بازگشت به خانه

چهارشنبه 20 مهر 1390 ـ  12 اکتبر 2011

 

تقیه، حربه ای کارآمد در بقای رژیم

پریسا ساعد

چند گونه گویی و تغییر مواضع ضد و نقیض از سوی اکتورهای سیاسی ساختارگرا پدیدهء تازه ای نیست.

تئوری پردازی و ذهنیت سازی در نظام ولایی از همان آغاز برقراری حاکمیت، ابزاری بوده است برای پیشبرد اهداف ولایی. آنها با رویکرد به داده های فقهی، چون امر تقیه (اخفاء عقیده و اظهار خلاف آن به خاطر مصلحتی مهم‌تر)، که امروز زبان و فرهنگ رایج ساختارگرایان و دینمداران در عرصه سیاست است، همچنین با تکیه به ناپایداری های ذاتی تئوری های اجتماعی ، و استفاده ابزاری از برخی مفاهیم و عناصر کلیدی گفتمان رایج اپوزیسیون سکولار، در جهت حذف نیروهای سکولار به آسانی تقیه می کنند.

کاربرد تقیه با توجه به ریشه های فرهنگی- مذهبی، ابزاری کارامد در روند هنجار سازی سیاست های سلطه گرانه و تمامت خواه نظام ولایی بوده است. برای یادآوری تنها به یک نمونه از دروغ های بزرگ تاریخی رهبر این نظام اشاره می کنم.

آیت الله خمینی، در مصاحبه ای در نوفل شاتوی فرانسه، وعده داد که پس از ورود به ایران، سقوط نظام پادشاهی، و تشکیل دولت جدید، به قم خواهد رفت و قصد حکومت کردن ندارد. او پس از آنکه  به ایران آمد و حاکمیت را غصب نمود، در پاسخ به این پرسش که علت تغییر موضع ایشان چیست - گفت: «ما تقیه کردیم ، دروغی در کار نبوده، آن زمان هم قصد ما چنین بوده است». پرسش این جاست  که رویکرد آقای خمینی  به امر تقیه، که هموار ساز راهی شد که او را به مقام خدایکانگی برساند، آیا بدون بستر فرهنگی- تاریخی مهیاساز، امکان پذیر بود؟

 پنهان کاری مصلحت اندیشانه، يا به تعبيري "تقيه"، ريشه های تاریخی در مناسبات فرهنگی -اجتماعی،  بویژه فرهنگ فکری اسلامیزه شدهء سیاسی ـ اجتماعی جامعه دارد؛ فرایندی که آنچنان در طول تاریخ در دهنیت جمعی ته نشین شده است که، بدون توجه به رسوبات سرسخت آن در نهله های فکری جامعه، نمي توان فرهنگ سیاسی اجتماعی ایران را تعريف کرد. بدیهی است که مناسبات جامعهء استبداد زده فرایند روانشناسی بقا را در ذهینیت جامعه بهنجار می سازد. در این دینامیسم، ذهنیت هراسمند فعل پذیر، و کنش های  اجتماعی او، نه قائم به ذات که در تظاهر با پوشیده گویی، چند پهلو گویی، و رمز و راز و استعاره تجلی می یابد. این دوشقه گی روانی، فاصلهء بین بود و نمود فرهنگ ظاهر و باطن را شکل می دهد. یعنی نوعی استحاله تحمیلی در برابر بحران و سرکوب سلطه گران به درون گسستگی فردی و اجتماعی را دامن می زند. در این میان، با نگاهی به ادبیات فرهنگی نیز می بينيم که این «هنجارهای نهفته» نقشی تعیین کننده و جهت دهنده داشته اند و گام به گام  با ارزش ها و آموزه های فرهنگی در هم آمیخته اند. از برآمد این حلقه های ارزشی ست که روسوبات فرهنگی در پیوندی نامبارک با داده های مذهبی، چون توسل به" تقیه"، به مانند آینه های تو در تو، تصویر آشنایی میان سلطه گر و سلط پذیر را متجلی می سازند و، در یک آینه گونگی ِ آسيب شناختی (پاتولوژیک)، فرهنگ نیرنگ و فریب دوام و قوام می یابد و کنش های اجتماعی – سیاسی متناسب با آن  را شکل می دهد. 

 آیت الله خمینی نیر، با توسل به امر "لایتخذ المومنون الکافرین اولیا من دون المومنین و من یفعل ذلک فلیس من الیه فی شی الا ان تتقوا من هم تقاه" (به معنای  "هرگز  مسلمانان کفار را ولی خود قرار ندهند و هر کس چنین کند انتظار پاداش از جانب خدا را نداشته باشد مگر اینکه از روی تقیه کرده باشد")، و نيز با اعتقاد به این امر که "تسعه اعشار الدین التقیه " (به معنای نه دهم از دین تقیه است)، نه تنها مخالفین خود را به نام کفار دین ستیز قلع و قمع نمود بلکه به فرهنگ ریاکاری، نیرنگ و دروغ رخصتی شرعی داد تا هر آنچیزی که ماهیت و موجودیت نظام اش را تهدید کند، مریدان ش با جواز شرعی، عرفی و اخلاقی به حذف آن و رویارویی با مخالفان وارد کارازار سیاسی اجتماعی شوند.

این گام های برگزیده از رد پای تاریخی آیت الله خمینی (که به آسانی پیمان و تعهد اخلاقی خود را با توسل به تقیه شکست) تا کنون نیز در پبشبرد اهداف منافع جویانهء حامیان او کاربردی کارآمد داشته است. طرفداران و کارگزاران حکومت ولایی در طول تاریخ سیاه 33 سالهء حکومت ترور، هر گاه با تنگناها و بحران های جدی مواجه بوده اند، با تکیه به امر تقیه، به صور گوناگون برای بقای نظام ولایی هنجار سازی کرده اند، تا نه تنها با هراس پروری و روانشناسی ِ نفوذی - تبلیغاتی، مقاومت نیروهای اپوزیسیون را خنثی و درهم بشکنند، که با بدل آفرینی ، تحریف واقعیت های تاریخی و نعل وارونه زدن، جان سالم از بحران و خطر فروپاشی برون برند.

 از محکومیت در دادگاه میکونوس بعنوان یک حکومت تروریستی، که حاکمیت نظام را با خطر جدی مواجه ساخت، تا ظهور سید خندان، آقای خاتمی و پروژه فریبنده اصلاحات، از انقلاب جنبش اعتراضی، که عدم مشروعیت رژیم را بدنیا اثبات کرد، تا تصاحب آن توسط موسوی ها بعنوان رهبران نمادین، از حضور نمایندگان فرمایشی حقوق بشر در منابع بین المللی و تعدیل پروندهء جنایات و کشتارهای 33 ساله به دو سال اخیر، تا نمایش مضحک هم آوایی با اپوریسیون مخالف جمهوی اسلامی، و قرار گرفتن در مسند داوری و فراخوان استصوابی کنگره ملی، این روند همچنان ادامه داشته است.

 از سویی دیگر، بخت وری دین کاران نظام ولایی، ناشی از سرسپردگی کنشگران سیاسی شبهه سکولار و سازشکار است. آنچه از جانب این کنشگران واداده به نظام، آگاهانه به کتمان کشیده می شود، بنیاد گرایی فکری و پایگاه اعتقادی بازیگران درون حکومتی است. این گروه مدعی است که همآوایی بخشی از رهبران حکومتی با مطالبات مردم، بویژه پس از جنبش 2 خرداد، نیروهای درون ساختار را به دو گروه مشروع و نا مشروع نقسیم کرده است. این کنشگران با وجود سرخوردگی های آشکار، از تمیز و تشخیص وعده های پوشالی برخاسته از ذات و خصلت دروغ پرور نظام عاجز است. این گروه نیز هشدارهای آشکار گرایش دین مداران در استمرار حکومت دینی را، که در لابلای گفتمان سیاسی آنها به وضوح شنیده می شود، با منطق تراشی و ایجاد گفتمان های سیاسی توجیه گرانه، و با این استدلال که همدلی این رهبران فراتر از امکان بیان آنها در تنگناهای سیاسی است، به سامان بندی نیروهای مبارز در سازش با نظام گام بر می دارند. و بدینگونه به فرهنگ چاره ناپذیری و تسلیم پذیری در برابر سیاست "تقیه " دامن می زنند. چرایی و چگونگی گرایش این گروه شبه لائیک به دینکاران حکومتی، دلائل اجتماعی- فرهنگی و سیاسی خاص خود را دارد که شرح آن از حوصلهء این نوشتار خارج است. اما آنچه مسلم است اينکه، بویژه پس از عریان شدن ماهیت واقعی رفرمیست های نظام، حمایت سازشکارانه این گروه، نه تنها مانعی در برابر مبارزات دمکراسی خواهی و همایش همگانی مردم است، بلکه زمینه ساز غلبهء منطقی است مخدوش و بحران زا که منجر به تجزیهء بیش از پیش نیروهای اپوزیسیون شده است.

در نظامی که دروغ، عداوت، دشمنی، حذف اندیشه، و ترور شخصیت از یکسو فریضهء دینی محسوب می شود، و از دیگر سو ملاکی است به سمت عافیت اندیشی و مصلحت خواهی ایدئولوژیک، جای تعجب نیست که صحنه گردانان و کارگزاران نظام حاکم با زبانی با اجتماع به سخن بنشینند که قابل شنيدن و جذب باشد. زبان تقیهء آیت الله خمینی و هواداران او زبانی ناآشنا و یا زبان جزئی از کل فرهنگ آفت زدهء سیاسی نبوده و نیست. لذا، در بستر این این بده ـ بستان ها و هنجارهای آشنای ته نشین شده بوده است که دینامیسم استبداد از لایه‌های بیرونی استبداد سیاسی (یعنی‌هیئت حاکمه) با لایه های ژرفتر ‌(یعنی‌استبداد درونی شدهء فرهنگ سیاسی) گره خورده و دینامیسم سازشگری و مماشات را با رژیمی که ماهیت ضد بشری آن در گسترهء تاریخی به اثبات رسیده، تاکنون هموار ساخته است.

بی اعتنایی به این مهم، فرایندی بجز استمرار ان نخواهد داشت، چرا که مشکل اساسی اپوزیسیون استبداد هیئت حاکمه و رهبران دین گرا و اقتدار طلب نیست. رهبران حاکم و حکومت‌های مطلقه تا زمانی قادر به ادامهء حیات خود هستند که خوراک اقتدار و سلطه گری خود را با بکار بردن «آینه گونگی متقابل» تأمین کنند. لذا، تا زمانی که کنشگران سیاسی در موضع تسلیم پذیری و چاره ناپذیری مسخ نمایش های گوناگون تعزیه گردانان رژیم شوند و در پایان هر صحنه، گیج و مسحور، گامی برای برچیدن آن بر ندارند، و تا زمانی که باور به مفاهیم دموکراسی و آزادیخواهی در مفهوم جوهری شان در ذهنیت کنشگر سیاسی نهادی نشود، و هر فرد در مسیر مبارزه تصویر آرزویی کسب قدرت و یا حکومت مطلقه خود را ببیند، و تا زمانی که گفتمان نظری روشنفکرانه در راستای احترام به تفاوت ها و قبول حق برابر برای دگر اندیش ذاتی نشود و در عرصه عمل تجلی نیابد، این آفت زدگی تاریخی ـ فرهنگی نه تنها همچنان ادامه خواهد داشت که گسست میان نیروها را ژرفتر و حس همبستگی ملی را نیز کمرنگتر خواهد نمود.

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com