بازگشت به خانه

جمعه 5 آذر 1389 ـ  26 نوامبر 2010

 

تغییر نظام سیاسی حاکم بر کشور؛ مشکلات و راهکارها

گفتگو با ف. تابان (سردبير اخبار روز)

گفتگوگر: احمد مرادی (از سايت تورکمن صحرا مديا)

سايت تورکمن صحرا مديا: سئوالات زیر به برخی از شخصیت ها و فعالین سیاسی کشور با دیدگاههای مختلف ارسال گردید که بخشی از این دوستان لطف کرده و دیدگاه های خود را پیرامون سئوالات زیر با خوانندگان ما در میان گذاردند، ولی بخشی دیگر، منجمله آقایان رضا پهلوی، ابوالحسن بنی صدر، بهزاد کریمی، نقی حمیدیان، محمد مصری ، یونس شاملی، حشمت رئیسی ، محمد آزادگر و حمید دادیزاده، متاسفانه به این تقاضای ما تا بحال پاسخی نداده اند. با امید به دریافت پاسخ از این دوستان، در ادامهء بحث مورد نظر، نقطه نظرات دوست گرامی آقای ف.تابان، سردبیر سایت اخبار روز، در اینجا آورده می شود.

 

پرسشگر: همانگونه که واقف هستید، در میان طیف طرفداران تغییر نظام سیاسی حاکم بر رژیم جمهوری اسلامی دو دیدگاه عمده وجود دارد. یکی دیدگاهی رفرمیستی است که اعتقاد دارد که می توان با شرکت در حکومت و از طریق اقدامات رفرمیستی تدریجی و در یک پروسه به هدف جایگزینی نظام سیاسی دیگری دست یافت، و دیدگاه دیگر با توجه به ماهیت و عملکردهای رژیم در طی سی سال اخیر بر آن است که این تغییر می تواند تنها از طریق یک انقلاب توده ای و فشار از پائین صورت پذیرد. نظرشما در این رابطه چیست؟

پاسخ: خيلی ها امروز سعی می کنند راه های مبارزه را به يک «اصل» تبديل کنند و از آن يک نوعی ايدئولوژی بسازند. همان ها که تا ديروز از تقديس انقلاب يک قدم کوتاه نمی آمدند، امروز نفی انقلاب را به پرچم هويتی خود تبديل کرده اند. اين برخوردها بی نتيجه و غيرواقعی است. رفرم و انقلاب در تاريخ مبارزات مردم هميشه وجود داشته اند و در کنار هم وجود داشته اند. هيچ کدام از اين دو را در مبارزه با يک حکومت ضداستبدادی نبايد نفی نکرد. پاسخ نهايي را قبل ازهر چيز عملکرد حکومت ها می دهند نه اصولی که عده ای سعی می کنند برای مبارزه اختراع کنند. به نظر من حکومت اسلامی در اين سی سال نشان داده است که ظرفيت بسيار بسيار کمی برای اصلاح خود دارد، آن قدر کم که نبايد اصلاً روی آن حساب کرد و به آن اميد بست. از اين رو ضمن استفاده ی گسترده از هر مبارزه رفرميستی و در جهت بهبود اوضاع بايد خود را برای تغيير حکومت موجود با يک حکومت دموکراتيک آماده و در آن جهت مبارزه کرد.

 

پرسشگر: امروز وجه غالب نیروهای اوپوزیسیون بر آنند که اتحاد گستردهء مجموعهء نیروهای ضد استبداد از احزاب و سازمان های سیاسی راست و چپ داخل و خارج کشور گرفته تا شخصیت های منفرد و سازمان های سیاسی مناطق ملی ضروری چنین تغییری است. بنظر شما این طیف وسیع و ناهمگون زیر چه شعارهایی می توانند متحد گردند؟

پاسخ: مجموعهء «نيروهای ضد استبداد» را فقط می توان عليه استبداد گرد هم آورد. تجربهء فعلی جنبش مردمی هم نشان می دهد که فراگيرترين شعار و خواسته ای که می تواند نيروهای متنوع ضداستبداد را گرد هم آورد همين خواسته است. دموکراسی و آزادی های سياسی چتری است که می تواند همهء مخالفين را گرد آورد. طبيعی است که در مورد دموکراسی و آزادی های سياسی درک ها و برداشت های مختلفی وجود دارد. هر طيف و گروهی می کوشد که آن چه را خود از اين موضوعات می فهمد به يک درک گسترده و مورد قبول تبديل کند. بسته به اين که کدام يک از جناح های سياسی و گرايشات موجود در جامعه وزن بيشتری در تحولات سياسی و اتحادهای سياسی بر عهده بگيرند، مفهوم آزادی های سياسی و دموکراسی نيز می تواند در سطح باقی بماند و يا به عمق برود. برای نيروهای چپ دموکراسی و آزادی های سياسی همواره با نوعی از عدالت اجتماعی همراه بوده است.

 

پرسشگر: سال هاست که احزاب و سازمان های سیاسی مختلف کشور با اینکه بر تغییر این نظام استبدادی و جایگزینی آن با نظامی دمکراتیک اذعان دارند و علیرغم همه تلاش ها و کوشش های اندکی که در راستای همگرایی و نزدیکی بیشتر صورت گرفته است، اما تا به امروز نتوانسته اند به زبان واحد و فراگیری دست یابند. بنظر شما مشکل کار در کجاست و چرا این همگرایی صورت نمی گیرد و یا خیلی کند پیش می رود؟

پاسخ: من اين موضوع را تاييد می کنم که در ميان نيروهای سياسی ايرانی کار همگرايی و اتحاد، حتی وقتی هدف واحد است، بسيار به دشواری جلو می رود و با موانعی بر می خورد که شايد بعضی وقت ها نتوان دليلی منطقی برای آن جستجو کرد. بخشی ازاين موضوع شايد به روحيات و خصوصيات و فرهنگ ايرانی مربوط بشود. رقابت ها و گروه گرايی ها هر چند همه جا هست، اما به نظر می رسد در ميان ما ايرانی ها به صورت کاملاً افراطی عمل می کند. اما علاوه بر اين می توان به برخی عوامل ديگر هم اشاره کرد. به نظر من تجارب و نتايج انقلاب بهمن، دشواری ها و موانع سياسی و حتی روانی را در اين مورد بيشتر کرده است. يکی از مهم ترين اين موانع نتيجهء بسيار ناگواری است که از سياست «همه با هم» در انقلاب بهمن به دست آمد و امروز نيروهای مختلف سياسی نمی خواهند اين تجربه را تکرار کنند و به همين دليل تاکيد بر تمايزات حالتی افراطی يافته است و يکی از موانع نزديکی بين نيروها می شود.

انقلاب بهمن شکاف های عميقی را در جامعهء ايران و بين نيروهای سياسی و اجتماعی ايجاد کرده است که از جملهء موانع اين نزديکی ها می باشند. من به برخی از اين شکاف ها اشاره می کنم:

شکاف بين مدافعين حکومت سابق با ساير نيروهای اجتماعی جامعه؛ شکاف بين نيروهای مدافع حکومت فعلی (بخش اصلاح طلب) با ساير نيروهای اجتماعی؛ شکاف بين مجاهدين خلق و ساير نيروهای اجتماعی؛ و شکاف بين نيروهای چپ که ريشه ی آن به سياست های آن ها در نخستين سال های انقلاب باز می گردد. به همه ی اين ها بايد يک شکاف ديگر را هم افزود به نام شکاف نسلی که آن هم تا حدودی ناشی از نتايج و تبعات انقلاب بهمن است. همهء اين شکاف ها و اختلاف ها از جملهء عواملی هستند که نزديکی نيروهای سياسی کشور ما به يکديگر را مشکل می کنند.

 

پرسشگر: فکر می کنم شما هم این اصل مسلم را قبول داشته باشید که بدون مشارکت و در نظر داشت خواست عامه مردم، منجمله ملیت های کشورمان، هیچگونه تغییری در جامعه مان چه از دید رفرمیستی و چه انقلابی امکان ناپذیر است. سئوال این است که چگونه می توان میان خواسته های عمومی کل جامعه ایران و مطالبات خاص ملیت های کشورمان رابطه ای منطقی برقرار نموده و همه آنان را زیر شعارهای واحد گرد آورد؟

پاسخ: خوب، اين يکی از مشکل ترين و پيچيده ترين مسائلی است که در پيش پای همهء ما قرار دارد. دو نيروی افراطی مانع شکل گيری يک سياست صحيح و دموکراتيک در اين مورد می شوند. يکی تماميت خواهان مرکزگرا هستند که خصوصيات ملی و مطالبات مناطق ملی را به درجات مختلف نفی می کنند و ديگری افراطی های مناطق ملی که به درجات مختلف سياست های جدايی طلبانه و تجريه طلبانه را دنبال می کنند. اين دو نيرو که همديگر را تقويت می کنند و به آن ديگری مشروعيت می دهند، مانع اتخاذ يک سياست دموکراتيک و ملی می شوند. آن ها از هر دو طرف به دشمنی و جدايی بين مليت های مختلف ساکن کشور ما دامن می زنند و دشمنی بين فارس و ترک، و ترک و کرد، و کرد و فارس، و ديگر مليت ها را دامن می زنند. بدون طرد اين دو گرايش و دو سياست نمی توان سياست صحيحی را در مورد مساله ی ملی در ايران اتحاذ کرد و بدون دفاع پيوسته از حقوق ملی در ايران و همبستگی و برابری و برادری بين مليت های مختلف ساکن کشور هم نمی توان اين دو سياست افراطی و خطرناک را منزوی کرد.

 

پرسشگر: همانطور که اشاره نمودم، ضرورت اتحاد همه اقشار و نیروهای دمکرات و تحول طلب جامعه از هر فرهنگ و زبان و ملیتی یک امر الزامی است. اما علیرغم این، بنظر شما علت جدایی احزاب و سازمان های سیاسی مناطق ملی از احزاب موسوم به سراسری چیست و چه موانع و مشکلاتی وجود دارد که این نیروها را از نزدیکی و همکاری تنگاتنگ و یافتن زبان مشترک از یکدیگر باز میدارد؟

پاسخ: به نظر من، در طرح اين سوال کمی اغراق صورت گرفته است. بين احزاب و سازمان های سياسی مناطق ملی و احزاب سراسری جدايی ها وجود دارد، اما پيوندها و همبستگی های زيادی هم وجود دارد. در مورد اين موضوع نمی توان يک حکم کلی و عام صادر کرد. نيروهای ملی – منطقه ای با سازمان های سراسری چپ و دموکرات مناسبات نسبتاً خوبی دارند که البته می تواند باز هم بهبود يابد. در اين جا نيز همان انحرافاتی که در سؤال بالا به آن پرداختم به عنوان خطر عمل می کنند. يعنی سياست های افراطی از هر دو طرف. اين را نيز نبايد از نظر دور داشت، بخشی از نيروهای سابقاً چپ – متعلق به مليت های مختلف ساکن کشور ما – که به آرمان های عدالت طلبانهء خود پشت کرده اند در دامن زدن به جدايی ها نقش مهمی بازی کرده اند. بی ترديد نقش بزرگی بر عهدهء روشنفکران مليت های مختلف برای عبور از موانع و نزديک کردن مبارزهء مشترک مردم ايران برای آزادی و عدالت قرار دارد و من فکر می کنم در اين ميان نقش روشنفکران فارس در اين زمينه بسيار سنگين و قابل تاکيد است.

 

پرسشگر: سئوال آخر آنکه، در رابطه با استلزام گردآوری طیف هر چه وسیعی از نیروهای ضد استبداد و دمکرات، دیدگاهی بر آن است که جهت تأمین مطلوب این امر و از آنجا که بسیاری از این نیروها متعلق به نیروهای دمکرات مذهبی غیر سکولار هستند، باید از طرح شعار حکومت سکولاریستی برای جامعه آتی ایران پرهیز نمود، نظر شما در این رابطه چیست؟

پاسخ: من شخصاً معتقد هستم که نبايد «سکولاريسم» را به جای «دموکراسی» به خواست اصلی جنبش مردم ايران تبديل کرد. نه فقط به اين دليل که برخی از شرکت کنندگان در جنبش سکولار نيستند و همچنين خواستار دخالت دين و سياست با هم هستند. چنين شعار و خواسته ای مطلقاً قابل دفاع نيست و کسی را که هنوز از حکومت دينی دفاع می کند نمی توان دموکرات ناميد. بلکه به اين خاطر که سکولاريسم هر چند يکی از شروط دموکراسی است، اما به هيچ وجه با دموکراسی برابر نيست. بسياری از نيروهايی که از سکولاريسم دفاع می کنند می توانند دموکرات نباشند و نيستند. ما در کشور خود چنين نيروهايی را داريم. منظور من از تاکيد بر اين مسائل اين نيست که جبهه ی دموکراسی خواهی و مبارزه با حکومت استبداد دينی را دائم کوچکتر و شرط ورود به آن را سخت تر کنيم، بلکه اين است که مسائل روشن باشد و دموکرات ها در هر اتحادی کوتاه يا بلند اگر وارد می شوند، چشم انداز روشنی داشته باشند و جهت خود را از دست ندهند. از اين نظر به نظر من نبايد سکولاريسم را به جای دموکراسی قرار دارد. ما برای جامعه ی خودمان دموکراسی می خواهيم و سکولاريسم لازمه ی اين دموکراسی است، اما استبداد در پوشش سکولاريسم را هم تجربه کرده ايم و آن را نمی خواهيم.

2 آذر 1389

http://www.turkmensahramedia.net/q/q_fsia.php?fsia_id=87

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com