بازگشت به خانه

دوشنبه 8 آذر 1389 ـ  29 نوامبر 2010

 

حرف ها وسوال های یک تبعیدی

به بهانهء  انتشار اعلامیهء رسانهء «ایران ندا»

بصیر نصیبی

دو سه  ماه است رسانه های اینترنتی، به اضافه تلویزیون ها ورادیو های فارسی زبان دولت های غربی، برای دو شبکهء تلویزیونی جدید «ایران ندا» و «رسا» تبلیغ می کنند. وقتی نخستین  بیانیه های  این دو را  می خوانیم، اولین سئوال که به هر ذهن کنجکاوی میرسد این است که آیا فراهم آورندگان این دو رسانه قبلاً در انعکاس افکارشان با مشکلی باز دارنده مواجه بوده اند که حالا به فکر باز شدن دریچه ای برای انتشار افکارشان افتاده اند؟ همانطور که می دانیم اکثر رادیو تلویزیون هایی که امکانات وسیع دارند - به خصوص در یک سال و چند ماه اخیر - بدون هیچ محدودیتی در اختیار اینان بوده است. به برنامه های شبکهء بی.بی.سی، صدای آمریکا، رادیو فردا، رادیو فرانسه، دویچه وله، رادیو سوئد و... و... توجه کنید. اکثر برنامه ها را حامیان آشکار سبز الهی ها (رسانه سبز) و چند تن از آنها که زیر عنوان «ایران ندا» اعلام موجودیت کرده اند، به اشغال خود در آورده اند.

به ظاهر هیچ ارتباطی بین این دو رسانه نیست اما اگر نقاط ناروشن اطلاعیهء «ایران ندا» به معنای واقعی شفاف نشود نباید تعجب کرد اگر «ایران ندا» و«رسا »را دو شاخهء یک تفکر بدانند و،  بهتر بگویم، ایران ندا را کانال دوی رسانهء سبز تصور کنند. هر دو هم به انقلاب مشروطیت بی زبان چسبیده اند و هر دو هم خودشان را مستقل می دانند. هر دو هم ادعا دارند فقط به پشتوانهء مالی مردم  متکی هستند و بودجهء عظیم دو کانال تلویزیونی از گردآوری کمک های مردمی تامین خواهد شد. «رسا» که پخش برنامه را آغاز، و تصویر جلاد تاریخ را زینت بخش استودیوی پخش کرده است، و بعید نیست که «ایران ندا» یی ها هم از نام و اعتبار محمد مصدق مایه بگذارند.

 من حرفی با رسانهء سبز ندارم. خودشان خیلی واضح و روشن اعلام می کنند که از قانون اساسی ارتجاعی ج. اسلامی پاسداری می کنند و می خواهند این نظر را حقنه کنند که خامنه ای، و به خصوص احمدی نژاد، در اجرای اندیشه های والای امام راحل کوتاهی می کنند و اين خطر هست که نظام را به سقوط بکشانند. (البته، به اعتقاد من، پرزیدنت و خود رهبر عظیم الشان خیلی هم خوب دارند اندیشهء خمینی را پیاده می کنند).

شاید به ما بگویند هنوز که برنامه این ها شروع نشده؛ باید صبر کرد تا برنامه هایشان روی آنتن برود، آنگاه بايد نحوهء تنظیم برنامه، محتوای برنامه ها و شیوهء برنامه ریزی را دید و به قضاوت نشست.  بله، هنوز برنامه های «ایران ندا» یی ها شروع نشده و معلوم نیست که چه گونه برنامه هایی ارائه خواهند داد. صحبت ما هم در باره ترکیب هیأت امنا و اطلاعیه آنها خواهد بود نه محتوای برنامه هایی که ارائه نشده است.

 

*«ایران ندا» را چه کسانی می خواهند به راه بیندازند؟

جمعی می خواهند برنامه تلویزیونی راه بیندازند، بسیار خوب، خوش آمدند! جلسات شان را تشکیل می دهند، طرح ها و برنامه هایشان را پیاده  می کنند و کارشان راآغاز می کنند.  هرکس هم مجاز است با تماشای برنامه هایشان نظرش را بگوید و یا بنویسد. اما این جمع این روش معمول را انتخاب نکرده است. می شود پرسید چه نیازی به اعلام موجودیت همگانی دارند؟ و این کسانی که به عنوان هیئت امنا مطرح شده اند چه کسانی هستند و چه ارتباطی با کار تلویزیون دارند؟ آیا می خواهند با ردیف کردن چند نام و نوشتن اطلاعیه ای انشاء وار پیشاپیش ذهن های پرسشگر را مرعوب کنند؟

در وهلهء اول، با نگاهی گذرا به اسامی روشنفکرانی که هیات امنای ایران ندا  را شکل داده اند، حامیان جناح موسوم به اصلاح طلب در میان اعضاء هیات امنا وزنه سنگین تری دارند و همین طور برخی از این اعضاء هیات، از آن جمله مسیح (معصومه) علی نژاد، به شدت شیفتهء کروبی و موسوی و بانوی اول جناح موسوم به اصلاح طلبان است و برای «جرس ِ» کدیور/ مهاجرانی، یعنی اطاق فکر سبز الهی ها، خبرنگاری می کند؛ همان سایتی که «کیهان سبز الهی ها» نام گرفته است. این خانم چطور هم با جریانی همراه و همکار است که می خواهد اندیشهء خمینی را زنده کند و هم با رسانه ای که  احتمالاً قرار است اهدافش با خواست قلبی مردم ایران، یعنی سقوط ملایان، هماهنگ باشد؟

از حرف های من نباید چنین استنباط کرد که تمام نام هایی که زیر عنوان «ایران ندا» گرد هم آمده اند حتماً به جناح های حکومتی وصل هستند و یا به همهء جمع در یک زمان الهام شده که یک رسانه تصویری  بر پا کنند. خب، قاعدتاً، باید دو سه نفر این طرح را برنامه ریزی کرده و از دیگران دعوت کرده باشند که نامشان را زینت بخش اطلاعیه کنند. البته معلوم نکرده اند طراحان چه کسانی بوده اند. چه بسا چند تا از آنها که فقط امضاء داده اند نا خواسته و ندانسته به راهی قدم گذاشته اند که امیدواریم بیراهه نباشد.

حالا بیائید فرض را بر این بگذاریم که مردم سر خوردهء ما بخواهند تحقق آرزو های سال ها سرکوب شده شان را در یک کانال تلویریونی جستجو کنند؛ آیا همهء اعضای این هیات امنا را می شناسند؟ هیات امنای محترم در نخستین اطلاعیه شان حتا لزومی نمی بینند که بطور خلاصه شغل  و کار و تخصص و یا هنرشان را برای مخاطبان روشن کنند. چرا این جمع که از جامعهء روشنفکری ایران هستند بر این تصور بوده اند که حتماً همهء مردم همهء آنها را می شناسند و به ادعاهایشان که در بیانیه شان گنجانیده اند اعتماد دارند؟

البته اگر این جمع قصد داشتند، مثلاً، یک نشریهء ادبی/ فرهنگی منتشر کنند، خب، لااقل می شد صلاحیت فرهنگی شان در آن زمینه را باور داشت و آنگاه دیدگاه هیات امنا را بررسی کرد؛ اما حالا حتا اگر کسی ادعا های مطرح شده در محتوای بیانه شان را باور کند این سئوال برایش مطرح می شود که این جمع – جز یکی/ دو نفر- با راه اندازی یک شبکهء تلویزیونی چه مناسبتی دارند؟! این آقایان و خانم ها چه تجربه ای در زمینهء برنامه سازی تلویزیون دارند؟

اینان در اطلاعیه شان تاکید می کنند قصد برنامه سازی برای مردم را دارند. اگر مردم را از زاویه بستهء حامیان بخش مغلوب رژیم، که در جنایت های سی سالهء رژیم دست داشته اند و از نان آغشته در خون تغذیه کرده اند، معنا نکنیم، من و همفکران من هم بخشی از همین مردم هستیم که اطلاعیه را خوانده ایم و حق اظهار نظر داریم. به همین دلیل می خواهیم بیانیهء «ایران ندا» را - که خودشان ادعا دارند که بسیار شفاف در آن حرف زده اند- کمی باز کنیم.

بیانیهء ایران ندا می گوید: «می‌خواهيم رسانه‌ای پايه‌گذاری کنيم که نمونه ای از گشودگی به روی مردم ايران و تفاهم با جهان باشد و برای ايران آينده‌ای بکوشد که در آن اعلامیهء جهانی حقوق بشر مادر قانون اساسی‌اش باشد».

«اعلامیهء جهانی حقوق بشر مادر قانون اساسی آینده ایران باشد» یعنی چی؟ مگر نه این است که هر تصمیمی برای آیندهء ایران و قانون اساسی اش را باید به مردم واگذار کرد؟ از کجا معلوم است که اعلامیهء جهانی حقوق بشر تمام و کمال پاسخگوی خواست جوانان آگاه جنبش باشد؟ خب، اگر اینان در برابر این رژیم تکلیف شان روشن بود، یا حتا اگر تکلیف شان را با دوم خردادی های خجل، که حالا ماسک سبز الهی به چهره گذاشته اند، روشن کرده بودند، لااقل در اطلاعیه شان به صراحت حساب شان را از پیروان اندیشهء خمینی جدا می کردند. آنوقت می شد بررسی کرد که آیا این جمع در ترکیب کنونی اش و در این لحظهء حساس، که موسوی و کروبی و خاتمی و حامیان برون مرزی شان سعی در حفط این نظام پوسیده دارند، می توانند یک رسانهء تصویری را برای همراهی با مردم درد کشیده ایران تا سرنگونی تمامیت نظام  آدمکش جمهوری اسلامی بگردانند، یا نه.

 

*پول راه اندازی « ایران ندا» از کجا می تواند تامین شود؟

چطور این ترکیب می خواهد یک رسانهء تصویری موثر را با پول مردم، آن هم در شرایطی که رقابت فشرده بین کانال های متعدد وجود دارد، ایجاد کرده و ادامه دهند؟ اینان در بیانیه شان می نویسند:

«رسانه‌ای که ما برای پايه‌گذاری آن تلاش می کنيم از نظر مالی شفاف است و می‌خواهد به کمک مالی ايرانيان متکی باشد. مؤسسان اين رسانه − که در بنياد "ايران ‌‌ندا" گرد هم آمده‌اند − و برنامه‌ريزان و گردانندگان و سياست‌گذاران آن ايرانی‌اند. اين جمع به هيچ کمک‌کنندهء مالی و به هيچ فرد يا نهادی وابستگی سياسی ندارد و نخواهد داشت و همواره به اصول حرفه‌ای و پيشرو در کار رسانه پايبند می‌ماند. ما از کمک‌های کوچک و بزرگ شهروندان و نهادهای مدنی ايرانيان استقبال می کنيم. در بارۀ اين کمک‌ها در بيانیۀ جداگانه‌ای اطلاع رسانی خواهيم کرد».

 البته هنوز (پس از بیش از دو ماه از اعلام موجودیت) بیانیهء جداگانهء اینها منتشر نشده است. اما اگر واقعاً اتکائشان بخواهد به کمک های به اصطلاح متداول مدنی استوار باشد با اطمینان می گویم که به آن میزان کمک که هزینه های سنگین یک رسانه تصویری را تأمین کند هرگز دست نخواهند یافت... کمی ادعایم را باز تر می کنم.

برای تأمین مخارج یک تلویزیون فراگیر و قابل توجه از طریق کمک های مردمی احتیاج به مردم کمک کننده داریم. این مردم چه کسانی هستند و تعدادشان چقدر است و آیا همهء کانال های ریز و درشت تلویزیونی موجود واقعاً با کمک های مردمی می چرخند؟ ما چندان با اعداد و ارقام و نظر سنجی ارتباطی نداریم. در این 32 سال، که جمعی از ما 30 سال اش را در تبعید بوده ایم، هنوز نتوانسته ایم حتا یک مرکز آمار و سنجش افکار ایجاد کنیم. نمی دانیم تعداد ایرانیانی که از ظلم و ستم آخوندها گریخته اند چند ملیون هستند. هرکس حدس خودش را می زند. فرض می کنیم ایرانیان و ایرانی تباران تبعیدی، که بعداً جمعی از میانشان تبدیل به «مهاجر» و«ایرانی خارج ازکشور» و... هر نام و هر نشانی دیگر شده اند، حدود 5 ملیون باشند. نسل دوم و سوم که یا اینجا به دنیا آمده اند و یا در سنین پائین با والدین شان در کشور های غربی زندگی و رشد کرده اند یا اصلاً فارسی نمی دانند یا اگر هم بتوانند به فارسی صحبت کنند، فقط قادر به محاوره عادی هستند، و خواست ها و نیاز هاشان هم اصلاً با نسل قبل از خود همطراز نیست؛ اگر هم به مسایل ایران گرایش  داشته باشند نیازشان را از طریق وسایل ارتباط جمعی کشور میزبان تامین می کنند. در این مورد هم هیچ ارقام تحقیق شده نداریم. فقط آنچه پیرامون مان می گذرد برایمان معیار می سازد.

اگر خلاصه کنیم، اکثر مشتریان این فرستده های تلویزیونی را میان سالان و پا به سن پیری گذاشته ها تشکیل می دهند، که حالا باز هم حدس بزنیم، مثلاً، 2 ملیون شنونده و بیننده هستند که البته اکثرشان با کشورهای میزبان و وسایل ارتباط جمعی شان مانوس تر هستند تا شبکه های فارسی زبان که شکل برنامه ریزی شان به دلایل متفاوت ـ که مشخص ترین شان محدودیت سرمایه گذاری است ـ اکثراً ضعیف و غیر حرفه ای هستند . نمی خواهیم وارد بحث محتوای برنامه ها و امکانات غیر حرفه ای کانال های تلویزیونی بشویم که مقولهء دیگری است. اما، باز هم اگر، با حدس و گمان و با گشاده دستی، بخواهیم میزان تماشاگران وفادار این کانال ها را به حساب بیاوریم به یک ملیون هم نمی رسند  و برای این تعداد بیننده میزان کانال ها ی موجودخیلی بیش از نیاز است. من فعلا 24 تا از این کانال های تلویزیونی را – که البته تعداد واقعی شان بیشتر از این هاست- فهرست وار منتشر می کنم:

کانال1، پارس، تماشا، تصویر ایران، آپادانا، پرواز، دیدار، مردم، عصر امروز، اندیشه، امید ایران، طبش 1 و 2، همراه، محبت، Tentv,pen,nedatv,penplus,ctv-tfs,mtc,pdf. و سرانجام صدای امریکا ، بی.بی.سی، و کانال های تلویزیون های محلی. برای مثال، تعداداین کانال های محلی فقط در سوئد به حدی گسترده است که اصلاً کسی فرصت نمی کند به کانال های سراسری هم، سر بزند. البته چندین سازمان سیاسی هم کانال های تلویزیونی دارند که از طریق اینترنت و روی ساتلیت دیده و شنیده می شوند. به این لیست اضافه کنید ده ها رادیوی محلی و رادیو هایی پرشنونده ای مثل پرشین رادیو (24ساعته) که روی هات بیرد و تل استار 5  و...  برنامه پخش می کند. کانال تلویزیونی فارسی اتحادیهء اروپا هم با سرمایه ای عظیم آغاز بکار کرده است... جمهوری اسلامی هم در این میان بیکار ننشسته و دایم در تکاپوی فریب مردم و ایجاد جاذبه برای مهمل بافی هایش است. و چون استعداد جامعه برای پذیرش ابتذال آماده تر است در مجموع برنامه های سطحی مشتریان بیشتری را جلب می کنند.  کانال های ج. اسلامی، برخلاف تصور ما، کم مشتری نیستند. سریال های صدا و سیما  نه تنها خوراک تبلیغی برای ایران مانده  ها فراهم می کنند، بلکه بخشی از کانال های تلویزیونی خارح از ایران هم دایم  محصولات جمهوری اسلامی را پخش و اشاعه می دهند و بینندگان شان، برخلاف تصور ما، وسیع هستند. سریالی به نام  «شب های برره» چنان مشتاقان اپوزیسیون را جذب کرده بود که نقل محافل خارج نشین شده بود. باز هم اینگونه محصولات با این هدف که دکان صدا و سیما را رونق ببخشند و مشتریان سنتی دیگر کانال هارا هم جذب خود کنند با صرف  بودجه های عظیم تهیه وارائه خواهند شد...

چند تا از این کانال های تلویریونی 24 ساعته (معروف به لس آنجلسی) که به هر حال سال ها است دوام آورده اند، علاوه بر کسب درآمد از طریق پخش مداوم آگهی های تجارتی- از معجزهء قرض هایی برای افزایش قوه باء گرفته تا آگهی برای پزشگانی که  برای خانم ها اندام مناسب می سازند-  یا دریافت پورسانت از حراج فرش و جواهر و فروش پرچم و سکه، از مردم  هم به طور مدام تقاضای کمک می کنند.

یکی از همین تلویزیون های لس آنجلسی، تلویزیون ملی ایران (ضیاء آتابای) که بیننده های کمی هم نداشت، وقتی مقروض شد از هر شگردی بهره گرفت بلکه بتواند بینندگانش را وا دارد تا با تقبل مبلغ کمی در ماه در دوام تلویزیون مذکور سهیم شوند. او فریاد می زد برای استقرار دمکراسی در ایران باید مردم کمک کنند تا تلویزیون اش تعطیل نشود. آیا فریاد رسی داشت؟

اصلاً چرا راه دور برویم؟ بهتر است از رسانه ای صحبت کنیم که چند ماه پیش متولد شد (win tv). صاحب این رسانه یک ایرانی به نام دکتر بهروز بهبودی بود که تاجر ثروتمندی است و در چند کمپانی عظیم نفتی سهام دارد. ایشان وقتی می خواهد یک شبکهء تلویزیونی را راه اندازی کند، چون شم اقتصادی دارد، می داند برای رونق شبکهء تلویزیونی اش باید جاذبه ای ایجاد کند تا بنواند مشتریان صدای امریکا و بی.بی.سی را بقاپد. پس، میزان حقوق ها را از شبکه های فوق بالا تر می برد و کارمندان صدای امریکا – از جمله لونا شاد و بهارلو – را، که از آن شبکه جدا شده اند، به خدمت می گیرد. البته ادعا هم نمی کند که این کانال را با این هزینهء هنگفت با کمک مردمی می گرداند. اما این شبکه قادر نمی شود بیش از یک ساعت برنامه در روز تولید کند و حتا قبل از اینکه از روی Glwiz (پخش اینترنتی) به روی «هات برد» برود تا به داخل کشور صدایش را برساند، متوقف می شود. ضرر و زیان این چند ماه برنامه سازی را آقای مدیر 5 ملیون دلار اعلام می کند. این رسانه هم دلیل آغاز کارش را کمک به گسترش آزادی و دمکراسی و پاسداری از حقوق بشر اعلام کرده بود؛ همان مسایلی که هیأت امنای «ایران ندا» هم بدان تاکید دارند. لااقل آقای مدیر با صراحت اعلام می کنند که ثروتمند است و بخشی ازسرمایه اش را خرج راه اندازی یک رسانه تصویری کرده است.

حالا، با شرحی که در مورد موقعیت و شرایط کاناهای تلویزیونی موجود مطرح کردیم، دوباره می پرسیم پول راه اندازی « ایران ندا» از کجا می تواند تامین شود؟ البته کسانی در میان جمع امنای «ایران ندا» - مثل علامه زاده، براتی،جامی، علمداری- بعید است که ندانند کمک های مردمی فقط می تواند برای ژست مردمی گرفتن به کار آید. شاید اینها امید دارند که موسساتی به ظاهر مستقل که در دنیا کم نیستند، مثل بنیاد هنریش بل در آلمان که کنفرانس جمهوری اسلامی در برلین را با بودجهء هنگفت برگذار کرد و خانم  مهر انگیز کار ـ عضو هیات امنای ایران ندا ـ هم یکی از مدعوین اش بود، به خود جلب کنند. اما اینگونه موسسات هم با سیاست دولت های وقت برنامه ریزی می کنند. مثلاً، همان کنفرانس ناکام برلین با هماهنگی دولت آلمان با بودجه ای سنگین  تشکیل گردید و هدفش البته تقویت خاتمی چیان بود. در همین ردیف هستند مؤسساتی در دیگر کشور های غربی که مثل نقل و نبات حامیان شبه اصلاح طلبان را جایزه باران می کنند. یادتان هست که به مخملباف هم دکترای افتخاری دادند؟

البته «ایران ندا» ئی ها اعلام کرده اند که فقط از مؤسسات مدنی ایرانی کمک  می گیرند و راه خودشان را برای دریافت آن گونه کمک ها پیشاپیش بسته اند. حالا شما یک موسسهء ایرانی را به من معرفی کنید که خود دست بگیر نداشته باشد تا من این ادعا را بپذیرم که مؤسسات مدنی ایرانی(!)  بخشی از هزینهء سنگین و همیشگی «ایران ندا» را تامین خواهد کرد. سرمایه داران هیچگاه، سرمایه شان را در این راه ها خرج نمی کنند. سرمایه دار ایرانی بیش از آن که نگران دمکراسی در ایران باشد، نگران حفظ سرمایه اش و گسترش آن است. مگر ندیدیم  که بخشی از سرمایه داران در اوایل جنبش مردمی به این تصور بودند که موسوی، احمدی نژاد را پس می زند و منافع آنها را تامین خواهد کرد، مدت محدودی خودشان را به اینها وصل کردند، اما خیلی زود به اشتباه خود پی بردند و خود را کنار کشیدند؟ و «نخستین اجتماع ایرانیان خارج از کشور» هم به دعوت پرزیدنت دکتر احمدی نژاد(!) برای تجدید عهد اساتید، پروفسور ها، صاحبان سرمایه و ایرانیان پر نفوذ  با باند غالب (و یا  آنگونه که موسوی چیان  شایع کردند، کودتاچیان) بود؟

پس، چشم امید رسانهء ندا، و هر رسانهء تازه متولد شده ای، فقط می تواند به یاری دهندگان سنتی، یعنی مردم عادی، باشد؛ کسانی که کمک مادی شان را می شود از طریق تحریک احساسات ملی/ میهنی شان، و یا اشتیاق شان به رهایی ایران، و یا تکیه بر نام های مشهور، جلب کرد. اما این گروه از مردم که درآمد های معمولی دارند، یا حتی از کمک های دولتی بهره می گیرند، خودشان چندان امکان مالی ندارند. به کمک های آشکار  از داخل ایران هم نمی شود اتکا کرد. نمی شود انتظار داشت مردم گرفتار در داخل از یک لقمه نان شان هم بزنند و، برای سرپا ماندن یک رسانه،  موجودی ناچیزشان را  اهدا کنند.

البته این نوع کمک های محدود هم، اگر وجود داشته باشد، قبل از آغاز کار یک رسانه معنا ندارد  و خیلی طبیعی است که کمک کنندگان بعد از تماشای برنامه ها، اگر جلب شان بکند، کمکی می کنند. اما یک کانال تلویزیونی که می خواهد فعالیت گسترده داشته باشد، و 15 نفر فقط عضو هیات امنایش هستند، از ماه ها قبل از پخش برنامه، نیاز به برنامه سازی دارد و هزینهء سنگینی را قبل از آغاز رسمی پخش برنامه باید تامین کند. آیا مردم با ملاحظهء این اسامی چنان برانگیخته می شوند که کمک هایشان به کانال های دیگر را متوقف کنند و موجودی ناچیزشان را خالصانه در اختیار ایران ندا بگذارند؟ آیا زنانی که با شهامت جلوی رژیم ایستاده اند، آنان که ارتجاع رژیم را با پوست وگوشت خود حس می کنند، حاضر می شوند از خرج روزانه بزنند و به رسانه ای کمک کنند که ادعای تجدد خواهی هم دارد اما رئیس هیات امنایش شهر نوش پارسی پور، مبلغ صیغه یا فاحشگی اسلامی، است؟ آیا تبعیدیانی که سال ها در برابر همهء حیله های رژیم ایستادگی کردند و حاضر نشدند به سفارت ننگین جمهوری اسلامی پا بگذارند، و نپذیرفتند که آثارشان را برای چاپ به ادارهء سانسور جمهوری اسلامی تقدیم کنند، مشتاق خواهند بود به رسانه ای کمک مالی کنند که یکی از اعضاء هیات امنایش رضا علامه زاده است که فیلمنامه ققنوس را به سفارت جمهوری اسلامی تحویل داد و همین فیلمنامه را به سانسورچیان اسلامی وزارت ارشاد برای دریافت اجازه تقدیم کرد و اجازه انتشار هم گرفت!؟ 

 و یک مورد دیگر را هم با شما در میان بگذاریم:

 آقای مهدی جامی، مدیر اخراج شدهء رادیو زمانه، هم یکی از اعضای هیات امنای «ایران ندا» ست که رضا علامه زاده از او سپاسگزاری می کند که نخستین جلسهء گرد همآئی در لندن را تدارک دیده است.( علامه زاده البته نمی گوید جامی برای تشکیل نخستین جلسه چه کرده است اما احتمالاً هزینهء سفرها و تشکیل جلسه را تقبل کرده است). در مورد نامبرده هم من خود نظر نمی دهم بلکه بخش کوتاهی از نوشتهء مفصل «یانی کرون» و «آنیکه کرانن برگ» در روزنامهء هلندی «فولکس کرانت» را در مورد رادیو زمانه، به مدیریت آقای جامی، نقل می کنم:

«آمستردام – یارانهء 2.8 ملیون یورویی که وزارت امور خارجه هلند به فرستندهء ایرانی [رادیو زمانه] تخصیص داده است، هدر دادن پول مالیات دهندگان هلندی است. این مرکز مستقر در آمستردام [هلند] به هیچ وجه هدف هایی از قبیل: ارتقا دموکراسی و حقوق بشر [در ایران] را تحقق نمی بخشد. این نظر دستکم پانزده ایرانی برون و درون هلند است که [خبررسانی] این رادیو را به دقت دنبال می کنند. رادیو زمانه، در تکمیل فرستنده های اپوزیسیونی، می بایست اهداف خود را بر روزنامه نگاری مستقل بنا می کرد ولی، بنا بر گفته منتقدین، این رادیو در ابراز نظریات سیاسی بسیار یکجانبه گراست و همجهت با سیاست های رژیم جمهوری اسلامی عمل می کند» (ترجمه این مطلب در سایت ژورنالیست / الهه بقراط چاپ شد).

در پایان، مستقیم و بی پرده با شما اعضاء محترم هیات امنا چند کلمه حرف دارم.

چند تایی از میان شما مرا می شناسید و آنها هم که  نمی شناسند کارنامهء من را اینجا خواهند یافت. من نه از ردیف کردن اسامی دهن پرکن هراس دارم و نه از ترس اتهام و پرونده سازی حرف دلم را مخفی نگه می دارم. من بنیان گذار فراگیرترین جنبش سینمایی (سینمای آزاد) هستم. این جنبش را  نظامی که بخشی از جامعهء روشنفکری ما در دوامش سهم داشته است، متلاشی کرد. اما نتوانست مرا وادار کند به جرم گناه نکرده از او عذر بخواهم و پای به سفارت ننگین جمهوری اسلامی بگذارم تا برای رفتن به زادگاهم اجازه سفر بگیرم. اگر پرونده سازی می توانست مرا از راهم باز دارد قاعدتاً بعد از اینکه رضا علامه زاده من و نویسندگان سینمای آزاد را ضمیمهء کیهان امنیتی شریعتمداری معرفی کرد باید لب فرو می بستم. اما نه! اتهامات اینگونه افراد، که قبلاً ستایشگر من و راه و اندیشه هایم بوده اند، مرا مصمم تر و قاطع تر می کند.

من همراه و همدرد کسانی هستم که نه می بخشند و نه فراموش می کنند. شاید تصور بشود فقط آنها که خود و خانواده شان به زندان محکوم شده اند، شکنجه شده اند، و آنها که عزیزان شان در سیاه چال های جمهوری اسلامی حان باخته اند و... می توانند چنین خواستی داشته باشند. هر چند اینان نخستین گروهی هستند که باید برای شهادت فرا خوانده شوند و در محکومیت این جانیان سهم عمده ای داشته باشند اما، هر کس که علیرغم میلش از زادگاهش رانده شد، هرکس که  به خاطر زندگی در نظام پیشین تحقیر شده و به او اتهام همکاری با دستگاه های سرکوب را بسته اند، بی آنکه بتواند در دادگاهی منصفانه از شرافت انسانی خود دفاع کند، همهء بازیگرانی که در همین رژیم، در دوران جلاد بزرگ و بنیانگذار جمهوری ننگین اسلامی خانه نشین شدند و خمینی فاحشه خطاب شان کرد، همهء هنرمندان و همهء مردم عادی که مجبور شدند ایران آلوده به ویروس آخوندیسم را ترک کنند، همه و همهء زخم خوردگان این نظام هستند و همهء اینها خواستارند که این نظام آدمخوار و همهء دستجات و باندها و جناح هایش ـ چه تند رو، چه کندرو،  چه اصلاح طلب نما، و چه محافظه کار ـ در دادگاه هایی مترقی با نظارت قضات بین المللی بی طرف به محاکمه کشیده شوند و اگر مجرم شناخته شدندبه نسبت جرمشان عقوبت بینند.

تکلیف رسانهء رسا روشن است... اما شما «ایران ندا» یی ها اگر اهداف تان با خواست هایی که من بخش کوچکی از آن را در اينجا مطرح کرده ام هماهنگ است خوش آمدید، امید اینکه آن قدرکمک مردمی بسویتان سرازیر شود که رسانه ای با 15 عضو هیات امنا، و لابد با صد تا پرسونل، یک ساختمان مجهز به استودیوی پخش  وضبط و ده ها خبرنگار، گزارشگر و برنامه ساز، دکوراتور و فیلمبردار و غیره  بتواند آغاز بکار کند و دوام بیاورد و در آزادسازی ایران در بند سهیم شود!

با آرزوی سقوط  کلیت نظام ضد انسان جمهوری اسلامی.

 14اکتبر 2010 زاربروکن. آلمان

ویژه‌ء نشریه‌ی سینمای آزاد

http://www.cinemaye-azad.com/new/25112010/new01.html

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com