بازگشت به خانه

دوشنبهمرداد 1390 ـ  25 ماه جولای 2011

 

مَهدی جان، بالاخره وجود داری یا نداری؟

توسط ف.م.سخن

خدا بگویم این دکتر شریعتی را چه کار کند! دکتر، این هم کار بود دست ما دادی؟ آن قرآن، به آن قشنگی، لای پارچه ی سبز، توی هر خانه ای، روی رف و طاقچه قرار داشت. بیکار بودی گفتی قرآن را از بالای طاقچه بردارید و بخوانید؛ بخوانید و بفهمید؛ بفهمید و عمل کنید. بفرمایید این هم شد نتیجه اش. مملکت مان که شد این؛ ما هم که شدیم یک آدم لاادریِ بدبختِ سرگشته که هر روز از آسمان بیشتر فاصله می گیریم و به استفن هاوکینگ و ریچارد داوکینز روز به روز بیشتر ارادت پیدا می کنیم. چه عیب داشت دین در ذهن و قلب مردم باشد و وارد سیاست و حکومت نشود؟ چه عیب داشت مردم به قول شما موقع نماز خواندن دولا و راست بشوند و اصلا نفهمند که چه می گویند؟ چه ایراد داشت به قول شما نماز، چیزی در حد ورزش سوئدی باشد و روزه در حد رژیم غذایی؟ شما که گفتی قرآن را بردار بخوان و در زندگی و سیاست وارد کن، نگفتی پشت اش این همه فحش و فضیحت خواهد بود؟ حالا بفرما نتیجه اش را تحویل بگیر.

نُچ. هر چه هم که ما دکتر شریعتی را دوست داشته باشیم، این یک کارش را دوست نداریم (بگو مردِ حسابی "این یک کارش"، یعنی چیزی که دکتر شریعتی را دکتر شریعتی کرده. پس دیگر چی‌چی‌اش را دوست داری؟! فشار آن قدر زیاد شده که به قول فضلا دچار دوست‌داشتنِ پارادوکسیکال شده ایم!)

حالا نوبت حضرت مهدی (عج) رسیده است. در گذشته –زمانی که قرآن روی طاقچه ها بود و حکومت هم اسلامی نشده بود- اسم ایشان که می آمد، مردم دین‌دار اگر نشسته بودند، به احترام ایشان بر می خاستند. آقا حالا هَمچین می گوییم مَهدی که انگار داریم پسرخاله مان را صدا می زنیم. بنده ی خدا در سال های قبل از 57 در جایگاه والای خود –حالا در آسمان یا به روایتی در چاه- نشسته بود و مردم احترام اش می کردند. حالا ببین به چه روزی افتاده است که استغفرالله استغفرالله دارند صریحاً انکارش می کنند.

 بعله دیگر. وقتی قرآن را از طاقچه برداری، وقتی حکومت را دینی و اسلامی کنی، بعدش هم باید جمکران درست کنی، بعد برای این که مردم نامه هایشان به حضرت را به قول آقای روحانی، توی چاه فاضلاب نیندازند، باید برایشان چاه بِکَنی، و برای این که هزینه ی چاه و مسجد تامین شود، کاغذ سربرگ‌دار خطاب به حضرت مهدی درست کنی لابد به این بهانه که ایشان بتواند آن ها را توی زونکن قرار دهد و بایگانی کند و کاغذها کوچک و بزرگ نباشد و آن را به مردم بفروشی. این را بگیر برو تا آخر...

 از آن طرف وقتی مهدی از آسمان یا از ته چاه به زمین آمد، برای بندگانِ بی‌خبرِ خدا به طور طبیعی سوال مطرح می شود. سوال که مطرح شد، عده ای در صدد پاسخ‌گویی بر می آیند. پاسخ ها همیشه دلخواه نیست. یکی پیدا می شود مثل آقای سید حسین مدرسی طباطبائی که کتابی می نویسد به حجم 392 صفحه به نام "مکتب در فرایند تکامل" (*) که در آن محترمانه وجود آقا امام زمان و مهدی عزیز را انکار می کند. بعد یکی پیدا می شود به نام اکبر گنجی که تئوری آقای مدرسی طباطبائی را شرح و بسط می دهد و تصویر مهدی عزیز را که در اثر جنایت های حکومت اسلامی محو شده است، محوتر می کند. بعد ویدئوی مرحوم آیت الله برقعی در دهکده ی جهانی به سرعت برق و باد منتشر می شود که دیگر تئوری مئوری در کارش نیست و همین طوری صاف و پوست‌کنده می گوید مهدی چیست، مهدی کدام است...

خدایا مرا ببخش. خدایا مرا عفو کن. این روزها احساسِ سوسک‌شدگیِ شدید به من دست داده است. قسم به خودت که تقصیر من نیست؛ تقصیر همین هایی ست که در بالا اسم شان را بردم. یعنی تقصیر این ها هم نیست. تقصیر حکومت اسلامی ایران است که گند زد به همه چیز و این آقایان دارند منشاء گند را به ما نشان می دهند. 

مَهدی جان، حالا شما هستی یا نیستی؟ وجود داری یا نداری؟ اگر هستی که زودتر خودت را نشان بده، شرّ این ها از سر من و شما کم شود و برویم زندگی مان را بکنیم. اگر هم نیستی بگو ما تکلیف مان را بدانیم. به قول مهران مدیری، جانِ من، جانِ من، جانِ من، بهتر نبود دین از حکومت جدا بود و قرآن بالای طاقچه بود و شما هم در جایی که بودی، بودی و این همه بلا بر سر شما و ما نمی آمد؟ نه، جانِ من بهتر نبود...

 

* مکتب در فرآیند تکامل در اصل به زبان انگلیسی نوشته شده و آقای هاشم ایزدپناه آن را به فارسیِ روان ترجمه کرده است. کتاب، توسط انتشارات کویر در ایران منتشر شده و به چاپ های متعدد رسیده است.

http://my.gooya.com/permalink/3457.html

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com