بازگشت به خانه

دوشنبه  2 خرداد 1390 ـ  23 ماه مه 2011

 

در باره‌ء جدايی از «اتحاد جمهوری‌خواهان ايران»

گفتگو با جمشيد اسدی

گفت‌وگوگر: سعيد قاسمی نژاد

بخش نخست

Assadi3000@yahoo.com

سعيد قاسمی نژاد: خبر جدايی برخی از کادرهای اتحاد جمهوری خواهان (اجا) برای بسياری از سياسيون و جمهوری خواهان تعجب برانگيز بود. به ويژه آن که نه پيش و نه پس از جدايی، توضيح درخوری در اين مورد داده نشد. شما از امضاء کنندگان بيانيه مؤسسان اجا و عضو نخستين هیأت سياسی آن بوديد. برای ما بگوييد چه شد!

جمشيد اسدی: بيانيه "بازسازی اتحاد جمهوری خواهان" که در سی يکم ژانويه 2011 منتشر شد در حقيقت شکاف نازدودنی ميان ديدگاه ها و برداشت های سياسی در درون "اتحاد جمهوری خواهان ايران" (اجا) را به آگاهی همگان رساند. اين شکاف به ويژه از زمان کودتای 22 خرداد 1388 و زمامداری احمدی نژاد برای دور دوم، ميان رفقا شدت گرفته و امکان همکاری را عملا از ميان برده بود.

 

سعيد قاسمی نژاد: گذشته از اختلاف نظر در مورد آن چه که از آن به نام کودتای 22 خرداد نام می بريد، کمتر کسی است که نداند که اجا از همان آغاز از ديدگاه های بسيار متفاوتی تشکيل شده بود که در بعضی موارد حتی در برابر يکديگر قرار می گرفتند. بسياری سياسيون اين را نقطه ضعف اجا می دانستند.

جمشيد اسدی: در هر حال مبارزه برای برپاداشت دموکراسی جز از راه همکاری و همياری ديدگاه های گوناگون سياسی ممکن نيست. رفقايی که زير سقف مدتی گرد هم بودند تا پيش از تشکيل رسمی "اجا" مدت ها از طريق ايميل و بعضی وقت ها نشست و برخاست با يکديگر گفتگوها داشتند. نيروهای مؤسس از يکديگر بسيار متفاوت بودند اما کم و بيش توانستند، دست کم در سه مورد به باور و برداشت من، با هم توافق کنند و اتحاد جمهوری خواهان را تشکيل دهند.

اولين نکته مشترک هدف دموکراسی برای ايران بود. نکته دوم چارچوب جمهوريت برای دموکراسی و نکته سوم گزينش اصلاح طلبی يا به عبارت دقيق تر سياسی رفرميسم آن هم از طريق مسالمت آميز برای رسيدن به جمهوری و دموکراسی. هدف ما سرنگونی نظام نبود، اما در مورد مبارزه روشن و قاطع عليه ديکتاتوری و زورگويی در جمهوری اسلامی توافق کرده بوديم و دست آوردهايی داشتيم.

البته در هر سه مورد بالا برداشت ها متفاوت بود، اما اين به خودی خود امر نامبارکی نبود. مگر قرار است در ايران آزاد فردا برداشت ها متفاوت نباشند؟ مهم، همزيستی برداشت های گوناگون در کنار يکديگر است و ما توانستيم چند سالی در "اجا" در کنار يکديگر بمانيم

نه، به باور من گوناگونی ديدگاه های سياسی، که امر طبيعی دموکراسی خواهی است، علت جدايی نبود! بلکه علت اصلی شکاف در اتحاد جمهوری خواهان را می بايستی در سه برداشت به نهايت متفاوت از رفرميسم جست. اين سه ديدگاه، از همان آغاز در درون اتحاد جمهوری خواهان وجود داشت و حتی در دوران رونق اصلاح طلبی همکاری داشت. اما پس از بحران بيرون راندن اصلاح طلبان از حاکميت و به ويژه کودتانی انتخاباتی خرداد 1388، ديگر برداشت مشترکی از اوضاع سياسی کشور نداشتند و ناچار ديگر نمی توانستند به همکاری ادامه دهند.

 

سعيد قاسمی نژاد: بسيار خب! اگر ممکن است به معرفی همين جريان های درون اجا بپردازيد.

جمشيد اسدی: جريان اول که من آن يا نگاه راديکال می نامم، از سوی دوستانی نمايندگی می شد که بر اين باور بودند که باتوجه به نهادهای غيردموکراتيک حاکم در نظام جمهوری اسلامی چشم داشتن به اصلاح طلبی به ويژه از سوی اصلاح طلبان دولتی خشت بر آب زدن است و هيچ فايده ای ندارد و اصولا در درون چنين نظامی به ويژه با توجه به فرادستی نهاد ولايت فقيه و گزينش استصوابی شورای نگهبان هيچ اميدی برای رفرم و اصلاحات به سوی برپايی جمهوری دموکراتيک و حاکميت مردم وجود ندارد. از آن گذشته اين جريان خواهان آن بود که بالاخره اصلاح طلبانی که دولتی نيستند يک هويت مستقل خودشان را داشته باشند و به عنوان هويت خودشان صحبت کنند.

تا آنجايی که به يادم مانده مهندس حسن شريعتمداری، دکتر اميرحسين گنج بخش، و دکتر مهرداد مشايخی چهره های اين جريان بودند و حتی به اتفاق اعلاميه ای برای همايش سوم منتشر کردند و خواهان ايجاد جريانی مستقل در درون "اجا" شدند. دوستان ديگری هم بودند که کم و بيش به اين تفکر گاهی نزديک و گاهی دورتر بودند مثل دوستان ام بيژن حکمت، مرتضی ملک محمدی و رضا چرندآبی. چند وقت پيش هم دکتر مهرداد مشايخی مقاله ای نگاشت و ديدگاه های اين جريان و علت جدايی را از همين زاويه بيان کرد.

 

سعيد قاسمی نژاد: می ماند دو جريان ديگر!

جمشيد اسدی: جريان يا نگاه دوم که من آن را نگاه پراگماتيستی می نامم. در اصول و نيز برداشت از نهادهای غيردموکراتيک و اصولا در بسياری از تحليل های ديگر با نگاه راديکال که شرحش رفت اختلافی نداشت مگر در يک مورد.

به باور ديدگاه پراگماتيسم مادامی که جريانی هرچند کم توان و کمرنگ به اسم اصلاح طلبان دولتی در درون حاکميت وجود دارد و کار می کند و بدين ترتيب از يکدستی حاکميت به سود تماميت طلبان و رانت خواهان جلوگيری می کند و بلکه می کاهد، می بايستی مصلحت سياسی را در نظر گرفت و بهانه به سرسختان اصولگرا برای سرکوب نداد. به ويژه اين که گزينه ای ديگر به ويژه گزينه ی مردمی وجود نداشت و مردم به صورت جريان مستقل ناخرسند به کوچه و خيابان نمی آمدند. هر چه بود اصلاح طلبی دولتی حاضر در حاکميت حتی با همان کارهای کمتر از انتظاری که انجام می داد، تنها گزينه ی عينی و واقعی ما در آن دوران بود.

بحث بر سر همرنگی با اصلاح طلبی دولتی نبود، بلکه اصرار بر پيروی از پراگماتيسم بود. بر اين پايه که گزينه درخور ديگری نيست و ما نبايد اصلاح طلبی دولتی را ضعيف بکنيم. اين جريان پراگماتيسم اين ديد را داشت تا کودتای انتخاباتی خرداد 1388 که در پی آن سرسختان رانت خوار تماميت خواه، باقی مانده اصلاح طلبان دولتی را هم از درون حاکميت به بيرون انداختند.

اما پس از کودتای انتخاباتی خرداد 1388 دو اتفاق مهم ديگر هم رخ داد. يکم اين که اصلاح طلبان دولتی به طور کلی از حاکميت بيرون رانده شدند و اين صد البته اتفاق نامبارکی بود. البته اصلاح طلبان دولتی در اواخر رياست جمهوری خاتمی عملا فلج شده بودند و اگر به طور نمادين در اين جا و آن جای حاکميت بودند عملا قدرتی نداشتند. آخرين نشانه های برچيدن اصلاح طلبی از نظام، ناشکيبايی و برچيدن اصلاح طلبی کارگزارانه آقای رفسنجانی بود تا چه رسد به هواداران اصلاح قانون اساسی. در اين شرايط تکليف ما آزادی خواهان "غير خودی" از پيش معلوم است!

اتفاق دوم اما مبارک بود و آن اين بود که مردم به شکل آفرين برانگيز و گسترده در خيابان و کوچه حضور پيدا کردند و اعتراض کردند. يعنی داده های سياسی و آرايش سياسی به شکل شگرف و قابل ملاحظه ای پس از کودتای انتخاباتی خرداد 1388 عوض شد. در نتيجه، نگاه پراگماتيسم برای جنبش آزادی بخش ايران مصلحت ديگری تشخيص داد و با توجه به شرايط پس از کودتا در ايران، تحليل نوينی ارائه و خواه ناخواه به جريان راديکال نزديک تر شد. من خود را جزو همين جريان می دانم و اشاره می کنم به بسياری از نوشته هايی که پس از خرداد 1388 در مورد دگرگونی داده های سياسی و ضرورت ديگر شدن استراتژی اصلاح طلبی نوشتم. بسياری از تحليل ها روی همين سايت گويا منتشر شد و البته با اقبال بلندی که داشتم سايت های بسيار ديگری نيز اين نوشته ها را منتشر کردند.

 

سعيد قاسمی نژاد: حالا نوبت رسيد به جريان سومی که در اجا وجود داشت و گويا به نظر شما مسئول اصلی انشعاب نيز هست.

جمشيد اسدی: در کنار دو جريانی که شرح شان رفت، جريان ديگری هم وجود داشت که من آن را جريان "راه رشد غير سرمايه داری" می نامم. به باور من دليل اصلی جدايی در درون اتحاد جمهوری خواهان اتفاق افتاد – اين که جدايی موقتی است يا نه بحث است – همين ديدگاه جريان "راه رشد غير سرمايه داری و غيردموکراتيک" بود. صد البته که اين برداشت من است و لابد دوستان ديگر و به ويژه دوستانی که در اجا مانده اند باور ديگری دارند.

ويژگی اين جريان چه بود؟ دوستان اين جريان به يک سخن به کار انتقادی مستقل و تند از حاکميت نظام جمهوری اسلامی، چه حاکميت در دست سرسختان باشد و چه در دست اصلاح طلبان، باور نداشتند و ندارند و اصولا با هر اپوزيسيونی که به طور مستقل در برابرحاکميت کودتاچی بايستد، مخالفت اند و به بهانه انحراف هايی چون تندروی و انقلابی گری و از همين دست آن را طرد می کنند. من در اين مورد اين ديدگاهی مقاله ای نوشتم به نام "تيله های اخلاقی اپوزيسيون".

جالب است که من و دکتر اميرحسين گنج بخش، بدون اينکه با يکديگر هماهنگی يا رايزنی ای کرده باشيم، از دو ديدگاه مختلف همين برداشت را از جريان سوم داشتيم. او مقاله ای منتشر کرد به نام راه رشد غيردموکراتيک و من هم همين مسئله را، همچنان که شرح اش رفت، در چندين نوشته نگاشتم و در چندين جا گفتم.

سابقه فکری اين جريان همان "راه رشد غير سرمايه داری" است که در دوران جنگ سرد مطرح شد. زبده اين تئوری اين بود که در جهان دو اردوی اصلی وجود دارد يکی سرمايه داری و مرتجع به سرکردگی آمريکا و ديگری مترقی و دولتی به فرماندهی شوروی. بر مبنای چنين ديدگاهی حکومتی که اقتصادش دولتی باشد و به لحاظ سياسی در برابر آمريکا موضع بگيرد و به ويژه اگر به شوروی نزديک شود مترقی است و نيروهای سياسی مترقی بايد از آن حمايت کنند. حالا اگر رژيم غير دموکراتيک و رانت خوار هم بود باشد. مثلا رژيم های "مترقی" الجزاير، سوريه، عراق و ديگر!

بر چنين مبنايی تفکر اصلی اين جريان سياسی اين بود که با نفوذ در دستگاه حکومتی، هر دستگاهی که باشد، می توان آن را تحت تاثير قرار داد و به سمت و سويی که خوب می دانستند کشاند.

خواهيد گفت که "راه رشد ضدسرمايه و غيردموکراتيک" متعلق به دوران جنگ سرد است و به الان چه کار دارد؟ پاسخ من اين است که زبده و فکر اصلی "راه رشد ضدسرمايه و غيردموکراتيک" الان هم به کار بسته می شود بدين معنی که هيچ انتقاد تند و سختی به حاکميت نکنيد و به جای آن سعی کنيد که با نفوذ از درون يا از برون، بر دستگاه حاکميت تأثير گذاريد و آن را در اختيار گيريد و به اين ترتيب آن را به سمت و سوی مناسب کشانيد. اين تفکر هيچ کوشش سياسی ای را که مستقل و مستقيم در برابر حاکميت مرتجع بياستد قبول ندارد و رد می کند.

برای اين جريان فرقی نمی کند که سيدمحمد خاتمی ريئس جمهور است يا محمود احمدی نژاد و عقيده دارد که در هر حال نبايد در برابر حاکميت ايستاد و بلکه بايد از هر گونه انتقاد و هراس افکنی در دل حاکميت پرهيخت و کوشيد که به آن نزديک شد و بر آن تاثير گذارد.

اين جريان در درون "اجا" تا آنجا پيش رفت که در شرايطی که مردم اجازه ی انتخاب نمايندگان راستين خود را نداشتند و ندارند و پس توان ابراز اراده ی ملی خود را ندارند، به اسم "منافع ملی"، برای دفاع از مديريت پرونده ی هسته ای توسط آيت الله خامنه ای و آقای محمود احمدی نژاد و نيز دفاع از طرح خطرناک نقدی کردن يارانه ها فراخوان داد و مخالفت با اين دو را صلاح ندانست.

اما پرسش اين جاست که ملت در بند و در زير استبداد، کجا امکان بيان منافع ملی دارد؟ مگر منفعت ملی را جز با مجلس آزاد می توان تعريف کرد؟ گويا اين جريان برای تعريف منفعت ملی، نيازی به آزادی نداشت تا در پرتو آن، مردم آنچه را که منفعت خود می دانند بيان کنند. اين گونه برداشت چقدر به تفکر ولايت فقيه نزديک است. يعنی در هر موردی يک فکر درست و اصلح وجود دارد که بايد آن را فهميد و دريافت کرد و سپس آن را به کار بست. حالا بقيه مردم چه می خواهند فکر کنند!

آيا منظور من اين است که اين رفقا پشتيبان ولی فقيه اند. نه هرگز! اما سرشت تفکری که بيرون از رايزنی و رأی آزادانه مردم، معتقد به شناخت "منافع ملی" باشد، خويشاوند تفکر ولايت فقيه است. همچون سوسياليسم علمی.

به باور من، همين جريان سوم و دامن زدن به بحث های بی پايان و بی سرانجام بود که اجا را از کاری درخور برای پشتيبانی از بپاخيزی مردم پس از کودتای انتخاباتی خرداد ۱۳۸۸ بازداشت. جريان سوم، هيچ راهبرد و کارکردی را بيرون از چارچوب مورد قبول حاکميت نظام قبول نداشت ـ آن هم حاکميتی که ديگر کارگزاران پيرو رفسنجانی و اصلاح طلبان هواخواه خاتمی را هم برنمی تافت. به همين اعتبار، اگر نگوييم که بر سر راه جنبش مردم قرار گرفت، به شکل درخور و شايسته همخوان و همسوی آن هم نشد.

 

سعيد قاسمی نژاد: آيا اين جريان سوم سابقه سياسی ويژه ای داشت؟

 

http://assadioniran.blogspot.com

 

 پيوند به بخش دوم اين گفتگو

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com