بازگشت به خانه

نوشته های هفتگی

الاهه بقراط

جمعه 6 خرداد 1390 ـ  27 ماه مه 2011

 

 

دمکراسی‌ ناقص برای «تعمیر» دیکتاتورها

با همهء پیچیدگی‌های ممکن در هر شرایط حساس و بحرانی، همواره یک معیار برای تشخیص گفتار و کردار و جایگاه نیروهای سیاسی پوزیسیون و اپوزیسیون وجود دارد و آن اینکه مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مردم و ارائهء راه حل برای آنها چه جایی در سخن و برنامهء آنان در غلبه بر بحران موجود  دارد.

 

اندرونی و بیرونی سیاست

ولی آیا معیاری هم وجود دارد که بر اساس آن بتوان تشخیص داد کدام مردم می‌توانند دمکراسی را در کشور خود پیاده کنند و کدام نمی‌توانند؟ خیر، چنین معیاری وجود ندارد ولی شرایطی وجود دارد که بدون آنها دمکراسی محال است. شرایط خارجی یکی از آنهاست.

آنچه در قرن‌های‌ پیشین به عنوان روابط و مناسبات جهان مدرن به تدریج شکل گرفت، نخستین حاصل خود را در سیاست بین‌المللی بر پایه زور و قدرت و به صورت استعمار نشان داد. استعمار به مثابه یک رویه سیاسی جهانی، اهداف اقتصادی مانند تأمین نیروی کار ارزان و بهره‌برداری از منابع طبیعی و ذخایر انرژی را دنبال می‌کرد. این مناسبات برای استعمارگران شمشیر دو دَم بود که سودآوری‌اش بر زیانش می‌چربید. برای کشورهای مستعمره اما، اگر می‌خواستند و قدرت تشخیص آن را می‌داشتند، یک امکان به شمار می‌رفت.

برای غرب شمشیر دو دَم بود زیرا استعمارگران نمی‌توانستند وارد زندگی کشورهای مستعمره شوند، و دستاوردهای خود را در عرصه‌های گوناگون، از تکنیک تا تفکر، به آنها انتقال و یا «سرایت» ندهند. «آزادی» که به شدت مُسری است، یکی از آن دستاوردها بود که نمی‌شد آن را از مردمان دربند پنهان نگاه داشت. متون تاریخی نشان می‌دهد چگونه انقلاب‌های رهایی‌بخش در جنوب «قاره جدید» که امروز آمریکای لاتین خوانده می‌شود، با تأثیر از انقلاب فرانسه شکل گرفت. هند نیز نمونه‌ای است در برابر استعمار قرن بیستم که رهایی کشورهای مستعمره از یوغ آن به دو جنگ جهانی انجامید تا منابع سیاسی و اقتصادی از نو بین قدرت‌های استعماری پیشین از یک سو، و کشورهای مستعمره‌ای، از سوی دیگر، تقسیم شود که سهم برحق خود را در مبادله منابعی می‌خواستند که تکنولوژی‌ بهره‌برداری از آنها را نداشتند.

شکل‌گیری اتحاد شوروی در روند جنگ جهانی اول و سپس بلوک شرق در جنگ جهانی دوم به مثابه یک بلوک سیاسی و اقتصادی، اگرچه ناکام، جهان را درگیر رقابت دو قطب در یک «جنگ سرد» ساخت که یکی از آن دو محکوم به فنا بود: آرامش و امنیت مردمان بلوک شرق و کشورهای سوسیالیستی عملا موجود نه بر اساس رعایت حقوق و مشارکت آنان در سرنوشت خود، بلکه بر پایه دیکتاتوری و نظام‌های توتالیتر تأمین گشته  بود. این نوع آرامش و امنیت هرگز پایدار نیست و دیر یا زود از هم فرو می‌پاشد.

با فروپاشی بلوک شرق در دهه آخر قرن بیستم که روند جهانی شدن سراپای آن را دچار شکاف کرده بود، جهان با شکل و شمایل دیگری پای به قرن بیست و یکم نهاد. لیکن جهانی شدن یا جهان‌روایی (گلوبالیسم) با کوچک کردن جهان و برقراری پیوند ناگزیر با هزاران بند ناگسستنی بین بازارهای کشورهای ریز و درشت، با دو مشکل اساسی روبرو شد:

یکی، گروه‌های سلطه جوی عمدتا مذهبی که خود را در برابر «تهاجم فرهنگی» می‌دیدند و دیگری، واقعیت فلک‌زده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشورهایی که از یک سو، همین نیروهای سلطه‌جو در آنها به سربازگیری می‌پردازند و از سوی دیگر، منابع عظیم اقتصادی را از ذخایر انرژی تا نیروی کار ارزان و بازار مصرف در خود جای داده‌اند. منابعی که «جهان» نمی‌تواند از آنها صرف نظر کند! کار چنین جهانی را، از همان دوران استعمار، دیگر نمی‌شد بدون سیاست‌های اندرونی و بیرونی و یا یک بام و دو هوا پیش برد.

 

ابزار «تعمیر»

بسیار تکرار می‌شود که دمکراسی‌ها علیه یکدیگر وارد جنگ نمی‌شوند! این اما تا کنون ثابت نشده است! هرگاه تمامی کشورهای جهان بر اساس دمکراسی اداره شدند و آنگاه وارد جنگ با یکدیگر نشدند، آن وقت می‌توان از این ادعا به عنوان یک اصل نام برد. لیکن تا زمانی که کشورهایی خارج از دایره دمکراسی وجود دارند که می‌توان با آنها وارد جنگ شد، به چه دلیل دمکراسی‌ها باید علیه یکدیگر وارد جنگ شوند؟!

چندی پیش «وال استریت جورنال» در رابطه با موج تغییری که کشورهای عربی و خاورمیانه را در می‌نوردد با اشاره به سیاست دولت آمریکا دربارهء «تعمیر» حکومت‌ها نوشته بود،  مردم کشورهایی که خواهان دمکراسی هستند باید صبر کنند تا روند اصلاحات در کشورشان به ثمر برسد. سیاست عملی آمریکا و دیگر کشورهای غربی اما این سیاست و یا در واقع «تعمیر» دیکتاتور‌ها را در هر کشور چنان متفاوت تعریف می‌کند که از مماشات تا جنگ را  در بر می‌گیرد. برای نمونه، اوباما، رییس جمهوری آمریکا، در سخنان روز پنجشنبه خود (19 ماه مه) مصر و تونس، حکومت‌های سوریه و ایران، و سرانجام لیبی را در مقوله‌های مختلف  طبقه بندی کرد، پای بحرین را با احتیاط به میان کشید و از عربستان سعودی اصلا نام نبرد!

گذشته از هر نظری که نسبت به سیاست خارجی آمریکا و دیگر کشورهای غربی وجود داشته باشد، این واقعیت همواره تأیید می‌شود که تا زمانی که مردم جامعه به حرکت در نیایند، انتظار پشتیبانی همه جانبه از سوی این کشورها بیهوده است. آن «شرایط خارجی» که برای برقراری دمکراسی در هر کشوری لازم است، اینجاست که اهمیت خود را نشان می‌دهد. اما آن سیاست اندرونی که سفت و سخت به دنبال منافع ملی است، الزاما یک دمکراسی واقعی را برای کشورهای عربی و خاورمیانه نمی پسندد، حتا  اگر همه شرایط تحقق آن را داشته باشند.

به نظر من، نه ضرورت تحقق دمکراسی در بقیه جهان، بلکه ضرورت‌های اقتصادی در جهانی که به شدت کوچک شده و نام‌ها و لوگوها و پرچم‌های کنسرن‌ها و شرکت‌های بین‌المللی شناخته‌شده‌تر از کشورها و پرچم‌های ملی‌ هستند، تغییر در کشورهای آفریقا و خاورمیانه را به سوی نوعی دمکراسی ناگزیر می‌سازد. این ناگزیری به سود مردم این کشورهاست بدون آنکه آنها را الزاما به اعضای برابرحقوق جامعه جهانی تبدیل سازد.

جمهوری‌های ناقص، همانها که با رییس جمهوری‌های مادالعمر و موروثی و خاندان و احزاب مافیایی از محتوا خالی شده بودند، به یک دمکراسی ناقص گذار می‌کنند که در آنها نیز عمدتا همان نیروهایی دست بالا را خواهند داشت که پایه‌های آن جمهوری ناقص را تشکیل می‌دادند. این دمکراسی‌های ناقص که می‌توانند با جامعه جهانی به توافق برسند، جایگزین دیکتاتوری‌هایی می‌شوند که با وجود داشتن مناسبات حسنه و حتا دوستی با آنها، اینک زمانشان به دلیل تغییر و تحولات اجتماعی و اقتصادی، چه در داخل و چه در خارج، به پایان رسیده است.

پس کی زمان دمکراسی‌ واقعی برای این کشورها خواهد رسید؟! این به همت ملت‌هایشان بستگی دارد، و همچنین به جغرافیای اقتصاد جهانی که جمعیت در آن به دلیل نقش تعیین‌کننده‌ای که در بازار تولید و مصرف بازی می‌کند، اهمیت حیاتی می‌یابد و در آسیا و آفریقا در حال انفجار است و ترکش این انفجار به صورت پناهجویان اقتصادی به کشورهای پیشرفته اصابت می‌کند. پیامدهای همه این تغییر و تحولات، خود، سبب بروز پارامترهای جدید با تأثیرات معین می شود که هرگونه پیش‌بینی را ناممکن می‌سازد.

این است که اگر سیاست کشورهای قدرتمند به مثابه «شرایط خارجی» تحقق دمکراسی به این نتیجه برسد که نمی‌توان همه حکومت‌‌ها از جمله دیکتاتوری‌های توتالیتر و سرکوبگر را به «تعمیرگاه» برد و اصلاح‌ یا آرایش‌ و پیرایش‌شان کرد، آنگاه فرصتی در اختیار مدافعان دمکراسی قرار می‌گیرد که با چنگ و دندان باید از آن استفاده کنند: از یک سو، در برابر حکومت داخلی، و از سوی دیگر، در برابر «شرایط خارجی» که یک دمکراسی ناقص را برای این کشورها کافی می‌داند. با توجه به مجموعه شرایط موجود، هیچ تصویر دیگری، جز همین دمکراسی ناقص، آن هم تازه در بهترین حالت، برای کشورهای منطقه تصورپذیر نیست.

ایرانیان البته در مقایسه با دیگر کشورهای عربی و خاورمیانه با مشکل و پدیده ویژه‌ای روبرو هستند که به مصداق ضرب‌المثل «شاه می‌بخشه، شیخ علی‌خان نمی‌بخشه!» نقش چوب لای چرخ را بر عهده گرفته‌اند: مدافعان اصلاح‌طلبی! اینان هنوز دم دست‌ترین ابزار برای «تعمیر» رژیم ایران هستند، اگرچه خود جمهوری اسلامی آنها را، فعلا، از دور خارج کرده است.

 

برگرفته از کیهان لندن

www.kayhanlondon.com

www.alefbe.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630