بازگشت به خانه

جمعه 7بهمن 1390 ـ  27 ژانويه 2011

 

فیلمی مصلحت اندیش و آلوده به قدرت

یادداشتی بر"جدائی نادر از سیمین"

پرتو نوری علا

جایزه بهترین فیلم خارجی گلدن گلوب امسال به فیلم سراسر حادثه و خوش ساختِ "جدائی نادر از سیمین" به کارگردانی اصغر فرهادی، از ایران، تعلق گرفت. وقتی فرهادی را، تندیس به دست، در کنار هنرپیشه اول مرد فیلم، پیمان معادی، بر روی صحنه دیدم، صادقانه آرزو کردم کاش، فیلمی از ایران انتخاب شده بود که می توانستم به حضورش در عرصه جهانی، افتخار کنم. اما این فیلم به دلایلی که خواهم گفت، برای من افتخار آفرین نبود.

اصغر فرهادی در اکثر مصاحبه های مطبوعاتی یا رادیو/ تلویزیونی خود، تأکید کرده که در ساختن فیلم هایش از حمایت دولتی برخوردار است، بنابراین باید خط قرمزها را رعایت کند تا فیلمش توقیف نشود و فیلم سیاسی هم نمی سازد.

از نظر من، سینماگر، مثل هر هنرمندی، در انتخاب سوژه اش آزاد و مختار است. و در صورتی در کارش موفق خواهد شد که با دانش و آگاهی نسبت به آن سوژه، و پرداختن در همان حوزه، کار هنری را پیش ببرد. در غیر این صورت، هرگونه مصلحت اندیشی و مماشات با قدرت حاکم، می تواند اثر آفریده شده را به کاری مخدوش مبدل کرده و سوژه

انتخابی، در زیر خروارها حادثه و اکشن، گم شود.

اصغر فرهادی بر اساس سه تا از مطالبات زنان ایرانی، یعنی داشتن حق طلاق، حق خروج از کشور و حق حضانت فرزند، فیلمنامه "جدائی نادر از سیمین" را، نوشته است. اما به جای پرداختن به این مطالبات، از آنها مثل چسب و سریشُم برای سر هم کردن داستان فیلم استفاده می کند.

می دانیم که به علت نفوذ قوانین شیعی در قانون اساسی هر دو رژیم گذشته و فعلی، طلاق و خروج از کشور و سرپرستی فرزند، جزو حقوق مرد است و دست زن، به جائی بند نیست. پس دست مایه اصلی این فیلم، مطالباتی است که سی و سه سال است زنان و مردان فعالِ برابری خواه، برای به دست آوردنش تلاش کرده و هزینه پرداخته اند. مطالباتی که تنها بخاطر اعلام کردنشان، در هشتم مارچ ۱٣٨۴، در پارک دانشجو، بانوی هنرمند جنبش زنان ایران، سیمین بهبهانی، به دست جمعی از اوباش و ارازل رژیم، مضروب شد و در تجمع سال ٨۵، در میدان هفت تیر، عده ای زخمی و تنی چند دستگیر و زندانی بر جای گذاشت. مطالباتی که زن دارا و نادار، تحصیل کرده و بی سواد، مذهبی و لائیک، همه را در بر می گیرد و فعالیت برای کسب آنها، در رژیم مذهبی ایران، مترادف با فعالیت علیه امنیت کشور خوانده شده، و به عنوان موضوعی سیاسی، جرم تلقی می شود.

 

بنابراین، گرچه اصغر فرهادی عملاً موضوعی سیاسی را دست مایه کارش ساخته، اما بقول خودش برای گرفتن حمایت مالی و عبور از خط قرمزهای رژیم اسلامی، در این فیلم به همه چیز می پردازد تا به همان مطالبات زنان نپردازد. اما گریز او از پرداختن به موضوعی که نه فقط خواست زنان، که جزو حقوق بشری است، فیلم را به اثری مصلحت اندیش و مخدوش بدل کرده و در غایت سئوالات متعددی را بی پاسخ می گذارد.

آیا زمانی که نادر همراه سیمین، برای آینده بهتر دخترشان، از یک کشور خارجی تقاضای ویزا می کرد، به فکر نگهداری پدر پیر و بیمارش نبود؟ آیا حضور سیمین در خانه و زندگی فقط در حد خدمتکار بود که با ترک کردن منزل، بتواند جایش را بگیرد؟ چگونه در کشوری که زن و مردش حتی در اتوبوس باید جدا از هم بنشینند، خانواده ای برای نگهداری مردی بیمار، زن جوانی را استخدام می کند؟ چرا از کمک شوهر همین زن که بیکار هم هست، استفاده نمی شود؟ (البته اگر کارگردان از همان ابتدای فیلم برای نگهداری از پدر، مردی را استخدام می کرد، فیلم به پایان می رسید و تماشاچی از دیدن صحنه های مهیج کله پا شدن کلفت از پله، ادعای دروغ زن برای سقط جنین، سر رسیدن پلیس، کشف حقیقت از طریق نقاشی کودک، برخوردها در بیمارستان، به زندان افتادن نادر و دیدن او با دست بند در راهروهای دادگاه، گریه و زاری و خودزنی شوهر کلفت، فقر و درد، دروغگوئی و به عکس، حقیقت گوئی به معجزه قرآن، و سرانجام صحنه سوپر دراماتیک تصمیم گرفتن دختر برای زندگی با پدر یا مادر، محروم می ماند).

چرا سیمین برای ترک خانه، بی توجه به اندوه دخترش و پدر شوهری که سیمین سیمین کنان، دست او را در دست گرفته، چنین با قساوت عمل می کند؟ چرا سیمین در برابر قاضی که برای صدور طلاق، دلایل محکمه پسندی مثل کتک زدن، خرجی ندادن و معتاد بودن نادر پیدا نکرده و به همین دلیل خواسته سیمین (رفتن به خارج) را "مشکلی ناچیز" می خواند، سکوت می کند؟ اگر فرض کنیم سکوت سیمین بخاطر ترس از قاضی است، چرا وقتی فرزندش، - دختری که قرار است در آینده حق برابری جنسیتی خود را بشناسد و در صیانت آن کوشا باشد - مقابلش می ایستد و مادر را متهم و مسبب تمام حوادث ناهنجار، منجمله زندانی شدن پدر می خواند، باز هم چیزی نمی گوید؟ آیا سیمین از دخترش هم می ترسد؟ یا ترس اصغر فرهادی از رژیم اسلامی موجب شده یکی از مهمترین لحظه های پرداختن به شخصیت سیمین یا در واقع زنی که از حقوق برابر محروم است، از دست برود؟

در پایان فیلم، سیمین طلاق گرفته است؛ بی آن که در میان انبوه حوادث فوق، حتی اشارتی کمرنگ به چگونگی ی جریان طلاق گرفتن سیمین شده باشد. جریانی که در ایران، یکی داستانی است پر آب چشم.

اصغر فرهادی بجای پرداختن به مشکل زنان ایرانی (حالا که مطرحشان کرده)، ده ها ماجرای فرعی سرگرم کننده در فیلم بوجود می آورد و از یکسو بر همان باور غلط جامعه پدرسالار که زنان، ناقص العقل و بلهوس اند مُهر تأیید می زند، و از سوی دیگر سیمین مرفه، - که بخاطر هوس اش برای ترک ایران، آتش به جان خانه و خانواده و فرزند خود انداخته است- را در کنار مرضیه فقیر – که با وجود بارداری و داشتن دختری کوچک، بخاطر بیکاری شوهر و لاعلاجی، نگهداری از مرد بیمار را پذیرفته- قرار می دهد، تا با ایجاد تأثر در تماشاچی نسبت به مرضیه و مرضیه ها، مطالبات بر حق سیمین و سیمین ها، را ناچیز و بی ارزش جلوه داده و بر تبعیض میان زن و مرد در ایران، سرپوش بگذارد. فرهادی از معادله قدیمی انسان فقیر، خوب است و انسان غنی بد، استفاده می برد، تا همصدای رژیم اسلامی، دست به تخطئه حقوق انسانی نیمی از مردم ایران، یعنی زنان، بزند.

جالب توجه است که از نظر بازی و بازیگری نیز میان لیلا حاتمی (سیمین) و سارا بیات (مرضیه) تفاوتی آشکار دیده می شود؛ چرا که فرهادی برای عبور از خط قرمزها، به خلاف واکنش ها و دیالوگ هائی که برای مرضیه تدارک دیده، برای سیمین گفت و سخن و واکنشی در نظر نگرفته و در نتیجه سیمین، موجودی فاقد حس و عاطفه به چشم می آید.

یعنی چون مرضیه زن حرمان دیده و فقیری است، سارا بیات این امکان را داشته که در کنار قدرت بازیگری، کارکتری حس شدنی را بر صحنه سینما بیآفریند، حال آن که لیلا حاتمی که از هنرپیشگان خوب ایرانی است، بخاطر اجبار سیمین در سکوت کردن، حرف نزدن و فقط نگاه کردن، کاراکتری تک بعدی و فاقد روح انسانی را عرضه می کند. سیمین در برابر مرضیه که می تواند خشمگین شود، فریاد بزند، گریه کند، مظلوم شود، سماجت کند، دروغ بگوید و در برابر قرآن، ناگهان حقیقت گو شود، فاقد هرگونه حس و عاطفه و کلامی است. زنی که نه تنها در برابر قاضی رژیم اسلامی از حقوق خود دفاع نمی کند، نه تنها در برابر دخترش که او را مسبب همه بدبختی هایشان خوانده، سکوت می کند، که در خلوت و تنهائی اش نیز، ذره ای از اندوه زنی که می داند در سرزمینی زندگی می کند که از حقوق برابر برخوردار نیست، یا مادری که از فرزندش دور مانده، در او دیده نمی شود.

طبیعی است اگر هرگونه عاطفه و تأثری از طرف سیمین، در این فیلم به نمایش درمی آمد، از او زنی محروم از حقوق انسانی و مادری مهربان می ساخت و امکان همدردی تماشاچی با او و مطالبات انسانی اش را ایجاد می کرد و این، با نگاه ضد زن رژیم اسلامی و هدفِ مصلحت اندیش و آلوده به قدرت آقای فرهادی منافات داشت.

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=43156

 

محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:

 

بازگشت به خانه