بازگشت به خانه

چهارشنبه 27 ارديبهشت 1391 ـ  16 ماه مه 2011

 

در حاشیه‌ی دعوت‌ از همگان برای ساختن «ایران»!

فرهاد جعفری

مانند اغلب سخنرانی‌هایش؛ آقای احمدی‌نژاد در سخنرانی‌های اخیرش در خراسان هم، بارها این جمله را بر زبان رانده است که: «همه باید دست به دست هم دهیم و ایران را بسازیم».

درباره‌ی بخش اول این جمله‌ی بارها تکرارشده‌ی ایشان، پیش از این نوشته‌ام که:

اگرچه این دعوت در ظاهر (و حتا نیت گوینده) «دعوتی عام و همگانی»‌ست و روی سخنش با «همه‌ی مردم ایران» است؛ ‌اما مبتنی بر «اصول بنیادی یک نظم ایدئولوژیک» که «تبعیض میان شهروندان در آن اجتناب‌ناپدیر است»؛ درحقیقت دعوتی از «همه‌ی باورمندان به نظم ایدئولوژیک» است نه «دعوت از همه‌ی مردم فارغ از نگره‌ای که بدان اعتقاد دارند».

درحقیقت و به‌طور خلاصه:

چنین دعوتی، دعوت از «همه‌ی شیعیان معتقد به ولایت فقیه» (یا همان اسلام سیاسی) است و بس. و حتا شامل «شیعیان اثنی‌عشری» هم که اعتقادی به «ولایت فقیه» و «لزوم حاکمیت دین بر جامعه» ندارند نمی‌شود تا چه رسد به «سکولارهای مسلمان» و «سکولارهای غیرمسلمان» و به‌طریق اولی؛ «لائیک‌ها».

ساده‌ترین و ملموس‌ترین و قابل‌فهم‌ترین دلیل آن ‌هم همین تصویر زیر. که نشاندهنده‌ی نوع برخورد «شیعیان معتقد به اسلام سیاسی» با گروهی از مردمان این سرزمین (زنان و دختران) است که ممکن است «شیعه‌ی اثنی‌عشری» هم باشند اما به‌ تاوان «بی‌باوری به حجاب اجباریِ اسلام سیاسی» و درنتیجه «اندکی کنار رفتن غیرعامدانه» یا «کنار زدن عامدانه‌ی روسری»؛ چنین روی زمین کشیده و تحقیر و سرکوب می‌شوند!

در چنین وضعی؛ «دعوت رئیس‌جمهوریِ نظم مبتنی بر اسلام سیاسی» از «همه‌‌ی مردم»، برای اینکه «دست به دست هم بدهند و ایران را بسازند» حقیقتاً چه پاسخی می‌تواند از آن‌دسته شهروندانی دریافت کند که در معرض چنین رفتارهایی از سوی «شیعیان معتقد به اسلام سیاسی» قرار دارند؟! [کسانی که اگر «شیعیان» در جهان اسلام در «اقلیت» قرار دارند؛ گروه اخیر، حتا «در میان شعیان نیز در اقلیت هستند»].

اما در این نوشته؛ مایلم به بخش دوم این «دعوت عمومی» بپردازم. به آن بخش که گوینده (آقای احمدی‌نژاد) می‌گوید: «..ایران را بسازیم».

از این منظر که:

وقتی در «فرانسه/ یا هرکجای جهان» گفته می‌شود «فرانسه» (یا «جمهوری فرانسه)، یا وقتی در «آمریکا/ یا هرکجای جهان» گفته می‌شود «آمریکا» ( یا «ایالات متحده‌ی آمریکا»)، یا وقتی در «روسیه/ یا هرکجای جهان» گفته می‌شود «روسیه» (یا «فدراسیون روسیه»)؛ شنوندگان (به‌ویژه شهروندان خود آن کشور) منطقه‌ای از جغرافیا را در ذهن خود تصور می‌کنند که به آن نام نامیده شده و می‌شود.

اما در ایران امروز؛ میان «ایران» و «جمهوری اسلامی ایران» شکاف معناداری وجود دارد. شکافی که از سویی ناشی از «عدم پذیرش نظم سیاسی توسط عده‌ی قابل‌توجهی از شهروندان» و از سویی نتیجه‌ی «تمایل حاکمان به وجود چنین شکافی»‌ و «دامن‌زدن عامدانه به آن» است.

«عدم پذیرش شهروندان» از «بی‌اعتنایی به اسلام و اسلامیت» (منظور: اسلام سیاسی و اسلامیتِ سیاسی) و زیرپاگذاشتن بسیاری قوانین و تشریفاتِ آن (حجاب اجباری، تکلیفِ مذهبی شرکت در نمازجمعه‌ها، تکلیفِ سیاسی شرکت در راهپیمائی‌های حکومتی و ....) به‌خوبی پیداست.

و «تمایل حاکمان»‌ به وجود، تداوم و گسترش هرچه بیشتر «شکاف میان ایران و جمهوری اسلامی»؛ از «بی‌اعتنایی به ایران و ایرانیت»، «تقبیح ملی‌گرایی»، «سرکوب هنجارهای ملی و آئین‌های تاریخی»، «بی‌توجهی عامدانه به نمادها و نشانه‌های ملی»، «تغییر نام تمامی نهادها و تاسیساتی که نام ایران را برخود داشتند» (یا عنوانی مربوط به تاریخ ایران را حمل می‌کردند)، «مخالفت با گذاشتن اسامی ایرانی بر شهروندان تازه‌به‌دنیا آمده»، «نادیده‌انگاری ایرانِ پیش از اسلام»، و نیز «تاکید بر ایرانِ پس از اسلام»، «تاکید بر گزاره‌هایی چون "اسلام مرز ندارد"»، «تلاش برای تحقق ایده‌هایی چون بین‌الملل اسلامی»، «ترجیح شیعه‌ی ولایت‌فقیهی عرب بر شیعه‌ی غیرسیاسی ایرانی» و بسیار نظایر آن هویداست [آن‌چنان‌که از عنوان «سپاه پاسداران»‌ نیز معلوم است که قرار نیست «پاسدار ایران» باشد بلکه قرار است « پاسدار انقلاب اسلامی» باشد!].

آن‌چنان‌که اینک و به‌رغم گذشت بیش از سه‌دهه از تاسیس جمهوری اسلامی؛ «عدم پذیرش شهروندان» از یک‌سو و «تمایل حاکمان» به وضع پیش‌گفته از سوی دیگر؛ موجب شده است که در اغلب موارد و مواقع (و به‌ویژه درخصوص شهروندان خود این کشور) ذهن با شنیدن «ایران» یک چیز (کشوری با فلان مختصات جغرافیایی)، و با شنیدن «جمهوری اسلامی ایران» چیز دیگری (نظم سیاسی حاکم بر این جغرافیا) را تصور ‌کند که «ربط چندانی به یکدیگر ندارند».

یکی از نخستین پیامدهای چنین شکافی چیست؟!

اینکه: هر یک از دو سوی این ماجرا (مردمان و حاکمان) از هر اقدام و تحرکی که منجر به «تقویت آن دیگری» شود پرهیز می‌کند.

روشن‌تر این‌که: «جمهوری اسلامی» از پذیرفتن هر نخبه‌ای که بر «ایرانیتِ خود و ایران» تاکید دارد پرهیز می‌کند و در پی کسانی از میان «معدود خودی‌ها»ست که «پیش از آنکه ایرانی باشند خود را مسلمان بدانند». و متقابلاً؛ هر نخبه‌ای که بر «ایرانیتِ خود و ایران» تاکید دارد، از «همکاری با جمهوری اسلامی» اجتناب می‌کند مبادا با همکاری خود، به «کارآمدیِ» نظمی کمک کرده باشد که «در پی تحقیر و سرکوب ایرانیت است».

 

در جهان امروز؛ هنوز هم هستند کشورهایی که «ایدئولوژی» را مبنای پی‌ریزی نظم سیاسی مورد علاقه‌ی خود قرار داده‌اند. از جمله «کره‌ی شمالی» که یکی از آخرین بقایای نظام‌های کمونیستی محسوب می‌شود. اما تفاوتِ «جمهوری اسلامی» با دیگر نظام‌های ایدئولوژیک در اینجاست که ایدئولوژی آن (اسلام‌ سیاسی) «در تعارض با ملیتِ مردم»ی قرار دارد که می‌خواهد بر آنان حکومت ‌کند!

یعنی درحالی‌که «کره‌ی شمالی» از شهروندانش انتظار ندارد که ابتدا خود را «مارکسیست» و سپس «کره‌ای» بدانند [بلکه برعکس، بسیار بر عنصر ملیت تاکید دارد و حتا شهروندان کره‌ی جنوبی را هم شهروند خود می‌داند که با توطئه و تجاوز امپریالیزم آمریکا از مام میهن جدا شده‌اند!] جمهوری اسلامی» از شهروندانش انتظار دارد «مسلمان» باشند و بدین سبب؛ به تمامی رسوم، آئین، فرهنگ و تاریخ خود که به «ایرانیت» مربوط می‌شود پشت کنند! [نوروز را جشن نگیرند، مهرگان را جشن نگیرند، جشن سده را برگزار نکنند، اسم ایرانی بر فرزندان خود نگذارند، و ...].

 

واقعیت این است که:

مشکل بنیادی‌تر از این حرف‌هاست که به صرفِ «دعوت‌های زبانی آقای احمدی‌نژاد» (یا دیگر حاکمان)، این شکاف دیرینه ترمیم شود، و دعوت‌های چندین و چندباره‌ی ایشان در چندسال گذشته نتیجه بدهد و «همه» دست به دست هم بدهند و «ایران» را به اتفاق یکدیگر بسازند!

چرا که وقتی «مامورین حکومت دینی»، این زن یا دختر را روی زمین می‌کشند؛ فقط با شخص او چنین نمی‌کنند. بلکه گوئی «میلیون‌ها نفر» را تحقیر کرده و روی زمین کشیده‌اند. همان «میلیون‌ها نفر»ی که قرار است به دعوت آقای احمدی‌نژاد برای «دست به دستِ هم دادن و ساختن ایران» پاسخ مثبت بدهند و برای نظامی «کارائی و کارآمدی» به ارمغان بیاورند که با زنان و دختران‌شان چنین می‌کند!

با توجه به توضیحات بالا:

آقای احمدی‌نژاد می‌گوید «بیائید دست به دست هم بدهیم و ایران را بسازیم». اما در وضع و با شرایط فعلی؛ دعوت‌های آقای احمدی‌نژاد، توسط شنوندگانی که به طبقه‌ی متوسط شهری تعلق دارند، چنین فهم می‌شود: «بیائید دست به دست هم بدهید و جمهوری اسلامی را که با زنان و دختران‌تان چنین می‌کند، بسازید»!

 

حاشیه:

بله! در ایالات متحده (یا دیگر کشورها) هم کم شاهد نبوده‌ایم که پلیس، یک شهروند معترض را مورد ضرب و شتم قرار داده و به‌زور درحال کشیدن او روی زمین است. اما یک تفاوت عمده میان آن صحنه و صحنه‌ی بالا هست. و آن آینکه: در ایالات متحده؛ «یک آمریکائی»، «یک آمریکائی دیگر» را روی زمین می‌کشد [مگر شخص تنبیه شده سیاه‌پوست باشد که حکایتش فرق می‌کند و از جهاتی، شباهتی به داستان ما در ایران پیدا می‌کند] یا دیده‌ایم که در روسیه؛ «یک روس»، «یک روس دیگر» را روی زمین می‌کشد.

که هرچقدر هم تحملش برای طرفین سخت باشد؛ اما بازهم منجر به «نفرت و انزجار آنان از یکدیگر» نمی‌شود. حتا اگر هم منجر به نفرت و انزجار آنان از یکدیگر شود؛ به همان دو یا چندشخص محدود خواهد بود و فراگیر نخواهد شد.

اما در کشور ما، به‌دلیل آنکه جملگی مناسبات اجتماعی «دارای ماهیتی ایدئولوژیک و مذهبی» شده‌اند؛ در صورت وقوع چنین اتفاقی؛ ارزیابی عمومی این است که: «یک شیعه‌ی ولایی»، «یک ایرانی» را مورد اذیت و آزار قرار می‌دهد و روی زمین می‌کشد.

می‌خواهید نتیجه چه باشد؟!

توضیح: اشتباه فهم نشود. در نوشته‌ی بالا منظورم این نبوده و نیست که «ماموران حکومت دینی، ایرانی نیستند»!

بلکه منظورم این است که: نماینده‌ی نوعی نگرش سیاسی ـ مذهبی هستند که مسلمان ‌بودن را بر ایرانی‌بودن مقدم می‌دانند. پس آنگاه که رودردروی کسانی قرار می‌گیرند که خود را نخست ایرانی و سپس مسلمان می‌بینند؛ گوئی دو غیرهموطن هستند که در برابر هم قرار گرفته‌اند و مخرج مشترکی برای همفهمی و همگرائی ندارند. حال آنکه اگر قرار است آینده‌ی این سرزمین توسط همه‌ی اتباع رقم زده شود؛ لازم است در چیزی، حسی یا نقطه‌ای، اشتراک داشته باشند. آن حس یا نقطه کجاست یا چیست؟!

http://www.goftamgoft.com/?Pn=view&id=1065

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه