بازگشت به خانه

چهارشنبه 24 اسفند 1390 ـ  14 مارس 2011

 

پرسش کسروی

رامین جهانبگلو

بحث در مورد احمد کسروی و آثارش همواره در میان روشنفکران ایران به برانگیختن تعصبات تند و هیجان زده موافقین و مخالفین افکارش انجامیده است.

در این میان شایعه ها و بد فهمی هایی که در بیش از نیم قرن گذشته در مورد کسروی در میان تحصیل کردگان ایران رواج پیدا کرده، سبب ستایش ها و انتقادهای تو خالی شده که بر پایه بررسی دقیق و جامع آثار او نیست.

از سوی دیگر، کشته شدن کسروی در 20 اسفند 1324 به دست عناصری از گروه فدائیان اسلام موجب شد که شخصیت اجتماعی او از مقام روشنفکری نقاد و اندیشمندی پرسشگر به مقام نویسنده ای ضد دین تقلیل یابد.

حال آنکه امروزه هرگونه بررسی نوشته های کسروی در باره دین، ادبیات، فرهنگ و جامعه، جدا از هر نوع داوری در مورد عقاید و افکار او، بحث در مورد وظیفهء روشنفکر و مقام سنجش گر او در دوران بحرانی جامعه را به همراه دارد.

به عبارت دیگر، اگر کسروی را پرسش گر بنیادهای فکری و فرهنگی جامعه ایران بدانیم، بنابراین بدیهی است که پرسش های اساسی و بی پروای او بخش مهمی از فرآیند روشنفکری در ایران را تشکیل می دهد.

اگر روح کسروی بر جامعهء امروز ایران سایه افکنده، به دلیل دشمنی او با روحانیت شیعه نیست، بلکه به علت پرسش او از سنت های ایرانی و نبود اخلاق آزاد اندیشی است که حیات روشنفکری جامعه ایران را به خطر انداخته است.

آنچه که احمد کسروی را در آیندهء ایران در یادها و خاطره ها زنده نگه داشت، بیش از پژوهش های موفق و مقام علمی او، صداقت روشنفکری و آزادی اوست. اخلاق آزاداندیشی کسروی را می توان در جرأت و بی باکی روشنگرانهء او در بیان دیدگاه ها و باورهایش دید.

برای آگاهی بیشتر با اخلاق روشنفکری کسروی باید نگاهی به اصول خردورزی او به عنوان «روشنفکر اجتماعی» داشت که او را از چمبرهء روزمرگی و جزم های مرامی دور می کرد. کسروی اخلاق را مختص به حوزهء فکر و اندیشه نمی دانست و آن را با حیطهء عمل و زندگی اجتماعی خود در ارتباطی نزدیک قرار می داد.

این رابطهء متقابل میان اخلاق مدنی و اخلاق فکری را در برخورد مستقیم و بدون تعارف کسروی با چاپلوسی و دروغ گویی در زمینهء فعالیت های ذهنی و کاری و تحقیقات ادبی و تاریخی می توان بررسی کرد.

کسروی در مقاله ای تحت عنوان "در پیرامون مشروطه" (1316) می نویسد: "روزی گفتگو از چاپلوسی ها و گزاف گویی ها و دروغ نویسی های یک تاریخ نگار زمان قاجار می داشتم، شنوندگان همگی چنین پاسخ دادند: بیچاره مجبور بوده. اگر آنها را نمی نوشت از دربار بیرون اش می کردند." دیدم اینان همگی بر آنند که در راه روزی طلبیدن به هر پستی و زشتی توان برخاست و آنگاه چاپلوسی از یک توانا و دروغ نویسی در تاریخ را چنان گناه بزرگی نمی شمارند. بلکه خود ایشان هر کدام به این پستی ها آلوده اند، بلکه آنها را یک گونه زیرکی و هنرمندی می شمارند." (کاروند کسروی، به کوشش یحیی ذکاء، تهران، کتاب های جیبی، 1352، صفحه 167).

کسروی به این نتیجه رسیده بود که کار روشنفکری، کوششی خستگی ناپذیر و پژوهشی فروتنانه است که نباید دچار خام اندیشی و وسوسه های حقیرانه ای چون فضل فروشی و جلوه نمایی شود. به همین دلیل، تحقیق دربارهء تاریخ و فرهنگ را به عنوان شیوه ای برای دستیابی به فضیلت اخلاقی می دانست که انسان ایرانی را عامل سرنوشت خود می کرد.

به عبارتی، کسروی خردورزی ِ انتقادی را زمینه ای برای گذار انسان ایرانی به دورهء بلوغ فکری و به دست گرفتن سرنوشت خویش می پنداشت و معتقد بود که تاریک اندیشی و حقیر شمردن ایرانیان با دفاع از آزادی و آموزش اخلاق مدنی ناسازگار است.

به گفتهء او، "گاهی انسان هایی می گویند: مردم شایسته آزادی نیستند و باید آنان را به زور راه برد. از اینان باید پرسید: مگر نه اینکه از مردمید؟ چه شده که شما شایستهء آزادی باشید و دیگران نباشند؟ چه شده که شما فرمان رانید و دیگران فرمانبر؟ مگر شاهان خودکام و ستمگر جز این بهانه ها می آوردند؟ آدمیان آزاد آفریده شده اند و نه کسی را سزاست که بر دیگران فرمان راند. با هیچ دستاویزی به فرمانروایی و چیرگی کسی یا کسانی خرسندی نتوان نمود." (ورجاوند بنیاد، چاپ یکم، تابستان 1322).

همانطوری که می بینیم، کسروی معتقد به برخورد نقادانه با آشفتگی و دیکتاتور منشی نظریات سیاسی، اخلاقی و روشنفکری کسانی است که خود را مربیان معنوی و طلایه داران فکری جامعه معرفی می کنند.

جالب اینجاست که نگرش کسروی به عالم سیاست، برخلاف بسیاری از روشنفکران ایرانی دوران خود، هیچگاه به طرح و بررسی مستقیم قدرت نمی انجامد بلکه بیشتر معطوف به ذهنیت ایرانیان و قابلیت آنان در جهت ساماندهی جامعهء ایران است. به همین جهت، نقد کسروی از دین خرافی و قدرت مطلقه همراه است با تأکید پرتوان او بر تولید و ترویج اخلاق روشنفکری که از طریق اندیشیدن در تاریخ ایران و کاوش و پژوهش در زبان و ادب و فرهنگ ایرانی، ایرانیان را از کژ اندیشی ها و واژگون نگری ها نجات دهد.

از این رو، کسروی بیش از هر چیز در طلب ترغیب و ترویج خردگرایی انتقادی در جمع ایرانیان است. وی در مقاله ای تحت عنوان "امروز چاره چیست؟" بر این موضوع تأکید می کند که حکومت مشروطه بهترین نوع از حکومت است: "ولی مشروطه تنها بدون قانون و مجلس نیست. مشروطه به یک معنی عالی تر دیگری است. مشروطه معنایش آنست که یک توده می خواهد خودش کارهای خود را اداره کند. می خواهد کسی به او فرمان نراند." ( امروز چاره چیست؟، کالیفرنیا، توکا، صفحه 41).

بنابراین، کسروی بر این باور است که ایرانیان در صورت برخورد نقادانه با فلسفه های دنیا گریز و سیاست های فساد پذیر، صلاحیت و اهلیت ادارهء مملکت خود را دارا هستند. او اضافه می کند: "سر رشته داران (حکومتگران) باید از میان توده (مردم)، از مردان نیکخواه و کاردان که خواهان کوشش در راه توده می باشند، گزینش شوند و این گزیدگان به هم بپیوندند و سکالادی (شورایی) پدید آورند و سکالشگاهی (پارلمان) برپا گردانند و در کارهای توده و کشور با هم گفت و گو و سکالش (شور و مشورت) کنند، آنچه به سود توده است، بگزیرند (تصمیم بگیرند) و قانون هایی که نیاز است بگذارند و آنچه می گزیرند به کرادی (دولت و ارگان های اجرایی آن) که از مردان آزموده و دانا و نیکخواه گزیده اند، بسپارند که آنان به کار بندند…" (ورجاوند بنیاد، 1322، صفحه 87).

مراد کسروی از این سخن پند و اندرز دادن به ملت ایران و اصرار به مقید کردن ایرانیان در چهارچوب ایدئولوژی خاصی نیست. به عکس، گفتمان کسروی تأکید بر بهبود احوال ایرانیان از طریق مدیریت روشنفکری و فرهنگی جامعه از طریق سازگاری میان فرهنگ ایرانی و فرهنگ جهانی است.

به همین دلیل، کسروی کار روشنفکری را با دغدغهء شفافیت ذهن و زبان و شجاعت انتقادی اندیشیدن یکی می داند و از نظر او وظیفهء اخلاقی روشنفکر ایرانی گفتن حقیقت دربارهء امور حاضر و کنونی ایران است. در واقع، از دید کسروی، خردورزی و روشنگری ابزار اصلاح جامعه هستند که باید ایرانیان را از درماندگی و فساد برهانند.

مخالفت کسروی با برخی تجلیات سنت ایرانی که از منظر او در تضاد با خردگرایی هستند می باید از این زاویه بررسی کرد.

به گفتهء کسروی، "هر دینی باید به گمراهی ها و نادانی های زمان خود بپردازد و با آنها به نبرد کوشد تا دل ها را پاک گردانیده جا برای آمیغ ها بگشاید و پیداست که گمراهی ها و نادانی ها در هر زمان چیزهای دیگری باشد". ( در پیرامون اسلام، چاپ پنجم، 1348، کتابفروشی پایدار، صفحه 80) و برای روشن تر کردن موضوع اضافه می کند: "دین، شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن به آیین خرد است. دین آن است که امروز ایرانیان بدانند که این سرزمینی که امروز خدا به ایشان داده چگونه آباد گردانند و از آن سود جویند و همگی با هم آسوده زیند و خاندان هایی به بینوایی نیفتند و کسانی گرسنه نمانند و ویرانه ای نماند و زمینی بی بهره نباشد." (شیعه گری، صفحه 14).

هرچند که نقد کسروی از باورها، رفتارها و مناسک "خرافی" دین داران ایرانی به معنای ضدیت او با اصول دین، عقلانی نبود ولی به هر عنوان عقاید او در باب تشیع و بهایی گری مخالفت روحانیان شیعه و بهاییان را بر انگیخت و پرسش انتقادی او از عدم خردورزی و روشنفکری ایران جدی گرفته نشد و ناتمام ماند.

از همین روست که شهرت کسروی به عنوان خردگرای افراطی و دشمن دین به دشمنی بسیاری از روشنفکران و بی تفاوتی به آثار او انجامید.

در مجموع، هرچند گفتمان انتقادی کسروی واکنش های شدیدی را در تاریخ اندیشهء ایران در قرن بیستم ایجاد کرده است ولی، با این همه، کسروی واقعی برای روشنفکران ایرانی و به ویژه نسل جوان تحصیل کردگان ایران، ناشناخته باقی مانده است.

جدا از هر ارزش داوری دربارهء شخصیت کسروی و آثار او، شکی نیست که پرسش او دربارهء «اخلاق روشنفکری» پرسشی دربارهء امکان وجود آزاداندیشی فراسوی ظواهر و قراردادهایی است که روشنفکری امروز ایران را درگیر کرده است.

کسروی به خوبی می دانست که این پرسش در اغتشاش و جنجال قابل طرح نیست، بلکه در روشنایی و شفافیت شکل می گیرد. تا زمانی که این پرسش کسروی در بارهء «اخلاق روشنفکری» با ماست، بحث در مورد اهمیت روشنفکری کسروی نیز احساس می شود.

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/03/120306_l44_kasravi_jahanbegloo_question.shtml

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه