بازگشت به خانه  |   فهرست مقالات سايت   |    فهرست نام نويسندگان

دوشنبه 9 فروردين 1389 ـ  29 مارس 2010

 

آراﻳﺶ جنگی ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ رﻓﻘﺎ، رﻫﺒﺮ ﻣﺤﺪودهء ﺟﻨﮓ را داﻧﺸﮕﺎه گذاشته!

ﺣﺎج ﺣﺴﻴﻦ ﻳﻜﺘﺎ

رجانيوز ـ گروه فرهنگی- وقتی پای حرف های حاج حسين می نشينی انگار يک سطل آب يخ رويت ريخته اند؛ او از روزهای نبرد می گويد؛ از فکه، طلائيه، شلمچه و از امروز و نبرد امروز. از مسير ديروز می گذرد تا امروز را به تو بفماند. در جنگ کسی استراحت نمی کرد و تو استراحت کردی. وقتی نهيبش را با وجودت حس می کنی تازه حجاب روزمرگی هايت کنار می رود. حرف های حاج حسين مقدمه نمی خواهد. حرف هايش شايد بيشتر به درد افسران جنگ نرم بخورد. جنگی که اکنون کمی مختصاتش تفاوت پيدا کرده؛ اما همچنان به قوت خود باقی است. نبرد از آغاز بوده و تا هست، خواهد بود. تنها اين مختصات است که تغيير می کند و افسران جنگ بيش از هر چيز بايد مختصات جديد جنگ را در هر برهه بشناسند تا بتوانند ميدان دار نبرد باشند. نبايد معرکه را رها کنند بلکه بايد دنبال مختصات جديد بگردند. آنچه در پی می آيد، گزيده ای ازسخنان حاج حسين يکتاست که در تاريخ ۳/۱۲/۸۸ در يک جلسه ﺑﺴﻴﺞ دانشجويی ايراد شده است:

 

 

رﻓﻴﻖ!

"ﻳک ﻧﻔﺮ" در ﻣﻤﻠﻜﺖ اﺟﺎزه دارد اﻋﻼم ﺟﻨﮓ ﻛﻨﺪ! ﻓﻘﻂ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﻣﻌﻈﻢ ﻛﻞ ﻗﻮا. ﻓﻘﻂ «رﻫﺒﺮی» ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ اﻋﻼم ﺟﻨﮓ ﻛﻨﺪ. و دوﺑﺎر در ﻣﻤﻠﻜﺖ ﺟﻤﻬﻮری اﺳﻼﻣﻲ اﻋﻼم ﺟﻨﮓﺷﺪه اﺳﺖ. ﻳﻚ ﺑﺎر در ﻋﺼﺮ سيزده ﺷﻬﺮﻳﻮر پنجاه و نه و ﻳﻜﺒﺎر ﻫﻢ همين ﭼﻨﺪ وقت ﭘﻴﺶ آﻗﺎ اﻋﻼم ﺟﻨﮓ ﻛﺮد. ﺟﻨﮓ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻧﺒﻪ ﺗﻤﺎم ﻋﻴﺎرِ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ دﺷﻤﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﻣﺎ ﺷﺮوع ﺷﺪ. اﻳﻦ ﻣﺴﺨﺮه ﺑﺎزی ﻫﺎی ﺧﻴﺎﺑﺎن ﻫﺎ و راﻫﭙﻴﻤﺎﻳﻲ ﻫﺎ را رها کن! اﻳﻦ ﻫﺎ را ﺟﻨﮓ نمی گويم، اﻳﻦ ﻫﺎ دود ﺟﻨﮓ اﺳﺖ. اﻳﻦ ﻫﺎ ﮔﺮد و ﺧﺎک رزﻣﺎﻳﺶ ﻗﺒﻞ از ﺟﻨﮓ اﺳﺖ. اﻳﻦﻫﺎ ﻳﻚ ﺗﻚ اﻳذاﻳﻲ دﺷﻤﻦ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺗﺴﺖ ﺑﮕﻴﺮد. ﻳﺎ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮد ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪﺑﺰﻧﺪ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﺟﻠﻮ، ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺗﺶ ﻏﻠﻂ ﺑﻮد.

ﻳﻚ ﺗﻜﻲ ﻛﺮد ﻳﻚ رزﻣﺎﻳﺸﻲ ﻛﺮد. درﺳﺖ؟ ﺟﻨﮓﺗﻤﺎم ﻋﻴﺎر دﺷﻤﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﻣﺎ ﺷﺮوع ﺷﺪ. آﻗﺎ ﻓﺮﻣﻮد ﺷﺒﻴﺨﻮن، آﻗﺎﻓﺮﻣﻮد ﺗﻬﺎﺟﻢ، آﻗﺎ ﻓﺮﻣﻮد ﻧﺎﺗﻮ، ﺣﺎﻻ اﻋﻼم ﺟﻨﮓ ﺗﻤﺎم ﻋﻴﺎر دﺷﻤﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﻣﺎ در ﺟﺒﻬﻪی ﻧﺮم. چه ﻣﻴﺨﻮاﻫﻴﻢ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ اﻣﺮوز ﺑﺎ ﻫﻢدﻳﮕﺮ؟

دﺷﻤﻦ وارد ﺣﺪود ﻣﺎﺷﺪ. دﺷﻤﻦ وارد ﺳﺮﺣﺪات ﻣﺎﺷﺪ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎ دﺷﻤﻦ آمد، آمد، ﻳک ﻣﺮﺗﺒﻪ آﺗشش را رﻳﺨﺖ. ﻳﻌﻨﻲ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻫﻮش ﺷﺪی، ﺗﺎ ﺑﻪ ﮔﻮش ﺷﺪی، ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻲ ﻳﻚ ﻋﺎﻟﻤﻪ از ﻋﻘﻮل و ﻗﻠﻮب ﺑﭽﻪﻫﺎی ﻣﺎ ﻓﺘﺢ ﺷﺪه. ﻳﻘﻴﻦ ﻫﺎ، ﺷﻚ ﺷﺪه، ﺣﺐ ﻫﺎ، ﺑﻐﺾ ﺷﺪه.

ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺣﺎﻟﺖ، ﺣﺎﻟﺖﺟﻨﮕﻲ اﺳﺖ. ﻧﻪ دوﺑﺎره ﺷﻠﻮغ ﭘﻠﻮﻏﻲ و ﻓﺘﻨﻪ و ...، ﺑﺤﺚ ﻫﺎی زﻳﺮﺳﺎﺧﺘﻲِ اﺳﺎﺳﻲ را ﻣﻲﮔﻮﻳﻢ. ﺷﻠﻤﭽﻪ ﺷﺮﻳﻔﻪ، ﻓﻜّﻪ اﻣﻴﺮﻛﺒﻴﺮه، ﻃﻼﺋﻴﻪ ﻋﻠﻢ و ﺻﻨﻌﺘﻪ. ﻫﺮ ﻛﺪام از ﻳﺎدﻣﺎن ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪﻣﻲ رﻓﺘﻲ می ايستادی آﻧﺠﺎ گريه می کردی! ﺷﻬﺎدت، ﺷﻬﺎدت، ﺷﻬﺪا ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮن ﺑﺮم! ﻧﻤﻲ ﺧﻮاد ﻗﺮﺑﻮﻧﺸﻮن ﺑﺸﻲ! اﻳﻨﻘﺪر ﻛﺎر ﺧﺮاب ﺷﺪه اوﻧﻬﺎ آﻣﺪﻧﺪ و دارﻧﺪ ﻗﺮﺑﻮن ﺷﻤﺎ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ! ﭘﺮﻳﺸﺐﻳﻚ ﺑﭽﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻦ را دﻳﺪ ﮔﻔﺖ: «ﺣﺎج ﺣﺴﻴﻦ، ﭘﺮﻳﺸﺐ ﺧﻮاب ﺑﺎﺑﺎم رو دﻳﺪم ﺑﻌﺪ از ﻣﺪت ﻫﺎ، ﭘﺮﻳﺸﻮن و ﺧﺎﻛﻲ آﻣﺪه ﻳﻪ ﻣﻮﺗﻮر ﺳﻮاره، داره ﺧﻴﺎﺑﻮن اﻧﻘﻼب را ﻣﻲ ره و ﻣﻴﺎد.» اون ﻫﺎﻧﻴﻮﻣﺪﻧﺪ؟ "اون‏ﻫﺎ" اوﻣﺪﻧﺪ ﺗﻮ ﻣﻴﺪون دﻳﮕﻪ.

اول از ﻫﻤﻪ ﻣﺸﻜﻞ اﺳﺎﺳﻲ اين هست که ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺎور ﻧﺪارﻧﺪ ﺟﻨﮓ ﺷﺮوع ﺷﺪه. آﻗﺎ ﮔﻔﺖ ﺟﻨﮓ ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ، ﻗﺒﻠﺶﻫﻢﮔﻔﺖ ﻏﺰه، ﻗﺒﻠﺶ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﻟﺒﻨﺎن. آﻗﺎ ﻣﻴﮕويند ﻟﺒﻨﺎن، ﻣﺎ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻴﻢ: ﻟﺒﻨﺎن، ﻟﺒﻨﺎن، ﻟﺒﻨﺎن! آﻗﺎ ﻣﻴﮕويند ﻏﺰه، ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻴﮕﻮﻳﻴﻢ: ﻏﺰه، ﻏﺰه، ﻏﺰه،...! ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺷﺪﻳﻢ ﺳﻴﺴﺘﻢ داﻟﺒﻲ، ﻓﻘﻂ اﻛﻮ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﺣﺮف آﻗﺎ را! دﺷﻤﻦ وارد ﺳﺮﺣﺪات ﻣﺎ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺑﺨﺶ ﻫﺎﻳﻲ از ﺧﺎﻛﺮﻳﺰ داﻧﺸﮕﺎه ﻓﺘﺢ ﺷﺪه. ﺗﻌﺪادی از ﺳﻨﮕﺮﻫﺎ ﻓﺘﺢ ﺷﺪه. ﺗﻌﺪادی ﺟﻨﺎزه ﻛﻒ داﻧﺸﮕﺎه رﻳﺨﺘﻪ، ﺑﻮی ﮔﻨﺪﮔﺮﻓﺘﻪ، ﺑﻮی ﺗﻌﻔﻦ داره ﺑﻴﻤﺎری ﻫﺎ و ﻣﻴﻜﺮوب ﻫﺎ و ﻣﺮض ﻫﺎ رو دور ﺧﻮدش ﺟﻤﻊ ﻣﻲ ﻛﻨﻪ. ﺗﻌﺪادی ﺗﻴﺮ ﺧﻮردﻧﺪ دارﻧﺪ ﺧﻮن رﻳﺰی ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻫﻨﻮز ﺗﻮ ﺣﺎﻟﺖ اﻏﻤﺎ و ﺑﻴﻬﻮﺷﻲ ﻧﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺗﻌﺪادی ﺑﻴﻦ ﻣﺎ و آن ﻃﺮف ﻣاﻧﺪﻧﺪ، ﻣﻮﺟﻲ ﺷﺪند، ﻧﻤﻲ دانند ﻛﺪوم ﻃﺮﻓﻲ ﺑﺮوﻧﺪ.

ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ ﺑﺒﻴﻨﻢ ﺟﻬﺎن آرای اﻳﻦ ﺟﻨﮓ ﻛﻴﻪ؟ ﻫﻤﻪ ﻧﺸﺴﺘﻴﺪ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻴﺪ اﻧﻘﻼب ﻓﺮﻫﻨﮕﻲ، وزارت ﻋﻠﻮم، دوﻟﺖ،... ﺷﺶ ﺗﺎ ﺟﺒﻬﻪ اﻟﻜﻲ ﺑﺮای ﺧﻮدﻣﻮن ﺑﺎز ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ، دوﺑﺎره ﻣﻲﻛﺸﻴﻢ ﻛﻨﺎر ﺗﻴﺮ ﺑﺨﻮرد ﺑﻪ آﻗﺎ! ﺗﺎ آﻗﺎ ﻣﻲﮔﻮيند ﻧﺨﺒﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺎﻫﻤان ﺑﻪ ﺳﻴﺎﺳﻴﻮن اﺳﺖ. ﺗﺎ آﻗﺎ ﻣﻴﮕويند ﺧﻮاص ﻧﮕﺎهمان ﺑﻪ آﻗﺎﻳان ﻗﻢ اﺳﺖ. ﻧﺨﺒﻪ داﻧﺸﮕﺎه ﻋﻠﻢ و ﺻﻨﻌﺖ، داﻧﺸﮕﺎه ﺷﺮﻳﻒ، اﻳﻨﺠﺎ ﻛﻴست؟ ﺧﻮاص آﻗﺎ اﻳﻨﺠﺎ ﻛﻴست؟

ﻣﺎﺣﺎﻟﺘﻤﻮن ﺑﺎ ﻗﺒﻞ از ﺟﻨﮓ ﻧﺮم ﻛﻪ آﻗﺎ اﻋﻼم ﻛﺮد، اﻓﺴﺮ ﺟﻮان، ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه، ﻓﺮق ﻛﺮد؟ ﻓﺮﻗﻲﻧﻜﺮده. ﻣﻴﮕويم: «ﺧﺎﻧﻢ ﺷﻤﺎ ﻛﻲ ﻣﻴﺮوی ﺧاﻧﻪ؟» میﮔويد: «ﻣﺎ ﺳﺎﻋﺖ دو ﻛﻼسﻫﺎيمان ﺗﻤام ﺷد ﻣﻴﺮوﻳﻢﺧاﻧﻪ.» ﺑﺮادر، ﺷﻤﺎ ﻛﻲﺗﺸﺮﻳﻒ ﻣﻲ ﺑﺮﻳﺪ؟ ﺟﻮاب ﻣﻲ دﻫﺪ:«ﻣﺎ ﻫﻢ دﻳﮕﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻳﻢﺧﻮﻧﻤﻮن دﻳﮕﻪ!» روش ﻫﺮ ﺷﺒﻤﻮن ﺑﺮﻗﺮاره. ﻟﺒﺎس و آﻧﻜﺎردﻣﻮن ﺑﺮﻗﺮاره. ﻣﻬﻤﻮﻧﻲ ﻫﺎ ﻣﻮن ﺑﺮﻗﺮاره. ﻫﺮ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﻢ دﻟﻤﻮن ﮔﺮﻓﺖ ﺷﺐﻋﻴﺪ ﺑﺮﻳﻢ راﻫﻴﺎن آﺑﻐﻮره ﺑﺮﻳﺰﻳﻢ. ای ﺑﻪ ﮔﻮر ﺳﻴﺎه! ﻫﻤﻪ زﻧﺪﮔﻴﻤﻮن داره ﻃﺒﻴﻌﻲ ﻣﻲ ﭼﺮﺧﻪ، ﺑﻌﺪ ﻗﺮﺑﻮن ﺷﻬﻴﺪ ﻫﻤﺖ و ﺟﻬﺎن آرا و اوﻧﻬﺎ ﻣﻲروﻳﻢﻛﻪ ﭼﻨﺪﺷﺐ ﺑﻮد ﻧﺨﻮاﺑﻴﺪه ﺑﻮدﻧﺪ، رﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ ﺗﻮ ﻣﻌﺒﺮ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﻛﻨﻨﺪ. ﻓﻘﻂ ﻗﺮﺑﻮن اوﻧﻬﺎﺑﺮﻳﻢ ﻛﻪﻣﻲ رﻓﺘﻨﺪ روی ﻛﺎﻟﻚ و ﻧﻘﺸﻪ، ﺳﺎﻋﺖﻫﺎ ﺑﺤﺚ ﻣﻲ ﻛﺮدﻧﺪ ﺗﺎ ﻳﻚ ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺮای ﺑﭽﻪ ﻫﺎﭘﻴﺪا ﻛﻨﻨﺪ. اون وﻗﺖ ﻗﺮﺑﻮن اوﻧﻬﺎ ﺑﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻣﺎه، ﭼﻬﻞ روز ﻫﻤﺖ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﻧﺴﺖ ﺑﻴﺎد ﺑﻪﺧﺎﻧﻤﺶ ﺗﻮ ﻫﻤﻮن اﻧﺪﻳﻤﺸﻚ ﺳﺮﺑﺰﻧﻪ. ﻣﮕﻪ ﻧﺨﻮﻧﺪﻳﻦ ﺗﻮ ﺧﺎﻃﺮات ﺷﻬﺪا؟ ﻓﻘﻂ ﻗﺮﺑﻮن اون ﻫﺎ ﺑﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﮔﻴﺮ ﻣﻴ ﻜﺮد ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺮوﻧﺴﻲ، ﻣﻲ ﻧﺸﺴﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴ ﻜﺮد- ﺧﻮﻧﺪﻳﻦ در ﺧﺎک ﻫﺎی ﻧﺮم ﻛﻮﺷﻚ - ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴ ﻜﺮد، ﺿﺠﻪ می زد، ﺣﻀﺮت زﻫﺮا در ﮔﻮﺷﺶ ﻣﻲ ﮔﻔﺖ ﺑﻴﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﭼﭗ، ده ﺗﺎ ﺑﻪ راﺳﺖ، ﻣﻌﺒﺮ ﭘﻴﺪا ﻣﻲ ﺷﻪ!

اﻳﻦ ﺣﺮف ﻫﺎ ﻣﺎل اون ﻫﺎﺳﺖ، ﺑﻪ ﻣﺎﻫﺎ ﻛﻪ رﺳﻴﺪه ﻫﻤﻪ ﺗﺮﺳﻴﺪﻳﻢ. ﺑﻪ ﻣﺎﻫﺎ ﻛﻪ رﺳﻴﺪه ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺟﻨﮕﻲ ﻧﺪارﻳﻢ. ﺑﻪ ﻣﺎﻫﺎ ﻛﻪ رﺳﻴﺪه اﺻﻼً ﻧﻤﻲﻓﻬﻤﻴﻢ آﻗﺎ ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻪ! ﭼﻮن آراﻳﺶﺟﻨﮕﻲ ﻧﮕﺮﻓﺘﻴﻢ. ﭼﻮن ﻟﺒﺎسﺧﺎﻛﻲ ﺑﻪ ﺗﻦ ﻧﻜﺮدﻳﻢ. ﭼﻮن دل ﻫﺎﻣﻮن ﻣﺜﻞ ﺷﻬﻴﺪ ﻛﺎﻇﻤﻲ ﭘﺸﺖﺧﺎﻛﺮﻳﺰ ﺑﺎﻧﺪ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻛﻠﻪ اش، دل ﻫﺎﻣﻮن ﭘﺮﻳﺸﻮن ﻧﻴﺴﺖ. ﻛﻲﻗﻠﺒﺶ اﻳﻦ ﻣﺪت ﺗﻴﺮﻛﺸﻴﺪه؟ ﻛﻲ ﻣﻌﺪه اش اﻳﻦ ﻣﺪت ﺳﻮﺧﺘﻪ؟ ﻛﻲ ﺧﻮاﺑﺶ ﻛﻢ ﺷﺪه؟ ﻛﻲ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ اش ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺷﺪه؟

رﻓﻘﺎ! آراﻳﺶﺟﻨﮕﻲﺑﮕﻴﺮﻳﺪ رﻓﻘﺎ! ﺟﻨﮓ ﺷﺪه اﺳﺖ! رﻓﻘﺎ رﻫﺒﺮ ﻣﺤﺪوده ﺟﻨﮓ را داﻧﺸﮕﺎه ﮔﺬاﺷﺘﻪ. ﻫﻲ ﺑﺮﻳﺪ در ﻣﺪح دﻳﮕﺮان ﺑﺴﺮاﻳﻴﺪ. ای ﻗﺮﺑﻮن اﻳﻦ ﺑﺮم ﺟﺎﻧﺒﺎز ﻗﻄﻊ ﻧﺨﺎﻋﻲ! ای ﻗﺮﺑﻮن اﻳﻦ ﺑﺮم ﻣﺎدر ﺷﻬﻴﺪه! ای ﻗﺮﺑﻮن اﻳﻦ ﺑﺮم ﭘﺪر پنج ﺗﺎ ﺷﻬﻴﺪه! ای ﺑﻪ ﻓﺪای اﻳﻦ ﺑﺮم ﻛﻪ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ رﻓﺖ ﺗﻮ اردوﮔﺎه ﻋﺮاﻗﻲ ﻫﺎ ﻛﺘﻚ ﺧﻮرد!

ﺣﺴﻦ ﺑﺎﻗﺮی ﻛﻴﻪ؟ ﺣﺴﻦﺑﺎﻗﺮی نوزده ﺳﺎﻟﺶ ﺑﻮد ﻣﻲ اوﻣﺪ ﻣﻲ اﻳﺴﺘﺎد ﺗﻮ وزارت دﻓﺎع ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﻫﺎ را ﺗﻮﺟﻴﻪ ﻣﻲ ﻛﺮد؟! ﺣﺴﻦ ﺑﺎﻗﺮی ﻛﻴﻪ؟ ﻫﻲ ﻋﻜﺲ ﺣﺴﻦ ﺑﺎﻗﺮی ﻣﻲ زﻧﻴﻢﺗﻮ ﻛﺘﺎﺑﻤﻮن و در و دﻳﻮار اﺗﺎق ﺧﻮاﺑﮕﺎﻫﻤﻮن. ﺑﻪ ﭼﻪ درد ﻣﻴﺨﻮره؟ ﻋﻜﺲ ﺷﻬﺪا را ﻣﻲ زﻧﻴﻢ، وﻟﻲ ﻋﻜﺲِ ﺷﻬﺪا ﻋﻤﻞ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ!

ﻣﻦ ﻧﻴﻮﻣﺪم اﻣﺮوز ﺣﺮف تهييجی و ﺗﺤﺮﻳﻜﻲ و ﺣﻤﺎﺳﻲ ﺑﺰﻧﻢ ﻫﺎ! ﻣﻦ اﻫﻞ ﺧﺎﻃﺮه و رواﻳﺖ و ﺷﻬﻴﺪ و... هستم. ﻫﻤﻪﺗﻮن ﻫﻢ ﻣﻲ دوﻧﻴﺪ. وﻟﻲ ﺗﻤﻮم ﺷﺪ ﺑﺴﻴﺞ ﺑﺎ اون ﻓﻀﺎ، ﺗﻤﻮم ﺷﺪ راﻫﻴﺎن ﺑﺎ اون ﻓﻀﺎ. آراﻳﺶﺟﻨﮕﻲ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ! ﻫﻴﭽﻜﻲ ﺣﻖ ﻧﺪاره از اﻳﻦ داﻧﺸﮕﺎه ﺑﺮه ﺑﻴﺮون ﺑﺪون ﺑﺮﮔﻪ ﻣﺮﺧﺼﻲ ﻣﺴﺌﻮل ﺑﺴﻴﺞ. ﺣﻖ ﻧﺪاری ﺑﺮی ﺑﻴﺮون! داری ﻣﻲ ﺟﻨﮕﻲ! ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ ﻣﻦ اﻣﺸﺐ ﻣﻬﻤﻮﻧﻲ دارم! دارﻳﻢ ﻣﻲﺟﻨﮕﻴﻢ ﺑﺒﺨﺸﻴﺪ اﻣﺸﺐ ﺧﻮاﺳﺘﮕﺎر اوﻣﺪه! آﻗﺎ دارﻳﻢ ﻣﻲ ﺟﻨﮕﻴﻢ ﻣﻦ ﻣﻲ ﺧﻮام ﺑﺮم اﻣﺸﺐ ﺷﺮﻛﺘﻤﻮ ﺗﺄﺳﻴﺲ ﻛﻨﻢ! آﻗﺎ دارﻳﻢ ﻣﻲ ﺟﻨﮕﻴﻢ. ﻣﻦ اﻣﺸﺐ دﻋﻮت دارم ﺟﺎﻳﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮم! آﻗﺎ دارﻳﻢ ﻣﻲ ﺟﻨﮕﻴﻢ. ﻣﻦ ﺣﺎﻻ ﻓﻌﻼ ده روز ﻧﻴﺴﺘﻢ، دارﻳﻢ ﻣﻲ رﻳﻢ ﺧﻮﻧﻤﻮن! ﺗﻚ ﺑﻪ ﺗﻚ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ دارﻧﺪ ﭘﺮﭘﺮ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ، دارﻧﺪﮔﻠﻮﻟﻪ ﻣﻲ ﺧﻮرﻧﺪ، ﻛﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ اﻳﻨﻬﺎ ﺣﺮف ﺑﺰﻧﻪ؟ ﻛﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮه ﻛﺎر ﭼﻬﺮه ﺑﻪ ﭼﻬﺮه ﺑﻜﻨﻪ؟ ﻛﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮه ﻛﺎر ﻧﻔﺲ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﻜﻨﻪ؟

آﻗﺎ ﻓﺮﻣﻮد: اﻓﺴﺮ. ﺗﻌﺒﻴﺮش ﻫﻢ اﻳﻨﺠﻮرﻳﻪ ﻛﻪ :«ﻣﻦ ﺳﺮﺑﺎز ﻧﻤﻴﮕﻢ. ﺳﺮﺑﺎز ﻛﺴﻲ ﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻄّﺶ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ. ﺳﺮﺑﺎز ﻛﺴﻲ ﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ او ﺑﺸﻴﻦ و ﺑﺮﭘﺎ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ. ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ اﻓﺴﺮ ﻣﻴﮕﻮﻳﻢ.» اﻓﺴﺮ ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻪ؟ اﻓﺴﺮ در ﺣﺪاﻗﻞ ﺗﺮﻳﻦ ﺣﺎﻟﺘﺶ ﻳﻌﻨﻲ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﮔﺮوﻫﺎن و گردان؛ درﺣﺪاﻗﻞ ﺗﺮﻳﻦﺣﺎﻟﺘﺶ ﺗﻮ ﻟﺸﻜﺮ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻳﺎد ﻳﺎرای اﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ هفتاد و دو ﺗﺎﻳﻲﻣﻲ ﺑﺴﺘﻨﺪ. ﺑﻪ ﺧﻂ ﻛﻦ ﻧﻴﺮوﻫﺎت رو ﺑﺒﻴﻨﻢ! ﻫﺮ ﻛﺪوم هفتاد و دو ﻧﻔﺮ رو ﺑﻪ ﺧﻂ ﻛﻨﻴﺪ، از ﺟﻠﻮ ﻧﻈﺎم! داری؟ داری هفتاد و دو ﻧﻔﺮ ﺑﻪﺧﻂ ﻛﻨﻲ؟ اﺻﻼً ﺑﺎ هفتاد و دو ﻧﻔﺮ رﻓﻴﻖ ﻫﺴﺘﻲ اﻳﻨﺠﺎ؟ اﺻﻼ ﺑﺮای هفتاد و دو ﻧﻔﺮ وﻗﺖﮔﺬاﺷﺘﻲ اﻳﻨﺠﺎ؟ اﺻﻼً اﻓﺴﺮی ﻛﺮدی اﻳﻨﺠﺎ؟ اﺻﻼً ﺗﻌﺎﺑﻴﺮ آﻗﺎ رو ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻳﻢ! ﺧﻮاﺑﻴﻢ!

ﻛﺎر ﭼﻬﺮه ﺑﻪ ﭼﻬﺮه اﺳﺖ. ﻛﺎر ﻧﻔﺲ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ اﺳﺖ. اون ﻫﺎ ﺗﻚ ﺗﻚ ﭘﺸﺖ اﻳﻦ ﺟﺒﻬﻪ دارند ﻧﻴﺮو ﻣﻴﮕﻴﺮند. ﺗﻚ ﺗﻚ داره ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻣﻴﺰﻧﻪ. ﺗﻚ ﺗﻚ داره ﺷﻚ ﻣﻴﺎره. ﺗﻚ ﺗﻚ داره ﺑﻐﺾﻣﻴﺎره. ﺗﻚ ﺗﻚ ﺑﺎﻳﺪ ارﺗﺒﺎط ﺑﮕﻴﺮی. ﻫﻤﺎﻳﺶ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ! ﺳﺎﺧﺘﺎرﻣﻮن رو ﻋﻮض ﻛﺮدﻳﻢ! از اون ﺳﺎﺧﺘﺎرﻫﺎ ﻣﺎ دﻳﮕﻪ ﻧﻤﻲ ﺧﻮاﻳﻢ! ﻣﺎ اﺻﻼً ﺳﺎﺧﺘﺎر ﻧمی خواﻫﻴﻢ! ﻣﺎ ﻳﻚﻗﺮارﮔﺎه ﺟﻨﮕﻲِ ﻋﻤﻠﻴﺎﺗﻲِ ﻣﻌﺮﻓﺘﻲ ﺑﺼﻴﺮﺗﻲ ﺑﺎ ﻋﻨﻮان ﺗﻴﭗ و ﮔﺮدان و ﻟﺸﮕﺮ و ﻳﮕﺎن، ﺑﺎ اﻃﻼﻋﺎت ﻋﻤﻠﻴﺎت و ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ و دﻳﺪه ﺑﺎﻧﻲ و ﺣﻤﻠﻪ و ﺗﺨﺮﻳﺐ ﻣﻲ ﺧﻮاﻫﻴﻢ. اﻳﻨﻄﻮری ﺑﺎﻳﺪﺳﺎﺧﺘﺎر ﺑﺒﻨﺪی.

ﻛﻲ داره اﻻن بحث می کند؟ ﻣﻦ ﻗﺒﻮل ﻧﺪارم ﺑﭽﻪ ﺑﺴﻴﺠﻲ در ﻋﺼﺮ اﻣﺮوز داﻧﺸﮕﺎه، آﺧﺮ ﺷﺐ ﺑﺪون ﺑﻴﻬﻮش ﺷﺪن و ﻓﺸﺎرش اﻓﺘﺎدن و ﻳﻪ ﮔﻮﺷﻪ ای از ﺣﺎل رﻓﺘﻦ ﺧﻮاﺑﺶ ﺑﺒﺮد! ﻣﻦ ﻗﺒﻮل ﻧﺪارم! ﻫﺮ ﻛﻲ ﻫﻢ ﻫﺮﺣﺮﻓﻲ دارد رو ﻛﻨﺪ! ﻣﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﺟﺎ ﺑﺮای ﻛﺎر ﻛﺮدن دارﻳﻢ. ﺧﻴﻠﻲ ﺟﺎ ﺑﺮای ﺣﺮف زدن ﺑﺎﻫﻤﺪﻳﮕﺮ دارﻳﻢ. ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺮای ﺣﻀﻮر در ﻋﺮﺻﻪ ﺑﺼﻴﺮﺗﻲ و ﻣﻌﺮﻓﺘﻲ و ارﺗﺒﺎط ﮔﻴﺮی ﺑﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻛﺎر دارﻳﻢ. آﻧﻜﺎرد ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺨﻮره! آﻧﻜﺎرد ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻫﻢﻧﺨﻮره! ﻓﻘﻂ ﻗﺮﺑﻮن ﺣﻀﺮت زﻫﺮا ﺑﺮم، ﻗﺮﺑﻮن اﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ، ﻗﺮﺑﻮن رزﻣﻨﺪه ﻫﺎ ﺑﺮم ﻛﻪ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺷﻬﻴﺪ و ﺟﺎﻧﺒﺎز و ﻗﻄﻊ ﻧﺨﺎع و آزاده بشوند. اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺎدرﻫﺎ ﺑﻲﺑﭽﻪ ﺑﺸﻮﻧﺪ. ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﻳﺪ دﺳﺖ ﺑﺨﻮرد!

ﺑﭽﻪ ﻫﺎ، ﭼﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺮد؟ ﻣﻦ اون ﺧﻮدﺳﺎزی زﻣﺎن ﺟﻨﮓ را ﻧﺪارم، ﺧﻮدم ﻳﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﺷﺒﻬﻪ دارم. ﺧﻮدم ﻳﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻛﺴﺮی دارم. ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ رو ﺟﻮاب ﺑﺪم؟ ﭼﻪﺟﻮری ﺑﺎﻳﺪ ﺟﻮاب ﺑﺪم؟ ﺑﺮو زﻳﺮ ﭼﺮخ ﺗﺎﻧﻚ ﻟﻪ ﺑﺸﻮ، ﻳﻪ ﺳﺎل ﺑﻌﺪ اﺳﺘﺨﻮان ﻫﺎﻳﺖ را ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻨﺪ، ﺑﺸﻮ ﻋﻠﻢ اﻟﻬﺪی. ﻣﺎ ﺑﻪ ﺗﻜﻠﻴﻒ ﻣﻮن ﺑﺎﻳﺪ ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻴﻢ. ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﻨﻴﻢ. ﻣﺎ ﺑﺎور ﻛﻨﻴﻢ اﻣﺮوز وﻇﻴﻔﻪ ﻣﻮن ﻛﺎر ﺳﺨﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ روزی اﺳﺖ. ﻣﺎ ﻗﺒﻮل ﻛﻨﻴﻢ اﻣﺮوز وﻇﻴﻔﻪﻣﻮن رﺻﺪ درﺳﺖ ﺿﻌﻒ ﻫﺎ و ﻗﻮت ﻫﺎست. ﻣﺎ ﻗﺒﻮل ﻛﻨﻴﻢ اﻣﺮوز ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﻳﺴﺘﻴﻢ. ﺷﺒﺎﻧﻪ روزی ﺑﺮوﻳﻢ. ﻣﺎ ﻗﺒﻮل ﻛﻨﻴﻢ ﺣﺎل اﻣﺮوزﻣﻮن ﺑﺎ ﺣﺎل ﺳﻪﻣﺎه ﻗﺒﻞ ﻣﻮن ﺑﺎﻳﺪ ﻓﺮق ﻛﻨﻪ. ﺧﺪا ﻣﺨﺮج ﺻﺪق اش را ﻣﻲ ﻓﺮﺳﺘﺪ.

ﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻪ ﻛﻨﻴﻢ اﻻن؟ ﺑﺎﻳﺪ اﻻن ﻳﻚﻗﺮارﮔﺎه ﻋﻤﻠﻴﺎﺗﻲ واﻗﻌﻲِ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی ﺗﻤﺎم ﻛﻠﻤﻪ ی ﺗﻮی ﻣﻴﺪون ﺑﻮدن ﺗﺸﻜﻴﻞ ﺑﺪﻳﻢ. ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻣﺄﻣﻮرﻳﺖ ﺑﺸﻪ. اﺻﻼً ﻳﻚ ﮔﺮوﻫﻲ ﺑﺸﻮﻧﺪ اﻃﻼﻋﺎت ﻋﻤﻠﻴﺎت رﺻﺪ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ اوﺿﺎع در داﻧﺸﮕﺎه ﭼﻪ ﺧﺒﺮ اﺳﺖ؟ اوﺿﺎع ﻳﻌﻨﻲ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﻧﻔﺮ. ﭼﻨﺪﻧﻔﺮ داﻧﺸﺠﻮ دارﻳﺪ؟ ﻟﻴﺴﺖ ﺷﻮ ﺑﺮدار ﺑﻴﺎر. اﻳﻦﺧﻮاﺑﮕﺎﻫﻴﻪ. اﻳﻦ ﺗﻬﺮاﻧﻴﻪ. اﻳﻦ اﺳﺘﺎداﺷﻮن اﻳﻦ ﻫﺎ اﻧﺪ. اﻳﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﺑﻤﺒﺎراﻧﺸﻮن اﻳﻨﻪ. از اﻳﻨﺠﺎﻫﺎ ﺧﻮردن. اﻳﻦ داﻧﺸﻜﺪه ﺿﻌﻔﻤﻮن اﻳﻨﻪ. ﻛﻤﺒﻮد ﻧﻴﺮو در اﻳﻨﺠﺎ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ اﻳﻦ اﺗﻔﺎق اﻓﺘﺎد. ﻳﻚ رﺻﺪ درﺳﺘﻲ از وﺿﻊﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻜﻨﻴﺪ. از ﻳک ﻧﻔﺮ هم ﻏﺎﻓﻞ ﻧﺸوﻴﺪ! اون ﻳﻪﻧﻔﺮ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﺎﻛﺮﻳﺰ ايستاده، ﮔﻮﺷﻪ داﻧﺸﻜﺪه ايستاده، ﺑﻪ اﻣﻴﺪ اوﻧﻲ-ﺣﺘﻲ ﺑﭽﻪ ﻫﺎی ﺧﻮدﻣﻮن را ﻏﺎﻓﻞ ﻧﺸوﻴﺪ- ﻫﻤﻮن را دور ﻣﻲ ﺧﻮرﻳﻢ. از ﻫﻤﻮن ﺟﺎ ﻣﺸﻜﻞ درﺳﺖ ﻣﻲﺷﻮد. ﻫﻤﻮن ﻓﺮدا ﻣﺪﻳﺮ ﻧﻈﺎم ﻣﻲ ﺷود، دﺧﻞ ﻧﻈﺎم را از آن ﻧﻘﻄﻪ ﻣﻴﺎورد. اﮔﺮ ﻣﺎ رﺻﺪ درﺳﺖ ﻧﻜﻨﻴﻢ، اﮔﺮ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ درﺳﺖ ﻧﻜﻨﻴﻢ و ﻧﺪاﻧﻴﻢ واﻗﻌﺎ ﺳﻮال ﺑﭽﻪ ﻫﺎ، ﺣﺮف ﺑﭽﻪ ﻫﺎ، ﻗﺼﻪ و ﻏﺼﻪﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﭼﻴﻪ و ﺟﻮاب ﻣﻨﻄﻘﻲ درﺳﺖ ﻛﻨﻴﻢ...

ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻣﺎ ﺑﻌﻀﻲ وﻗﺖ ﻫﺎ ﻣﻜﻠﻒ ﺑﻪ ﺟﻮاب دادن ﻫﻤﻪ چيز ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ. ﻳﻪ اﺗﻔﺎﻗﺎﺗﻲ ﺗﻮ ﻧﻈﺎم ﻣﻲ افتد. ﻣﻦ ﺑﺨﻮاهم ﻫﻤﻪ را ﺟﻮاب ﺑﺪهم، ﺧﺐ! ﻗﻄﻌﺎً ﻧﻤﻲ ﺗﻮﻧﻢ. ﻣﻦ ﻣﻴﺨﻮام ﺑﮕﻢ اون روز ﻛﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ رفتند ﺗﻮ ﺟﺒﻬﻪ ﻣﻲ ﺟﻨﮕﻴﺪند، ﺷﻬﻴﺪﻫﻤﺖ ايستاد ﺗﻮ ﺧﻴﺒﺮ. اﻣﺎم ﮔﻔﺖ اﻣﺮوز ﺑﺎﻳﺪ ﺟﺰاﻳﺮ ﺣﻔﻆ ﺑﺸﻪ، ﻧﻤﻲ دوﻧﺴﺖﺗﻬﺮون ﭼﻪ ﺧﺒﺮه؟ ﻣﻴﺮﺣﺴﻴﻦ را ﻧﻤﻲ ﺷﻨﺎﺧﺖ؟ ﺗﻬﺮان را ﻧﻤﻲ ﺷﻨﺎﺧﺖ؟! ﻣﻨﺘﻈﺮی را ﻧﻤﻲ ﺷﻨﺎﺧﺖ؟ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﻟﺸﻜﺮِ ﺑﭽﻪ ﺗﻬﺮاﻧﻲ، ﺗﻬﺮان را ﻧﻤﻲ ﺷﻨﺎﺧﺖ؟ ﻛﻪ ﺑﺮود ﺗﻮ اون ﻣﺮداب ﻫﺎ، بايستد اوﻧﺠﺎﻫﺎ، ﺷﻬﻴﺪﺑﺸﻪ؟ ﺳﺮش ﻗﻄﻊ ﺷﻪ؟ ﻣﻲ دوﻧﺴﺖ! اﻣﺎم ﮔﻔﺘﻪ اﻣﺮوز ﺑﺎﻳﺪ ﺟﺰاﻳﺮ ﺣﻔﻆ ﺷﻮد. ايستاد ﺗﻮ اون ﺟﺰﻳﺮه ﻣﺠﻨﻮن، ﺑﻪ ﻋﺸﻖ اﻳﻦ ﻟﻴﻠﻲ ﺟﻨﮕﻴﺪ، ﻛﻪ اﻣﺮوز ﺑﺮای ﻫﻤﻪی ﻣﺠﻨﻮن ﻫﺎی راﻫﻴﺎن ﻧﻮر ﺷﺪه ﻟﻴﻠﻲ، ﻛﻪ ﻣﻲ روی از ﻃﻼﻳﻴﻪ ﺧﺎک ﺗﺒﺮﻛﻲ ﺑﺮﻣﻴﺪاری ﻣﻴﺎری.

ﺗﻚ ﺑﻪ ﺗﻚ ﻧﻴﺮو ﻫﺎ را ﺑﺮرﺳﻲ ﻛﻨﻴﺪ وﺿﻊ ﺑﭽﻪ ﻫﺎی ﺧﻮدی را ﺑﺮرﺳﻲ ﻛﻨﻴﺪ. ﺷﻴﻤﻴﺎﻳﻲ ﻣﻲ زﻧﻨﺪ! ﭘﻴﺪا ﻧﻴﺴﺖ. ﻳﻚ دﻓﻌﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻫﻮا -ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻫﻮاﺳﺖ- ﺗﻨﻔﺲ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ. ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻲ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ اﻓﺘﺎدﻧﺪ. ﻫﺮ جور ﻗﺮاره ﺗﺠﻬﻴﺰ ﺷوﻴﺪ. رﻓﻘﺎ! از دﺳﺖ ﻣﻲ روﻳﺪ. ﺑﻤﺒﺎرون ﺳﻨﮕﻴﻨ است، آﺗﻴﺶ ﺳﻨﮕﻴﻨ است، ﻛﺎر ﺳﻬﻤﮕﻴﻨ است. دارم ﺑﻬﺘﻮن ﻣﻲ ﮔﻢ ﻫﺎ! حالا ﺑﺎزی ﺑﺎزی ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻛﺎر ﺗﻤﻮم ﺷﻪ! ﺗﺎ اﻳﻦ ﻳﻪﻗﻄﻌﻨﺎﻣﻪ را ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﻴﺪ ﺗﺤﻤﻴﻞ ﻛﻨﻴﺪ. ﺗﺎ اين دفعه ﻫﻢ دﺧﻠﻤﻮن ﺑﻴﺎد. ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺧﺪا رﻓﻮﻳﺶﻣﻲ ﻛﻨﺪ. ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺧﺪا درﺳﺘﺶ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻫﺮ ﻛﻲ ﺧﺪا رو ﻧﺼﺮت ﻛﺮد ﺧﺪا ﻳﺎرﻳﺶ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ. ﺣﻮاﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ ان ﺗﻨﺼﺮوا ﷲﻳﻨﺼﺮﻛﻢ، ﺗﻮ اون آدﻣﻲ ﺑﺎش ﻛﻪ ﺧﺪا رو ﻳﺎری می کنه! ﻛﻲ ﻗﺮاره ﭘﺸﺖ دﺷﻤﻦ را ﺑﺸﻜﻨﺪ؟ ﻛﻲ ﻗﺮاره ﻃﺮح رو درﺳﺖ اﺟﺮا ﻛﻨﻪ و آراﻳﺶ ﺟﻨﮕﻲ ﻛﻪ آﻗﺎ ﺧﻮاﺳﺘﻪ و ﺟﻨﮓ ﻧﺮم رو درﺳﺖ ﻛﻨﻪ و ﺑﺮای ﺑﻘﻴﻪﺟﺎﻫﺎ اﻟﮕﻮ ﺑﺸﻮد؟ ﺣﺘﻲ اﮔﻪ ﻟﻪ ﺑﺸﻪ؟ ﺑﺎ ﻣﻌﺮﻓﺖ، ﺑﺎﺑﺼﻴﺮت، ﺑﺎ آﺧﺮﻳﻦ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ وارد ﻋﻤﻞ ﺑﺸﻪ؟

ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﻨﻴﺪ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖﻫﺎ را. ﻳﻜﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮود ﻣﻬﻤﺎت ﺑﻴﺎورد -ﻛﺘﺎب ﺑﻴﺎره، ﻣﺤﺘﻮا ﺑﻴﺎره، ﻣﻼت ﺑﻴﺎره. ﻳﻜﻲ ﺑﺎﻳﺪ بايستد اﻳﻨﺠﺎ دﻳﺪه ﺑﺎﻧﻲ ﻛﻨﻪ. رﺻﺪ ﻛﻨﻪ ﻛﺠﺎ رو ﺑﺰﻧﻴﻢ. ﻳﻜﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮه ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﻛﻨﻪ. ﻳﻜﻲﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮه ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺰﻧﻪ. ﺗﺎزه ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﻫﺎی ﺟﻨﮓ رو ﭼﻲ ﻛﺎر ﻛﻨﻴﻢ؟ آﻗﺎ ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺎﺗﻴﺪﻓﺮﻣﺎﻧﺪه‌اﻧﺪ. ﺷﻤﺎ اوﺿﺎع اﺳﺎﺗﻴﺪ را ﻣﻲ دوﻧﻴﺪ.

آﻗﺎ داره ﺑﻪ زﺑﻮن ﺑﻲ زﺑﻮﻧﻲ ﻣﻲ ﮔﻪ اﻳﻦ ﺟﻨﮓ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه اش اﺳﺘﺎده. ﻣﻴﮕﻲ اﺳﺘﺎد اﺷﻜﺎل داره؟ ﻣﻴﮕﻲ آﻗﺎ ﭼﺮا ﮔﻔﺘﻪ اﻳﻦ اﺳﺘﺎد ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه اﺳﺖ؟ ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺳﺮﻳﻊ ﺧﻮدﺗﻮ ﺑﻜﺸﻲ ﺑﺎﻻ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪه ﺑﺸﻲ. ﻳﻌﻨﻲ اﻳﻨﻜﻪﺑﭽﻪ ﻫﺎ اﻳﻨﺠﺎ اﺳﺘﺎد ﺑﻪ ﻳﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﺣﻮزه ﺗﺄﺛﻴﺮ ﺑﺎﻻﺗﺮی ﻫﻢ دارد، ﻫﻢ ﺑﻪ ﻳﻚ ﻣﻌﻨﻲﻓﻮت ﻛﻮزه ﮔﺮی را ﻫﻢ ﺑﻠﺪ اﺳﺖ. ﺑﺮوﻳﺪ ازش ﻳﺎد ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ. ﺑﻌﺪ ﺧﻮدﺗﻮن را ﺳﺮﻳﻊ ﺑﻜﺸﻴﺪ ﺑﺎﻻ. ﭼﻮن ﺑﺤﺚﻣﺎ آﺧﺮش ﻫﻢ ﺑﺤﺚ ﻋﻠﻤﻲ اﺳﺖ.

آﻗﺎ ﺑﻪ ﻳﻪ ﺑﻨﺪه ﺧﺪاﻳﻲ ﮔﻔﺘﻪ: «ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﮕﺎه ﻛﻨﻴﺪ! ﻓﻼﻧﻲ! -ﻛﻪ در ﻋﺮﺻﻪﻓﺮﻫﻨﮓ ﻛﺎر ﻣﻲ ﻛﺮد- ﻛﺎر ﺷﻤﺎ ﺑﻪﺳﺎﻋﺖ اﺳﺖ.» ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻛﺎر ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺖ اﺳﺖ! ﻳﻌﻨﻲ اﻣﺸﺐ ﺑﺎﻳﺪ ﺟﻠﺴﻪ ﺗﺸﻜﻴﻞ ﺑﺪﻳﺪ. اﻣﺸﺐ ﺑﺎﻳﺪ ﻃﺮح ﻋﻤﻠﻴﺎت ﺑﺮﻳﺰﻳﺪ. اﻣﺸﺐ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻴﻢﻫﺎی ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﺑﺮوﻧﺪ. اﻣﺸﺐ ﺑﺎﻳﺪﺗﻘﺴﻴﻢ ﻣﺄﻣﻮرﻳﺖ ﺑﺸﻪ. ﻧﮕﻴﺪ ﻣﺎ ﻧﻤﻲ داﻧﻴﻢ! اول ﺟﻨﮓ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻫﻴﭽﻲ ﻧﻤﻲ دوﻧﺴﺖ. ﻫﺮ کسی ﻳک ﮔﻮﺷﻪ را دﺳﺘﺶ ﮔﺮﻓﺖ. ﻫﺮ کسی ﻳک داﻧﺸﻜﺪه را دﺳﺘﺶ ﺑﮕﻴﺮد.

ﻳﻚ ﻣﻄﻠﺐ دﻳﮕﺮ اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺎ اون ﺟﻨﮓ ﺳﺨﺖ رو ﺑﺎﻧﮕﺎه ﻧﺮم ﭼﺮﺧﻮﻧﺪﻳﻢ؛ ﻳﻌﻨﻲ اون ﺳﻨﮕﺮﻫﺎ، اون ﺗﺎﻧﻚ ﻫﺎ، اون ﺗﻮپ ﻫﺎ، اون دور زدن و رﻓﺘﻦ ﭘﺸﺖ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ دﺷﻤﻦ در ﻓﺘﺢ اﻟﻤﺒﻴﻦ، اوﻧﺠﻮری ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ را ﺧﺪا آزاد ﻛﺮد. ﺷﺮﻳﻒ را ﻫﻢ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺧﺪا آزاد ﻛﻨﺪ. اﻣﺎ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻋﻨﺎﻳﺖ را رﻳﺨﺖ ﻛﺠﺎ؟ اﺑﺮ ﺑﻬﺎری از ﺑﺎﻻی ﺳﺮ ﻣﺎ رد ﻣﻴﺸﻪ، ﻣﻲ ﺑﻴﻨﻪ ﺗﻮ اﻫﻠﺶ ﻧﻴﺴﺘﻲ ﺑﺎﻻ ﺳﺮ ﻳﻜﻲ دﻳﮕﻪ ﻣﻲ رﻳﺰه. و اﻟّﺎ ﺧﺪا ﺑﺎرون رو ﺑﺮ زﻣﻴﻦ ﻣﻲ ﺑﺎره وﻟﻲ ﺑﻪ اﻫﻠﺶ ﻣﻲ ﺑﺎره.

ﺷﺐ ﭘﺎﺗﻚ، ﻛﺎرﺧﻮﻧﻪﻧﻤﻚ، ﻋﺮاﻗﻲ ﻫﺎ ﺗﻴﺮاﻧﺪازی ﻛﺮدﻧﺪ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻣﻲ ﺧﻮاﺳﺘﻦﺑﺮﻳﺰﻧﺪ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮﻫﺎی ﻋﺮاﻗﻲﻫﺎ، ﻳﻬﻮ ﻋﺮاﻗﻲ ﻫﺎ ﺳﺎﻛﺖ ﺷﺪﻧﺪ. ﻳﻪ ﺳﺎﻋﺖﺑﻮدﻧﺪ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮔﻔﺘﻦ ﺑﺮﻳﻢ ﺑﺰﻧﻴﻢ ﺑﻪ ﺻﻒ؟ دوﺑﺎره ﻋﺮاﻗﻲ ﻫﺎ آﺗﻴﺶ رﻳﺨﺘﻨﺪ. دوﺑﺎره گفتند ﺑﺮﻳﻢ ﺑﺰﻧﻴﻢ ﺑﻪ ﺧﻂ، رفتند ديدند ﻋﺮاﻗﻲ ﻫﺎ خوابند! ﺻﺒﺢ ﻛﻪ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻋﺮاﻗﻲ ﻫﺎ گفتند ﭼﻲﺑﻮد؟ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻫﻴﭽﻲ! دو ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻗﺒﻞ از اﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺣﻤﻠﻪ کنيد ﻳﻪﺳﺮ و ﺻﺪا ﻫﺎﻳﻲ ﺷﺪ ﺗﻮ ﺧﻂﻣﺎ، ﻣﺎ ﻓﻜﺮ ﻛﺮدﻳﻢ اﻳﺮاﻧﻲ ﻫﺎ آﻣﺪﻧﺪ آﺗﺶ رﻳﺨﺘﻴﻢ. ﻳﻪ ﺧﻮرده ﮔﺬﺷﺖ دﻳﺪﻳﻢ ﺳﺎﻛﺖ ﺷﺪ و ﺧﺒﺮی ﻧﻴﺴﺖ. ﻳﻚ ﺧﻮرده ﺑﻌﺪ دوﺑﺎره دﻳﺪﻳﻢ ﺳﺮ و ﺻﺪا ﺷﺪه آتش رﻳﺨﺘﻴﻢ. ﺑﻌﺪش دﻳﺪﻳﻢ دﻳﮕﻪ ﺧﺒﺮی ﻧﻴﺴﺖ ﮔﻔﺘﻴﻢ اﻳﺮاﻧﻲ ﻫﺎ ديگه ﻋﻤﻠﻴﺎت ﻧﻤﻲﻛﻨﻨﺪ، ﺗﻤﻮم ﺷﺪ دﻳﮕﻪ! رفتند ﺻﺒﺢ ديدند ﻋﺠﺐ! ﺧﺪا اﻣﺮ ﻛﺮده ﺑﻪ اﻳﻦ ﮔﺮازﻫﺎی داﺧﻞ ﺧﻠﻴﺞ داﺧﻞ ﺧﻮرﻋﺒﺪﷲ، ﺟﻠﻮی ﺧﺎﻛﺮﻳﺰ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ، ﻳﻪﮔﻠﻪﮔﺮاز ﻣﻲ رﻓﺘﻪ اﻳﻦ ﻃﺮف، دوﺑﺎره ﻣﻲ اومده اﻳﻦﻃﺮف! ﺧﺪا ﺑﺎ ﮔﺮازﻫﺎ ﺑﻪ ﻛﻤﻜﺶ آﻣﺪ. ﺧﺪا ﺑﺎ ﺑﺎد و ﻃﻮﻓﺎن ﻃﺒﺲ ﺑﻪ ﻛﻤﻚ ﻣﻲ آﻣﺪ. اﻫﻠﺶﺑﺎﺷﻲ ﺧﺪا ﻛﻤﻚﻣﻲ ﻛﻨﻪ. رﻓﻴﻖ ﻫﺎ! اﻫﻠﺶ ﺑﺎﺷﻴﺪﺧﺪا ﻛﻤﻚ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ ﻫﺎ!

 

ﺷﻮﺧﻲ ﻧﮕﻴﺮﻳﺪ ﻛﺎر رو! وﻗﺘﻲ آﻗﺎ دﻟﺶ ﺧﻮﻧﻪ، وﻗﺘﻲ آﻗﺎ آﻣﺎده ﺑﺎش زده، ﻣﺎ ﺑﺮﻳﻢ اﺳﺘﺮاﺣﺖ ﻛﻨﻴﻢ؟ از ﮔﻠﻮت ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻣﻲ ره؟ ﺷﺎم و ﻧﻬﺎر از ﮔﻠﻮﻳﺖ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﻣﻲ ره؟ اﺻﻼً ﻣﺎ مگه ﻣﻲ ﺗﻮﻧﻴﻢ اﺳﺘﺮاﺣﺖﻛﻨﻴﻢ؟ اﺻﻼً ﻣﮕﻪ ﻣﺎ می تونيم از داﻧﺸﮕﺎه ﺑﻴﺮون ﺑﺮﻳﻢ؟ ﻛﻲ دﻟﺶ ﻣﻴﺎد از داﻧﺸﮕﺎه ﺑﻴﺮون ﺑﺮه؟ وﻗﺘﻲ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ دﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﻫﺎﻣﻮن رو، دﺧﺘﺮ-ﭘﺴﺮﻫﺎی دﺑﻴﺮﺳﺘﺎﻧﻲ ۸۸ی ﻣﻮن رو زدﻳﻢ ﭘﺮﭘﺮﻛﺮدﻳﻢ ﺗﻮ داﻧﺸﮕﺎه ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺟﺎﻣﻌﻪ دادﻳﻢ! ﻧﺸﺪﻧﺪ ۸۸ﻳﻬﺎ ﭘﺮﭘﺮ؟ ﻧﺸﺪﻧﺪ؟ وﻗﺖ ﮔﺬاﺷﺘﻴﺪ؟

ﺑﭽﻪ ﻫﺎ! ﺟﺪﻳﻪ ﻫﺎ! ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ اﻳﻦﺟﻨﮓ ﻫﻢﻣﺎ با ﻧﮕﺎه ﻧﺮم ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺠﻨﮕﻴﻢ. ﻫﻤﻮن ﮔﺮﻳﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺗﻮﺳﻞ ﻫﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﺪ. دﻋﺎﻫﺎﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻫﻤﺪﻟﻲ ﺑﻴﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻮ ﮔﺮدان و ﮔﺮوﻫﺎن ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻣﺎ دﻳﮕﻪ ﺣﺮف و ﺣﺪﻳﺚﻧﺪارﻳﻢ ﺑﺎﻫﻤﺪﻳﮕﺮ! وﻗﺘﻲ آﻣﺎدهﺳﺖ ﺑﺮه ﺷﻬﺎدت، وﻗﺘﻲآﻣﺎدهﺳﺖ ﺑﺮه ﺗﺎ اﺟﺮای ﻓﺮﻣﺎن اﻟﻬﻲ. ﻳﻪ ﺟﻴﺐ ﺗﻮن ﺑﺎﻳﺪ ﻗﺮص زﻳﺮ زﺑﻮﻧﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﻗﻠﺒﺘﻮن درد ﻧﻜﻨﻪ، ﻳﻪ ﺟﻴﺐ ﺗﻮن ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ از اﻳﻦﺷﺮﺑﺖ ﻫﺎی آﻟﻮﻣﻴﻨﻴﻮﻣﻲﺑﺎﺷﻪ ﻛﻪ ﻣﻌﺪه ﺗﻮن درد ﻧﮕﻴﺮه. ﻧﻤﻴﺸﻪ ﻛﻪ! ﻫﻴﭽﻜﻲ ﻫﻴﭻ ﻃﻮرﻳﺶ ﻧﻴﺴﺖ! ﻫﻤﻪ ﺷﻨﮕﻮل، ﻫﻤﻪﺷﺎداب، ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﻃﺮاوت! ﻧﻤﻲ ﺷﻪ! دلﭘﺮﻳﺸﻮن ﻧﻴﺴﺘﻴﺪ! ﻟﺒﺎس ﺧﺎﻛﻲ ﻫﻨﻮز ﺑﻪ دل ﻫﺎﻣﻮن و ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮن ﻧﻜﺮدﻳﻢ. ﻓﺎﻧﻮﺳﻘﻪ ﻫﺎ رو ﻧﺒﺴﺘﻴﻢ. ﺑﻨﺪ ﺣﻤﺎﻳﻞ ﻧﺒﺴﺘﻴﻢ. ﭘﺎی ﻣﻴﺪون ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ. درسﻛﻪ واﺟﺒﻪ، ﺟﻬﺎد ﻋﻠﻤﻲ واﺟﺒﻪ. اﺻﻞ اﻳﻦ ﻛﺎر ﻋﻠﻤﻲ و ﻣﻌﺮﻓﺘﻲ و ﺑﺼﻴﺮﺗﻴﻪ. ﻛﺘﻚ و ﻛﺘﻚ ﻛﺎری ﻧﻴﺴﺖ.

ﻣﺸﻜﻞ ﻣﺎ اﻻن دوﺗﺎ ﭼﻴﺰه؛ ﺣﻞ ﺑﺸﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰﺣﻠﻪ. ﺑﺎور ﺟﻨﮓ، ﺑﻮدن ﺗﻮ ﺟﻨﮓ. واﻟﺴﻼم! ﺑﺎور ﻛﺮدﻳﻢ ﻣﻲ رﻳﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ. ﻫﺮ ﻛﻪ دارد ﻫﻮس ﻛﺮب و ﺑﻼﺑﺴﻢ ﷲ! ﺑﻮدن ﺗﻮ ﺟﻨﮓ دﻳﮕﻪﺧﻮﻧﻪ ای ﻧﻴﺴﺖ، زﻧﺪﮔﻲای ﻧﻴﺴﺖ، اﺳﺘﺮاﺣﺘﻲ ﻧﻴﺴﺖ. ﻧﺎز و ﻛﺮﺷﻤﻪای ﻧﻴﺴﺖ. ﻗﻬﺮ و اﺧﻢ و دﻋﻮاﻳﻲ ﻧﻴﺴﺖ. ﻫﻤﻪ دارﻳﻢ ﻣﻲ روﻳﻢ ﺳﻤﺖ ﻣﺄﻣﻮرﻳﺖ اﻟﻬﻲ. اﮔﻪ اﻳﻦ ﺑﺎور ﺑﺸﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺣﻞﻣﻴﺸﻪ.

ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺧﺪا ﻛﻤﻚ ﻣﻲ کنهﻫﺎ! ﺧﺪا ﻳﺎری ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﺧﺪا ﻣﺪد ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻫﺮ کسی را که ﺧﺪا را ﻳﺎری ﻛﺮد، ﻫﺮ کسی وﻟﻲ ﺧﺪا را ﻳﺎری ﻛﺮد. واﻻ ﻛﺘﻚﻣﻲﺧﻮرﻳﺪ ﻫﺎ! ﺳﻴﺎﻫﻲ ﻛﺘﻚ ﺧﺪا روی ﺑﺪﻧﺘﻮن ﻣﻴﻤﻮﻧﻪ. ﻣﻲﺑﻴﻨﻢ اﮔﻪ ﻧﻴﺎﻳﻴﺪ ﺗﻮ اﻳﻦ ﺟﺮﮔﻪ، اﮔﻪ وﻗﺖ ﻧﮕﺬارﻳﺪ، اﮔﻪ ﺗﻌﻄﻴﻞﻧﻜﻨﻴﺪ زﻳﺎدی ﻫﺎی زﻧﺪﮔﻲ رو، اﮔﻪ ﻟﺒﺎس ﭘﻮﺷﻴﺪه، ﮔﺘﺮ ﺷﺪه ﺣﺎﺿﺮﻧﺒﺎﺷﻲ ﭘﺎی ﻣﻴﺪون رزم. ﺑﻪﺧﺪا ﺧﻴﺮ ﻧﻤﻲﺑﻴﻨﻲ. ﻣﮕر ﺧﻴﺮ دﻳﺪ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻧﻴﺎﻣﺪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺟﺒﻬﻪ؟

ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻓﺎرغ اﻟﺘﺤﺼﻴﻞ ﻫﺎ ﻫﻢ ميگويم ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ. ﻫﺮ ﭼﻲ ﻛﺎرت ﭘﺎﻳﺎن ﺧﺪﻣﺖ و ﻫﺮ ﭼﻲ ﻛﺎرت ﻣﻌﺎﻓﻴﺖ ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ اﺳﺖ، ﻛﻨﺴﻞ! ﻧﻴﺮوی اﺣﺘﻴﺎط، ﻫﻤﻪﺑﺮﮔﺮدﻧﺪ ﺟﺒﻬﻪ. ﺑﺮﮔﺮدﻧﺪ ﭘﺎدﮔﺎن. ﻧﻤﻲ ﺷﻪ ﻗﺪﻳﻤﻲﻫﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ رﻓﺘﻨﺪ دﻧﺒﺎل زﻧﺪﮔﻴﺸﺎن... ﭼﻬﺎر ﺗﺎ ﺟﻮان را ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ وﺳﻂ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ آﺗﻴﺶ! راه ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮوﻳﺪ، آﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ.

ﻧﮕﻬﺒﺎن اﻣﺸﺐ ﺗﻮ ﺧﻮاﺑﮕﺎهﻫﺎ ﻛﻴﻪ؟ ﭘﺎﺳﺦﺑﻪﺷﺒﻬﻪﻫﺎ ﺷﺒﺎﻧﻪ روزی ﻛﻴﻪ؟ و ﻋﻠﻲ اﻟﺨﺼﻮص از ﻫﻤﻪ ﻣﻬﻢﺗﺮ ﻧﻴﺮو ﺑﺎﻳﺪ ﺳﺮﻳﻊ ﺷﻜﺎر ﺷﻮد.

ﺗﺎﻳﻢ ﺑﮕﺬارﻳﺪ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ روز دﻳﮕﺮ ﻫﺮ ﻛﺴﻲﮔﺮوﻫﺎﻧﺶ را ﺑﻪ ﺧﻂ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ؟ ﺣﺎج آﻗﺎ ﻣﺎ از اﻳﻦ ﻋﺮﺿﻪ ﻫﺎ ﻧﺪارﻳﻢ ﺑﺮﻳﻢهفتاد ﻧﻔﺮ رو ﺷﻜﺎر ﻛﻨﻴﻢ! ﺟﻤﻊ ﻛﻦ ﺑﺮو ﺑﻴﺮون دﻳﮕﻪ روﻳﺖ ﺣﺴﺎب ﻧﻜﻨﻴﻢ! ﻧﻤﻲ ﺗﻮﻧﻲ ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ رو ﺷﻜﺎر ﻛﻨﻲ؟ ادﻋﺎی ﻳﺎری اﻣﺎم زﻣﺎن ﻫﻢ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﻢ! فکر کرديد ﻣﺎ ﺷﺐ ﻋﻤﻠﻴﺎت ﭼﺸﻢ در ﭼﺸﻢ ﻫﻢ ﻧﮕﺎه ﻣﻲﻛﺮدﻳﻢ که ﺑﺮﻳﻢ؟ ﺑﺰﻧﻴﻢ؟ ﭘﺎﺷﻴﻢ ﺑﺮﻳﻢ ﻣﻴﺪون ﻣﻴﻦ؟! نه! ﻣﻲ دوﻳﺪﻳﻢ ﺗﻮی ﻣﻴﺪون ﻣﻴﻦ ﻣﻲ رﻓﺘﻴﻢ. کجا ﭼﺸﻢ ﺗﻮی ﭼﺸﻢ اﻳﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﮕﺎه ﻛﺮدﻳﻢ ﺑﻪ ﺣﺮف ﻣﺎ ﮔﻮش ﻧﻜﺮدﻧﺪ؟ ﻛﻲ رﻓﺘﻴﻢ دل دادﻳﻢ ﺑﻪﺣﺮف ﻣﺎ ﮔﻮش ﻧﻜﺮدﻧﺪ؟ ﺟﻴﺐ ﻫﺎی ﻫﻤﻪ ﺗﻮن ﻛﺎﻛﺎﺋﻮ اﺳﺖ؟ ﺷﻜﻼت اﺳﺖ؟ ﻫﻤﻪ ﻟﺐ ﻫﺎﻟﺒﺨﻨﺪ اﺳﺖ؟ ﻫﻤﻪ روﻫﺎ ﺑﺸﺎش اﺳﺖ؟ ﻳﻪ ﺳﻮال ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺟﻮاب ﺑﺪﻳﺪ! در روز ﭼﻘﺪر ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻲ ﻛﻨﻴﺪﺑﺮای داﻧﺸﮕﺎه؟ دارﻳﻢ ﺑﺎ ﺟﻨﮓ ﻧﺮم ﺣﺮف ﻣﻴﺰﻧﻴﻢ، ﺷﻮﺧﻲ ﻧﻤﻲ ﻛﻨﻴﻢ. در روز ﭼﻘﺪر ﮔﺮﻳﻪﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﺑﺮای رﻓﻴﻖ ﻫﺎ و ﻫﻢﻛﻼﺳﻲ ﻫﺎ؟ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ روزی چقدر واﻗﻌﺎً ﺧﻠﻮت ﺑﺎ ﺧﺪا دارﻳﺪ؟ ﭼﻪﻧﻤﺎزی دارﻳﺪ ﻣﻲ ﺧﻮﻧﻴﺪ؟ ﺳﺠﺪه ﺷﻜﺮ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻌﺪ از ﻧﻤﺎز ﻛﻪ ﺷﻜﺮاً لله، ﺣﻤﺪاً لله ﻳﻚﺳﺎﻋﺖ ﻃﻮل ﻣﻲ ﻛﺸﻴﺪ، دور و ﺑﺮ ﺳﺠﺎده اش ﺧﻴﺲ ﻣﻲ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺧﺪاﻳﺎ ﻣﻦ ﻓﺮدا ﻛﻢ ﻧﻴﺎرم در ﻣﻘﺎﺑﻞ دﺷﻤﻦ. ﺗﻮ ﭼﻘﺪر ﮔﺮﻳﻪﻛﺮدی؟ ﭼﻘﺪر رﻓﺘﻲ زدی ﺑﻪ اﻳﻦ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ و ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﭘﺮت ﻧﺸﺪ؟ ﺣﺎج آﻗﺎ ﻣﻲ زﻧﻴﻢ، ﺷﺒﻬﻪ داره! ﺷﺒﻬﻪ داره؟ از ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺘﻮﻧﻲ ﻋﺮاﻗﻲ ﻫﺎ ﻛﻪ ﻣﺤﻜﻢ ﺗﺮ ﻧﻴﺴﺖ؟ آﺑﺶﻛﻦ، ﺟﺬﺑﺶ ﻛﻦ. ﮔﺮم ﻧﻴﺴﺘﻲ! ﺧﺮﻣﻦ او ﺧﻴﺴﻪ، ﮔﻨﺪم او ﺧﻴﺴﻪ، ﻣﺤﺼﻮل او ﺧﻴﺴﻪ. ﺗﻮ ﺑﺨﺎری ﮔﺮم ﺑﺸﻮ بايستد ﺟﻠﻮﻳﺶ. ﺷﺒﻬﻪ اش را ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪﺟﻮاب ﺑﺪی. راﺳﺖ ﻫﻢ ﻣﻲ ﮔﻪ ﻃﺮف. ﻫﺰار ﺗﺎ ﺣﺮف و ﺣﺪﻳﺚ دارد. ﻣﮕﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ اﻳﻦ بيست ﺳﺎل ﺑﻌﺪ از ﺟﻨﮓﭼﻲ از ﺟﻨﮓ ﺑﺮاﻳﺶ ﮔﻔﺘﻴﻢ؟ ﭼﻲ از ارزش ﻫﺎﮔﻔﺘﻴﻢ؟ ﭼﻲ از ﺷﻬﺪا ﮔﻔﺘﻴﻢ؟ ﭼﻴﺰی ﻧﮕﻔﺘﻴﻢ! ﻣﮕﻪﮔﺬاﺷﺘﻲ ﺑﺮه ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ؟

ﺑﺮدﻳﻤﺶ ﻛﻴﺶ! ﻣﮕﻪ ﮔﺬاﺷﺘﻴﻢ ﭼﺎدرش ﺳﻔﺖ ﺳﺮش ﺑﺎﺷﻪ؟ ﺑﺮش داﺷﺘﻴﻢ! ﻣﮕﻪ ﮔﺬاﺷﺘﻴﻢ ﺗﻮ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻤﻮﻧﻪ؟ ﺑﺮدﻳﻤﺶ ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺮا. ﻣﮕﻪ ﮔﺬاﺷﺘﻴﻢ دﻳﻨﺶﺑﻤﻮﻧﻪ؟ ﭘﻮل ﺧﺮج ﺑﻲ دﻳﻨﻲ ﺷﺪه. ﺗﻮ ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮن دﻟﺖ ﺧﺮج دﻳﻨﺪاری ﺑﺸﻪ. ﺑﺎﻳﺪ اﺷﻚ ﭼﺸﻤﺖ ﺧﺮج دﻳﻨﺪاری ﺑﺸﻪ.

ﻣﺤﺎﺳﺒﺎت ﺗﻮ ﺑﺎ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎت ﻣﺎ ﻓﺮق دارد. ﺑﭽﻪﻫﺎﻣﺎ سی ﺳﺎﻟﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻫﻢ ﭼﻨﻴﻦ روزی ﺑﻮدﻳﻢ ﺗﺎ ﭘﺮده ﻧﻔﺎق و ﻓﺘﻨﻪ، ﭘﺮده دو روﻳﻲ ﺑﺮه ﻛﻨﺎر. اﻳﻦﺟﻨﮓ ﻣﺎل ﻣﺎﺳﺖ. اﻣﺎم ﺣﺴﻴﻦ ﻣﺎل ﻣﺎﺳﺖ. اﻣﻴﺮاﻟﻤﻮﻣﻨﻴﻦ ﻣﺎل ﻣﺎﺳﺖ. ﺣﻀﺮت زﻫﺮا ﻣﺎل ﻣﺎﺳﺖ. ﭘﻴﺮوز ﻣﻴﺪان ﻣﺎﻳﻴﻢ. ﭼﺮا ﻫﻮل ﺑﺮت داﺷﺘﻪ؟ ﺑﺰن ﺑﻪ ﺧﻂ! ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺣﻖ ﻧﺪاره ﭘﺪاﻓﻨﺪ ﻛﻨﺪﻫﺎ! ﭘﺪاﻓﻨﺪ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﺮگ ﻳﻚ ﻧﻴﺮوی ﻣﺴﻠﺢ، ﻣﺮگ ﻳﻚ اﻓﺴﺮ. ﻓﻘﻂ ﺣﺮﻛﺖ رو ﺑﻪ ﺟﻠﻮ! ﻣﻲرﻳﻢ می ايستيم وﺳﻂ اون ﺧﺎک ﻫﺎ! ﻛﺠﺎ واﻗﻌﻲ ﺣﺮف زدﻳﻢ، دﻟﻲ ﮔﻔﺘﻴﻢ، ﺧﺎﻟﺼﺎﻧﻪ ﮔﻔﺘﻴﻢ و ﻃﺮف ﮔﻮش ﻧﻜﺮد؟ ﻧﺪﻳﺪيد ﺷﻠﻤﭽﻪ ﺷﻬﺪا ﺑﺎ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﭼﻪ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ؟ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﻴﺎﻓﻪ ﻫﺎ ﻋﻘﻴﺪه ﻫﺎ، ﺷﻞ ﻣﻴﺸﻪ ﻣﻲ نشيند! ﭼﺮا ﭘﺎی ﻣﻨﺒﺮ ﺗﻮ ﻧﻤﻲ نشيند؟ ﺗﻮ ﺷﻬﻴﺪ ﻧﻴﺴﺘﻲ!  نفست رو ﻧﻜﺸﺘﻲ. ﻫﻨﻮز ﻧﻔﺴﻤﻮن رو ﻧﻜﺸﺘﻴﻢ. ﻫﻨﻮز ﻣﺎ ﻛﻢ آوردﻳﻢ. ﻣﻮرﭼﻪ را آب ﻣﻲ ﺑُﺮد، ﻣﻲ ﮔﻔﺖ دﻧﻴﺎ را آب ﺑﺮده! ﻣﺎ ﻛﻢ آوردﻳﻢ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻴﻢ اوﺿﺎع ﺧﺮاﺑﻪ. ﻣﺸﻜﻞﻣﺎ اﻳﻨﻪ ﻛﻪ ﻣﺎ ﻣﺜﻞ اﻗﻴﺎﻧﻮس ﻧﻤﻜﻲ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ ﻛﻪﻫﺮﭼﻲ ﻣﻲ رﻳﺰن ﺗﻮش ﻣﺰه و ﻃﻌﻤﺶ ﻋﻮض نشه! ﺑﻲﻧﻤﻜﻴﻢ. دائم هم ادﻋﺎ داره. ﻣﺎ اﻫﻞ ﻛﻮﻓﻪ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ، ﻋﻠﻲﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﺎﻧﺪ. و ﻳﺎ ﻟﻴﺘﻨﺎ ﻛﻨﺎﻣﻌﻚ!

اﻳﻨﺠﻮری ﻧﻤﻲ ﺷﻪ رﻓﺖ. ﻳﻚﺗﺠﺪﻳﺪ ﻧﻈﺮ ﻛﻨﻴﺪ. دﺷﻤﻦﺟﺪﻳﺴﺖ. ﺟﻨﮓ ﺟﺪﻳﺴﺖ. ﻛﺎرﺟﺪﻳﺴﺖﺗﻮ ﻧﻜﻨﻲ ﻳﻜﻲ دﻳﮕﻪ ﻣﻲ ره اﻧﺠﺎم ﻣﻲ ده و اﻳﻦ ﻳﺪاﻟﻠﻬﻲ ﺗﻮ ﻧﻤﻲ ﺷﻲ. ﻋﻴﻦ اﻟﻠﻬﻲ ﺗﻮ ﻧﻤﻲﺷﻲ. ﻣﻲ ﻣﻴﺮی! ﺗﺎزه ﻣﺎ اﻫﻞ ﻓﺘﻨﻪ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ. ﻣﺎ اﻫﻞ ﻧﺎ اﻣﻨﻲ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ. وﻟﻲ ﺑﺨﻮای ﻧﺨﻮای، ﺑﻪﻳﻪ ﻛﻠﻜﻲ ﻻی در ﺷﻬﺎدت ﻫﻢ ﺑﺎز ﺷﺪه ﻫﺎ!

ﺑﻪ ﺟﻨﻮن ﻛﺎر ﻛﻨﻴﺪ، ﺑﻪ ﻋﺎﺷﻘﻲ ﻛﺎر ﻛﻨﻴﺪ. ﺧﺪا از ﻧﺎزش ﻛﻢ ﻛﺮده، ﺷﻬﺪا از ﻧﺎزش ﻛﻢ ﻛﺮده ﺗﻮ ﻋﺼﺮ ﺷﻤﺎ. ﺗﻮ دوره ﺗﺤﺼﻴﻠﻲ ﺷﻤﺎ اﻳﻦ ﺟﻨﮓ را ﮔﺬاﺷﺖ در داﻣﻨﺘﺎن. ﺑﭽﻪ ﻫﺎ اﻣﺮوز اﮔﻪ ﺷﺎخ ﻣﻲ ﺷﺪ ﺗﻮ ﻛﻠﻪی ﻣﻦ در ﺑﻴﺎد ﺑﺮای ﻣﺮﺧﺼﻲ ﻫﺎﻳﻲﻛﻪ آﻣﺪﻳﻢ و ﭘﺎﻳﺎﻧﻲ ﻫﺎ، ﺑﺮای ﻣﺮﺧﺼﻲ ﻫﺎی ﭼﻨﺪ روزه اش ﺷﺎخ در ﻣﻲ آوردﻳﻢ. از ﻧﺎراﺣﺘﻲ و از ﭘﺸﻴﻤﻮﻧﻲ. ﭘﺸﻴﻤﻮن ﻣﻲ ﺷﻲ ﻫﺎ! از ﺷﺮﻳﻒ ﻣﻲ ری ﺑﻴﺮون ﺑﺮای روزی ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ دﻳﮕﻪﮔﻔﺘﻴﻢﭘﺸﻴﻤﻮن ﻣﻲ ﺷﻲ ﻛﻪ ﻛﺎر ﻧﻜﺮدی. ﺑﻌﺪ ﻣﻲ ﮔﻲ ﭼﺮا ﺑﭽﻪ ام اﻳﻨﺠﻮری ﺷﺪه؟ ﭼﺮا ﺷﻮﻫﺮم اﻳﻨﺠﻮری ﺷﺪه؟ ﭼﺮا زﻧﺪﮔﻴﻢ ﮔﻴﺮ ﻛﺮده؟ ﭼﺮا ﻛﺎرم ﻗﻔﻞ ﻛﺮده؟ ﭼﻮن ﮔﻴﺮ ﺑﻪ ﻛﺎر آﻗﺎ اﻧﺪاﺧﺘﻲ. ﮔﺮه ﺑﻪ ﻛﺎر آﻗﺎ اﻧﺪاﺧﺘﻲ. ﺗﻮ ﻣﻲ ﺗﻮﻧﺴﺘﻲ اﻣﺮوز ﻳﻪ ﻛﺎری ﺑﻜﻨﻲ. ﺗﻮ ﻣﻴﺘﻮﻧﺴﺘﻲ اﻣﺸﺐ بايستی، ﻳﻪ ذره دﻳﮕﻪ ﺣﺮف ﺑﺰﻧﻲ ﻳﻪ ذره دﻳﮕﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻛﻨﻲ ﻳﻪ ذره دﻳﮕﻪ ﺳﺎزﻣﺎﻧﺪﻫﻲﻛﻨﻲ و ﻧﻜﺮدی.

 

ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻮرو ﺧﺪا ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ ﺑﺮﻳﻢ ﺟﺒﻬﻪ! ﺗﻮ رو ﺧﺪا ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ اﻋﺰام ﺑﺸﻴﻢ. ﺗﻮ رو ﺧﺪا ﺳﺎک ﻫﺎﺗﻮن رو ﺑﺒﻨﺪﻳﺪ. ﺗﻮ رو ﺧﺪا اﮔﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺷﺐ ﻋﻤﻠﻴﺎت ﻳﻪ ﺟﺎ ﺧﻠﻮت ﻣﻲ ﻛﺮدﻧﺪ وﺻﻴﺖ ﻧﺎﻣﻪﻣﻲ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ اﻣﺸﺐ ﺗﻮﻳﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺧﻠﻮت ﻛﻦ وﻗﻒ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﻨﻮﻳﺲ. ﺗﻮ رو ﺧﺪا وﻗﻒ ﻧﺎﻣﻪ ﺗﻮن رو ﺑﺮای آﻗﺎ ﺑﻨﻮﻳﺴﻴﺪ. ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺑﻪﺧﺪا ﺧﻮاص ﺷﻤﺎﻳﻴﺪ، ﻧﺨﺒﻪ ﺷﻤﺎﻳﻴﺪ. ﭘﺎی ﻛﺎر آﻗﺎ ﺷﻤﺎﻳﻴﺪ. ﻫﻴﭽﻜﺲ دﻳﮕﻪ ﻧﻴﺴﺖ. ﻛﺎر ﻫﻢﺷﻮﻟﻮغ ﭘﻮﻟﻮﻏﻲ ﺑﺮدار و ﻫﺎرت و ﭘﻮرت ﻛﻦ ﻧﻴﺴﺖ. ﺧﻮن دل ﺧﻮردن اﺳﺖ. ﺗﺎ دق ﻛﺮدن اﺳﺖ، ﺗﺎﻣﺮدن اﺳﺖ، ﺗﺎ دود از ﻛﻔﻦ ﺑﺮآﻣﺪن اﺳﺖ. اﮔﺮ ﻣﺮدﻳﻢ و آﻗﺎ ﻧﻴﻮﻣﺪ، ﺑﻌﺪاً ﺷﺎﻫﺪاً ﺳﻴﻔﻲﻣﺠﺮداً ﻣﻠﺒﻴﺎً ...ﺻﻔﺎش ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻨﻪ. ﺻﻔﺎش ﺑﻪ وﻓﺎﺷﻪ.

 

ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ وﻓﺎﺑﺎﺷﻴﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﻣﺎم زﻣﺎن. ﺑﻴﻦ اﻳﻦ ﻫﻤﻪ آدم ﺿﺮﻳﺐ ﻫﻮﺷﻲ ﺗﻮ، ﻧﻤﺮه ﺗﻮ، ﻧﻪ، ﺗﻮﻓﻴﻖ ﺗﻮ، ﺗﻮ رو اﻧﺪاﺧﺖﺗﻮی اﻳﻦ ﻳﺎدﻣﺎن، اﻧﺪاﺧﺖ ﺗﻮ اﻳﻦ ﺟﺒﻬﻪ. اﻧﺪاﺧﺖ ﺗﻮ اﻳﻦ ﺳﻨﮕﺮ. ﺑﺮاش فرياد ﺑﺰﻧﻴﺪ. ﺑﺮاش ﻛﺎر ﺑﻜﻨﻴﺪ. ﺑﺮاش ﻗﻠﻢ ﺑﺰﻧﻴﺪ. ﺑﺮاش ﻗﺪم ﺑﺰﻧﻴﺪ. ﺑﺮاش ﻧﻔﺲ ﺑﺰﻧﻴﺪ. ﺧﺪا ﻧﻔﺴﺘﻮن رو ﮔﺮم ﻣﻲ ﻛﻨﻪ. اﻟﻌﻠﻢ ﻧﻮر. ﻣﻲ ﺧﻮای ﺟﻮاب ﺷﺒﻬﻪ ﺑﺪی؟ اﻟﻌﻠﻢ ﻧﻮر ﻳﻘﺬﻓﻪ ﷲ ﻓﻲﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﻳﺸﺎء. ﺧﺪا ﺣﻜﻤﺖ را ﺑﻪ زﺑﺎﻧﺖ ﺟﺎری ﻣﻲ ﻛﻨﺪ. ﺧﺪا ﺣﻜﻤﺖ را ﺟﺎری ﻣﻲ ﻛﻨﺪ، ﻗﻠﺐ ﻫﺎ را ﻧﺮم ﻣﻴﻜﻨﺪ.

 

ﺑﮕﻢ ﺑﺮاﻳﺖ ﻳﻚﺧﺎﻃﺮه؟! ﮔﻔﺖ ﺣﺎج آﻗﺎ ﻣﻲ ﺷﻪ ﻣﻦ ﭘﺸﺖ ﺑﻮﻟﺪوزر ﺑﻨﺸﻴﻨﻢ؟ بهش گفتم: ﻧﻪ ﻧﻮﺑﺖ اﻳﻨﻪ ﻧﻮﺑﺖ اوﻧﻪ. ﭘﺸﺖ دﺷﻤﻦ زﻳﺮ ارﺗﻔﺎﻋﺎت ﻣﻲﺧﻮاﺳﺘﻴﻢ ﻳﻪ ﺟﺎده ﺑﺰﻧﻴﻢ. ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﻣﻮن ﻫﻢ اﻳﻦ ﺑﻮد ﻛﻪﻣﺜﻼً اﻣﺸﺐ ﻛﻪ ﺑﺰﻧﻴﻢ ﻓﺮدا ﺷﺐ ﻣﻲ رﺳﻴﻢ اون ﺑﺎﻻ. اوﻣﺪ در ﮔﻮش ﻣﻦ ﻳﻪ ﭼﻴﺰی ﮔﻔﺖ: ﺣﺎج ﺣﺴﻴﻦ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﺮات ﺑﮕﻢ ﺑﻪ اﻳﻦ دﻟﻴﻞ، ﺑﻪ اون دﻟﻴﻞ ﺑﮕﺬار ﻣﻦ ﺑﻨﺸﻴﻨﻢ ﭘﺎی ﺑﻮﻟﺪوزر. ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻛﺎر ﺗﻮ ﺷﺮﻳﻒ اﻳﻨﺠﻮری ﺣﻞﻣﻴﺸﻪ ﻣﻲ ﺧﻮای ﺑﻔﻬﻢ، ﻣﻲ ﺧﻮای ﻧﻔﻬﻢ. ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﺮﻓﻲ ﻛﻪ زد ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺸﻴﻦ ﭘﺸﺖ ﺑﻮﻟﺪوزر. ﺳﺮﺷﺐ ﺑﻮد. ﺑﻮﻟﺪوزر و ﺻﺨﺮه، دره، ﺳﻨﮓ، ﻛﻮه. اﺳﺘﺨﻮان ﻫﺎت ﺧﺮد ﻣﻲ ﺷﻪ. دﻣﺪم ﻏﺮوب ﻛﻪ ﻫﻮا ﮔﺮگ و ﻣﻴﺶ ﺷﺪ ﺑﻮﻟﺪوزر ﺣﺮﻛﺘﺸﻮ ﺷﺮوع ﻛﺮد ﻛﻪ دﺷﻤﻦ ﻧﺒﻴﻨﺪ. ﮔﻠﻮﻟﻪ ﻫﻢ ﻣﻲ زدﻧﺪ. ﻣﻦ رﻓﺘﻢ دﻧﺒﺎل ﻛﺎرﻫﺎم. ﻗﺮار ﺑﻮد دو ﺳﺎﻋﺖ اﻳﻦ ﺑﺸﻴﻨﻪ دو ﺳﺎﻋﺖ اون. دم اذان ﺻﺒﺢ آﻣﺪم ﺑﺒﻴﻨﻢﺟﺎده ﭼﻘﺪر رﻓﺘﻪ ﺟﻠﻮ؟ دﻳﺪم ﻋﺠﺐ! ﺧﻴﻠﻲ زﻳﺎد رﻓﺘﻪ ﺟﻠﻮ. ﺗﻨﺪﺗﺮ از ﻣﺤﺎﺳﺒﺎت ﻣﺎ رو ﺧﺎک و رو ﺳﻨﮓ و رو ﻣﺴﻴﺮ و ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻨﻄﻘﻪ و ﺣﺪ و ﺣﺠﻢ و ﺗﻮان ﺑﻮﻟﺪوزر ﻛﺎر رﻓﺘﻪ ﺟﻠﻮ. ﻛﻲﺧﺎک رو ﻧﺮم ﻛﺮد؟ ﻛﻲ راه رو ﺑﺎز ﻛﺮد؟ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﻀﺮت ﻋﺒﺎس ﻗﺴﻢ ﺧﺪا ﻫﺴﺖ!

ﻳﻜﻲ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻪ روﺿﻪ ﺧﺪا ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ! ﻣﻮﺣﺪ ﺷﻴﺪ! ﺧﺪا ﻣﺎل ﺗﻮﺋﻪ! دم ﺻﺒﺢ اوﻣﺪم ﮔﻔﺘﻢ: ﺗﻮ ﻫﻨﻮز ﻧﻴﻮﻣﺪی از ﺑﻮﻟﺪوزر ﭘﺎﻳﻴﻦ؟ دﻳﺪم ﻫﻤﻮﻧﻪ ﻛﻪﺳﺮﺷﺐ اوﻣﺪ در ﮔﻮش ﻣﻦ ﻳﻪ ﭘﭻ ﭘﭽﻲ ﻛﺮد. ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﻴﺎی ﭘﺎﻳﻴﻦ؟ ﮔﻔﺖ ﺣﺎج آﻗﺎ ﻣﺎ ﻗﺮارﻣﻮﻧﻪﺑﺮﻳﻢﺗﺎ ﺑﺎﻻ دﻳﮕﻪ. ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ وﻟﻲ ﻓﻜﺮ ﻧﻤﻲ ﻛﺮدم ﺑﺮی ﺗﻮ. ﮔﻔﺘﻢ ﭼﻪ ﺟﻮری ﺑﻜﺸﻤﺶﭘﺎﻳﻴﻦ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﺎز ﺻﺒﺤﻪ، ﻣﻴﺎی ﭘﺎﻳﻴﻦ؟ ﺗﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﺎزه دﺳﺘﻪ ﺑﻮﻟﺪوزر رو ﻛﺸﻴﺪ. اوﻣﺪﭘﺎﻳﻴﻦ. اﻳﻨﻮر دره اﻳﻨﻮر ﺻﺨﺮه. ﻳﻜﻲ دﻳﮕﻪ رو ﻓﺮﺳﺘﺎدم ﺑﺎﻻی ﺑﻮﻟﺪوزر. ﺧﻮدم رﻓﺘﻢﺟﻠﻮی ﺑﻮﻟﺪوزر ﭼﺮاغ ﻗﻮه اﻧﺪاﺧﺘﻢ ﺑﺒﻴﻨﻢ راه درﺳﺖ ﻣﻲ زﻧﻪ ﻣﻲ ره ﺟﻠﻮ؟

اوﻣﺪم ﭘﺸﺖ ﺑﻮﻟﺪوزر ﺑﺒﻴﻨﻢ ﭼﻨﮕﻚ ﭘﺸﺖﺑﻮﻟﺪوزر ﻫﻢ داره ﺧﻮب ﺳﻨﮓ ﻫﺎ رو ﺟﻤﻊ ﻣﻴﻜﻨﻪ؟ دﻳﺪم اﻧﮕﺎر ﻳﻪ ﭼﺸﻤﻪ ﺷﻜﺎﻓﺘﻪ ﺷﺪه و آﺑﻲﺟﺎری ﺷﺪه وﺳﻂﺟﺎده. ﭼﺮاغ ﻗﻮه رو دﻗﻴﻖ ﺗﺮ اﻧﺪاﺧﺘﻢ. دﻳﺪم ﻗﺮﻣﺰه! از ﺑﻮﻟﺪوزر اوﻣﺪ ﭘﺎﻳﻴﻦ. دﻳﺪم رو اﻳﻦ ﺧﺎک ﻫﺎی ﻟﺐ دره از ﺧﺴﺘﮕﻲ ﺧﻮاﺑﺶ ﺑﺮده، اﻓﺘﺎده، ﻫﻲ ﺑﻮﻟﺪوزر رﻓﺖ ﻋﻘﺐ، ﻫﻲ رﻓﺖ ﺟﻠﻮ، ﻫﻲ رﻓﺖ ﻋﻘﺐ، ﻫﻲ رﻓﺖ ﺟﻠﻮ. ﻫﻴﭽﻲ ازش ﻧﻤﻮﻧﺪه ﺑﻮد. ﮔﻮﺷﺖ ﭼﺮخ ﻛﺮده ﻫﺎ رو ﺟﻤﻊ ﻛﺮدم، ﺑﺮدم. ﻛﻲ ﺑﻮد؟ داﻧﺸﺠﻮی ﺷﺮﻳﻒ ﺑﻮد؟ ﺣﺘﻤﺎً ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻘﺪﻳﺮ و ﺗﺸﻜﺮ ﺑﺸﻪ؟ ﺣﺘﻤﺎً ﺑﺎﻳﺪ راه ﺑﺮای ﻣﻦ ﺑﺎز ﺑﺸﻪ؟ ﻛﺠﺎﻳﻴﺪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ؟

ﻣﺤﺎﺳﺒﺎت ﻣﺎ ﺑﺎ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎت ﺑﭽﻪ ﺟﺒﻬﻪ ای ﻫﺎﻓﺮق داره. ﻣﻌﺎدﻻت ﻣﺎ ﺑﺎ ﻣﻌﺎدﻻت ﺑﭽﻪ ﺟﺒﻬﻪ ای ﻫﺎ ﻓﺮق داره. ﻣﺎ ﺟﺒﻬﻪ ﻧﺮﻓﺘﻴﻢ. ﻫﻨﻮز ﺷﺮﻳﻒﺟﻨﮓ ﻧﺸﺪه. ﻫﻨﻮز ﺷﺮﻳﻔﻲ ﻫﺎ ﺗﻮ اﻓﺴﺮی ﺟﻨﮓ ﻧﺮم وارد ﻧﺸﺪﻧﺪ. ﺑﻪ ﺧﺪا از ﻋﺎﻟﻢ ﺑﺎﻻ و ﭘﺎﻳﻴﻦ، از ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ، ﺑﻪ روﻳﺎ، ﺑﻪ ﺧﻮاب، ﺑﻪ ﻣﻜﺎﺷﻔﻪ، ﺑﻪ ﺗﻔﺄﻟﻲ، ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ای، ﺑﻪﺑﺎرﻗﻪ ای، ﺑﻪ ﺟﺮﻗﻪ ای، ﺑﻪ ﻳﻪ آﻧﻲ، ﺑﻪ ﻳﻪ ﻣﺸﻮرﺗﻲ، ﺑﻪ ﻳﻪ ﺗﻠﻨﮕﺮی، ﺑﻪ ﻳﻪ ﺣﺪﻳﺜﻲ، ﺑﻪﻳﻪ رواﻳﺘﻲ راه رو ﺑﺮاﻳﺖ ﺑﺎز ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ. "ﻳﺎ دﻟﻴﻞ اﻟﻤﺘﺤﻴﺮﻳﻦ" ﺧﺪا رو ﺗﻮ ﺑﺎﻳﺪﺗﻮ ﺷﺮﻳﻒ ﺛﺎﺑﺖ ﻛﻨﻲ. ﻧﺬار اﻳﻦ ذﻛﺮ ﺧﺪا رو زﻣﻴﻦ ﺑﻤﻮﻧﻪ. ﻣﻲ ﻓﻬﻤﻲ ﭼﻲ ﻣﻲ ﮔﻴﻢ ﺑﺎﻫﻢ؟ ﺑﺨﻮن ﻛﺘﺎب ﭘﺮواز ﺗﺎ ﺑﻲ ﻧﻬﺎﻳﺖ رو. ﺑﺨﻮن ﻛﺘﺎب ﺧﺎک ﻫﺎی ﻧﺮم ﻛﻮﺷﻚ رو. ﺑﺨﻮﻧﻴﻦ. ﻳﻪ ﺑﺎر دﻳﮕﻪﺑﻴﺎﻳﻦ ﻣﺒﺎﺣﺜﻪ ﻛﻨﻴﻢ. دﻋﻮت ﻛﻨﻴﺪ از ﻣﻼﺋﻜﻪ ﺧﺪا. دﻋﻮت ﻛﻨﻴﺪ از ﺷﻬﺪا.

آﺧﺮی ﻫﺎ ﻛﻪ ﻳﻪ ذره ﺣﻮاﺳﻤﻮن ﭘﺮت ﺷﺪه ﺑﻮد، ﺳﻪ راه ﺷﻬﺎدت ﻣﻲ ﮔﺸﺘﻴﻢ. داﻧﺸﻜﺪه اﻟﻤﻬﺪی ﺷﺮﻳﻒ ﻛﺪوﻣﻪ؟ اﻣﺎم زﻣﺎن را ﻣﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻴﻢ روی طﺎﻗﭽﻪ! ﮔﺬاﺷﺘﻴﻢ ﺑﺮای ﺷﺐ ﻛﻨﻜﻮر. ﮔﺬاﺷﺘﻴﻢ ﺑﺮای ﻗﺼﻪ و ﻏﺼﻪ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎ، ﺟﻤﻜﺮان، ﮔﺮﻳﻪ، حضرت ﻋﺒﺪاﻟﻌﻈﻴﻢ ﮔﺮﻳﻪ. ﺗﻮﺳﻞ، ﺗﻮﺳﻞ. زاﻫﺪان ﺷﺐ و ﺷﻴﺮان و ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻛﻦ ﻫﺎ و ﻣﺒﺎﺣﺜﻪ ﻛﻦﻫﺎ و ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻨﺪه ﻫﺎی روز... راه دﻳﮕﺮی ﻧﺪارﻳﺪ.

ﺣﺠﺖ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎی ﺷﺮﻳﻒ و اﻳﻦ ﻓﺮﻣﺎن ﻧﺎﻳﺐ اﻣﺎم ﻋﺼﺮ ﺗﻤﺎم ﻛﺮدم. ﻣﻦ دﻳﮕﻪ ﺣﺮﻓﻲ ﻧﺪارم. ﺑﺮﻳﻢ ﻛﻪ وﻗﺖ ﻛﻤﻪ، ﺳﺮﻳﻊ ﺟﻠﺴﺎت ﻛﺎریﺗﻮن رو ﺷﺮوع ﻛﻨﻴﺪ...

 

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com