بازگشت به خانه

دوشنبه 19 دی 1390 ـ  9 ژانويه 2011

پيوند به    بخش اول     بخش دوم    بخش سوم    بخش چهارم   بخش پنجم

چه باید کرد؟

مهران سیرانی

بخش سوم: سه طرح مهم

از دههء 70 میلادی تا این لحظه جهان غرب سه طرح و نظریه مهم در مورد کشورهای خاورمیانه و آفریقایی ابداع و اجرا کرده است. هر یک از این طرح ها و نظریات بنوعی این بخش از جهان منجمله ایران ما را مورد تاثیر قرار داده است و این روند همچنان ادامه دارد. این طرحها و نظریات به اختصار عبارتند از: 

 

الف: تجربه تاریخی‌ اول: قیام سال 57 و طرح کمربند سبز: (زبیگنیو برژینسکی):     

در این طرح جهان غرب با توسّل به شیوه های گوناگون باعث رشد و تقویت جنبشهای اسلامی در کشورهای مختلف خاورمیانه منجمله ایران شد. هدف اصلی‌ این طرح جلوگیری و ممانعت از رشد مارکسیسم و نفوذ اتحاد جماهیر شوروی در منطقه بود. بقدرت رسیدن رژیم اسلامی در سال ۱۳۵۷ در ایران یکی‌ از تبعات همین طرح کمربند سبز بود. اما چرا شاه ایران نتوانست از تاج و تخت خود محافظت کند و یا چرا قشر روشنفکران ایرانی‌ نتوانستند از این موقعیت تاریخی‌ استفاده کرده و خود قدرت را بدست بگیرند؟ یکی‌ از دلایل مهم آن این است که شاه و قشر روشنفکران ایرانی‌ ارزیابی دقیقی‌ از تمامی‌ قدرت و طرحهای کلیه بازیگران تاثیر گذار در روند تغییر و تحولات ایران نداشتند. شاه و تئوریسین‌های وی شاید از میزان قدرت و نفوذ قشر روحانیون با خبر بودند، اما بجرات می‌توان گفت که از اجرای طرح کمربند سبز بی‌ اطلاع بودند. از طرف دیگر قشر روشنفکران قدرت و توان حکومت شاه( ساواک، پلیس، ارتش) و از طرف دیگر قدرت خود و ملت ایران را ارزیابی کرده بود. مشکلی‌ که قشر روشنفکران ایرانی‌ را در آن‌زمان غافلگیر کرد این بود که این قشر ارزیابی دقیقی‌ از میزان توان، نیرو و طرحهای احتمالی‌ دیگر بازیگران صحنه ایران نداشت. این قشر هم کوچکترین اطلاعاتی‌ در مورد اجرای طرح کمربند سبز نداشت، بهمین خاطر قدرت روحانیون را خیلی‌ کمتر از آن چه که باید ارزیابی نمود و در نهایت نه تنها نتوانست از آن موقعیت تاریخی‌ استفاده کند. اگر این قشر کوچکترین اطلاعی در مورد طرح کمربند سبز داشت، بخوبی می‌دانست که در آینده چه بلایی بر سر کشور و ملت ایران خواهد آمد و اینچنین در سال ۵۷-۵۸غافلگیر نمی‌شد. این توضیح مختصر نشان میدهد که برندگان اصلی‌ طرح کمربند سبز، خمینی و قدرت‌های خارجی‌ بودند و قشر روشنفکران ایرانی‌ و همچنین شاه بخاطر عدم ارزیابی دقیق از شرایط موجود بازندگان اصلی‌ این طرح شدند.       

 

ب: تجربه تاریخی‌ دوم: نظریه برخورد تمدن ها: (برنارد لویس  -ساموئل هانتینگتون)   

برنارد لویس فرانسوی اولین فردی می‌باشد که در سال 1990 از این ترم استفاده می‌کند. لویس در مقاله خود تحت عنوان "ریشه‌های خشم مسلمانان" (The Roots of Muslim Rage) تنش بین دو تمدن غرب و تمدن مسلمانان را پیش بینی‌ و بررسی‌ می‌کند. ساموئل هانتینگتون دومین فردی است که این ترم را ابتدا در یک مقاله در سال 1993 و سپس بصورت تفصیلی در سال 1996 در کتاب معروف خود تحت عنوان" برخورد تمدنها" (The Clash of Civilizations And The Remaking of World Order) مورد بررسی‌ و تجزیه تحلیل قرار میدهد.

طبق این نظریه، هانتینگتون پیش بینی‌ می‌کند که تنش آینده جامعه بشری، تنش بین تمدنها می‌باشد. وی تمدن را مجموعه ایی متشکل از عوامل عینی مانند زبان، تاریخ، مذهب،آداب و رسوم و عامل ذهنی‌ "هویت خود ساخته" (Self-Identification) تعریف می‌کند و عقیده دارد که اگر چه که مذهب یکی‌ از عوامل تشکیل دهنده تمدن می‌باشد و مرزهای جغرافیایی کشورهای مختلف را از هم مجزا کرده اند، اما جهان بشری را می‌توان به سه تمدن ارتدوکس، هندو و تمدن اسلامی تقسیم کرد. هانتینگتون ادعا می‌کند که مذهب و هویت مذهبی‌ روزبروز نقش پر رنگتری را در مسائل سیاسی جهان ایفا خواهند کرد و نتیجتاً تضاد و تنش بین مذاهب افزایش پیدا خواهد کرد. وی علت اصلی‌ پیدایش و افزایش تضاد بین مذاهب را در افزایش میزان ارتباطات و تاثیرات متقابل بخشهائ مختلف جهان ارزیابی می‌کند. از دید وی گروههای مذهبی‌- سیاسی با استفاده از انقلاب تکنولوژیک و رشد صنعت ارتباطات اطلاعات خود را فراتر از مرزهای جغرافیایی خود به دیگر نقاط جهان ارسال خواهند کرد و همین نکته باعث ضعیف شدن هویت‌های سنتی‌ و منطقه ایی از یک طرف و از طرف دیگر باعث افزایش قدرت یک هویت فرا ملیتی یعنی‌ "هویت مذهبی‌" میگردد. در نتیجه افراد خارج از تعلقات و وابستگی‌‌های ملیتی، طبقاتی و حتی خانوادگی فکر و عمل کرده و خود را در ظرف مناسبتر و گسترده تری تحت عنوان هویت مذهبی‌ شناسایی و تعریف میکنند. بطور خلاصه می‌توان گفت که هانتینگتون رشد اسلام گرایان افراطی و خطرات ناشی‌ از آن را در این کتاب پیش بینی‌ می‌کند.

در این مورد بازیگر سوم (جهان غرب) نظریه برخورد تمدن ها را ابداع کرد. حال ببینیم عکس العمل دو بازیگر دیگر یعنی‌ رژیم اسلامی و روشنفکران ایرانی‌ در این مورد چه بوده است و کدامیک توانسته اند بخوبی در مقابل این نظریه عمل کنند و در نهایت برندگان و بازندگان این نظریه چه کسانی‌ بوده اند.

جهت درک عمیقتر این مطلب بهتر است شرایط رژیم اسلامی را در سالهائ انتشار این نظریه یعنی‌ اواسط دهه 1990 ارزیابی کنیم. در سال های 1995 و 1996 دولت آمریکا بخاطر فعالیت های هسته‌ای و حمایت رژیم اسلامی از تروریسم جهانی‌ یک سری تحریم های اقتصادی را علیه ایران اعمال می‌کند. در سال 1997 دادگاه میکونوس در برلین رهبران وقت رژیم اسلامی یعنی‌ خامنه‌ای، رفسنجانی‌، ولایتی و فلاحیان را بعنوان عاملین ترور رهبران حزب دمکرات متهم می‌کند. نتیجتاً تمامی‌ سفرای اتحادیه اروپا در یک اقدام هماهنگ و سراسری سفارت خانه‌های خود در تهران را تعطیل میکنند. مجموعه این اقدامات رژیم اسلامی را در عرصه جهانی‌ بشدت منزوی می‌کند. از طرف دیگر رژیم اسلامی حمله‌های گوناگون پانزده کشور عضو ناتو به یوگسلاوی در سال 1995 را دیده است. نظریه پردازان پشت صحنه رژیم اسلامی بخوبی از این نظریه و عواقب احتمالی‌ ناشی‌ از آن آگاه هستند. بهمین خاطر رژیم اسلامی جهت پیشگیری از خطرات احتمالی‌ این طرح، اقدامات تاکتیکی مناسب را اتخاذ می‌کند.    

در یک چنین شرایطی در سال 1997 و دقیقا یکسال پس از چاپ کتاب برخورد تمدن‌های ساموئل هانتینگتون، محمد خاتمی با طرح اصلاحات، قانون مداری و حکومت قانون رئیس جمهور میشود. خاتمی در مقابل کتاب هانتینگتون نظریه گفتگوی تمدنها را مطرح می‌کند و با این شیوه رژیم اسلامی را از انزوا و بًن بست واقعی‌ نجات میدهد. ظرف مدت کوتاهی ارتباط تهران و اتحادیه اروپا بهبود پیدا می‌کند و تمامی‌ سفرای اتحادیه اروپا پس از شش ماه به ایران باز میگردند. بیشترین تعداد رهبران و مسئولین عالیرتبه اتحادیه اروپا برای اولین بار در این زمان به تهران سفر میکنند و طی‌ این سفرها بیشترین تعداد قرار داد‌های اقتصادی با رژیم اسلامی منعقد میگردد و متعاقباً سازمان ملل متحد سال 2001 را سال گفتگوی تمدن ها نامگذاری می‌کند. این توضیح مختصر نشان میدهد که در عکس‌العمل نسبت به نظریه برخورد تمدنها، رژیم اسلامی  با چه تبحر و زیرکی عمل کرده است و توانسته است خود را با خطرات احتمالی‌ ناشی‌ از نظریه برخورد تمدنها وفق دهد. نظریه برخورد تمدن‌های هانتینگتون نه تنها خدشه ایی به حاکمیت رژیم اسلامی وارد نکرد، بلکه با نظریه گفتگوی تمدن‌های خاتمی کاملا بلوکه شد و از طریق بستن قرار داد‌های اقتصادی جدید، هم روح تازه ایی به کالبد نیمه جان رژیم اسلامی دمیده شد و هم اتحادیه اروپا به سود‌های هنگفتی دست یافت.

در جهت عکس، بخش عظیمی‌ از روشنفکران ایرانی‌ و متعاقباً بدنبال آنها مردم ایران، بعلت عدم ارزیابی و آگاهی‌ دقیق از این مقطع تاریخی‌، نتنها نتوانستند از این شرایط حساس استفاده کنند، بلکه با شرکت عظیم بیش از 40 میلیون نفر در این انتخابات به بهترین نحوی در جهت خواسته‌های رژیم اسلامی حرکت کردند. اگر صادقانه این مورد را ارزیابی کنیم می بینیم که ما بعنوان قشر روشنفکران ایرانی‌ در این مورد هم ضعیف عمل کردیم و نتوانستیم از این طرح در جهت رسیدن به اهداف خودمان استفاده کنیم؛ و مجددا رژیم اسلامی و جهان غرب برندگان اصلی‌ این طرح شدند. 

 

پ: تجربه تاریخی‌ سوم: طرح خاورمیانه بزرگ

 طرح خاورمیانه بزرگ را در مقاله قبلی‌ ام، تحت عنوان "هشدار: کوتاهی و سهل انگاری خودمان ..."، توضیح داده ام. اما بخاطر اهمیت موضوع و ارتباط تنگا تنگ این طرح با جنبش سبز و خطرات ناشی‌ از احتمال اجرای این طرح برای آینده ایران، مجددا آنرا بصورت مختصر توضیح می‌دهم.

 طرح خاورمیانه بزرگ برای اولین بار در سال 2002 به ابتکار کالین پاول وزیر امور خارجه وقت آمریکا مطرح شد. هدف اصلی‌ این طرح این بود که کشورهای عربی‌ و شمال آفریقا در مقابل دریافت امتیازاتی از قبیل عضویت در سازمان تجارت جهانی‌ و گسترش روابط اقتصادی دو  جانبه با آمریکا و اتحادیه اروپا، حاضر به پذیرش یکسری اصلاحات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی‌ در جوامع خود شوند.

این طرح بدلایل گوناگونی از قبیل شک و تردید و اینکه این طرح ادامه هژمونی آمریکا در منطقه می‌باشد، مورد حمایت کشورهای عربی‌ و کشورهای اروپای قرار نگرفت. حمله آمریکا و متحدینش به عراق در سال 2003، این شک و بد گمانی را در بین کشورهای عربی‌ و برخی‌ از کشورهای اروپایی که با حمله به عراق موافق نبودند، بمیزان زیادی افزایش داد. این طرح بحث‌های دامنه دار بسیاری را چه بصورت جداگانه و چه بصورت مشترک بین سران کشورهای عربی‌ و شمال آفریقا و سران هشت کشور صنعتی جهان بدنبال داشت.

در نهایت در سال 2004 این طرح با مقداری تغییر و تعدیل با نام جدید «طرح خاورمیانه گسترده» در جلسهء سران هشت کشور صنعتی جهان مطرح و به تصویب رسید و متعاقباً کشورهای خاورمیانه هم موافقت خود با طرح مورد نظر را اعلام کردند. بطور کلی‌ مبنای این طرح بر دو پایه

1- استقرار و توسعه دموکراسی‌ و

2- اصلاحات اقتصادی در کشور‌های خاورمیانه

پایه گذاری شده است. اضافه بر دو نکته فوق، آمریکا و متحدینش با اجرای این طرح قصد داشتند که:

1- انعکاس منفی‌ افکار عمومی جهان مخصوصا جهان عرب را نسبت به حمله به عراق کاهش دهند.

2- با اجرای یکسری اصلاحات اقتصادی و سیاسی مانع از رشد و بقدرت رسیدن اسلام گرایان افراطی مانند القاعده در منطقه شوند.

3- با ایجاد تغییر و تحولاتی در سیستم‌های سیاسی منطقه بتوانند جریانات افراطی اسلامی مانند جهاد، حماس و حزب‌ا‌لله را کنترل کرده و در نهایت تنش بین اعراب و اسرائیل را به میزان زیادی کاهش دهند. و در کل بتوانند نوع حکومت کشورهای خاورمیانه را به چیزی شبیه حکومت ترکیه تبدیل کرده و اسلام مدل القاعده را به یک اسلام معتدل یا رحمانی تبدیل کنند.

در همین رابطه، هنری کیسینجر وزیر امور خارجه سابق آمریکا چند روز پیش طی‌ مصاحبه ایی با خبرگزاری سی‌ ان ان اعلام کرد که کشورهای خاورمیانه بدلایل مختلفی‌ نمی توانند مانند جهان غرب بسرعت و در شرایط فعلی‌ به دموکراسی دست یابند اما با این تغییر و تحولات تدریجی‌ بالاخره به این سطح از دموکراسی‌ و آزادی که جهان غرب از آن بهره مند می‌باشد، خواهند رسید. با توجه به توضیحات فوق در میابیم که «بهار عربی«،‌ یا بقول سران رژیم اسلامی "بیداری مسلمین"، پس لرزه‌های طرح خاورمیانه بزرگ می باشد.

 

برخی‌ از دست آورد‌های طرح خاورمیانه بزرگ تا این لحظه به این صورت بوده اند:

افغانستان: در افغانستان مذاکرات مخفی‌ و نیمه علنی دولت کرزای و طالبان از سال ها پیش شروع شده است. آخرین خبر رسیده حاکی‌ از این است که ملا عمر از لیست تروریستی آمریکا حذف شده است. اگر این موضوع صحت داشته باشد، ما در آینده نزدیک شاهد ائتلاف رسمی‌ طالبان و کرزای خواهیم بود و این نکته بدلایل مختلفی‌ افزایش تنش در این کشور را بدنبال خواهد داشت.    

عراق: ترکیب جمهوری اسلامی با مدل هچلهف «فدرالیسم قومی – مذهبی»‌ سیستم سیاسی بسیار لرزان و شکننده ای را برای این کشور بوجود آورده است؛ سیستم سیاسی که با وجود کمک ده ها هزار نیروی ارتش خارجی‌ قادر به برقراری آرامش حتی در پایتخت خود نبوده و نیست. درگیری اخیر مالکی و هاشمی‌، متعاقباً پناهنده شدن هاشمی‌ به بخش خودگردان کردستان و سر پیچی‌ طالبانی و بارزانی از فرمان مالکی مبنی بر محاکمه هاشمی‌ در بغداد بخوبی نشان میدهند که مدل حکومتی فدرالیسم قومی - مذهبی‌ بهیچوجه نمی‌تواند برآورد کننده آزادی، دموکراسی‌ و رفاه عمومی برای اکثریت ملت عراق باشد. با توجه به نکات فوق، به احتمال زیاد در آینده نزدیک ما یا شاهد بروز یک جنگ داخلی‌ تمام عیار و یا در بهترین حالت تضعیف دولت مرکزی عراق و هرج و مرج در این کشور خواهیم بود. 

لیبی‌: پس از چند ماه نبرد مسلحانه با پشتیبانی‌ نیروی هوایی ناتو، بالاخره رژیم قذافی سرنگون شد و اسلام گرایان در این کشور بقدرت رسیدند.

مصر: با بالا گرفتن موج اعتراضی مردم حسنی مبارک از قدرت برکنار شده و بهمراه پسرانش به اتهام کشتار شهروندان و سؤ استفاده‌های مالی مراحل دادگاهی خود را طی‌ میکنند. هیأتی متشکل از فرماندهان ارتش و برخی‌ از سران عالیرتبه دولت کنترل کشور را در دست دارند. تحریک‌های حزب اخوان المسلمین که اینک به حزب آزادی و عدالت تغییر نام داده است، باعث برگزاری انتخابات پیش از موعد مقرر شده است. تا این لحظه در این کشور دو مرحله انتخابات برگزار شده است  و طبق گزارشات رسیده حزب آزادی و عدالت (اخوان المسلمین ) با بیشترین تعداد رأی در جایگاه اول و سلفی‌ها در جایگاه دوم قرار دارند. بر مبنای این مؤلفهٔ ها می‌توان گفت که در آینده نزدیک سیستم سیاسی کشور مصر تحت نفوذ اسلام گرایان قرار خواهد گرفت.

کشورهای دیگر خاورمیانه مانند اردن و مراکش انجام اصلاحات و رفرمها در سیستم‌های سیاسی خود را از سال 2004 آغاز کرده اند و تا اندازه ای خود را با مفاد طرح خاورمیانه بزرگ سازگار و همساز کرده اند، بهمین خاطر تا این لحظه به مشکل آنچنانی‌ برخورد نکرده اند.

از دیگر کشورهای خاورمیانه که بنوعی درگیر این طرح بوده اند، تونس می‌باشد. تونس یکی‌ از اولین کشورهای خاورمیانه بود که با جنبش‌های وسیع مردمی روبرو شد. این کشور در مقایسه با کشورهایی نظیر لیبی‌ و مصر تا این لحظه توانسته است از این طرح به نحو بهتری استفاده کند. در تاریخ 13 دسامبر 2011، مجلس موسسان تونس با اکثریت آرا رهبر حزب "کنفرانس جمهوریخواه" (یکی‌ از احزاب چپ گرا و ناسیونالیست)، یعنی‌ المنصف المرزوقی، را بعنوان رئیس جمهور انتخاب کرد. اگر چه که در علوم سیاسی با وجود یک فرد بعنوان رئیس جمهور، نمی‌توان حوادث آینده یک کشور را بصورت قطعی پیش بینی‌ کرد، اما حمایت اکثریت مجلس موسسان و انتخاب این فرد می تواند برای ما این خوش بینی‌ را داشته باشد که حداقل تا این لحظه (تاکید می‌کنم تا این لحظه) اسلام گرایان در این کشور بقدرت نرسیده اند.

در یمن عبداله صالح رئیس جمهور سابق از قدرت برکنار شده است و هیات موتلفه ایی از احزاب گوناگون قدرت را بدست گرفته اند و طبق آخرین خبرها در فلسطین سازمان الفتح و حماس طی‌ مذاکراتی (در تاریخ 14 دسامبر 2011) به توافقاتی در زمینه همکاری‌های مشترک بیشتری دست یافته اند.

کشور دیگر سوریه می‌باشد که تا این لحظه در مقابل اجرای این طرح ایستادگی کرده است و به وحشیانه ‌ترین شکل ممکن اعتراضات مردمی را سرکوب می‌کند. تلاش جهان غرب و اتحادیه کشورهای عرب در حل مشکل این کشور تا این لحظه ناکام بوده است. اخیرا اتحادیه کشورهای عرب ناظرینی را جهت نظارت و کنترل اوضاع به سه منطقه بحرانی در سوریه فرستاده است. از طرف دیگر مخالفین رژیم بشر اسد جبهه‌ٔ متحد خود را در ترکیه تشکیل داده و به فعالیت علیه این رژیم مشغول شده اند.

با توجه به توضیحات فوق، به سؤالات مختلفی‌ روبرو می‌شویم. آیا اصلا این طرح شامل حال ایران ما می شود؟ آیا تلاشی در جهت پیاده کردن این طرح در ایران انجام گرفته است و آیا کلا خطری از جانب این طرح ما را در آینده تهدید می‌کند یا خیر؟ به نظر من بخشی از پاسخ سوالات فوق در بطن جنبش سبز سال 1388 و حرکت های مشترک اخیر بخشی از نیروهای به اصطلاح اپوزیسیون نهفته شده است...

 

ادامه دارد

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com