینی» را که می شناسید؟ مؤلف ارجمند «تاریخ جهانگشای جوینی» است. اثر مذکور از تواریخ بسیار مهم و معتبر و مشتمل بر سه جلد است که مؤلف گرامی آن را در سال ششصدهشتادوپنج به رشته تحریر کشیده است. از ورود به موضوعات مطروحه در مجلـّدات مذکور عجالتاً صرف نظر کرده فقط به ذکر این نکته بسنده می شود که این کتاب عمدتاً در وقایع دوره ی مغول تا سال ششصدوپنجاه وپنج است.

همو در کتاب مذکور مرقوم داشته است: «که شخصی را به اتفاق به اسم سلطنت موسوم ساختند و پادشاه نوروزی از آن بر ساختند»(2)

و نیز «محمود قاری یزدی» در «دیوان البسه» اشاراتی بدین صورت به «میرنوروزی» دارد: «...چون امیر کرزالدین هیبت نوروزی ـ نوع وصلتی با جناب والای اطلس کرده و نیز پشمی در کلاه دارد مقرر فرمودیم که در شهر لباس و قصبه ی قصب امیر نوروز باشد»(3)

حافظ جان هم که به آن صورت به سنّت مذکور، در غزلی که مطلع آن نقل شده، اشاره کرده است یعنی که «بیش از پنج روزی نیست حکم میرنوروزی». پس می شود گفت که اجرای این سنّت نوروزی از دوران مغول تا زمان حافظ مورد اتفّاق است. امّا از آن مقطع به بعد تا زمان معاصر و تا دوره ی قاجار و حتـّی پهلوی از اجرای این سنّت که از آداب دلچسب نوروزی بوده است، خبر موثقی در دست نیست، گو این که اجرای آن را به قولی تا هزار و سیصد و ده محتمل دانسته اند.

مطابق بررسی های طاقت فرسای فدوی، اجرای این سنّت، پس از چندین قرن تعطیل، به همّت حکومت اسلامی است که دیگر بار به مرحله اجرا در می آید. یعنی همین حکومتی که به مخالفت با نوروز و ممانعت با اجرای آداب و مراسم آن، بارها متهم و بلکه محکوم شده است. حکومتی که به فاصله ی اندکی از استقرارش، با آن همه کار و گرفتاری، در نخستین نوروز به اجرای این سنّت مهم یعنی «میرنوروزی» ـ البتـّه با اندک تغییرات، همّت گماشت و این همان نکته ی ظریفی است که از چشمان نه چندان تیزبین مُورخین و منتقدین جانبدار و به نظر فدوی، مُغرض عمداً بـه دورمـانـده اســت. تنهــا اختــلاف یـا تغییــر انـدکـی کـه در انتخـاب «میرنوروزی» در جمهوری اسلامی ملاحظه می شود از این قرار است:

ـ چون در زمان های دور، کشور فقط یک پادشاه یا سلطان داشته است، میرنوروزی هم نتیجتاً فقط یک نفر بود. یعنی فردی گُمنام از آحاد ملـّت. در جمهوری اسلامی امّا، به لحاظ ساختار و بافت منحصر به فرد خود، این تعداد به ده ها و بلکه صدها نفر بالغ شده است. لذا در این حالت مُستحب است که عبارت «میـرنـوروزی» به «امیـران نـوروزی» یـا «امـراء نوروزی» و یا بهتر از آن به «سرداران نوروزی» تبدیل شود !

ـ اختلاف یا تغییر مختصر دیگر این که مدّت حکومت «میرنوروزی» در ازمنه ی قدیم منحصراً پنج روز بوده است در حالی که در جمهوری اسلامی عجالتاً سی سال تمدید شده است!

همانطور که ملاحظه می شود تنها تغییری که در باب «میرنوروزی» در حکومت اسلامی رخ داده، همانا محدود به مورد فوق است وگرنه اساس مطلب که همان مأموریت «میرنوروزی» باشد، با شرحی که در ابتدای مقال آمد، به قوّت خود باقی است.

علی الله التکلان و هوالمستعان فی جمع امور

کتبة الفقیر کمتر از قطمیر – فدوی

 

یادداشت ها

1- این مصرع در حافظ چاپ انجمن خشویسان ایران که فدوی به عضویت در آن مباهی بوده و هست، و نیز حافظ بکوشش دکتر خطیب رهبرT بهمین صورت، لکن در برخی نسخ از جمله حافظ بر اساس نسخه ی قدسی – عزیزالله کاسب و نیز حافظ به تصحیح مسعود فرزاد به اینصورت :

ای فلک این شرمساری تا به کی باید کشید

و در حافظ شاملو بدین گونه آمده است :

بار عشق و مفلسی را هر دو می باید کشید

فدوی بی تقصیر است!

2- ج نخست صفحات 97 و 98 به نقل از حافظ انجوی ص 253

3 - همانجا

 

www.hazl.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630