بازگشت به خانه

چهارشنبه 27 مهر 1390 ـ  19 اکتبر 2011

 

ایران، کشوری غرق در فساد و با رهبری مفسد!

محمد علی مهرآسا

خامنه ای در لباس رهبر حکومت و پیشوای شیعیان در بارهأ اختلاس و کلاهگذاری ۳ میلیارد دلاری اخیر گفته است: «... رسانه ها جنجال نکنند!»

و این نشان کمال وقاحت آخوندی است؛ و این گونه بیشرمی ها با این حجم و مقیاس حد رذالت آخوندهای شیعی را می نمایاند! بدبختانه، هم اکنون می بینیم که آخوندها سرانجام میهن ما را به دره ی رژف فلاکت و بدبختی درافکنده اند.

کشور ایران را در حال حاضر از دیدگاه جمعیّت و مردمان درون آن باید به دو بخش کاملاً مجزا تقسیم کرد. یک بخش را افراد حاکمیّت و مواجب بگیران و هواداران جیره خوار حکومت ساخته است و اقلیّتی است که اگر با دید بسیار خوشبینانه و بزرگ بینانه هم بنگریم، ده در سد ملت ایران را شامل نمی شود. بخش دوم اکثریّتی است بزرگ که مردمانی هستند به شدت ناراضی و عصبی و ناخرسند از همه چیز. این اکثریّت ِ اغلب خاموش سرگرم زندگی عادی خویشند و، بدون توجه به رفتار حکومت، در کمال ناامیدی روز را به شب و شب را به روز می دوزند و برای امرار معاش جان می کنند؛ و البته تنها نظاره گر آن اقلیّت حاکمند؛ و برخی از آنان گاه به گاه از شدت خشم و عصیان واکنشی در جهت ناخوشنودی از اوضاع از خود نشان می دهند.

این بخش بندی نمی تواند دور از واقعیّت بوده و جنبه اغراق داشته باشد. زیرا این حکومت در این مدت سی و دوسال، رقمی حدود بیست هزار ایرانی را اعدام کرده است که اگر هر نفر از این اعدامیان هزار نفر وابسته و دوست و هم اندیش داشته باشد، رقم بیست میلیون به دست می آید که به صورت طبیعی دشمن و مخالف این حاکمیت اند. عدد بالائی نیز کشته و زخمی و علیل و فلج جنگ هشت ساله داریم که فراموش شده اند؛ و اگر بستگان و دوستان شان را جمع کنیم، و به این تعداد گروه بی کار و کار از دست داده و دانشجو و درسخوانده و حقوق بگیر ناراضی را بیافزائیم، در یک جمع بندی سرانگشتی، تعداد و میزان مخالفان حکومت به دست می آید که در حدود ۹۰% شهروندان بالغ را می سازد.

گروه نخست، یعنی افراد حاکمیّت و گردانندگان حکومت، را آخوندها، رمالان، دلالان، بی سوادان، شیادان، ابلهان و احمق ها و پاچه ورمالیده ها تشکیل می‌دهند که فزون بر آراستگی به این اوصاف، به نسبت شغل و مسئولیّت شان در فساد، از هر رقم اش، غرق اند و در تخریب کشور و چپاول ثروت مملکت با هم رقابتی دوستانه را دنبال می کنند. دزدی، ارتشا، فحشا و دروغ سکه ی رایج بین آنان است.

رهبر دینی و سیاسی کشور و پسران اش، ثروتی افسانه ای جمع کرده اند و حساب های بانکی شان درخارج، آنگونه که«سی.ان.ان»گزارش داده بود، ارقامی نجومی را نشان می دهد. رئیس جمهورشان در دروغگوئی و قلب واقعیّت در دنیا شهره شده و در روی کره زمین نظیر و بدیل ندارد و در بلاهت نیز نمونه است. هر جا دهن به گفتار باز می کند، یا لیچار می بافد و یا دروغ می گوید.

از سوی دیگر، در میان افراد مطرح این گروه حاکم و کسانی که با جرائد و رسانه ها سر و کار دارند، برای نمونه آدمی واقع بین، خردگرا و پیرو منطق و اهل استدلال و بینش منطقی نمی توان یافت! کردار و رفتار و گفتارشان به قدری مستهجن و وقیحانه و دور از عادات مألوف است، که مخاطب را به حیرت می اندازند! در پاسخ به پرسش های خبرنگاران، با وجود تعیین پرسش ها از پیش، جز دست پاچگی و درماندگی هیچ مفری ندارند.

فساد دستگاه حاکم، عیناً به مردم تسری یافته و شهروندان محترم نیز در مسابقه ی فساد و تباهی از هرگونه اش، بسیار تند و تیز می دوند.

فساد در ایران به رشد و اندازه ای رسیده که جای هیچگونه پنهانکاری و چشم پوشی باقی نمانده است. مسئله به چنان رسمیّتی رسیده است که فاسدان به اعمال خویش می نازند و قبح فساد به کل نابود شده است. جز در سد معدودی، هیچ کس فساد را رذیلت نمی شمارد و جنبه ی جرم و گناه اش در میان مردم و جامعه از بین رفته است. دزدی، ارتشا، اختلاس، کلاه برداری، و به طور کلی فساد اخلاق، جنبه ی زشتی و ناروائی اش را از دست داده است. این رذالت ها هم اکنون نه تنها پذیرفتنی است، بل به صفات و فضیلت و استعداد و زرنگی تعبیر می شود. تنها می توان گفت یک در هزار مردم بالغ هموطن هنوز پاک و منزه مانده و تقوا و درستکاری را فراموش نکرده اند.

آن گونه که از هموطنان درون میهن می شنویم، اگر کسی از دزدی و اختلاس و رشوه خواری سر باز زند و فاسد و مختلس و کلاه بردار نباشد، انگ پخمگی و دست-و- پا چلفتی بر پیشانی اش می نشیند و کلاه اش پس معرکه قرار می گیرد.

از زمانی که اسلام ناب محمدی و ناباب محمدی در ایران به روش حکومت تبدیل شد و آخوندهای تشنه ی ثروت و قدرت کشور را به زیر فرمان های دین اسلام و مذهب شیعه و سیره علی ابن ابوطالب در آوردند و یوغ بندگی ی آئین را به گردن مردم انداختند، مردم نیز اندک اندک واکنش خویش را به این قدرت نمائی نشان دادند؛ و چون از یک سو رفتار و کردار سردمداران حکومت ولائی را دیدند و لمس کردند و، از سوی دیگر، خود را در برابر توحش و ستمگری های حکومت ضعیف و ناچار دیدند، به مبارزه منفی روی آوردند. ضمن اظهار به دینداری و پذیرش حکومت، حریصانه در پی مال اندوزی و چپاول ثروت های ملی و مردمی با هم به مسابقه ای وقیحانه پرداختند. هر آنچه از رذائل و مناهی که دین و اخلاق منع کرده است، گرفتند و در خود تقویّت کردند. ضمن بروز مفاسد از خویشتن، میان جامعه نیز آن را رواج دادند. به این ترتیب، جامعه ای غرق در فساد و تباهی به وجود آمده است که هر لحظه بیشتر به قهقرا می رود. و شاید سقوط هم کرده است...

در ایران و آن فضای وحشت، به روشنی می بینیم با وجودی که هر قاتل را به حکم دین قصاص و اعدام می کنند و اغلب اعدام ها را در میان هلهله و الله اکبر حاضران در صحنه و جلو دید هزارن نفر انجام می دهند و روزنامه ها تصویر اعدامی را به چاپ می سپارند، پیشرفت تعداد قتل و جنایت وحشت انگیز است. هر جوان یک چاقوی بزرگ ضامن دار را در جیب خود آماده دارد و به محض اینکه با دیگری بگو و مگویش می شود، چاقو را تا دسته در شکم حریف فرو می برد و یا شاهرگ گردن طرف را می برد و او را می کشد. آمار نشان می دهد که هر سال بر میزان قتل ها - که بیشتر توسط جوانان صورت می گیرد - افزوده می شود. فحشا و تن فروشی زنان به غایتی رسیده است که ایران - با توجه به جمعیّت - از این جهت در رتبه نخست قرار دارد. در همین زمینه، زن کشی و شوهرکشی چه رقم بالائی دارد. زنان بسیاری در زیر دید و نظارت نیروهای انتظامی در خیابان ها به کسب خودفروشی مشغولند و هزینه ی زندگی خانواده را از این راه به دست می آورند. حتا شنیده ام که پسرهای نوجوان نیز روسپی شده در خیابان ها می لولند و به دنبال مشتری می گردند!

رشوه خواری در ادارات دولتی و حتا مؤسسات خصوصی امری نه تنها رایج، بل محتوم و لازم شده است. نگارنده خود در اولین و آخرین سفری که در بهار سال ۱۳۷۱خورشیدی به ایران داشتم، برای تهیه رونوشتی از یک سند، به محضر اسناد رسمی ای که سند سال ها پیش در آن نوشته شده بود رفتم. منشی محضر پس از گرفتن حق التحریر محضر که چیزی حدود ۱۶۰ تومان بود، تا مبلغ ۷۰۰ تومان از من (برای خودش) نگرفت، قلم بر کاغذ نگذاشت. ۷۰۰ تومان در آن زمان معادل ۵ دلار بود. باید یاد آور شد که محاضر اسناد رسمی، یک شغل خصوصی است و جنبه ی دولتی ندارد؛ ولی رشوه خواری و فساد در آنها نیز سرایت کرده است.

اگر آن زمان کارمندان کشوی میز را می کشیدند و با ایما و اشاره موضوع را به مخاطب می فهماندند، امروز علناً به مراجعه کننده می گویند: «این کار فلان مبلغ برای شما خرج دارد؛ می دهید یا خدا حافظ»؛ یعنی تا این مبلغ رشوه را ندهید، محال است کارتان به سامان برسد. از رشوه خواری و دزدی در ادارات و شرکت ها، هم رئیس ها و معاونان آگاهند و هم مدیرکل ها و وزیران، و البته به این کار زیر دستان هیچ ایرادی ندارند؛ زیرا خود حضرات نیز با دزدی و اختلاس و رشوه های بزرگتر به ثروت اندوزی مشغولند و پول ها را به بانک های خارج حواله می دهند. من بارها از ایرانیانی که در خارج از میهن می زیند و به درون ایران سفر می کنند شنیده ام که در فلان اداره، هنگامی که کارمند از من طلب رشوه کرد، برای تنبیه اش به نزد رئیس اداره رفتم و ماوقع را شرح دادم. رئیس اداره به علن به من گفت: «...خوب به اش بده...» تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

و اما واکنش حضرت رهبر و ولی فقیه نسبت به اختلاس و کلاهگذاری نجومی اخیر، که آوازه اش جهانی شده است، از تمام این مفاسد شگفت انگیزتر است. ایشان روز سه شنبه ۱۲ مهر فرموده است: «...مسئولان دست خائن و مفسد را قطع کنند و... رسانه ها جنجال نکنند...»

سد البته منظور از قطع دست بریدن دست های دزدان حکومتی نیست، بلکه منظور حضرت شان این است که این افراد به حد کافی دزدیده اند و از این پس آنان را از دسترسی به چپاول بیشتر مانع شوند. اما فرموده شان در این مورد که رسانه ها جنجال نکنند، مرا به یاد داستانی از عزیز نسین، نویسنده ی طنز پرداز و فقید ترکیه انداخت. عزیز نسین نوشته بود:

«...حسن بیگ در خانه به همه سپرده بود که مواظب باشند مشکلات و نقاط ضعف خانواده به بیرون درز نکند. از این رو یک روز که پسر بزرگ را از اداره به جرم دزدی بیرون کردند و دادگاهی شد، به تمام اهالی خانه سپرد که مبادا در بیرون منزل و پیش همسایه ها کلامی گفته شود. چندی بعد پسر دوم در حال مستی چاقوکشی کرده و به زندان رفته بود، اما حسن بیگ به خانواده می گفت مانعی ندارد؛ اما مبادا این موضوع به بیرون خانه درز کند و دیگران آگاه شوند! مدتی بعد، شکم دخترش که دانش آموز کلاس یازده بود بالا آمد. حسن بیگ فقط توصیه کرد مبادا همسایه ها بفهمند. و بالاخره چند ماه بعد زنش را با فاسق اش گرفتند و به خانه آوردند و حسن بیگ همچنان خواهش و التماس می کرد که غائله را بخوابانید و مبادا همسایه ها بو ببرند. و...»

اکنون سران حکومت ایران و حضرت ولایت امر نیز همین روش را دربرابر اختلاس ها، دزدی ها، کلاه برداری ها و رشوه خواری های افراد زیر امرشان، به جای هرگونه درمان و واکنش، به کار گرفته و تنها می خواهند غائله را بخوابانند و قضیه را ماست مالی کنند.

سال ها پیش، در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی، نیز زمانی که سر و صدای قتل های زنجیره ای بالاگرفت و ندای اعتراض خاتمی درآمد که جلو این قتل ها را بگیرید، تمام جرم و گناه کشتار بیش از 110 نفر را به گردن «سعید امامی» نامی انداختند و غائله را تمام کردند. یاد دارم در همان موقع نیز آقای هاشمی رفسنجانی، که خود یکی از آمران آن قتل ها بود، در خطبهء نماز جمعه فرمود: «...بس است و فتیله را پائین بکشید...» عیناً همین عبارت.

واقعاً وقیحند این آخوندهای شیعه؛ به آن اندازه که ابلیسی را که دین شان ساخته است روسفید کرده اند!

کالیفرنیا 4 /10/ 2011 برابر با 12/7/1390

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com