بازگشت به خانه

دوشنبه 10 مرداد 1390 ـ  1 اگوست 2011

 

آيا احمد رضا احمد پورغيرخودی است؟

اکبر کرمی

امروز بیشتر از دو هفته از بازداشت غیرقانونی و ربودن سید احمد رضا احمد پور روحانی شجاع و پرشور اصلاح طلب در قم می گذرد. فشار بی امان جمهوری اسلامی و ناجوانمردی های حکومت کودتا بر فرزندان شایسه ی ستایش ایران عزیز و کسانی در قامت "احمدرضا" برای من که از نزدیک این روحانی نواندیش و اصلاح طلب آزادی اندیش را می شناسم و در همسایگی اش ماه ها زندان سیاه زندان بان اعظم را در "لنگرود قم" تجربه کرده ام، قابل درک و قابل پیش بینی است؛ آن چه در این 10 روز برای من سنگین و غیرقابل درک شده، سکوت کم سابقه و بی توجهی آشکاری است که برخی از جریان های اصلاح طلب و نیروهای منتصب به جنبش سبز نشان داده اند. انگار زندانی های جنبش سبز و جریان های تحول خواه اگر شهرستانی باشند، اگر سکولار باشند، اگر منتقد برخی از جریان های دینی باشند، و اگر دربست در خط اصلاح طلبان معطوف به قدرت نباشند، غیر خودی اند و باید به محرومیت ها و محکومیت های مضاعف دچار شوند! بسیاری از رسانه های خارجی نیز از آن رو که از آن ها مشق می گیرند، متاسفانه و ناخواسته به گاف های آن ها گرفتارند!  احمدرضا پیش بینی این بازداشت را داشت و از همین رو از همه ی مدافعان حقوق بشر استمداد طلبیده است. امیدورام طرح این شکواییه و تظلم خواهی بتواند زمینه ی توجه بیشتر رسانه ها تحول خواه و مستقل را به برخی از زندانیان سیاسی کم آشنا تر فراهم آورد و آنان را از محاق کم توجهی و روزمرگی حاکم بر بازداشت ها و زندانی ها به در آورد.

 

متن دفاعیهء سید احمدرضا احمدپور به پيشگاه ملت و مدافعان حقوق بشر

"به نام آنکه بخشنده و مهربان است"

اتهام برچسبی: تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب 

موضوع : تظلم خواهی به سازمان ملل متحد و نهادهای حقوق بشری

اسناد مندرج در پرونده: یک نامه یا شکایت نامه و تظلم خواهی پیوستی به سازمان ملل متحد که در شرایط خاص و سخت زندان و در دوازدهمین روز اعتصاب غذای اعتراضی 16 روزه، نوشته شد.

 

به پیشگاه مردم شریف ایران و همه انسان دوستان جهان

اول تیرماه، ساعت 10 صبح، تاریخ اولین دادگاه پرونده سوم من با اتهاماتی که تکرار اتهامات پیشین است، یعنی تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب، البته این بار سند مندرج در پرونده، نامه تظلم خواهی است که بر آمده از جفای پروندهء پیشین است که به خاطر آن به یک سال حبس و خلع لباس محکوم و نزدیک به یک قرن ممنوع الخروج شدم.

از آنجایی که هیچ تضمینی نیست تا من از دادگاه به سوی زندان یا بازداشتگاهی روانه نشوم! لازم دیدم تا پیش از دادگاه توضیحاتی پیرامون این پرسش که «چرا تظلم خواهی به بیرون از مرزها کشیده شده است؟» برای تنویر افکار عمومی بدهم:

 

چرا تظلم خواهی به دبیرکل سازمان ملل؟

برای پاسخ به این پرسش باید به بررسی این موضوع پرداخته شود که آیا امیدی به رسیدگی حقوقی و قانونی در داخل ایران وجود دارد تا یک زندانی ستم دیده یا هر تظلم خواهی بتواند طرح شکایت کرده و با مصونیت قضایی به شکایت وی رسیدگی شود؟

اما پیش از آن یادآوری می کنم، در دی ماه سال 1388 با چشمان خویش دیدم که در غروب شام غریبان روز عاشورای حسینی و به هنگام برگزاری مراسمی به همین مناسبت در مقابل مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم، حرکت هایی به دور از اخلاق و نزاکت اجتماعی و غیر قانونی توسط عده ای اندک رخ داد! با چشمان خود دیدم آن عده که بیشتر به اراذل و اوباش خیابانی می ماندند تا به انسان های دارای اندیشه و مرام! اقدام به پاره کردن تصاویر مبارک مرجع تقلید شیعیان حضرت آیت الله العظمی منتظری«ره» و دریدن پارچه های عزاداری روز عاشورا، کشیدن چادر از سر یک دختر جوان (کشف حجاب کاری که رضا شاه دستور داده بود!) و اهانت به وی و برهم زدن مراسم شام غریبان در بعد از ظهر روز عاشورا در مکانی قانونی به نام مجمع مدرسین و محققین! و با گوش های خود شنیدم که به مرجع تقلیدی بزرگ و انسان دوست و به علمای مستقل دینی چگونه انواع اهانت ها و توهین های ناروا، روا می داشتند و کسانی را که از مجمع مدرسین بیرون می آمدند، منافق و ضد انقلاب می خواندند! و با چشمان خود دیدم و با گوش های خویش شنیدم که چگونه حرمت خون الگو و اسوه شهیدان و آزادگان سلام الله علیه و هفتاد و دو یار با وفایش در هفتمین روز وفات جانسوز مرجع تقلید و مدافع راستین حقوق بشر و در غروب روز عاشورای حسینی که حدود ده قرن است کم و بیش برپا می شود! شکستند و با اهانت به یک دختر کاملا محجبه ایرانی در آن روز، حرمت انسانیت و زنان را شکستند و هیچ بهانه ای برای سکوت نگذاشتند! و همه آنچه را که دیدم و شنیدم سبب شد تا تاب تحمل نیاورده و اقدام به گشودن اعتراض زبانی و انجام وظیفه شرعی امر به معروف و نهی از منکر و انجام وظیفه سیاسی، اجتماعی خویش نموده و تنها، با زبان و گفتار خویش اعتراض کردم. اما با زشت ترین الفاظ رکیک و کتک خوردن از همه سو تا تحویل به نیروهای انتظامی بدرقه شدم!

در میان آن جمعیت سی یا چهل نفره ولی افسار گسیخته یک نفر برای چند لحظه، دو دستی چنان گلویم را فشرده بود که تا پایان بازداشتی ام صدایم گرفته بود و مرتب سرفه می کردم.

 درد بیشتر می شد زمانی که یکی از ماموران بازداشتگاه اطلاعات که خود را مسئول بازداشتگاه معرفی کرد، خطاب به من می گفت سرفه ات هم مثل حرف هایت الکی است!

در جلسات متعدد بازجویی های بازجویان امنیتی و دادیاری و در تنها جلسه دادگاه، بارهای بار چگونگی ناهنجار را شرح داده و کتبا و شفاهی از اراذل و اوباش آن روز شکایت کردم اما دریغ از لحظه ای شنیدن و توجه به گفته ها و نوشته ها!؟ بازجوی اطلاعات با افتخار می گفت: «خود آقا! در دو مورد دستور بازداشت به ما داده!» دادیار پرونده با تردید و وانمود کردن به اجرای قانون می گفت «اگر آنها را به من به سپارند گوششان را می گیرم اما پیش من پرونده ندارند!» و رئیس دادگاه، حسین بهرامی؛ هم گفت «به من مربوط نمی شود، به مسئول شان مراجعه کنید!!»

و... وقتی هم وارد زندان شدم به طُرق مختلف آزار می شدم، تفتیش های عقیدتی قرون وسطایی، تفتیش های غیر شرعی و غیر قانونی بدنی! بردن به قرنطینه معتادان! و نیز فشارهای گوناگون دیگر که توسط عمال شان در بین زندانیان بر من روا می داشتند. علی رغم اینکه من زندانی سیاسی بودم اما در کنار کسانی زندانی شدم که باید حرکات بی ادبانه و بی فرهنگی هایی را تحمل کنم که برخی از معتادان انواع مواد مخدر، قاچاقچیان، قاتلین، کلاه برداران و زناکاران و لواط کاران و... از خود بروز می دادند و زجرآورتر این بود که برای اولین بار فهمیدم در بین روحانیون و هم لباسی هایم چنین خلافکارانی وجود دارند!!

حال اگر می خواستم نسبت به اعمال خلاف شرع و خلاف قانون نسبت به خود و دیگران اعتراض و شکایتی داشته باشم، باید به کجا و به چه کسی روی می آوردم؟ اگر می خواستم به «آقا!» نامه به نویسم که بر اساس گفته بازجو، او خود دستور داده است! اگر می خواستم به دادگاه ویژه و دادسرا نامه بدهم که هم با گفتار و هم با نوشتار اعلام کرده بودم و نتیجه بخش نبود! و در عین حال این دستگاه حکومتی و امنیتی خود قانونی متولد نشده و قانونی هم عمل نمی کند! پس چگونه می تواند دادستانی کند!؟

اگر می خواستم خطاب به مردم ایران زمین به نویسم که مردم را به حساب نمی آورند: چرا که در خیابان ها اعتراض آرام و مسالمت آمیز داشتند اما به جای پاسخ قانونی و عقل پسند، آنها را خس و خاشاک خواندند و مزدوران دشمن و فتنه گران سبز نامیدند و خون پاک جوانان شان را بر خیابان ها جاری ساختند! و برخی را به حبس و زندان و محرومیت های سیاسی و اجتماعی محکوم کردند! پس مردم ایران خود مظلومند و شکایت از ظالم نزد مردم مظلومی که خود تظلم خواه است وجهی نخواهد داشت!

فکر کردم به مراجع محترم تقلید شکایت نامه بدهم دیدم آنها را به دو دسته تقسیم کرده اند، مراجع حکومتی و غیر حکومتی!

اگر به مراجع حکومتی می نوشتم یا نامه به دست آنها نمی رسید یا اگر هم می رسید گوش شنوایی به خاطر قضاوت پیش داورانه و ملاحظات خاص برای امثال من که در زندان هستیم و محکومیم ندارند! و اگر به مراجع غیر حکومتی و مستقل می نوشتم، دیدم گوش شنوایی در داخل حکومتیان برای شنیدن صدای آنها نیست! و برخی خود مورد ستم و غضب نیز واقع شده اند!

و در کل اگر نامه به حکومتیان و دستگاه های حکومتی و به رئیس دولت می دادم، دیدم در نادیده گرفتن قانون اساسی و خلاف قانون عمل کردن و زیر پا گذاشتن حقوق شهروندی، خود زبان زد عام و خاص هستند و گوی سبقت را از دیگران ربوده اند!

اگر برای انتشار نامه به صدا و سیمای جمهوری اسلامی می نوشتم دیدم که خود دستی در آتش دارد و ناگوار را گوارا و گوار را ناگوار به نمایش می گذارد، در این صورت نیز، حال و روز نامه ام معلوم بود که چه می شود!؟ و نشریات داخلی هم یا خود حکومتی بودند یا از ترس توقیف و زندان و یا از ترس قطع کمک های دولتی هرگز منتشر نمی کردند!

حال من بودم و فشارهای روحی و نقض حقوق اولیه و ثانویه ام!

 آیا به کسی، دستگاهی، دادگاهی و دادسرایی در ایران امیدی بود تا به حق و حقوق من و امثال من حداقل نیم نگاهی بیاندازد حاشا که جز بیشتر شدن فشارها و سختی ها ثمری نداشت!؟

پس راهی نبود جز اعتصاب غذا و "قهر سیاسی" و نامه نوشتن به سازمان ملل متحد و نهادها و سازمان های حقوق بشری به امید آنکه شاید پژواک من و مردم من به گوش جهانیان برسد.

و اکنون به خاطر نوشتن تظلم خواهی و حق خواهی به سازمان ملل دوباره دادگاهی دیگر و حکم و مجازاتی دیگر!

آیا راهی در داخل حکومت گذاشته اند!؟ آیا منظر و منفذی مانده است که هنوز نبسته باشند!؟ آیا فریادرسی در داخل هست؟ تا زندانیان سیاسی امید خود را و خطاب خود را به نهادها و سازمان های بین المللی و حقوق بشری نبرند!؟

حرف آخر اینکه پاسخ این پرسش: "چرا تظلم خواهی به دبیرکل سازمان ملل؟" روشن است.

دیگر هیچ امیدی و هیچ رویکریدی به مسئولان و دستگاه های حکومتی نمانده مگر آنکه حاکمان از خطاهای خود پوزش بخواهند و به قانون و روح قانون پای بند شوند و قانونمندی برای همیشه جایگزین خود کامگی ها و سلیقه خواهی ها شود. و گرنه از این پس نامه ها به سازمان ملل و نماینده ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد توسط ستم دیدگان و دربندان سیاسی و عقیدتی ادامه خواهد داشت، هر چند به همین خاطر دوباره محکوم و زندان شوند.

 

پیوست: نامه مورخ 30 تير 1389 به دبيرکل سازمان ملل متحد

به نام و یاد آنکه فکرت آموخت

دبیر کل محترم سازمان ملل متحد و فعالان حقوق بشر در سراسر جهان

درود بر شما

اینجانب سید احمد رضا احمد پور زندانی بند ویژه روحانیت در زندان مرکزی قم، به آگاهی می رساند: در ایران آشکارا تحت نام دین و تشیّع، توسط عُمّال و دست اندرکاران حکومتی حقوق بشر و حقوق شهروندی نقض می گردد، به مراجع محترم تقلید دینی و مستقل اهانت می شود و همچنان جفاها به دفاتر و بیوت آنان ادامه دارد. مراجع تراز اول تقلید شیعه چون مرحوم حضرت آیت الله العظمی منتظری (ره ) علی رغم اینکه خدمات شایان و کم نظیری به این نظام و مملت نمود اما در حیات مبارک خویش انواع فشارها و ستم ها را متحمل شد و این فشارها بر خانواده، بیت و شاگردان محترمش ادامه دارد و نیز به دفتر و بیت حضرت آیت الله العظمی صانعی که خدا او را از کینه ها، پلیدی ها، نیرنگ ها و حسادت ها محفوظ بدارد، حمله ور می شوند و با تخریب محل رجوع مقلدین و پیروان دینی مراجع محترم مذکور و ایجاد رعب و وحشت و ترساندن و تهدید مراجعه کنندگان محترم به دفاتر آنان، عملا آزادی عقیده را نادیده و نقض کرده و از اجرای احکام و مراسم دینی ممانعت به عمل آورده اند! فشارها و تحدید و تهدیدها بر فقیهی ارزشمند و بزرگوار دیگر، آیت الله دستغیب به خاطر انتقادات و خطابه هایش از سویی دیگر حکایت از ناشنوایی و احقاق حقوق شهروندی توسط مسئولان دارد! از سویی دیگر با حکومتی کردن حوزه های علمیه، وابستگی های مالی طلاب و روحانیون به حاکمیت و وجود غیر قانونی دادگاه و داد سرای ویژه روحانیت که همچون تیغ گیوتینی بر سر روحانیت مستقل، منتقد و دگر اندیش عمل می کنند و آنان را به خاطر تفکر، بیان و قلم، محکوم و محبوس و تبعید می کنند! مانع رشد و بالندگی علمی، سیاسی و عقیدتی روحانیون شده اند .

امروزه دادسرا و دادگاه ویژه روحانیت به اتاق «تفتیش عقاید» تبدیل گشته و موجب سلب آزادی های همه جانبه و علمی روحانیون شده و هیچ روحانی منتقد و مستقل از دست آن در امان نیست، و از کوچک ترین حقوق قانونی و حقوق بشری برخوردار نمی باشد، متهم روحانی از داشتن وکیل قانونی مورد تایید خویش در تمامی مراحل بازداشتی، بازجویی، دادرسی و دادگاه محروم است و بدون حضور وکیل مدافع، او را به اتهامات واهی و غیر واقعی نظیر نشر اکاذیب، اقدام علیه امنیت ملی، توهین به رهبر و مسئولان و تبلیغ علیه نظام محکوم و در بند ویژه روحانیت محبوس می کنند .

آقای دبیر کل محترم سازمان ملل متحد و نهاد های حقوق بشر جهان، خود نیز یکی از همان روحانیون منتقد و مخالف هستم که به خاطر گفته هایم، نوشته هایم، شعرهایم به خصوص آن شعری که در خصوص ندای آقا سلطان همان دختر بی گناهی که مظلومانه در خیابان های تهران و در بین مردم معترض، خونش پای درخت جنبش سبز ملت ایران ریخته شد و شهید گشت، با عناوین واهی یاد شده به یک سال حبس محکوم شده ام و بیش از سه ماه است که در بازداشتگاه ادارهء اطلاعات قم و در زندان مرکزی قم (بند ویژه روحانیت) شاهد نقض آشکارحقوق بشر و نادیده گرفتن حقوق قانونی و انسانی زندانیان و خویش بوده ام و همچنان حبس و بی قانونی و بی عدالتی ادامه دارد.

در زندان، تفتیش عقاید می کنند. از پوشیدن لباس به رنگ سبز توسط زندانی ( اینجانب ) ممانعت می کنند و بارها من و دیگران مورد تفتیش بدنی غیر انسانی، غیر شرعی و غیر قانونی واقع شده ایم و با این کار مرا تحقیر و به شخصیت و کرامت انسانی ام اهانت کرده اند . جناب دبیر کل اینجانب بارها شاهد کتک کاری زندانیان توسط ماموران زندان در سالن "زیر هشت" بوده ام . زندان از حیث امکانات و امور بهداشتی در حد صفر است و به مکانی برای رشد و گسترش انواع بیماری ها مبدل گشته است و تا کنون هیچ اقدامی پیش گیرانه و اساسی از سوی مسئولان صورت نپذیرفته است .

 

جناب دبیر کل محترم سازمان ملل متحد و همه دست اندکاران نهاد های حقوق بشری در سراسر جهان، اینجانب بدون دلیل موجه و قانونی در کوچه ٣۹ خیابان صفائیه قم مورد ضرب و جرح چندین نفر اراذل و اوباش حکومتی قرار گرفته و غیر قانونی بازداشت شدم، در بازداشتگاه اطلاعات قم در سلول های انفرادی زیر زمینی نگه داشته شدم که نمی دانستم کی شب است و کی روز !؟ در آن بازداشتگاه اهانت ها، تحقیرها و تهدیدها را نسبت به خود و خانواده ام دیدم و شنیدم و الان که خویش در زندان هستم برای آواره کردن خانواده و فشار بر آنها از هیچ کوششی دریغ نکرده اند و حکم تخلیه خانه ای که خانواده ام در آن زندگی می کنند صادر کرده اند !؟ همانطور که ذکر گردید فشار روحی و شکنجه روحی بر خودم نیز در زندان همچنان ادامه دارد، لذا با توجه به جمیع جهات مذکور و با توجه به نقض آشکار "حقوق بشر" به خاطر هتک حیثیت انسانی ام بواسطه تفتیش بدنی غیر انسانی و غیر اخلاقی و غیر شرعی و به خاطر تفتیش عقاید قرون وسطایی و نقض حقوق بشر و نادیده گرفتن حقوق زندانی به محضر شما و نهادهای مدافع "حقوق بشر" از مسئولان و به خصوص مسئولان مستقیم سازمان زندان های ایران و قم و بالاخص دادسرای ویژه روحانیت شکایت می کنم و خواهان حضور نماینده یا نمایندگان شما در سازمان زندان ها به خصوص در زندان مرکزی قم بند ویژه روحانیت و بندهای دیگر که حتی سقفی برای خوابیدن در زیر آن ندارند هستم.

آقای دبیر کل محترم سازمان ملل متحد و نهادهای مدافع حقوق بشر در سراسر جهان، امروز سی ام تیرماه هشتاد و نه هجری شمسی مصادف با 21 جولای 2010 میلادی، دوازدهمین روز اعتصاب غذای مطلق من است و حال و روز خوبی هم ندارم اما تا حضور و روئیت نماینده قانونی شما در زندان مرکزی قم و رسیدگی به شکایت من توسط آن سازمان یا توسط مسئولان مربوط، به این اعتصاب غذا ادامه خواهم داد . بدیهی است در صورت عدم اقدام شما و عدم رسیدگی به شکایت من و عدم تامین خواسته های قانونی، انسانی و حقوق بشری، توسط مسئولان نظام که از آن نه جمهوری گذاشته اند و نه اسلامی، این اعتصاب غذا به مرگ منجر خواهد شد که در این صورت نه تنها مسئولان اصلی جمهوری اسلامی قاتل من خواهند بود بلکه شما را هم به خاطر تعلل در عدم تحقق حقوق بشر در ایران مقصر می دانم و باید پاسخگوی خانواده،هموطنان شریف من و افکار عمومی جهان باشند و باشید .

به امید پیروزی نهایی جنبش سبز ملت ایران و به امید تحقق حقوق بشر در ایران

سید احمد رضا احمد پور، زندانی سیاسی بند۶ (ویژه روحانیت ) زندان مرکزی قم

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com