بازگشت به خانه

چهارشنبه 24 شهريور  1389 ـ  15 سپتامبر 2010

 

«ایرانیت و اسلامیت» دیگر شعار ملیون نمی تواند باشد!

حسن بهگر

حوادث یک قرن اخیر در ایران، از انقلاب مشروطیت تا نهضت ملی کردن نفت و انقلاب 57، و بویژه تجربه بیش از سی سال حکومت اسلامی، باید تجارب بسیاری را  به ما آموخته باشد و پیش فرض ها و توهمات بسیاری را  دگرگون  کرده باشد؛ اما با دریغ این اتفاق نیفتاده است. برای نمونه ما گویی هنوز از تجریبات دوران انقلاب مشروطیت محروم هستیم(1). پنجاه سال سلطنت پهلوی تنها تاریخ مشروطیت را به گورستان نسپرد بلکه دستاوردهای آن، همچون قانون اساسی و مجلس، را از درون تهی کرد و این تصور را پیش آورد که گویا انقلاب مشروطیت را ملایان راه انداخته اند و باید در هر  انقلابی هم سکان آن را  بدست ملایان سپرد؛ در حالیکه حقیقت آن است که مدرنیته ی ایران  از دل مشروطیت بیرون آمد و گروهی از ملایان، خواه ناخواه زیر فشار  مردم، به مشروطیت پیوستند. تجربه ی نزدیک تر  نهضت ملی است و جدایی کاشانی که در نهایت به کودتا پیوست و سپس عمری در انزوا و خفت زیست. در این مورد هم  مردم این هوشیاری را داشتند که طرف کاشانی را نگرفتند.

بنی صدر مدعی است که نوار سخنرانی  خمینی در شورش 15 خرداد را مصدق  گوش کرد و گفت : «این آقایان ثابت کرده اند که تا آخر کار همراهی نمی کنند!» یعنی ملایان در اوایل کار همه جا وارد می شوند ولی سرانجام توقعات خود را بنام شرع مقدس  مطرح می فرمایند و تمام دستاوردها و زحمات را بباد می دهند.

در تجدید حیات جبههء ملی دوم اتفاق تازه ای افتاد و آن جدایی طالقانی و مهندس بازرگان از این جبهه به سبب انتخاب «ایدئولوژی و مرام اسلام» به عنوان اندیشه و «محرک اصلی» در برابر جبههء ملی بود که به گفته ی آنها فقط خواستار استقلال و آزادی ملت بود. و، بدین ترتیب، با این نقش دوگانه، توانست مهم ترین نقش حیات سیاسی خود را با یاری رساندن به خمینی در انقلاب 57 در تاریخ ثبت کند. خمینی نمی توانست جمهوری اسلامی را یک تنه برپا کند. او نیاز به محلل داشت و بازرگان از سوی نهضت آزادی این زحمت را بر عهده گرفت.(2)

هنوز نهضت آزادی جرات نکرده است که مذاکرات درونی خود را در مورد چگونگی  گرفتن طرف خمینی در برابر بختیار افشا کند، در حالی که می دانیم تردیدهای جدی در مورد خمینی وجود داشته است. خود بازرگان ذکر می کند که وقتی خمینی را در پاریس ملاقات کرد، آریامهری را  با عمامه دید. پرسش اینست پس چرا به او پیوستی؟ چرا تصمیمی گرفتی که منجر به فاجعه ی بزرگ تاریخی شد؟  تصمیم بازرگان در این مورد تعیین کننده بود و اگر بازرگان تصمیم به حمایت از بختیار می گرفت خمینی نمی توانست به این راحتی مانور بدهد و اصلاً خواب حکومت را هم نه خودش و نه پیروانش نمی دیدند.

تسلیم شدن طبقهء متوسط و بسیاری از مردم دیگر به بازرگان به سبب مصدقی بودن او بود که او را روشنفکری دینی و متمدن و امروزی و آزادیخواه می دیدند. اما تعلق خاطر او به اسلام بود که وی را در جلسه ای با حضور بهشتی و سفیر آمریکا وادار کرد که به یک حکومت آخوندی با حمایت ارتش رضایت بدهد. 

با کسب این تجارب است که  امروز فضای سیاسی را باید  شفاف کرد. این کار نه دشمنی با اسلام است و نه دشمنی با ملی - اسلامی ها؛  بلکه باید گفت خواست آنها با  معیارهای آزادیخواهی و دموکراسی در تضاد است چون قوانین الهی ثابت است و  با خواست مردم و تحولات جامعه که هر روز در حال تغییر است ناسازگار است. اگر پیوند سکولاريسم را با دموکراسی نپذیریم و دموکراسی را از آن جدا سازیم، قلچماقی دیگر با نمایش ضد آخوندی، خود را قهرمان سکولاریسم به مردم معرفی خواهد کرد.

انشعاب بازرگان از جبهه ملی تحت عنوان نهضت آزادی و پیوستن آن به انقلاب 57 برای  ملت ایران روشن کرد که این راه به کدامین جهنم ختم می شود. اکنون مشخص شده است که هر جا اسلام سیاسی پا بگذارد باید فاتحه ی دموکراسی را خواند؛ از این رو شعار ایرانیت و اسلامیت ناسازگار است و این شعار فقط به مذاق  فرزندان شریعتی و بازرگان  خوش می آید و بس . زیرا  این شعار به معنای نفی ملیت ایران، نفی دیگر مذاهب، و نفی ناباوران به دین است و «این تفاوت گذاری ـ در یک کلام ـ انکار انسانیت مشترک است» (ایزاک برلین).

رفتار صریح دکتر محمد مصدق بنا به تایید دشمنانش در برابر اقلیت های دینی چون بهاییت و یهودیت که هر بار ملایان پادرمیانی کردند تودهنی مؤدبانه خوردند بیانگر آنست که مصدق در عین مسلمان بودن سکولار بود. آگاهی از این نکته  برای ملیونی که در داخل و خارج در سرگردانی بسر می برند ضروری است. اتخاذ این موضع به منزلهء ضدیت با دین نیست و  در مساله اختلاف سیاسی اصلاح طلبان با اصول گرایان لبه ی تیز حمله را باید متوجه اصول گرایان کرد؛ اما ملاحظه کاری و عدم افشای فکری این اصلاح گرایان هم، که در اصل هیچ تفاوتی با جناح مخالف خود جز بدست آوردن قدرت ندارند، غیر مسئولانه است. از دل هیچ دینی نمی توان دموکراسی بیرون آورد و نباید اسیر تعبیر و تفسیرهای مغلطه آمیز شد. در صورتی که ملیون به این نقد لازم کمر همت نبندند ابتکار عمل به دست هواداران استبداد خواهد افتاد و یا ملی ت اسلامی ها با اختراع تعابیر من در آوردی نوین جنبش را به ناکجاآباد دیگری خواهند برد.

وجود حکومت اسلامی موجب رونق بازار اصلاح طلبان و ملی - مذهبی ها شده است؛ از این رو برخی بر این باورند که آنها قادرند اصول گرایان را با زبان خودشان خلع سلاح کنند یا، به تعبیر عده ای، همانطور که رل محلل را برای حکومت اسلامی بازی کردند می توانند برای بازگشت به یک حکومت سکولار نیز همین نقش را بازی کنند. کاری به درست بودن یا نبودن این محاسبه ندارم؛ مبارزه ی نظری با آنها (نه مبارزهء سیاسی) جدا از مبارزه با ارتجاع نیست؛ اگر در این کار کوتاهی کنیم راه را برای گمراهی دیگری فراهم کرده ایم.

بسیاری  پیش از انقلاب بر این تصور بودند که مذهبی ها قابلیت اداره ی حکومت را ندارند و از آنجا که دیگران، بعلت ممنوع بودن طولانی فعالیت شان، قابلیت تبدیل شدن به نیروی اجتماعی را ندارند، گروه های مذهبی  راحت تر می توانند مردم را از جا بکنند، پس نباید با آنها مخالفت کرد؛ می توان با ایشان حکومت کرد و بعد هم فرستادشان به قم. (در آن دوره ای که ساواک دهان ملیون و سایر گروه ها را بسته بود مطهری و بهشتی در آموزش و پرورش و سنگلجی در دانشگاه ها و اداره ی سانسور و در منابر کسانی چون طالقانی و اردبیلی و هزاران آخوند و طلبهء دیگر در سراسر کشور و دکترشریعتی در حسینیه ارشاد به هدایت مردم مشغول بودند). اما این افراد غافل بودند که وقتی مردم با شعارهای سطحی و نادرست  به میدان آورده شوند زمینه برای عوامفریبان و سودجویان و فرصت طلبان فراهم خواهد شد تا مردم را به بیراهه ببرند؛ این دقیقاً همان چیزی است که در سال 57 رخ داد. از این رو باید مفهوم واقعی آزادی و دموکراسی را به میان مردم برد و آنان را در این بحث شرکت داد. بحث بر سر این شخص یا آن شخص، مثلاً احمدی نژاد یا خامنه ای،  نیست. مسالهء آزادی، دموکراسی و استقلال و کولاريسم است. هر چیزی که مخل این اهداف باشند باید پس زده شوند.

2010-09-14 استکهلم

 

1-      برای نمونه از بیش از سد کتاب  نوشته ی میرزاآقاخان کرمانی یکی دو جلد آن  توسط نشریه کاوه در برلین به همت کاظم زاده ایرانشهر و یارانش چاپ شد و پس از آن زنده یاد فریدون آدمیت با کتاب اندیشه های میرزاآقاخان کرمانی وی را شناساند. دیگر از آن خبری ندارم.

2-      نهضت آزادی مادر مجاهدین خلق است و آبشخور ملی اسلامی هایی است که پس از استقرار جمهوری اسلامی از هر گوشه سربراوردند. شگفت آور آن که در آن دوران نهضت آزادی کوشش داشت که رابطه اش با ملیون بریده نشود و از سوی دیگر بهیچوجه در بند قانون گرایی نبود. ارتباط تنگاتنگ  با فداییان اسلام تا به امروز، ارتباط با عشایر مسلح شیراز پس از اصلاحات ارضی و تعلیم دیدن  گروه چمران در فلسطین و جزوه های نظامی که چاپ می کردند همه حاکی از راه و روش چریکی این گروه داشت . بازرگان در خاطرات خود متذکر می شود که بخارایی تحت تاثیر نوشته های وی اقدام به ترور حسنعلی منصور کرده است . این را از این جهت یادآوری می کنم که برخی از ملی مذهبی ها  وی را سمبل لیبرالیسم می دانند.

 

این مقاله برای سایت iranliberal.com نوشته شده است و نقل آن با ذكر مأخذ آزاد است

http://www.iranliberal.com/Maghaleh-ha/Hassan_Behgar/IslamiatIraniat.htm

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com