جمعه گردی ها

يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

جمعه 24  تير 1390 ـ  15 ماه جولای 2011

esmail@nooriala.com

بازگشت به خانه

کاشفان اصلاح طلب تحريم انتخابات؟

سکه را که بالا بياندازی هزار چرخ می خورد تا به کف دستت برگردد. از اکنون تا اسفند ماه ـ موعد برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی ـ هشت ماه مانده است اما از هم اکنون، در حالي که حکومتيان مشغول دعواهای سرنوشت ساز داخل اردوگاه خويشند، اصلاح طلبانی که مدت ها است به ده راه شان نمی دهند به انحاء مختلف سراغ (خانهء) کدخدا را می گيرند؛ گاه می خواهند از در شرط و شروط گذاری وارد شوند و راه شان نمی دهند و گاه به دروازهء دلبری می آويزند و کسی روزنی بر ايشان نمی گشايد. حکومتيان تصميم خود را گرفته اند: «مرگ يکبار و شيون يکبار؛ کروبی و موسوی را در حضر خانگی نگاه می داريم و اصلاح طلبان را بمدد نظارت استصوابی حذف می کنيم تا مجلس مان هم، مثل قوهء قضائيه مان، يک دست شود. اين وسط البته در رأس قوهء اجرائیه موی دماغی به نام احمدی نژاد نشسته که البته بود و نبود اش ربطی به اصلاح طلبان ندارد و داستان او را بايد بين "خودمان»" حل کنيم. مردم را هم که با شوک "تقلب انتخاباتی" و واکسن "سرکوب" از اعتراض دور و مصون داشته ايم و خيال مان جمع است که اين بار، نتيجهء انتخابات هر چه که باشد، آنها اعتراضی به بازی گرفته نشدن اصلاح طلبان نخواهند داشت».

اما اگر اين نکات را من کنار گود نشين می دانم مسلماً داخل گودی ها به مراتب بهتر از وجودشان آگاهند. پس اين همه جوش و خروش و سخنرانی و نکته پرانی از جانب تنها بازماندهء محصور نشدهء رهبری جناح مذهبی جنبش سبز ـ سيد محمد خاتمی ـ از بابت چيست؟ چرا او با دست پس می زند و با پا پيش می کشد؟ چرا گاه از رهبر می خواهد که جفای مردم بخودش را ببخشد و گاه الدورم بلدورم می کند که ما بدون آزادی زندانيان سياسی و حذف نظارت استصوابی در انتخابات پيش رو شرکت نمی کنيم؟ آن هم در حالي که می دانيم «فعل منفی مشروط» می تواند «مثبت» هم بشود اگر « شخص شرط گذارنده» قانع شود که شرط اش ملحوظ گشته است! يعنی جمله می تواند اين هم باشد که «ما در انتخابات شرکت می کنيم... مشروط بر اينکه... و قضاوت در برآورده شدن شرط هم با خود ما!»

باری، به گمان من، برای درک حرکات اين روزهای رهبر اصلاح طلبان حکومت اسلامی لازم است چند نکته در نظر گرفته شود:

در هر نوع رژيمی، يک اصلاح طلب، درست مثل يک محافظه کار، يا يک بنيادگرا، خود را جزئی از سيستم می بيند، در بوجود آمدن اش شريک بوده است، بخشی از ماهيت اش را خود آفريده است، و بخشی از مسئووليت خوب و بد اش هم بر گردن اوست. اگر جايگاهی دارد اين رژيم است که به آن جايگاه معنا و هويت می بخشد. اصلاح طلب حکومت اسلامی هم تا زمانی «اصلاح طلب» است که حکومت اسلامی وجود داشته باشد. اگر نبود، حکومت جانشين ممکن است همهء اقشار حکومت اسلامی را به يک چشم نگاه کند و با يک چوب براند. مگر مخالفان کل رژيم اسلامی، از دم انتخابات 88 تا کنون، اين همه در مورد شراکت نخست وزير محبوب امام در قتل عام 67 سخن نگفته اند؟ حکومت اسلامی که ساقط شود تازه نوبت سران سابق و لاحق رژيم است که بايد پاسخگوی مردم باشند؛ حتی اگر قصد مردم آن باشد که «ببخشند اما فراموش نکنند!» پس يک اصلاح طلب بايد خيلی از نظر وجدانی قدرتمند و در عین حال رو راست و مردم دوست باشد که کلاً قيد موجوديت حکومت مذهبی را بزند و خواستار يک حکومت غيرمذهبی شود. ما هنوز شاهد وجود متعدد چنين انسان هائی در بين اصلاح طلبان نبوده ايم.

اگر تصور کنيم که بين اردوگاه اسلاميست ها (معتقدان به يکی بودن مذهب و حکومت) و سکولاريست ها (معتقدان به جدائی آن دو) ديواری مانع و عايق وجود داشته باشد، در يک سوی ديوار همهء سکولار ها جمع اند؛ چه جمهوری خواه و چه پادشاهی طلب، چه چپ و چه راست. در سوی ديگر ديوار هم همهء اسلاميست ها حضور دارند؛ چه از طايفهء خامنه ای، چه از قبيلهء احمدی نژاد و چه از خاندان اصلاح طلبی؛ که سرنوشت همه شان به سرنوشت حکومت اسلامی بند است. اينگونه است که از مخالف سرسخت خامنه ای تا منزجران از احمدی نژاد و جنتی و تا دشمنان خاتمی و کروبی و موسوی، همه در حفظ حکومت اسلامی «ذينفع» اند؛ اما هر کدام فکر می کنند که تنها مواضع و نگاه سياسی آنها منجر به حفظ حکومت اسلامی می شود؛ حال آنکه حرکات و سکنات اسلاميست های ديگر اين حکومت را بر باد خواهد داد. يعنی،اگر، از ديد يک اصلاح طلب، سياست های اقتصادی احمدی نژاد مخرب است، او در اين مورد از «نگرانی خود برای رژيم» سخن می گويد ـ رژيمی که خودش، چه در موضع پوزيسيون و چه در جايگاه اپوزيسيون داخلی اش، به آن تعلق دارد ـ اما هرگز نمی شنوی که او نگران ايران و مردم اش باشد؛ چرا که اگر بود براحتی می توانست از آن سوی ديوار به اين سو بيايد و در راستای انحلال اين حکومت اسلامی ِ ايران بر باد ده با ديگران تشريک مساعی کند. او البته دربارهء بدبختی هایی که گریبانگیر مردم شده سخن می گوید اما حاضر نیست بگوید که بیشتر این بدبختی ها به خاطر تسلط قوانین مذهب خود اوست که سنگینی قرون وسطایی شان را بر زندگی مردم امروز انداخته است.

و حال که هر صلاح طلبی ـ بخاطر آنکه اصلاح طلب است ـ بايد چهار ستون ساختمانی را که تعميرش هدف اوست بر جای نگاه دارد، آنگاه بديهی است که ناگزير است محدودهء بازی خود را در داخل اردوگاه اسلاميست ها تعيين کند. يعنی، «سقوط رژيم» خط قرمز تمام اسلاميست های مکلا و عمامه ای و مدرن و سنتی است، چه بنيادگرا و چه اصلاح طلب.

در عين حال، هدف اصلاح طلبی همواره کوشش برای بهبود «وضع موجود» است و نه خراب کردن آن. اصلاح طلبان در طی سه دهه «وضع موجود» را به نفع خود مصادره کرده بوده اند و اکنون نمی توانند بهم زنندهء وضع موجودی که ساختهء دست آنان است باشند. شاهد ما قدرت عمل آنان است. توانائی اين همه پول خرج کردن در داخل کشور (تبليغات دورهء انتخابات رياست جمهوری، مثلاً) و نيز در خارج (پولی که بابت تظاهرات و خريدن کرسی های دانشگاهی و براه انداختن رسانه های اينترنتی و تلويزيونی و نفوذ در رسانه های ايرانی و بيگانه خرج شده، باز مثلاً) همه از وسعت بهره مندی اصلاح طلبان از مزايای بودن در قدرت در سال های گذشته خبر می دهند.

آنها هنوز از بازگرفتن اين مصادر قدرت مأيوس نيستند. مثلاً، فکر می کنند که ممکن است دعوای احمدی نژاد و خامنه ای بجائی بکشد که يکی از طرفين محتاج نيروی بيشتری شود و به سراغ آنها بيايد. سکولارها نبايد خيال کنند که اين امر نامحتمل است و اصلاح طلبان به آن تن نخواهند داد. اگر آقای خاتمی می تواند بدون کمترین شرمی از رهبر تقاضا کند که جفای ندا و سهراب و آن صدها جوان شکنحه و تجاور شده را ببخشد، چرا اگر لازم شد يکی از آن دو جناح سرکوبگر را تقويت نکند؟ بخصوص که هميشه احتمال روی آوردن روحانيت نشسته در قدرت به اصلاح طلبان، برای دفع شر «جريان انحرافی!»، امر محتملی است. اگر پادشاه سابق، در آخرين لحظه، تن به نخست وزيری بختيار داد چرا خامنه ای، در آخرين لحظه، تن به رياست جمهوری موسوی ندهد؟ سياست حوزه ای است که در کشورهایی چون کشور ما اغلب بسيار دور از اخلاق عمل می کند؛ بخصوص که بازيگران اش اسلاميون سياست زده ای باشند که کليت اخلاقيات را در حوزه ها جا نهاده اند تا مصلحت ورزی امام راحل شان را بکار گيرند.

اين اما تنها يک روی سکه است و در همين رويه است که شرط گذاری خاتمی می تواند حاکی از نشان دادن نوعی «در باغ سبز» باشد: «تو زندانی های "ما" را (که از نظر ما تنها زندانيان سياسی کشور هستند) آزاد کن، به روزنامه های ما اجازهء انتشار بده، و کانديداهای ما را رد نکن، تا ما هم حوزه های رأی گيری تو را پر از جوانان مشتاق آزادی و ايستاده بر لبهء يأس و حرمانی ديگر کنيم».

اما سکه ای که قرار است تا اسفند ماه در هوا بچرخد رویهء ديگری هم دارد. شرط گذاری آقای خاتمی در آن رويه نيز می تواند معنا داشته باشد: «وقتی ما را به بازی نمی گيرند ما چرا در بازی آنها شرکت کنيم؟ اما اعلام شديد الحن اين "امتناع" نيز مصلحت نيست. پس می توانيم برای مستدل کردن امتناع خود از شرکت در انتخابات هم از همين شرط ها استفاده کنيم: ما قصد شرکت داشتيم و کلاه شرعی اش را هم نشان ات داديم و بابت اش هم اين همه فحش هم خورديم. اما اين تو بودی که اجابت نکردی».

يعنی، روند پله به پلهء اين نوع تفکر روشن است: اين «ما رأی نمی دهيم» نبايد وسيله ای شود برای اينکه رژيم از آن برای سرکوب اصلاح طلبان استفاده کند؛ چرا که رژيم هرگونه از اين سخنان را می تواند به «تحريم انتخابات» ترجمه کرده و «حرام دانستن شرکت در انتخابات» را دخالت در کار «فتوا» دانسته و با «ارتداد» يکی بگيرد و دمار از روزگار اصلاح طلبان در آورد. پس لازم است که شرکت نکردن احتمالی آنها، در حد ممکن و مقدور، نوعی «امتناع» ناشی از برآورده نشدن شروط منطقی و دوستانه شان تلقی شود تا «تحريم». به گفتارهاشان توجه کنيم: آنها نگفته اند که ما قطعاً در انتخابات «شرکت نمی کنيم» بلکه اعلام داشته اند که اگر شرايط ما برآورده شود ما در انتخابات «شرکت می کنيم». اين حرف چه ربطی به تحريم انتخابات دارد؟ تازه آنها می توانند تا حد امتناع نيز بالا نگيرند و برای عدم حضورشان در حوزه های رأی گيری از گواهی پزشکی گرفته تا ترافيک شهر و تب فرزند دليل بياورند.

باری، واقعيت تاريخی آن است که «گردن کلفتی در محضر صاحب زور» به پيروان شيعهء امامی نيامده است، هر چند که سالی يک دهه پای علم و کتل «سيدالشهدا» شان سينه بزنند؛ چرا که آنها هزار سال است که اهل «مکتب مصلحت و تقيه» اند. جايش اگر بود يک گام پيش می نهند و اگر هوا را پس ديدند دو گام عقب می کشند. آنها نوکر پادشاه مصلحت اند نه نوکر بادمجان.

اما من به هيچ وحه نمی خواهم بگويم که در اردوگاه اصلاح طلبانی که اکنون رانده و ماندهء حکومت جلادان اند آدم صادق و شجاع و مردم دوست يافت نمی شود. اتفاقاً قضيه برعکس است و ما می توانيم برخی از «اصلاح طلبان سابق» را رصد کنيم که عطای حکومت اسلامی را کلاً به لقايش بخشيده اند و با اکثريت طبقهء متوسط و تحصيل کردهء کشورشان همصدا شده اند که: «ما حکومت مذهبی را در همهء اشکال آن نمی خواهيم!» و يقين دارم که، بخصوص با غربالی که اکنون حکومت در جلوی اصلاح طلبان گذاشته و اظهار توبه و ندامت و پشيمانی شان را طلب می کند، تا «سکه» چرخ خوردن خود در هوا را تمام کند و بر کف دست فرود آيد، بسيارانی از «ديوار» رد شده و به انحلال طلبان خواهند پيوست. اين جبر قوانين زندگی اجتماعی است که گاه در فراسوی عقل مصلحت انديش هم عمل می کنند.

در واقع، همانگونه که نوع مبارزهء خيابانی را رفتار حکومت تعيين می کند و اغلب مبارزات مسالمت آميز را به واکنش های پر خشونت می کشاند، در اينجا نيز اين حکومت است که روند خروج از اصلاح طلبی را سرعتی روز افزون می بخشد. بطوری که اگر تا اسفند ماه آينده اتفاق فوق العاده ای نيافتد و حکومت همچنان به رفتاری که در دو سالهء اخير با اصلاح طلبان داشته ادامه دهد می توان انتظار داشت که در هنگامهء اسفند ماه اثر چندانی از اصلاح طلبان باقی نمانده باشد. يعنی باز هم اين حکومت است که با رفتار خود شعار «اصلاح طلبی مرده است» را تحقق قطعی می بخشد. گروهی از اصلاح طلبان از هم اکنون راه دوری از ديوار و بازگشت به مرکز را برگزيده اندآن سان که رفسنجانی ِ آخرين نماز جمعه اکنون به دريوزگی رهبر افتاده است. از سوی ديگر اما، ماه ها است که اين سخن مهم مهدی کروبی در سپهر سياسی ايران می چرخد که «اگرچه من خواهان جمهوری اسلامی ام اما آماده ام که به خواست ملت گردن نهم و اگر آنها حکومت غيرمذهبی بخواهند من نيز چنان کنم».

انصافاً بايد پذيرفت که بريدن از اعتقادات و کردارها و نظريه های مألوف و پا نهادن به وادی نوينی که همهء اجزائش با انتظارها و عادت های ما متفاوت اندکار چندان ساده ای نيست. لذا، من اعتقاد دارم که بايد قدر از خود گذشتگی اين آيندگان به ديگر سوی ديوار را دانست.

اما همينجا لازم می دانم که بگويم  که نبايد در اين ميان سريعاً ذوق زده شد و از آن سوی پشت بام به پائين افتاد. هيچ معلوم نيست کسی که حکومت و اصلاح طلبی و پديده های ديگری از اين نوع را نفی می کند، ازوماً، پا به اردوگاه انحلال طلبی نهاده باشد. برای اينکه دقيقاً بدانيم که يک «تجديد نظر کننده» در کجای کار ايستاده است پذيرش معنای ظاهری سخن او و اقامهء تعبير دلخواه از آن چارهء کار نيست. برای چنين تشخيصی سنجه ای لازم است و من فکر می کنم که برای اين کار در رورهای اخير به سنجهء مفيدی دست يافته ام که دوست دارم مقالهء اين هفته را با معرفی آن به پايان رسانم.

با اين پرسش بيآغازم که آيا براستی هميشه «نفی شيئی اثبات ماعدا» می کند؟ آيا اگر بگويم «من آسمان را دوست ندارم» قطعاً منظورم اين بوده که «زمين را دوست دارم؟» من گمان نمی کنم.

در واقع، مساوی انگاشتن «نفی شيئی» با «اثبات ماعدا» منشاء اکثر اشتباهات ما در قضاوت ها و موضع گيری ها است. خوش خيالی صرف است اگر تصور کنيم که طرد يک امر لزوماً و هميشه به معنی پذيرش امر متخالفی است که ما می انگاريم. يعنی، مثلاً، اگر کسی بگويد که «من اصلاح طلب نيستم» ما نبايد، بلافاصله و ذوق زده؛ چنين تصور کنيم که او مخالف رژيم شده و به اردوگاه سکولارها در آمده است. قطعيت اثباتی چنين تصوری تنها زمانی ممکن می شود که شخص علناً و صراحتاً به گفته اش اضافه کند که «...و خواهان حکومت غيرمذهبی شده ام». تنها اين لنگهء اثباتی کلام اوست که می تواند موجب خوشحالی ما شود. پس، لازم است که هيچ نفی و طردی را بيش از آنجه که معنی دارد معنا نکنيم. و هميشه از مخاطب خود بخواهيم که نيمهء اثباتی سخن اش را نيز بيان کند.

«اين حکومت اسلامی» را نمی خواهی؟ بسيار خوب؛ به ما بگو که «کدام نوع حکومت را می خواهی؟ نوع ديگری از حکومت اسلامی را؟ يا حکومتی غيرمذهبی را؟» چرا که اين دو نوع از زمين تا آسمان با هم فرق دارند. آنکه نوع ديگری از حکومت مذهبی را می خواهد، در عين حالی که نوع فعلی حکومت اسلامی را نمی خواهد، هرگز از ديوار نگذشته و به اين يکی اردوگاه وارد نشده است.

باری، زمان خواهد گذشت، سکه در هوا خواهد چرخيد، و ما تا اسفند ماه آينده، در سيارهء کوچک و آبی رنگ خود، شاهد نمودهائی شگرف از زندگی پيچيدهء اين موجود دو پا خواهيم بود.  

 

با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:

NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:

http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630