بازگشت به خانه

چهارشنبه 11 اسفند 1389 ـ  2 مارچ 2011

 

 

منشور سیاسی سخن

ف. م. سخن

"جنبش سبز بر پایۀ اصول و مبادی بنيادين خود، با استفاده از سازماندهی افقی و همسو در قالب شبکه های اجتماعی واقعی و مجازی، بر فهم، انديشه و نوآوری های ملت ايران تکيه دارد و دستيابی به آرمان هايی چون آزادی و عدالت را منوط به شکوفايی اين خلاقيت ها می داند. اين توانايی می تواند شعار «هر ايرانی يک ستاد» را به شعار «هر ايرانی يک جنبش» تبديل کند. جنبشی که برخلاف پندار مخالفان آن، در قلب ايرانيان جای گرفته و چون جان در تن می تپد و راه خود می جويد...". «از متن کامل ويراست دوم منشور جنبش سبز، شورای هماهنگی راه سبز اميد، با هماهنگی قبلی با موسوی و کروبی»

 

آهان... از اون نظر... شایدم از این نظر... صحیح... بله بله. ماشاءالله اسم این منشور را یک کامیون هم نمی کشد، محتوایش که جای خود دارد. حالا ما که می خواهیم خاله جان‌مان را به خیابان بکشیم، این منشور را چگونه باید برای او موشکافی نماییم؟ نه که ما با موفقیت فاز "رای من کو؟" را پشت سر گذاشتیم و رای مان را پس گرفتیم و جنبش را قدم به قدم به سمت سرنگونی آقای خامنه ای اعتلا دادیم، حالا می خواهیم از فاز هر ایرانی یک ستاد، به هر ایرانی یک جنبش اعتلا پیدا کنیم. من که وقتی این جمله را خواندم از خواب و خوراک افتادم. دیدم همین طوری حالت جنبشانی پیدا کرده ام. یعنی قبلا ستادانی بودم حالا جنبشانی شدم. ببخشید جمله ام بیش از اندازه ادبی شد. یعنی اول اش فکر می کردم ستاد هستم، حالا متوجه شدم جنبش هستم. این جنبش سبز ما خوبی یی که دارد آدم را کسل نمی کند. ریشه اش محکم نشده ساقه اش کلفت نشده یک باره آدم شاهد میوه های آبدار و خوشمزه می شود. واقعا این رئالیته و رئالیسم خیلی خوب چیزی ست. البته جنبش سبز امید، به نظر، یک کلمه ی "سور" هم به اول این رئالیسم چسبانده که کارْ هنری تر و قشنگ تر شود.

من و ایراد گرفتن؟ من و بهانه تراشیدن؟ ابداً! فقط خواستم بگویم حالا که من از ستاد تبدیل به جنبش شده ام، و طبق گفته ها و شنیده ها منشور بعدی را 100 نفری روی اش بحث و مداقه خواهند کرد، لذا من هم به نوبه ی خود منشوری صادر می نمایم به نام منشور سخن. فرق منشور من با منشور شورای هماهنگی فلان و بهمان در این است که کوتاه و قابل فهم است. جیگر آدم هم با خواندن اش خون نمی شود. تن و بدن آدم هم نمی لرزد. این شما و این بخشی از منشور سخن:

- جمهوری اسلامی باید برود.

- خامنه ای باید برود.

- بساط ولایت فقیه به طور خاص و ولایت به طور عام باید بر چیده شود.

- قانون اساسی باید به طور کامل عوض شود.

- دین به عنوان امر شخصی محترم شمرده شود ولی در امر حکومت و قانون و قضا دخالت نداشته باشد.

- تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی بدون قید و شرط آزاد شوند.

- مطبوعات و رسانه ها بر اساس اسلوب آزادترین و دمکرات ترین کشورهای جهان آزاد شوند و محدودیت های آن ها در حد محدودیت های آزادترین و دمکرات ترین کشورهای جهان آزاد باشد.

- زندان های سیاسی به طور کامل برچیده شود.

- شکنجه در هر شرایط و موقعیت و به هر دلیل و علتی ممنوع شود.

- حقوق بشر به طور کامل رعایت شود.

- استقلال، آزادی، جمهوری، شعار اصلی مردم ایران باشد.

...

فکر می کنم همین اندازه برای نشان دادن محتوای منشور من کافی باشد. این منشور طوری نوشته شده که خاله جان ما هم می فهمد و شاید حاضر باشد به خاطر دستیابی به اهداف مندرج در آن به خیابان بیاید و از جان اش هم بگذرد...

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com