بازگشت به خانه

دوشنبه 23 خرداد 1390 ـ  13 ماه ژوئن 2011

 

معنای انتخابات(*)

عبدی کلانتری

در بارهء کتاب «فرصت انتخاب» نوشتهء روزبه میرابراهیمی

روزبه از من خواسته که چند کلمه ای درباره کتاب تازه اش صحبت کنم و من، ضمن تبریک به او، خوشوقتم که اینجا می توانم از تجربه خواندن این کتاب حرف بزنم. عنوان کتاب عنوان زیبایی است: فرصت انتخاب. به واژه «انتخاب» نوعی بار عاطفی دموکراتیک، حتا رمانتیک می دهد! کتابی داریم که موضوع آن فقط انتخابات است، اهمیت انتخابات یا محوری بودن آن در یک جامعه دموکراتیک.

البته نویسنده از انتخابات تصویر ایده آل نمی سازد. وقتی کتاب را می خوانیم پی می بریم که نویسنده درک می کند انتخابات نوعی «بازی» است طبق قواعد و مقرراتی، و شکل هایی از «تقلب» هم می تواند بخشی از روند انتخابات باشد. در دموکراتیک ترین نظام ها نیز جلب حمایت و رأی مردم ملازم است با وعده و وعیدها، تبلیغات دلفریب، حتا عوام فریبی، بازی با احساسات، زبان بازی و یارگیری های پشت پرده و نظایر این ها.

با این همه، معنی «انتخابات» برای نویسنده و در فرهنگ سیاسی هم نسلان او، در دوره اصلاحات [ریاست جمهوری] محمدخاتمی شکل گرفته؛ و به همین دلیل، حتا در بدبینانه ترین شرایط، هسته ای از امید و خوشبینی سیاسی را با خود حمل می کند. روزبه میرابراهیمی حتا زمانی که خودش شخصاً به پای صندوق رأی نمی رود، به «تحریم» تمایل نشان نمی دهد و تحریم را سازنده و راهگشا نمی داند.

این تجربه نسل جوان دوران خاتمی است. ولو آنکه انتخابات تا اندازه زیادی «نمایشی» باشد، اما فرصت انتخاب، فرصت های دیگری هم با خودش می آورد، مثل فرصت جمع شدن دور هم، فرصت مشورت و بحث و نظر و انتقاد؛ فرصت پدیدارشدن ِ یک جو یا روحیه جمعی و احساس اینکه انسان تنها نیست بلکه بخشی از یک کلیت شهروندی است و می‌تواند حق داشته باشد، می‌تواند حق طلب کند، و همین گام اول در امر مشارکت سیاسی است.

بنابراین بیداری سیاسی روزبه میرابراهیمی و نسل او، دریافت آن‌ها از سیاست، با پراتیک چیزی به نام «انتخابات» عجین شده، که درکی است دموکراتیک از سیاست، کاملاً مغایر با آنچه مثلاً نسل خود من، جوان های پرشور انقلابی در آستانه جنبش مردمی ضد دیکتاتوری شاه، از سیاست درک می کردیم. وقتی که روزبه میرابراهیمی در همان اوایل کتاب از بار نخستی که رأی اش را به صندوق می ریزد حرف می زند، در لحن او نوعی احساس غرور است، گویی دادن رأی نوعی گذار است به بلوغ فکری یا مشارکت در کاری بزرگ تر و مدنی تر. چیزی که نسل من هرگز تجربه اش را در سنین مشابه نداشت.

کتاب روزبه میرابراهیمی تلفیقی است از روایت سیاسی و روایت شخصی. روایت سیاسی دربرگیرنده دوره ای چهارپنج ساله است، از نهمین انتخابات ریاست جمهوری تا پایان انتخابات دهم و زمان کوتاهی پس از آن که مصادف می شود با برآمدن جنبش سبز. فصل آخر کتاب، ارزیابی روزبه میرابراهیمی است از این جنبش و توان و امکانات آن.

روزبه میرابراهیمی اصلاح طلبی است با دیدگاه های سیاسی خاص خود که الزاماً همیشه با مواضع اصلاح طلبان رسمی در یک راستا قرار نمی گیرد. او اصلاح طلبان را سرزنش می کند که، به قول خودش، «پیچیدگی های ساختار قدرت» را نادیده می گیرند و به هنگام حضور در دولت و مجلس، به اندازه کافی از خود شهامت نشان نمی دهند. وقتی که اصلاح طلبان برای شکست احمدی نژاد در انتخابات، پشت سر هاشمی رفسنجانی صف بندی می کنند، روزبه میرابراهیمی از آنها فاصله می گیرد و می گوید، «اصلاح طلبان می بایست همه قاطعانه پشت سر کروبی و اعتراض او بایستند.»

روزبه میرابراهیمی از شیخ کروبی چهره مثبتی ترسیم می کند، مثبت تر از سایر رهبران اصلاح طلب، و یک دوره کوتاه اما مهم کار روزنامه نگاری او در روزنامه «اعتماد ملی» است، ارگان حزب کروبی، که روزبه در جریان تأسیس آن نقش فعال ایفا کرد. در سال های آخر دوره اصلاحات خاتمی، به نظر می رسد روزبه میرابراهیمی از محمد خاتمی سلب امید کرده؛ او را متهم می کند که دو سال آخر دوره ریاست جمهوری اش را به بطالت و «روزمرگی» سپری کرده است. (ص 30)

وقتی که احمدی نژاد پیروز شد و در صدد بود کابینه اولش را از تصویب مجلس بگذراند، روزبه میرابراهیمی نوشت، «با عرض شرمندگی باید خدمت اصلاح طلبان عرض کنم که دیگر در خواب هم نخواهید دید که در انتخاباتی به شما اجازه شرکت در آن حتی برای پوستر چسباندن بدهند.» (ص 32)

روزبه میرابراهیمی در سال 2004 به زندان می افتد. پس از آزادی، بدون شغل دائمی، جسته گریخته در این روزنامه و آن روزنامه مطلب می نویسد، تا آنکه با تأسیس روزنامه «اعتماد ملی» در سال 2006، چند ماهی در این روزنامه حزبی به طور حرفه ای به کار مشغول می شود. بعد، به دلیل فشارهای سیاسی و امکان ناپذیر بودن فعالیت روزنامه نگاری به طور تمام وقت به عنوان حرفه، او به خارج از کشور مهاجرت می کند. مهاجرتی که در عمل به معنی تبعید سیاسی است.

روزبه میرابراهیمی در سال 2006 در خارج از کشور می نویسد، «واقعیت این است که دیگر اصلاح طلبان نمی توانند اصلاحات را پیش ببرند. {منظور اصلاحات از بالا و با مصالحه و همکاری با جناحهای حاکم است} باید اصلاحات را به {میان} جامعه برد. باید مردم را نسبت به حقوق شان آگاه کرد، باید مردم را بیدار کرد . . . اعتراض می شود که انتقاد از اصلاح طلبان باعث تضعیف شان خواهد شد. شاید تضعیف شدن شان در این شرایط بهتر باشد از تکرار تجربه های از پیش ناکام.»

این زمانی است که اکثر برکنارشدگان دوره اصلاحات، حالا صف بسته اند تا در انتخابات شوراهای شهر و روستا شرکت کنند، بدون آنکه برنامه مشخص و چشم انداز روشنی ارائه دهند یا حتا اینکه به مردم و توان آنها اعتماد داشته باشند. در این دوره، یعنی سال های 2006 و 2007 اتفاق جالبی می افتد. کنار گذاشته شدن اکثر اصلاح طلبان از مقام های رسمی مصادف می شود با اوج رونق بلاگ نویسی در فضای مجازی اینترنت.

تعدادی از اصلاح طلبان سرشناس که دیگر صدای شان از تریبون های رسمی شنیده نمی شود، به بلاگ نویسی رو می آورند. به ناگهان جمع بزرگی از دانشجویان، روزنامه نگاران جوان، و صداهای غیرمتعارف شهروندی، در کنار برخی چهره های اصلاح طلبی، فضایی پیدا می کنند برای بیان دیدگاههای شخصی و سیاسی و دیالوگ در این حوزه عمومی مجازی. رسانه های خارج کشور تکانی می خورند و حضور روزنامه نگاران جوان ایرانی در خارج از کشور به آنها هویت و تشخصی می دهد متفاوت با رسانه های قدیمی تر تبعیدی. خون تازه ای در فضای رسانه ای مجازی و تا اندازه ای تبعیدی به جریان می افتد.

الآن که به این دو سه سال رنسانس بلاگستان فارسی نظر می کنیم می بینیم این رونق بسیار کوتاه بود، شاید سه چهار سال، و بعد بلاگ ها فرومردند یا از رونق افتادند. «فیس بوک» و «توئیتر» آمد و جای آنها را گرفت. این دوران، آخرین تجلی «حوزه عمومی» ارتباط دموکراتیک حول و حوش انتخابات و سیاست های اصلاح طلبی است. پس از این دوره، با تثبیت بیشتر اقتدارگرایی خشونت زا و خشونت پرور در ایران، هم بلاگستان مرعوب می شود و از رونق می افتد و هم «انتخابات» و جریان اصلاح طلبی خودی ها، بیش از پیش دچار بحران می شود. فوج فوج، بلاگرها و روزنامه نویس های اصلاح طلب و برخی زندانیان سابق و چهره های سیاسی ناراضی بار و بندیل را می بندند و دست همسر و کودک شان را می گیرند و به غرب هجرت می کنند. این موج تازه تبعیدیان است که می رود با موج اول و دوم بر سر راه های رسیدن به دموکراسی وارد جدل ها و برخوردهای جدی شود.

در این مقطع، روزبه میرابراهیمی یک پرسش اساسی مطرح می کند: «چرا فرجام دوران اصلاح طلبی، برآمدن جریان رادیکال {راست گرا} و بنیادگرایی مذهبی بود؟» (ص ۴۵) این سوآل خوب و مهمی است. من پاسخ های او را ذکر نمی کنم که شما به خواندن کتاب او ترغیب شوید!

روایت روزبه میرابراهیمی از تحول جریان اصلاح طلبی به اینجا که می رسد، خواننده احساس می کند از این به بعد هرجا سخن از انتخابات می شود باید این واژه را در گیومه بگذارد. برای نسل روزبه میرابراهیمی، که بلوغ سنی و فکری شان در پایان دوران اصلاحات خاتمی روی داد، برگزاری انتخابات در رژیم اسلامی شکلی از تبلور مشارکت سیاسی و امید به تغییر را نوید می داد. اما پس از زمان انتخابات مجلس هفتم و سپس مجلس هشتم، در سال 2007، دیگر واضح است که «انتخابات» تبدیل شده است به یک ابزار ایدئولوژیک یا «عوام فریبی ایدئولوژیک» برای مشروعیت بخشیدن به کل نظام. برخی از ما روشنفکران نسل انقلاب پنجاه و هفت، همیشه به انتخابات در تئوکراسی شیعی به همین چشم می نگریستیم، به درست یا غلط، اما نسـل روزبه میرابراهیمی تحول مفهوم «انتخابات» را خودش در عمل تجربه می کرد. حالا می توانست از خودش بپرسد در ساختار خاصی از قدرت، به آن شکل که در در ایران تثبیت شد، «انتخابات» تا چه اندازه راه اصیل به سمت بازگشایی جامعه است و تا چه میزان ابزار مشروعیت بخشیدن برای کل نظام سرکوب.

روزبه میرابراهیمی به ناگهان می بیند که دارد از همکاران مطبوعاتی خودش فاصله می گیرد و با آنها به مناظره و جدل می پردازد، مثلاً با ابراهیم نبوی. هربار که لشگری از روزنامه نگاران پیرو خاتمی در آستانه هر انتخابات داخلی به راه می افتند و دایم تبلیغ می کنند که باید برویم و رأی بدهیم، روزبه میرابراهیمی می پرسد چرا مسایل واقعی جامعه را مطرح نمی کنید، چرا صدای زنان خاموش است، چرا نمایندگان کارگران و فرهنگیان و اقلیت ها در انتخابات حضور ندارند؟ چرا ماشین تبلیغ اصلاح طلبی خودی ها، هرچه شرایط بد و بدتر می شود، بیشتر مردم را از «تند روی» پرهیز می دهد؟ چرا مدام می گویند طرح مسایل بنیادی باعث اختلاف می شود و مردم را باید در همه شرایط با وحدت کلمه بسیج کرد و به پای صندوق رأی برد، تا مثلاً چند چهره اصلاح طلب دوباره وارد مجلس شوند و از آنجا خیزبردارند و دوران طلایی خاتمی را برگردانند، و این آقایان بار دیگر «پادشاه رسانه ها»ی داخلی شوند با شهرت و منزلت و پولی که همراهش می آید.

اما همانطور که روزبه میرابراهیمی اشاره می کند، عصر اصلاح طلبی خودی ها به پایان رسیده است. «باشگاه نظرکرده های رسانه ای» درش تخته شده! روزبه میرابراهیمی هم مانند بسیاری دیگر از این کلوب انحصاری نظرکرده های رسانه ای و خودی به بیرون پرتاب شده و حالا می تواند «انتخابات» را به نحو دیگری تعبیر کند که با واقعیت نزدیک تر باشد. چه تعبیری؟

چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری، روزبه میرابراهیمی می‌نویسد باید درک دیگری از حرکت اصلاح طلبی فرمول بندی کرد، و آن اصلاح طلبی به عنوان یک جنبش حقوق مدنی است که هدف استراتژیک آن باید تغییر قانون اساسی باشد. در این جنبش، باید همه آن نمادها و زبانی که با دوران خاتمی گره خورده را کنار گذاشت. «خاتمی دوم» بازگشت به عقب یا همان بن‌بست خواهد بود. با گرم شدن فضای انتخابات و نامزدی میرحسین موسوی، فردی که از زمان کودکی روزبه میرابراهیمی به طور آشکار در صحنه نبوده، می‌پرسد آیا این کاندید می‌تواند خواسته‌های او را برای تقویت جامعه مدنی عملی کند. آیا شرط این کار، رویارویی با مقام رهبری و محدودکردن اختیارات او نبود؟ آیا موسوی، که خود را «اصلاح طلب اصول گرا» می‌خواند، مرد چنین مقابله ای می‌توانست باشد؟

روزبه میرابراهیمی با این امیدها و پرسش ها، در شهر نیویورک، به پای صندوق رأی می‌رود. چند ساعتی نمی‌گذرد که برای او روشن می‌شود اکنون «بازی انتخابات» به چیز دیگری تبدیل شده است.

سوم ماه ژوئن ۲۰۱۱

پانوشت:

* اين مطلب صحبت های عبدی کلانتری است در مراسم رونمایی کتاب «فرصت انتخاب» نوشته روزبه میرابراهیمی. اين کتاب را از طریق این لینک می توانید تهیه کنید:

http://bit.ly/mI3A9s

* از عبدی کلانتری نیز در ماه های اخیر سه جلد کتاب با عناوین «آیا اسلام می تواند غیر سیاسی شود؟»/ «نقد خشونت دینی» / «بهبود کیفیت زندگی» منتشر شده است. برای تهیه کتاب ها می توانید به لینک زیر مراجعه کنید:

http://bit.ly/ipCtja

وبلاگ میرابراهیمی

http://shabnameha.com/

وبلاگ عبدی کلانتری

http://Abdee-Kalantari.blogspot.com

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com