بازگشت به خانه

دوشنبه 7 آذر 1390 ـ  28 نوامبر 2011

 

چرا هنوز حکومت اسلامی نمایندهء ما ایرانیان است؟

محمد زمانی

توضيح: انگيزهء نوشتن این مقاله ضرورت پاسخ به مقاله ای است که در سایت حزب کمونیست کارگری در خصوص سخنرانی آقای رضا حسین بر، ریس شورای هماهنگی شبکهء سکولارهای سبز، در هامبورگ آلمان، منتشر شده و نسخه ای از آن را می توانيد در سايت رسمی «شبکهء سکولارهای سبز ايران برای آزادی و دموکراسی» نيز ملاحظه کنيد.>>>

***

  آنچه که امروز مردم ایران را تهدید می کند، نبود یک گفتمان، برنامه و هدف سیاسی مشخص در ميان اپوزیسیون حکومت اسلامی است؛ اپوزیسیونی که، پس از 33 سال برقراری حکومتی اسلامی که ناقض تمام حقوق ملت ایران بوده است، هنوز با برخی توهمات بازمانده از دوران جنگ سرد به سر برده و نتوانسته است که در ميان خود دست به ايجاد يک اتحاد و همبستگی ملی بزند. خودخواهی های فردی و حزبی، منیت ها، و حسادت ورزی های بی شماری در کارنامهء امروز اپوزیسیون خارج کشور ثبت است که حاصل آن نمی تواند نشان دهندهء معدل خوبی باشد.

به راستی اين اپوزيسيون، در شرایط کنونی و در سايهء هولناک تهدید به حملهء نظامی به ایران و بروز یک جنگ خانمان سوز، میهنمان را به کدام نا کجا باد می برد؟ من، به عنوان شخصی که از سال ها پیش روزنامه نگار و فعال سیاسی بوده، این واقعيت را با تمام وجودم لمس و احساس می کنم که نبود اصناف آزاد، احزاب و مطبوعات ، سندیکا های کارگری و معلمی و برقراری اختناق فرهنگی، جامعه را دچار فرسایش نموده و روزمره گی و نا امیدی را در جامعه تزریق کرده است. فقر اقتصادی و فرهنگی، افزايش روزافزون زندانیان سیاسی و عمومی، بالا رفتن آمار طلاق، توزیع گستردهء مواد مخدر و افزايش وسيع تعداد معتادین، آمار خوکشی، فساد، دزدی، رشوه، رانت خواری و شيوع اختلاس های میلیاردی مدیران و مسوولین نظام و نابود شدن زیربنای اقتصادی و فرهنگی کشورمان، همگی شواهد بارزی بر عمکرد ويگرانگر حاکمیت فعلی است. اما، در عين حال، همين وضعيت حکم می کند که ما و اپوزیسیون نمی توانيم در برابرش از خود رفع مسوولیت کرده و، بعنوان تماشاگرانی صرف، همه چيز را به جمهوری اسلامی نسبت دهيم.

دليل روشن است: باید پرسید چه عواملی در پدید آمدن چنین حکومتی شریک بوده اند و چرا امروز هم بهيچ روی پاسخگوی رفتار خود نیستند؟ انسداد سیاسی در اواخر حکومت دوران پهلوی، عملکرد چپ ها، حزب توده، جبههء ملی، اکثریتی ها، مجاهدین، و مذهبیون، همه و همه، دست به دست هم دادند تا این عاقبت شوم همهء تلاش ها ی مردم را بر باد دهد. براستی هم که از نقش  روشنفکران آن زمان نمی توان به سادگی گذشت. اما، صرف نظر از اين گذشتهء بررسی نشده، از اين نکته نمی توان غافل شد که امروز آنچه برای مردم ایران مهم است رسيدن به آزادی، دموکراسی و سکولاریسم است. آيا ما واقعاً از خود پرسیده ایم  که چرا هنوز جمهوری اسلامی با این همه ورشکستگی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، می تواند با برقراری سرکوب و شکنجه بر مردم حکومت می کند؟ آيا از خود پرسیده ایم که چرا منافع ایران را فدای خود خواهی های خود نموده ایم؟ آیا از خود می پرسیم که چرا دچار چنین سرنوشت شوم و تلخی شده ایم؟ و اکنون تعريف هویت ما در جامعه بین المللی چيست؟ اینها همه سوالاتی بشمار می روند که بايد ذهن تک تک ما را آزار دهند. زيرا اگر هم امروز احمدی نژاد ریس جمهور کشور ما و خامنه ای به اسم ولایت فقیه رهبری رهبر انقلاب اسلامی حادث شده در وطن ما است، هيچکس نمی تواند منکر آن شود که اين وضعيت حاصل عملکرد همه ما نيز هست. خودکامه از تسليم مردمان در برابر خودکامگی بوجود می آید و سیستم فعلی زائیدهء رفتار ما نيز  هست. جمهوری ولایت فقیه که از مریخ نیامده است! چرا همواره فقط رفتار خودمان را توجیه می کنیم و مسوولیت نمی پذیریم و پاسخگو نیستیم؟

براستی اپوزیسیون ما کجاست؟ راه حل اش چیست؟ آيا اين اپوزيسيون با مفهوم واقعی دموکراسی و سکولاریسم و الفبای دموکراسی آشنا شده است؟ اگر جواب همهء اين پرسش ها آری است، چگونه است که هنوز هم نمایندهء ما ایرانیان در مجامع بين المللی همين حکومت اسلامی است؟ چرا هویت مای اپوزيسيون هنوز مشخص نيست؟ و چرا مردم وطن مان در یک زندان بزرگ به نام حکومت اسلامی زندانی اند و ما ـ اپوزيسيون انحلال طلب آن ـ نيز آوارهء کشورهای عالميم؟

من از روزی که وارد عرصهء مطبوعات داخل کشور شدم تمام این دردها و رنج ها را در خود و در مردم خسته و نامید اطرافم احساس کردم و ديدم که چگونه همهء ما گرفتار استبدادی سياهيم و هنوز، بعد از صد سال و اندی که از دوران مشروطه می گذرد، نتوانسته ایم به دموکراسی و سکولاریسم دست یابیم. و آنگاه، با اینکه بارها طعم شکنجه و بازداشت در سلول های حکومت اسلامی را تحمل کرده بودم، بعد از انتخابات 88 و اوج گرفتن اعتراضات موسوم به «جنبش سبز» مجبور به ترک اجباری از ایران شدم .و از آن روز که وطنم را ترک کرده ام همواره از خودم می پرسم که چرا وضعيت چنين است؟ راه حل برون رفت از شرایط فعلی چیست؟ چرا نمی توانیم کثرت گرا باشیم و به تفکرات همديگر احترام بگذاریم و تخریب را جایگزین نقد نکنیم؟ چرا این همه فرهنگ تملق و چاپلوسی، منفعت طلبی، سودجویی، حسادت، و غرور کاذب در بین ما رواج دارد؟ و چرا هيچ بدنبال درمان آنها نیستیم؟ و همين پرسش ها مرا واداشتند که در خارج کشور ساکت ننشينم و از طريق کار مطبوعاتی، مصاحبه با رسانه های خارجی و فارسی زبان، و همچنین همکاری با گروه های سکولار ـ دموکرات اندکی به وظایفم جامهء عمل بپوشانم و در حد ممکن و مقدور برای خود و دیگران راه گشا باشم.

هنگامی که سير تحول انقلابی را مطالعه می کنم که در زمان وقوعش فقط يک سال داشتم، با توجه به شناختی که افراد و گروه ها از خمينی داشتند و با او همراه شدند، در روياروئی با این همه جاه طلبی و آمادگی برای همکاری با او سخت متعجب و افسوس زده می شوم. می بينم که انقلاب واقع می شود و بلافاصله روند حذف همه همراهان خمينی، یکی پس از دیگری، آغاز می شود. به نام اعضای شورای انقلاب فرهنگی ک می نگرم و می بينم اغلب شان ديگر يا سر به نيست شده و طا از چنگال دژخيمان رژيمی که خود ساخته بودند گريخته اند. آنگاه به اصلاحات می رسم می بینم که این تفکر نيز در تار و پود زنجیر استبدادی دست و پا می زند که خود عامل و سازندهء ساختارش بوده است. می بينم که بخش عمده ای از ناراضيان فعلی سازندگان نظام جهنمی کنونی اند. و اين خونخواره محصول کار اغلب همين افراد و گروه ها و احزابی است که اکنون در صفوف اپوزيسطون جا گرفته اند.  اين برداشت نتیجهء کاشت درختی مسموم کننده است که خود در رشد آن کوشيده اند و اکنون مایه سرافکندگی ما ایرانیان شده است.

می خواهم توضيح دهم که چرا اکنون ما مردم از این همه جنایت و دروغ خسته ایم و می بينيم که هنوز هم این عده دست بردار نیستند و با نقاب های جدید برای اغفال مردم برخاسته اند. می خواهم به ايشان بگويم که: خانم ها، آقایان! دست از حمایت این حکومت بردارید! آيا این همه قربانی و خشونت و کشتار کافی نیست؟ چرا به فکر نجات خود و مردم نيستيد؟ چرا برای ساختن و جایگزین کردن یک حکومت سکولار و دموکرات اقدام نمی کنيد؟ چرا هنوز به دنبال مصالحه و اصلاح این حکومت هستید؟ مگر هشت سال تجربهء اصلاح طلبان کافی نبوده است؟ مگر ندیده ایدکه دعوا بر سر غنائم بود و مردم و دموکراسی در آن جائی نداشتند؟ براستی راه حل شما در شرایط امروز چیست؟ آیا هنوز هم وقت آن نرسیده که با مردم صادق بوده و همگی خواستار رفتن این نظام باشیم؟ آيا نبايد خواستار یک قانون اساسی سکولار باشيم که در آن به همهء مذاهب و باورها و ناباوری های مردم احترام گذاشته شود؟ آيا نبايد بکوشيم که مذهب ها را از حکومت جدا ساخته و در سايهء يک حاکميت ملی و کثرت گرا همه در کنار هم با صلح و آرامش زندگی کنیم؟

خطاب اصلی من البته با سکولار ـ دموکرات ها است. بعنوان يک جوان جوانی سوخته با شما سخن می گويم:  باور کنید که مردم شما را نخواهند بخشيد. شما نبايد از مسئوليت های وجدانی، تاريخی و انسانی خود فرار کنيد. می دانم که خیلی از دوستان اعتقاد دارند که تمام «بدبختی ها» حاصل توطئه هائی است که در امریکا و انگلیس طراحی شده و به جامعهء ما تحمیل می شوند. اما اگر همين استدلال دليل بی عملی ما باشد آنگاه بايد پذيرفت که ما دچار توهمی گسترده شده ايم. آخر چرا به قدرت خودمان نمی نگریم؟ چرا نباید به خود باوری برسیم و نوع دوستی را به یک فرهنگ تبدیل کنیم؟ اگر شرف خود را زیر پا نگذاریم تک تک ما می توانیم برای کشورمان سرمایه ای باشیم. کمی بخود آئيد و فکر کنید. زمان به سرعت می گذرد و ما از آن عقب هستیم.

گاه به یادم سخنی از چرچیل در یک مصاحبه می افتم.خبرنگار می پرسد که شما چرا کشور ایرلند را استثمار نمی کنید اما به هند و خاورمیانه می روید. چرچيل پاسخ می دهد: «به دو دلیل: وجود اکثریت نادان و اقلیت خائن در اين کشورها». آيا اين تعريف شامل بسياری از ما نمی شود؟ آيا ما تريخ شکست های خود را نيافريده ايم؟ آيا ما نبوده ايم که همهء توانمندی هامان را ناديده گرفته و تن به ذلت داده ايم؟

اين توانمندی ها چيستند؟ به اعتقاد من توانمندی يک ملت را بايد در گنجينه های کارآمد فرهنگی اش جستجو کرد. بيگانه به تنها چیزی که نمی تواند غلبه کند بخش های انسان مدار و کثرت گرای فرهنگ ایران است. پس چرا در این زمینه کوشا نباشيم؟ چراجامعه ای نسازیم که چپ و راست، و مذهبی و غیر مذهبی، همگی فقط به فکر ایرانی آباد و آزاد باشد؟

امروز روز اتحاد و همبستگی است. من، بخصوص از روزی که همکاری خود را با شبکهء سکولارهای سبز آغاز کرده ام بيشتر از هميشه به این موضوع فکر کرده و در راستای اهداف شبکه برای ايجاد همبستگی کوشيده ام. گاه سخت حيرت کرده ام که چرا احزاب سراسری و قومی سکولار ـ دموکرات نتوانسته اند به یک توافق اصولی در ميان خود دست پیدا کنند. حال آنکه اکنون زمينهء اتحاد بر موازين گسترده و تکثرگرائی تکيه دارد:  یکی اینکه همه باید در انحلال حکومت فعلی و حفظ یک پارچگی ایران بکوشیم. دو ديگر اينکه بپذيريم که نظام آینده کشورمان باید نظامی سکولار و بر مبنای اعلامیهء جهانی حقوق بشر باشد. و کليد رسيدن به اين اهداف «اتحاد» نام دارد. ما همه باید به انتخاب مردم احترام بگذاریم و در توهم قدرت نباشیم و افکار و پيشنهادات خود را به رأی عموم بگذاریم. و اگر دموکراتیک فکر می کنیم اینقدر چوب لای چرخ يکديگر نکنيم. و چه تلخ است که می بينم در این دو سال اندی که «شبکهء سکولارهای سبز ايران برای آزادی و دموکراسی» به دنبال ایجاد یک آلترناتیو سکولار بوده، نسبت به آن بی مهری زیادی شده است.

در پایان می خواهم به یکی از این بی مهری ها که از جانب حرب کمونیست کارگری صورت گرفته اشاره کنم که بصورت مقاله ای در خصوص سفر آقای دکتر رضا حسين بر، رئيس شورای هماهنگی شبکه، به هامبورگ آلمان و سخنرانی ايشان به دعوت انجمن هامبورگ در سايت اين حزب منتشر شده است. نگارندهء مقاله، بدون اشاره به استقبالی که از این برنامه بعمل آمد، ما را به دایناسورهای ماقبل تاریخ تشبیه کرده و در اين زمينه با اشاره به وجود پرچم شیر و خورشید در اين جلسه به همکاری ما با آقای رضا پهلوی تأکيد کرده است. من بدون اينکه بين پرچمی که نماد حاکميت ملی و تاريخی ايران است با هر کس و هر چيز ديگر رابطه ای ببينم می خواهم علت نفرت اعضاء اين حزب را از نماد ملی کشورمان دريابم؛ نمادی که هزاره ها با ما بوده است.

براستی اين دوستان با حذف پرچم ملی ما (که فقط بخواست و دستور خمينی دگرگون شد و خوشبختانه از اين طريق از آلوده شدن به حکومت او نجات يافت) می خواهند چه پرچمی را تعیین کنند که نماد ایران و نه کشور دیگری باشد؟

دوستان، اين همه خشم ونفرت را از کجا آورده ايد؟ با اينگونه انکار و نفی خشم زده به چه دست خواهيد يافت؟ صرفنظر از جنبهء تخريبی و انهدامی انقلابی که اشاره به آن را در مجمع ما نيافته اطد، کدام جنبهء اثباتی را برای نجات کشورمان پيش می نهيد؟  چرا فکر نمی کنيد که شما و ما و رضا پهلوی و سرکردگان انقلابی حزب شما، همه، سرمایه های ایران هستيم و همه بايد در شکوفایی آن بکوشیم؟

شما دعوت مرا برای شرکت در اين جلسهء گفت و شنود نپذيرفتيد و به محفل ما نيامديد. اين حق شما است. اما گمان می کنم که می توانستيد به جای خورده گرفتن از وجود پرچم شير و خورشيد کمی منصف باشید و ادبیات سیاسی معقول را جانشين توهين و تحقير خشم زده کنيد. باور کنيد که همین ادبیات خشمزده و تفرقه افکن شماست که موجب شده در انزوا قرار گيريد و نتوانيد راه گشا باشيد.

باور کنيد که اگر از برنامهء ما استقبال شد به این دلیل بود که ما، در شبکهء سکولارهای سبز ايران، فرا حزبی فکر می کنیم و ایران را متعلق به همه ایرانیان می دانیم. ما فقط بر محور تشکيلات خودمان نمی تنيم و انزوا پيشه نمی کنيم؛ بلکه می گوئیم بیائید با هم و در کنار هم ایران را آزاد کنیم. برای ما ایران از همهء ما مهمتر است و افتخارمان این است که، همرنگ جنبش آزادی خواه و سکولار جوانان کشورمان، سبز و بالنده شده ايم، بی آنکه اين جنبش را از آن گروهی خاص بدانیم.

امید من و ما آن است که همهء ما، دست در دست هم، برای رسيدن به ایرانی آباد و آزاد و بی تبعيض تلاش کنیم. اين راه را بايد با قدم های دوستانه طی کرد. با خشم و نفرت تنها به ويرانی و خونی می رسيم که حکومت کنونی نماد آشکار آن است.

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com