بازگشت به خانه

جمعه 4 فروردين 1390 ـ  23 مارس 2011

 

در آمدی برمسئلهء «حقوق بشر» در ایران

یک فعال حقوق بشر از تهران

ابتداء آغاز بهار و نورز را تبریک می گویم.

اگر چه موضوع سخنان امروز من ممکن است  با حال و هوای عید و نورز سازگار نباشد، اما، با پوزشخواهی از شما، ناچارم آن را بگویم چون عید واقعی زمانی است که در دنیا گرسنه ای نباشد، همه در صلح و آرامش باشند و هیچکس از حقوق انسانی خود محروم نگردند.

نهضت حقوق بشر ریشه در تفکر انسانی فیلسوفان بزرگی داشته است. سده‌های هفدهم و بويژه هجدهم در اروپا را عصر خردگرايی و روشنگری می دانند و میتوان اين قرون را آغاز راه حقوق بشر به مفهوم امروزی آن دانست. در تقسیم ‌بندی از مراحل سه‌گانه‌ی:   آغازين، اوج و پايان روشنگری مطرح میگردد، که دوره‌ای از نيمه‌های سده‌ی هفدهم تا پايان سده‌ی هجدهم و حتا دهه‌ی نخستين سده‌ی نوزدهم را در بر می‌گيرد. به اين اعتبار، می‌توان متفکرانی چون هابس و لاک را نمايندگان فکری مرحله‌ی آغازين، منتسکيو و روسو را متعلق به دوره‌ی اوج و کانت را از واپسين نمايندگان عصر روشنگری ارزيابی کرد.يکی ازویژگیهای انديشه‌ی روشنگری، گرايش رهايی‌بخش و برابری‌طلبانه‌ی آن است که با موضعی انتقادی دست در دست حرکت می‌کند و هم در حوزه‌ی نظری و هم عملی تأثير می‌بخشد.

روشنگران از يکطرف مبلّغ آزادی انديشه و از طرف ديگر طرفدار خودمختاری فرد در حوزه‌های اخلاقی، سياسی و اقتصادی بودند. آنان خواهان گسستن زنجيرهايی بود که سده‌های ميانه بر دست و پای جامعه بسته بود. از منظر روشنگری، انسان نه وابسته به وظايف دينی است و نه مطيع دولتی که فرمانرواي آن از «موهبتی الهی» برخوردار است. روشنگری، وابستگی به کليسا را برای رستگاری انسان ضرور نمی‌دانست و فردی را که گفته‌ها، نوشته‌ها و رفتارش مورد تأييد کليسا يا دولت نبود، رانده شده نمی‌انگاشت. برای روشنگر، ارزش‌های مانند آزادی و شکوفايی استعداد انسان که در طبيعت او نهفته است اهميت داشت. به عقيده‌ی روشنگران، انسان با ضرورتی طبيعی نه تنها به دنبال تحقق چنين ارزش‌هايی است، بلکه از حقی نيز در اين راستا برخوردار است. بدينسان هرآنچه که در مقابل تحقق چنين ارزش‌هايی قرار می‌گرفت، از طرف روشنگران ناحق شمرده می‌شد. چنين دريافتی، تجلی آشکار خود را در انديشه‌ی «حقوق بشر» می‌يابد که به مفهومی امروزين از محصولات عصر روشنگري‌ست. به عبارت ديگر، گام اصلی در گذار از «حق طبيعی» به «حقوق بشر» در همين دوره‌برداشته شد. فلسفه‌ی روشنگری، با اعتماد به نيروی خرد انسانی، می‌خواست بشريت را از زنجير قيمومت و نابالغی معنوی وارهاند. هدف روشنگری افسون‌زدايی از جهان، برچيدن اسطوره و سرنگونی انگارش به ياری دانش بود؛ فيلسوفان عصر روشنگری  در اروپا در پيکار فکری خود عليه استبداد دينی و سياسی، شالوده‌های نظری حقوق بشر را مستحکم ساختند. {ویکی‌پدیا }

 با این حال جامعه ایرانی از دیرباز با این اندیشه آشنا بوده و بدان پرداحته است و در فرهنگ و ادبیات و تاریخ خود آنرا آورده و نشان میدهد که بیگانه از آن نبوده و انسانهای بزرگی نیز در این راه تا پای جان خویش به اندیشه ورزی و مبارزه با اشکال نابرابری و استبداد دینی و حکومتی پرداحته اند.

 در دنیای کنونی اگر چه جنس مشکلات و مبارزات حقوق بشری به دلیل توسعه اندیشه فیلسوفان بزرگی که از آنان نامبرده شد متفاوت است ، اما هیچکس منکر اصل حقوق بشر نیست و حتی کشورهای استبدادی این اصل را پذیرفته اند و نمیتوانند آنرا انکار نمایند ،و با شادمانی باید بگوییم که نهضت حقوق بشر فارغ از همه مناسبتهای سیاسی و اقتصادی مسیر خود را شناخته و هر روز بیشتر شناخته میشود.اما در جامعه ایران موضوع کمی با سایر منطق دنیا متفاوت است. چون انکار حقوق بشر و استمرار نقض آن و بازگشت به عقب، با فرهنگ کهن و ریشه دار ایرانی سازگاری ندارد و در تضاد می باشد. احمد شاملو، در وصف این روزگار در جامعه ایران چه زیبا میگوید:

چه جای گل که درخت کهن ز ریشه بسوخت

ازین سموم نفس کش که در جوانه گرفت

       اما  چرا با وجود توسعه حقوق بشر و تلاش های فراوانی که برای آن صورت می گیرد،  و پشت سر نهادن چندین قرن از شکل گیری نهضت روشنگری، باز هر روز شاهد قربانیان فراوان نقض حقوق بشر در سراسر دنیا هستیم؟ این تراژدی انسانی تا چه زمانی ادامه دارد؟ باید با نهایت تاسف بگویم در حال حاضر در همهء کشورهای جهان، کم یا زیاد و به شکل های مختلف، شاهد نقض حقوق بشر هستیم! امروز نقض بنیادین حقوق بشر در همه جا دیده میشود، مسئله محیط زیست و انواع خشونت ها علیه زنان و کودکان و اقلیت ها در همه جا وجود دارد، راستی چرا؟

     سوال اساسی این است که:  بشر تاکی باید انتظارو آرزوی  پایان همه جنگ ها، رفع تبعیضات ناروا ، رفع گرسنگی ، داشتن آموزش  و بهداشت ، محیط زیست سالم، برخورداری از عدالت ، آزادی عقیده، مشارکت آزادانه در سرنوشت خود را داشته باشند؟

آیا به درستی اینگونه است که: «تمام انسان ها با حقوق مسلمى به دنيا مى آيند. اين حقوق بشر به مردم اجازه مى دهد كه زندگى شرافتمندانه اى را پيشه كنند ــ بنابراين هيچ حكومتى نمى تواند اين حقوق را اعطا كند، ولى تمام حكومت ها موظف به حفظ آن هستند.»؟

 چه کسی باید به این سوال پاسخ دهد؟ بشر تا چه زمانی باید برای رسیدن به حقوق اولیه خود، خون بدهد یا شکنجه و قربانی شود؟! تا کی این تراژدی ادامه دارد؟ خون انسانهای بی گناه هر روز باید به زمین ریخته شود و بهای آزادی و عدالت را تا چه زمانی باید به این قیمت بسیار سنگین پرداخت؟و پاسخی متناسب با آن نداشته باشیم؟!

خون هزار سرو دلاور به خاک ریخت

ای سایه ،های های لب جویبار کو*

    اگرچه همانطور که گفتم نقض حقوق بشر به ایران به تنهایی اختصاص ندارد و در همه ی کشورها کم یا زیاد دیده میشود، مایلم بگویم که در هرکجا از جهان و بوسیله هرکسی یا هر دولتی و نسبت به هرانسانی یا انسانهایی ، حقوق انسانی نادیده گرفته شود یا حقوق بشر نقض و یا در معرض نقض واقع گردد.

نقض حقوق بشر در هر نظامی، خواه این نظام مدعی الوهیت و متصل بودن به خدا و پیامبران باشد و فرامین خدا را اجرا کند و خواه مدعی دموکراسی و حتی حقوق بشر باشد، پذیرفتنی نمی باشد و مذموم است. اما با تاکید براینکه هیچ دولتی نمی تواند در مقابل دیدبانان عدالت و آزادی و برابری مصون بماند، به بررسی اجمالی نقض حقوق بشر و تهدیدات پیش روی آن در جامعه کنونی اشاره می کنم.

    جامعه ایران از فرهنگی با قدمت تاریخ بشر برخوردار است و در سالیان بسیار دور مفاهیم حقوق بشر را شناخته است و بکار گرفته، و در گذر زمان نیز از آن بی بهره نبوده چنانچه به سراغ سرچشمه فرهنگ ایران که ادبیات قدیمی آن است برویم فراوان بنیادهای حقوق بشر را می بینید.  اعلامیه حقوق بشر کورش پادشاه ایرانی که 2500 سال قبل زندگی میکرده و شعر معروف سعدی، شاعر قرن هفتم هجری (یعنی 800 سال پیش) مهمترین این اسناد هستند.

بنى آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

یا حافظ شاعر قرن 8 هجری می گوید:

مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن

که درشریعت ما غیر از این گناهی نیست

       حال چگونه است که امروز ما در ایران با نقض موارد متعدد و بنیادی حقوق بشر روبرو هستیم؟ گاهی رفتارهای مغایر بنیادهای حقوق انسانی به شیوه ای است که در باورها نمی گنجد، چرا  اینگونه است و چرا نگاه مبتنی بر توطئه نسبت به حقوق بشر در اذهان مسئولین ایرانی وجود دارد؟ پاسخ این سؤال و سؤالات نظیر این را می توانیم در شیوهء عملکرد و حاکمیت و نیروهای اجرائی اش بيابيم! و البته گستردگی نقض حقوق بشر در سراسر دنیا و برخوردهای دوگانه همه کشورها با این پدیده شوم و نگاه مبتنی بر منافع نسبت به آن زمینه تفکر نادرست در این خصوص را دامن زده است. اما در ایران، با شکل گیری حکومت اسلامی و تلاش برای اجرای مقررات شریعت، مردم با وعدهء عدالت و برابری و رسیدن به رفاه بیشتر آن را پذیرفتند، اما زمان زیادی نگذشته بود که جامعه حرکت به سمت عدالت را فراموش و حکومت در مسیری قرار گرفت که برای کنترل جامعه و حفظ خود ـ که از یک طرف درگیر جنگ بود و از طرف دیگر ناتوان در اداره مطلوب جامعه ـ. برای دست به خشونت زد و بدین سان خود را در مسیر نادرست نقض حقوق بشر قرار داد.

شاعر دیگری وصف این موقعیت را زیبا بیان میکند:

حرف هامان طلاست سی سال است

قصد احداث زرگری داریم

    دولت  با استمداد از پول  سرشار و بی حساب نفت و نیروهای جوان جامعه و وعدهای مذهبی و امیدوار کردن جوان به وعدهای مختلف و پشتیبانی نیروهای نظامی و امنیتی و نیروهای مذهبی بسیاری از بزرگان مذهب شیعه حرکت بر مسیر نادرست نقض حقوق بشر کاملا استقرار یافته و جنبش های مختلف از جمله، زنان، دانشجویان و متفکران جامعه  و روزنامه نگاران ونویسندگان و در ادامه حتی حرکت های مدنی اصلاح طلبان برآمده از درون خود حکومت تحمل نشده و فضای جامعه به سمت بسته شدن بیشتر در حدکت بوده و هست. و قتلهای زنجیره ای و سیاسی نویسندگان عضو کانون نویسندگان ایران و سرکوب های در حد نقض حق حیات، پاسخ به  پرسش بالا و ایجاد محدویت های مختلف  برای حقوق بشر، در وهله نخست به قرائت مشخصی از اسلام وفقه شیعه و با استناد به قانون اساسی جمهوری اسلامی و تبین دیدگاه ولایت مطلقه فقیه  که موضوع اصل 110 قانون اساسی است وتاکید قانون اساسی در اصول دوم، چهارم و دوازدهم  به حاکمیت خدا در جمهوری اسلامی و لزوم انطباق  تمام مقرات مصوب مجلس بر مبنای قواعد اسلامی و برداشت مشخصی ازقواعد اسلام ، نه تنها به عدالتی که در اصل اول قانون اساسی به عدل الهی یادشده، نرسیده ایم، بلکه بازگشت رقت باری به گذشته داریم .اگرچه همه حکومتهای نشیر ایران ناکامیهای خود را به دشمنان و یگانگان نسبت میدهند اما در اینجا که از عدل و داد الهی خبری نیست و مردم صرفا تظاهر به اجبار تظاهر به ان می نمایند ، دست اجنبی در کار نیست چون عدالت در هیچ زمینه ای نتنها محقق نشده بلکه از آن نیز فاصله زیادی داشته ایم. و  در عین حال تلاش  در قدرت مند نشان دادن تنها حکومت شیعه در منطقه و جهان، حقوق انسانی رادر سطح کلان هدف قرارداده و تلاش برای استقرار عدالت  در حد شعارباقی ماند. و از آنجا که هر جا عدالت نباشد، نقض حقوق انسانی را بدنبال خواهد داشت.

        آنچه اشاره شد بستری بود که مسیر فرهنگی تاریخی ایران  و غنای فرهنگی جامعه  ایران با همه ظرفیت بالای آن را تغییر داد و ادامه وضع موجود به نقض بیشتر حقوق بشر منجر می سازد، چون به هر میزان که از عدالت فاصله بگیریم بازگشت به مسیر عدالت دشوارتر و با فاصله بیشتر روی خواهد داد. و تحقق دمکراسی و حکومت مبتنی بر آراء واقعی مردم، که لازمهء تحقق عدالت است، با مشکل جدی روبرو می سازد.

      مهمترین دلایل افول ارزش های جامعه ایرانی و فرهنگ حقوق بشری که بین مردم به روشنی دیده شده است را می توان چنین بر شمرد:

-                     استقرار حکومت مبتنی بر ارزش های مذهبی اکثریت جامعه و ضرورت انطباق همهء تصمیمات و مقرارت و حتی ظاهر مردم با اصول شریعت شیعه و ارائهء قرائت مشخصی از این شریعت و عدم تحمل عقیدهء سایر مسلمانان شیعه و سایر افراد جامعه و ضرورت التزام همه به نظام اسلامی و ولایت مطلقه فقیه و به روز نبودن قواعد اسلامی و اجبار در اجرای آنها و برخورد با هر صدای مخالفی، نقض بسیار و بسیاری از حقوق اولیهء مردم، بخصوص غیرمسلمانان را بدنبال داشت. بنا بر این اصل می توان از نقض مهمترین حق از حقوق بشر (سلب حق حیات) تا کوچکترین آنها که حق آموزش و مشارکت آزادانه در سرنوشت را با ارائه مصداق مشخص و فراوان ارائه کرد. اصل پنجاه و ششم قانون اساسی ایران مقرر میدارد:

"حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ کس نمی تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طرقی که در اصول بعد می آید اعمال می کند "                                      

-                     غیردموکراتیک بودن سیستم انتخابات و عدم آزادی مردم در حق انتخاب شدن و انتخاب کردن به دلیل اعمال نظارت استصوابی شورای نگهبان بر فرایند انتخابات با اختیارات بسیار بالا و فراتر از حد قانون و جانشینی مردم با محدود کردن حق مشارکت آنان بر سرنوشت خود.

-                     گستردگی اختیارات رهبری ایران بموجب قانون اساسی و بهره گرفتن از نظریه ولایت فقیه  عدم آزادی تمام ارکانهای نظام در  ارائه نظر مستقل و علمی و حتی نوشتن و ارائه یک شعر همراه با نقد کاستیهای جامعه تا سیلابسهای درسی در مدسه و دانشگاها تا سیاست خارجی و کنترل تمام نیروهای نظامی ورادیو و تلوزیون و عدم امکان راه اندازی رسانه موازی مستقل از نظر رهبری و ممیزی نشر رروزنامه و کتاب و  غیره به تراکم شدید قدرت در شخص رهبری منجر و به دیکتاتوری نیل یافته است و عدم امکان تغییر دمکراتیک رهبر و مادام العمر بودن وی راه را بر رفرمها و هرگونه حرکت مدنی بدون خشونت و اصلاح امور بسته و تلاش رهبری و حکومت بر مشروع معرفی کردن خود و پیروی از آمیزهای اسلامی و قدرت نقتی بالا و عدم نیاز به مردم و مهندسی حرکتهای نمادین در سراسر سال به مناسبهای گوناگون ، همه به نقض حقوق بشر و اعمال رفتارهای خلاف عرف مبانی ساده و اولیه اصول دمکراتیک و حکومت مردمی منجر ساخته است. پیچیده گی مناسبات قدرت و تراکم قدرت و جلوگیری از جریان آزاد اطلاعات از طریق بستن روزنامه ها و زندانی کردن روزنامه نگاران و فیلترینیگ تلفن و اینترنت و پخش پارازیت روی ماهوارهافعلیت مدنی دور از خشونت را با مشکل شدید روبرو ساخته است ، بحشی از این محدویتها به کمک بسیاری از شرکتهای تولیدکننده تکنولوژی های جدید صورت گرفته است و این کشورها و قدرتهای تکنولوژی جهانی در نقض حقوق بشر سهیم هستند.

-                     رواج و تداوم خرده فرهنگهای نادرست و مغایر اصول حقوق بشر  در سطح جامعه و وجود فرهنگ خرافات مذهبی و رفتاری در لایه های مختلف جامعه که به دور از اندیشه حاکمیت و خواستن آن و گاهی حتی مخالف دولت با آن شاهد وقوع آن از جمله سختگیرهای مذهبی و قمه زدن در مراسم عاشورا و پرداختن به شیوهای عشیره ای نادرست در حل مشکلات مثل پدیده خون بس" که برای آن فیلمی بسیار خوب نیز ساخته شده است" و نگاه نا برابر به زنان و دختران و نگاه جنسیتی به آنان . و بالاخره رواج  گسترده فرهنگ انتقام گیری در منازعات اختلافات بین مردم بجای فرهنگ تحقق عدالت امروز به تمایل به خشونت و اعمال آن فرائان ساخته است ، و به مشکل بزرگی تبدیل شده و حاکمیت نیز به این بخش بصورت رسمی کمک میکند به نحوی که مقررات قصاص و دیه و قتل در فراش حق مرد در تبیه بدنی زن بر اساس قرآن و حق والدین در تنبیه بدنی کودکان که در قانون مدنی ایران در ماده  1179به رسمیت شناخته شده و نظایر آن که هرکدام میتوانید مبنای یک تحقیق باشد و غیره آن از یک جامعه فرهنگی با غنای بالا به کسانی که به قصاص باوردارند و به تماشای اجرای علنی اعدام میروند و از دیدن مرگ دیگران سرخوش میشوند نبدیل ساخته است.

-                     تبعیاضات صریح قانونی بین آحاد جامعه و تقسیم جامعه به شهروندان با درجات مختلفی نیز یکی دیگر از مشکلات قانونی و تا حدودی فرهنگی در جامعه می باشد. ازجمله این تبعیضات اشاره میکنیم . در سطح قرهنگی ایرانیان عزیز و هموطنان گرامی من هیچ ابایی به ساختن انواع آزار دنده جوکها برای شهروندان مختلف و قومیتهای گوناگون و توسعه آن ندارند شهروند تهرانی خود از شهرستانی و شهرستانی خود را از شهرهای کوچک و شهر نشینان خود را از روستا نشینها برتر میدانند و بالا بودن جمعیت روستایی در کشور تضاد طبقاتی آشکاری فراهم نموده که به نقض علنی و آرام حقوق بشر منجر میگردد. در سطحی دیگر در قانون زنان با مردان در ارث و در شهادت و در تصدی مشاغل مهم و دیه و حقوق ناشی از ازدواج و سن مسئولیت کیفری و مدنی برابر نیستند و همین به ایجاد فرهنگ تضاد بین زن و مرد و طبقه بندی نادرست و اجساس بد زن بودن و دختر داشتن برای بعضی و در نتیجه نقض حقوق بشر منجر شده است.

من یک پرونده ای در 2سال قبل در دادگستری دیدم که برای روشن شدن عمق مشکل ماجرا را برایتان نعریف میکنم : "خانواده ای از یکی از روستاهای اطراف شیراز برای بدست آوردن موقیت کار بهتر و بهرمندی از امکات شهر بزرگی مثل شیراز به این شهر می آیند این خانواده یک پسر 10 ساله و یک دختر 14 ساله دارند به دلیل فقر ناجار میشوند در محله ای با امکان وقوع جرم بالا و ارزان ساکن میشوند ، دختر خانواده به ظاهر شهرنشینی به شیوه غلب دختران شیرازی روی می آورد و لباسهای زیبا می پوشد و با یک پسر دوست میشود و گاهی به مدرسه نمی رود و خانواده و دبیرستانش از دستش عاصی میشوند او هنجارهای مطلوب خود را در خانواده و مدرسه نمی بیند ، و به هنجارشکنی مورد علاقه خانم مدیر مدرسه اش که دختران خودش هم قطعا نمی پسندند و شاید خودش هم نپسند وحکومت او را مجبور به اجرای دستوالعمل خاص مذهبی در مدرسه ساخته است می پردازد چند بار خانواده اش به مدرسه فراخوانده میشوند و تذکر پشت تذکر تا اینکه روزی او به منزل می آید و به مادرش میگوید به شدت دل درد دارد و قسمتهای پایینی شکمم درد میکند و حالت استغفراق نیز دارد مادرش اورا به مرکزدرمانی متعلق به سپاه پاسدان در نزدیکی منزلشان که نسبتا ارزان بوده می برد چون شب بوده دکتر بدون آزمایش دقیق می گوید احتمالا این دختر حامله است!

انان به خانه بازمیگرددند و دختر می خوابد پدرش از محل کارش بازمیگردد و مادرش همه چیز را تعریف میکند و هردو تصمیم به قتل این کودک میگیرند ، بالشی را درحالت خواب روی صورتش قرار میدهند و مادرش روی بالش می نشیند تا دختر بی گناه خفه میگردد، فردا آنروز به پلیس اطلاع میدهند که دخترمان در خواب دچار حمله قلبی شده و فوت نموده و از کسی شاکی نیستیم . چون مرگ مشکوک اعلام میشود ناچار پلیس می بایست به دادگاه و پزشک قانونی خبردهد پزشکی قانونی پس از معاینه جسد اعلام میکند علت مرگ خفگی است و پس از کلبد شکافی معلوم میگردد که این دختر حامله نبوده و کسی با او رفتار جنسی نداشته است و علت درد شکمش مبتلا بودنش به کیست تخمدان بوده است . "من عکسهای این گزارش را دیدم و هیچگاه فراموش نمیکنم که چه کسانی در قتل او دخالت داشته اند . از آنجایی در قانون ایران قتل فرزند بدست پدر یا جد پدری مجاز است و مجازات مرگ که برای مادر و سایرین دارد ندارد و پدر و جدپدری از مجازات طبق قانون اسلام که به قوانین ایران بصورت ترجمه وارد شده است معاف است (ماده 310 قانون مجازات اسلامی). پدر اقرار به قتل میکند و مادر نسبت به حق شخصی خود که حق انتقام از طریق قصاص است ثرفنظر میکند و دادگاهای مذهبی وقتی شکی در بین نیست و رفتار دختر را با اندیشه بیمار و فرهنگ بیمار خود می بینند با وجودی که بازپرس پدر را زندانی کرده و حتی میدانست که این مادر علت اصلی قتل است مادر حتی یک روز زندان نشد و پدر را بعد از شش یکسال از زندان رها کردند. این سرنوشت هم فاجعه حقوق بشری فرهنگی وهم عمق تراژدی حقوق بشری قانونی را درایران به وضوح معلم میسارد ومن خودم این کیس را دیدم و مطالعه کردم اما من حق نداشتم بدون اجاره خانواده دختر در پرونده دخالت کنم و اینک نیز اگر بدانند من از پرونده آنان بواسطه دوستی با پازپرسش اطلاع پیدا کردم و منتشر کردم میتوانند در مجازات برای من بکنند و باید بگویم مجازاتی که برای من پیش بینی شده و میتوانند در نظر بگیرند بیشتر از مجازات پدر و مادر قاتل است(!) پس ناچارم از بیان اسم این مقتول خوداری میکنم.

ناکارآمدی دادگستری بواسطه تسلت روحانیون  بر سازمان ومدیریت کلانش و  تسلت قوانین مبتنی بر مذهب بر آن و غفلت از معیارهای دادرسی عادلانه که هر روز شاهد نمونه متعددی از آن در اخبار هستیم و اصرار قوه قضاییه بر اعمال شیوهای نادرست و عدم رعایت کنوانسیونها و مقررات حقوق بشر بین المللی که به آن نیز پیوسته است نظیر میثاقین حقوق مدنی سیاسی و اقتصادی اجتماعی ،فرهنگی و کنوانسیون حقوق کودک .و محدویت شدید قانونی و را قانونی نسبت به وکلای دادگستری و زندانی کردن آنان .

رواج فساد اقتصادی در جامعه نیز یکی از معیار های نقض حقوق بشر میباشد که باعث ایجاد نابرابری شدید در کسب فرصتها و اعمال مدیریت مطلوب در جامعه شده میگردد .

اگر در اینجا بخواهیم به همه نسلهای حقوق بشر پرداخته باشیم برای تکمیل موضوع باید بگویم که محیط زیست و آثار فرهنگی و باستانی ایران بوسیله مردم و حکومت در به شدت آسیب دیده و درمعرض آسیب بیشتر میباشند. پدیده سدسازی بروی آثار فرهنگی و باستانی و تخریب این آثار و عدم مواظبت جدی از آنها و استفاده از آلایندهای مختلف و تمایل به استفاده از انرژی هسته ای بدون اطمینان از ایمن بودن آن تهدیدی برای محیط زیست است و عمق فاجعه تخریب رورانه جنگلهای ایران در آینده بیستر مشخص میگردد حیات وحش ازرشمند ایران مورد حراست شایسته نیست و با انقراض گونه های کم یاب حیوانی و گیاهی روبرو است .

تقکر تکلیف مدار بجای حق مداری مبتنی بر حق خدا بر انسان برای حکومت و گوشزد کردن تکلیف مردم بعنوان واجب شرعی آنها را از احقاق حق مردم دور ساخته است. " روزی شاهد بودم که بین یک قاضی از قضات دادگستری در گفتگویی با یک زندانی  روی داده بود : زندانی به قاضی التماس میکرد که حکم اعدامش را به حبس ابد تبدیل نماید و گریه میکرد. قاضی در پاسخ او ضمن قیافه ای حق به جانب داشت به زندانی  می گفت: تو برو خدا را شکر کن و از خدا بخواه تا همین مجازات برای تو کافی باشد و در دنیای پس از مرگ مجازات شدیدی نداشته باشی و به جهنم نروی" این جزء با تفکر مبتنی بر برتری تکلیف بر حق چیزی دیگری از آن بر میاید؟!

نقض حقوق بشر، شکنجه، قتل و سلب سایر حقوق اساسی جهت جلب رضای خداوند و با فتوای فقهای اسلامی و خودکشی و دیگرکشی برای رفتن به بهشت. این موضوع در همه جوامع مذهبی دارای سابقه است و منحصر به ایران و اسلام نمی باشد .

نمیدانم به جواب سوالات رسیدیم یا نه "این معادله چند مجهولی هنوز باقی است "و باید بگویم:

       فائق آمدن به  همه اینها  که گفته شد ، نیازمند عزم همگانی برای ریشه کنی موارد نقض میباشد.و اگرچه حکومتها بواسطه قدرت فائقه، بیشترین سهم را در نقض حقوق بشر دارند اما چرا سطح فرهنگی و اجتماعی ما از سطح فرهنگی 800 سال قبل بیان شده بوسیله سعدی در شعر معروفش که ابتدا برایتان خواندم فاصله زیادی یافته است؟ 

و حرف نهایی اینکه چرا حقوق بشر قربانی مناسبات سیاسی و اقتصادی در دنیا میگردد و چرا اجماع جهانی برای کنتزل توهم به نام بمب اتم علیه ایران در حال شکلگیری است و هر روز بر طبل جنگ علیه ایران بدین واسطه کوبیده میشود ولی به نظر میرسد تا انسانهی بیشماری قربانی نشوند و تا زمانی که منافع قدرتهای بزرگ ایجاب ننماید برای پایان دادن به نقض اشکار حقوق بشر در ایران اقدامی به عمل نمی اید !!آخرین گزارش گزارشگر ویژه حقوق بشر در ایران  تایید کنند حرف من است چ.ن این گزارش کاملا سحطی تهیه شده و تهیه کنندگانش با  وجود ذکر مواردی چند با اشاره ناشیانه به ماجرای میدان بازی فوتبال که حتما شنیده اید موشوع حقوق بشر و حداقل حقوق دگرباشان را به تمسخر گرفته اند. این شیوه برخورد در شان سازمان ملل نیست و گزارش ارائه شده از این مقاله کوتاه من ضعیفتر است و با موضع تند ایران مواجه میشود و جامعه جهانی کاملا در خواب عمیق است و به فکر کارخانه ها و نیروی کار ارزان کشوزهای شرقی است اگر چه همراه با شدیدترین موارد نقض حقوق بشر همراه باشد . نسبت به ایران هم چنین است . ابزار شکنجه و کنترل شدید شهروندان و نقض حقوق بشر را جز همین کشورها مستقیم یا غیر مستقیم به دولت ایران میرسانند!

در آخر: راستی ما به حقوق بشر نیازداریم ؟!

به حقوق بشر نیازی هست

ما که اصل برابری داریم؟

خواهران از چه زود می رنجید
ما که قصد برادری داریم

این طرف روزنامه های زیاد
آن طرف دادگستری داریم

حرف هامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم

شاعر: "سعید بیابانکی"

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه