بازگشت به خانه

دوشنبه 8 شهريور  1389 ـ  30 اگوست 2010

 

سيلي به گوش سيل!

ايراندخت دل آگاه 

جانم برايتان بگويد از اين ماجراي سيل پاكستان.

با دوستي سرگرم ديدن بخش خبري در تلويزيون بوديم؛ البته نه سيماي {كريه} حكومت ديني. چون آن كه ديدن ندارد. از شبكه اسلامي هيچ خبري واقعي نمي شود شنيد. آن هم خبري به اين مهمي در يك كشور مسلمان. نه اين كه اصلاً نگويند، مي گويند، ولي نه آنگونه كه «اقشار آسيب پذير» دلواپس شوند!

آخر هر چه باشد به مدد حراج كشور و بذل و بخشش هاي مسوولان اين رژيم، وضع اقتصادي و امكانات زندگي مردم ما تفاوت چنداني با پاكستاني ها ندارد؛ و ما هم زيرساخت هايي قابل اطمينان همچون سدهاي محكم  و مسيل هاي هدايت آب باران در كشور نداريم كه اگر باراني تند باريدن گرفت به فلاكتي نيفتيم كه پاكستاني ها افتاده اند. اين است كه اين خبرها كمرنگ مي شوند تا دل مردم مسلمان و هميشه در صحنه نلرزد از پديده هاي طبيعي.

از اين رو و به ناچار سرگرم ديدن برنامه هاي خبري تلويزيون كشور همسايه بوديم كه چشممان افتاد به آنچه بر سر مردم كشور پاكستان آمده است؛ مردم گرسنه اي كه رو به سوي آسمان برداشته و چشم به هليكوپترهايي دوخته اند كه كيسه هاي خوراكي را بر سرشان فرو اندازند؛ كيسه هايي كه كار را به زد و خورد هاي خونين مي كشيد. واي از اين آسمان؛ آسماني كه بسياري باور دارند كارهاي مهمتري از او ساخته است و هنر ديگري دارد. مثلاً مي شود يكي از ميان سياهي اش بيايد بيرون و دست يكي ديگر را كه روي زمين تب كرده و هذيان مي گويد بگيرد و با خودش ببرد به سير و سياحت كائنات و نامش را هم بگذارد معراج!

حتا يكي ديگر پيدا شود كه از همين روي زمين شمشير بكشد و آن ماه بيچاره بخت برگشته را كه جز توده اي عظيم از خاك و سنگ نيست دو شقه كند و نامش را بگذارد شق القمر! و البته اين دو نيم شدن به ارادهء يك پيرمرد تپلي كه در ميان همان سياهي آسمان مي زيد، دوباره به هم بپيوندد و ماه بشود همان ماهي كه مي شود روي آن تصوير جادوگري هندي زاده به نام سيد روح الله را ديد!

عجبا! از اين آسمان چه انتظارها رفته و مي رود و اكنون بايد ميليون ها نفر چشم به آن بدوزند كه چند وسيلهء هوايي ساخت متخصصان بلاد كفر بر سر و رويشان خوراك بباراند. همان بهتر كه ما روي زمين بمانيم و « حضرات » به ملكوت اعلي بروند!

آري، سرگرم تماشا بوديم كه همراهم گفت: اين بار كه غربي ها – يعني مردم سرزمين هاي غير اسلامي! – خودشان را اندكي كنار كشيده اند و در كار كمك رساني كوتاهي مي ورزند، ببين اين مسلمان ها به چه وضعيت رقت انگيزي دچار شده اند و به چه والزارياتي افتاده اند. آدم دلش آتش مي گيرد براي اين بچه ها. ولي تقصير خودشان است. چون اين ها در دفعهء پيش كه زلزله آمد همه كمك ها را حيف و ميل كردند. يادم هست كه  روزنامه انگلیسی دیلی تلگراف به نقل از یک مقام بلندپایهء سازمان‌های امداد رساني گزارش داده بود که از مجموع کمک‌های جهانی که پس از زمین‌لرزه پنج سال پیش به پاکستان انجام گرفته، سيصد و شصت و هفت میلیون دلار از صندوق کمک‌های بین‌المللی در این کشور ناپدید شده. خوب به ياد مي آورم در این گزارش آمده بود که چهار میلیون نفر از کسانی که بر اثر زلزلهء اکتبر دوهزار و پنج، بی‌خانمان شده‌اند، هنوز آواره هستند و تا امروز خانه‌ها و مدارس و بیمارستان‌هایی که قرار بوده دولت پاکستان در مناطق زلزله زده بازسازی کند، همچنان ویرانه اند. معلوم نيست اين پول ها صرف چي شده، شايد هم صرف ساختن مسجد و مكتب براي طالبان!

به او گفتم نگران نباش. مردم پاكستان اگر چه بمب اتمي دارند و پدر بمب اتمشان هم به ما ياد داد كه چگونه بمب اتم داشته باشيم، مسلمان اند!

گفت: بمب اتم به چه درد مي خورد وقتي سيل و زلزله مي آيد؟

گفتم: يعني چه؟ معلومست که به درد مي خورد. مي شود با كمك آن ها بر سر مردم جهان عربده زد و آن ها را سر جايشان نشاند تا زود كمك برسانند. اين غربي هاي بي دين هستند كه از بمب مي ترسند. مسلمان كه از چيزي نمي ترسد! براي زلزله و سيل و آتش فشان مي تواند دو ركعت نماز آيات بخواند و بر ترس اش غلبه كند و خودش را بسپارد به دست سيل خروشان. يا مي رسد به يك جاي امن، يا جمعي ديگر برايش نماز وحشت مي خوانند و او مي رود نزد حوري ها! مهم هم نيست كه اگر زنده ماند، در آن مكان امن شكمش گرسنه مي ماند و آب خوردن پاكيزه گير نمي آورد كه بنوشد. من ترديد ندارم كه حتماً و حتماً «الله»  به ياري شان خواهد رفت.

گفتم: اين ها مسلمان اند، آن هم از نوع دوآتشه اش! هيچ اهميتي هم ندارد كه نيروگاه اتمي دارند و سد درست و حسابي ندارند. مهم اسلام است كه به قول خميني بايد زنده بماند! چه اهميتي دارد كه سران آن ها هم كم از سران رژيم اسلامي نيستند و در چپاول گري روي همديگر را سپيد مي كنند و سرمايه هاي كشور را به باد مي دهند و مردم را از داشتن زندگي امن و تندرست محروم كرده اند. چه اهميتي دارد كه به جاي اختراع و اكتشاف و توليد و ساخت و ساز، همه اش به فكر عبادت و زيارت و اجراي مناسك دين اند و از مناسك شبانه هم - كه زاد و ولدي پربار را در پي دارد - غافل نمي مانند. چه اهميتي دارد كه به فكر ساختن مدرسه و دانشگاه نيستند؟ در عوض تا دلت بخواهد مسجد دارند و طلبه و طالبان! اين چيزها كه مهم نيست. اين ها بايد اسلام را نگاه دارند كه خوب نگاه داشته اند. زهدان طالبان آنجاست و دخمهء القاعده!

گفتم: آن ها نه تنها نگاهبان آخرين دين الهي اند، كه در كنار برادران مسلمان ايراني و افغاني و از اين دست، همه اش در حال صادر كردن آن اند. مگر نمي بيني چه عاشورا و تاسوعا  و چه سينه زني هاي جانانه و شكوهمندي (!)  به راه مي اندازند. مهم هم نيست كه هزينه اش از كيسهء كدام ملت ديگر پرداخت مي شود. مهم آن است كه بر سر و سينه كوبيده شود كه اسلام بي پناه نماند و بي رونق جلوه گر نشود. حالا گيريم «حبل» هاي اين الله شان خيلي هم «متين» نيست و در اين هزار و چهارصد سال، ريسمان هايش كمي تا قسمتي پوسيده است. گيريم پيامبر و امام زمان اش هم زوري نداشته باشند كه چند ميليون نفر مسلمان سيل زده را ياري دهند و از مرگ برهانند. اصلاً انسان چه اهميتي دارد؟ اسلام بايد بماند كه البته به يُمن عربده كشي و بمب سازي و انتحاري بازي – نمي گويم بي دانشي و كژانديشي و كورمغزي - اسلام پناهان خواهد ماند.

گفتم: تو نگاه كن، ماشاالله و هزار ماشاالله – آماده ام يك ميليون ماشاالله ديگر هم بگويم، مبادا اتهام بزنند كه چشمش شور بود و از شمار مسلمانان كاست - در درون همين چادرهاي پاكستاني كه نشان مي دهند، در كنار هر پدر و مادري، هفت، هشت، ده بچه قد و نيم قد وول مي زنند؛ بچه هايي كه بساط سورچراني مگس ها شده اند. خيال مي كني بچه آوردن آسان است ؟! نه جانم. ماجرا فراتر از ناخنك به خوشهء گندم – يا درخت سيب – است. اين ها را مي آورند كه سپاه اسلام افزون شود. مانند همين سپاهي كه محمود احمدي نژاد مي خواهد براي امام زمان راه بيندازد و ميليارد ها تومان به جيب مافياي خودش ريخته كه جاده اش را صاف كنند؛ همان سپاهي كه با پترودلار ها سرو سامان مي دهند. شنيده اي كه به خانواده ها گفته هر بچه اي كه بياوريد يك ميليون تومان پاداش مي گيريد؟ يك گاز بزرگ به سيب كذايي، يك ميليون تومان. خدا بده بركت!

گفتم: نگو كه او به فكر ملت نيست. خب معلومست كه نيست. اصلاً چرا باشد؟ اين بچه ها كه قرار نيست پير بشوند كه سران يك حكومت به فكر آينده شان باشند. اين بچه ها ارزشي ندارند اگر نتوانند به اسلام خدمت كنند. اين ها اگر در برابر سيل و زلزله و همه پديده هاي طبيعت – كه به آن ها «بلاياي طبيعي» نام داده اند – دوام بياورند، چنان در جهل نگاه داشته خواهند شد كه بتوانند نقش نوكري حضرت علي – نوع نجفی يا خيابان پاستوري اش فرقي نمي كند – يا خاكپايي امام مهدي يا خادم الحرم امامان را  بر عهده  گيرند؛ يا اگر خيلي مستعد تر بودند و اسلامي تر شدند، يك تروريست انتحاري شوند كه در همان بلاد كفر – كه امروز به كمك هايشان چشم دوخته شده – مردم را به راه راست اسلام بكشانند. فكر مي كني اين همه بچه به درد ديگري هم مي خورد وقتي نتواني نانش را فراهم كني و الفباي خواندن را به او بياموزاني؟

گفتم: نه دوست من، تو اصلاً نگران نباش. من يقين دارم اين ها از اين مصيبت سنگين نجات خواهند يافت. الله و معصومين و حضرت مهدي و بمب اتمي و عبدالقدير خان و مقام معظم رهبري و محمود احمدي نژاد همه دست به دست هم خواهند داد و سيلي محكمي به گوش اين سيل ويرانگر خواهند زد. ما بايد آسوده باشيم، زيرا اسلام عزيز هست و تا هست، جان و ارج انسان مهم نيست! 

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com