بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

دوشنبه 8 خرداد 1391 ـ  28 ماه مه 2011

 

    

از رضا پهلوی نمی ترسيم، از...

"چرا نبايد از رضا پهلوی ترسيد؟"

«دکتر اسماعيل نوری علا، خبرنامه گويا»

قربانت گردم، آقای نوری علا! ما که از رضا پهلوی نمی ترسيم؛ از اطرافيان اش می ترسيم! بدجوری هم می ترسيم. خيلی ها می گويند بازماندگان رژيم پيشين همه شان پير شدند و مردند. من به اين جمله اضافه می کنم آن هايی هم که نمردند بعضی هايشان چنان تغيير خط و رای داده اند که اصلاً خطری به حساب نمی آيند و کلی بايد تلاش کنند تا سلطنت طلبان، ببخشيد پادشاهی خواهان، آن ها را به ميان خودشان راه دهند. اما اين نسل جديد سلطنت طلب، ای بابا، هِی فراموش می کنم، پادشاهی خواه، دست کمی از نسل پيشين خود ندارد و چنان تو دهن مخالفان می زند و چنان مخالفان را بايکوت و سرکوب می کند که صد رحمت به پيشينيان.

اتفاقاً اينترنت محيط بسيار خوبی ست برای سنجش دمکراسی خواهی اين گروه و فردايی که اگر اين ها بر سر کار بيايند پيش روی ماست. شما مراجعه کنيد به سايت "بالاترين" ببينيد چه بر سر غير خودی ها و مخالفان پادشاهی می آورند و چه جوری نوشته ی آن ها را بايکوت می کنند. فدايت شوم، آقای دکتر نوری علا! مملکت را که آقای پهلوی تنهايی اداره نخواهد کرد، بل که همين اطرافيان هستند که امور را در دست خواهند گرفت و آقا رضا را خون به جگر و مردم را بدبخت خواهند کرد.

ما که از آقای پهلوی به چشم مان بدی نديديم. خيلی معقول زندگی می کند؛ خانواده‌ دوست است؛ از او ريخت و پاش و الواتی و عياشی و قماربازی و اين جور چيزها ديده نشده است؛ خوش ‌پوش است؛ خوش‌بيان است؛ زبان‌دان است؛ اصول ديپلماتيک را می داند؛ دنيا را می شناسد؛ البته فرهنگ ايران ‌شناسی اش (ايران امروز مدّ نظر من است) مثل خيلی از ما بی آن که تقصيری متوجه ايشان باشد ضعيف است؛ و خلاصه از نظر شخصی مشکلی ندارد.

می ماند پنجاه در صد بقيه که هم ترسناک است و هم وهمناک است و هم خطرناک است و به خاطر همين، ما جمهوری‌ خواه هستيم و آن ها پادشاهی‌ خواه و هر کس بازی خودش را می کند. تا کی گوادالوپ ديگری تشکيل شود و آقايان حکومت اسلامی تشريف شان را ببرند و ما اگر زنده باشيم ببينيم اين ترس ما به جا بوده است يا نبوده است.

 

نظر خوانندگان

پیروز: نمیدانم در مطلبی که دکتر نوری علا مبنی بر ترس نداشتن از شاهزاده رضا پهلوی نوشته بودند کدام قسمت hش با طنز نوشته شده بود که اکنون آقای سخن پاسخی طنز گونه داده اند. شاید این هم یکی از ویژگی های ما ایرانی های همه فن حریف است که برای لوث کردن مطلب، سعی در جوک گفتن و شوخی و با مزاه سر و ته داستان را بهم آوردن باشد. آقايان جمهوری طلب، يا شورائی به دنبال عدالت اجتماعی طلب، يا پادشاهی و فدرال طلب، اگر هدف تان سرنگونی رژیم آخوندی ست از هم نترسید و جبههء مشترکی را برای از بین بردن مشکل مشترک بسازید. ببینید آیا رژیم آخوندی توان ادامهء حیات اش را خواهد داشت یانه. شما ها با سپری کردن سی و سه سال به بطالت، با روش های همیشگی که خودتان بخوبی واقفید که تا کنون موفقیتی نداشته اید، حال اگر سرنگونی رژیم آخوندی لطمه ای به منافع تان نمی زند و اگر در هدف تان یعنی سرنگونی رژیم آخوندی و بر پائی حکومتی سکولار دموکرات و اجرای کامل منشور حقوق بشر و حفظ مرزهای ملی صادق هستید، بیآید و آقائی و بزرگواری کنید راه همبسته بودن را هم بیازمائید. آب که از سر ما گذشته، حال چه یک نی و چه سد نی؟!

 

مهدی آرام: جناب ف.م. سخن؛ ما در انقلاب 57 ضربهء اصلی را از روشنفکران و رهبران فکری جوانان خوردیم. روشنفکران ما با بی مایگی ثابت کردند که فقط تحت تاثیر یک مشت شعارند و نه اندیشه درست. و هم چنین این گروه های مبارز و باصطلاح چریکی بودند که وسیله سوار شدن آخوندها بر گردهء ملت شدند حالا هم کاش روشنفکران ما بجای شعار های بی مایه کمی واقعیت ها و شرایط را بسنجند تا بفهمند که برای رهایی از این ورطه و جلوگیری از تشتت بعدی و بخصوص جلوگیری از تجزیهء ایران وجود یک رهبری منسجم ضروری ترین است و در حال حاضر هیچکس از رضا پهلوی بحق تر و لایق تر وجود ندارد و هر گروه دیگر محکوم به شکست و سر در گمی است.

آن هایی که با رضا پهلوی مخالفت می کنند فقط تیشه به ریشه بیشتر آزادی ایران می زنند. شاه سابق دیکتاتور بور ولی خدمات بی نظیری به این آب وخاک کرد ولی فرزندش دیگر مطمن باش زمینهء دیکتاتوری را نخواهد داشت. ملت هم دیگر ملت زمان شاه نیستند ولی در ایران پرستی خاندان پهلوی اصلاً نمی شود شک کرد و آقای رضا پهلوی که من مایلم ایشان را اعلیحضرت و یا حد اقل والاحضرت بنامم تنها کسی است که در مجامع بین المللی می تواند ایران را نمایندگی کند.

 

کوشان م.: بعد از گذشت نزدیک به سی سال از جستجوی دوستان در ماهیت شخصیی به نام رضا پهلوی و سعی در فاش کردن نقاط ضعف "خود ساخته"  توسط این عزیزان ظاهراً کاشف به عمل آمده که اصولاً مشکل در خود ایشان نیست بلکه معضل "اطرافیان ایشان" هستند! سبحان الله. بطور مثال، نغز نویسی بزرگوار که قبلاً در سبد خبری اش گاهی ستونی را بصورت کاملاً غیرمرتبط با "اخبار"، به تخریب  رضا پهلوی می گذراند و این شخص را پسر و وارث "آن دیکتاتور"! مورد نوازش قلم نغزگوی خود قرار می داد و خطر شخص رضا پهلوی را خیلی دموکرات منشانه! هشدار می داد به تازگی به دریافتی بزرگ رسیده است که: دوستان! از رضا پهلوی که نمی ترسیم، اصولاً ایشان مشکلی ندارند. معقول که زندگی می کند، خانواده دوست که هست، گفتار و رفتار اجتماعی وی هم مناسب و شیک پوش و خوش بیان و با دانش بر عرف دموکراتیک و خلاصه "همه چیز خوب" است. منتها ظاهراً مشکل اصلی را این دوستان یافته اند: "اطرافیان رضا پهلوی". واقعاً احسنت بر این درایت و تیز بینی. باز خدا را شکر فهمیده اند خود رضا پهلوی مشکلی ندارد. اين یک قدم به جلو است. این مدعا با تازگی رواج یافته و از آنجا که وارد کردن ایراد واضح بر رضا پهلوی کاری دشوار به نظر می رسد دوستان مخالف ظاهراً راهی بهتر یافته و در جاهای مختلف تکرار می کنند. و اما این اطرافیان رضا پهلوی کیستند؟ و چرا در حالی که برخی پهلوی ستیزان، رضا پهلوی را "دموکرات" یافته اند ولی در عین حال اطرافیان ایشان حتی آنها که از نسل جوان هستند برچسب دیکتاتور بودن می خورند. نکند کلاً خاندان پهلوی تشعشعات "دیکتاتور زائی" ساطع می کنند؟ اگر چنین است پس چرا آن "اطرافیانی" که نه تنها فرسنگ ها فاصله با ایشان دارند بلکه هنوز صدای ایشان را بصورت مستقیم نشنیده و خودش را ندیده اند، گرفتار تشعشعات شده و  "دیکتاتور" می شوند؟ الان علت این مرض را عرض می کنم! اصولاً "اطرافیان" کیستند؟ همان طرفداران هستند؟ چرا اطرافیان بیان می شود؟ هدف این است که این گروه را با فرض "اطراف شاهزاده بودن" به وی بچسبانند تا یک مجموعهء واحد دیکتاتور را درست کنند؟ خرج کردن کلمات که خرجی ندارد همه نوع قابل مصرف است! در مصاحبه افق با رضا پهلوی و سعید قاسمی نژاد (پایه گذار گروه دانشجویان لیبرال دموکرات)، سعید قاسمی نژاد نکته ای جالب را متذکر شد و در بیان ایراد به رضا پهلوی ایشان گفت: چرا رضا پهلوی از "اطرافیان جوان" بهره نمی برد و این نکته را متذکر شد که از نقاط ضعف رضا پهلوی همین عدم ارتباط مستقیم با "اطرافیان جوان و نورسیده به صحنه سیاست" بوده است. حال چرا حس دیکتاتور شناسی  عظمیه دوستان از خود رضا پهلوی به عبارتی (و نه واقعیتی) به نام "اطرافیان رضا پهلوی" سوق یافته است؟ جواب ساده است. چون زدن رضا پهلوی که موجودیت معلوم دارد بسیار سخت شده و بهتر آن است بروند به سراغ هویتی مجهول به نام "اطرافیان رضا پهلوی". وقتی به اوج اندیشهء دموکرات این دوستان بخواهیم پی ببریم کافی ست این عبارت نوشته شده توسط یکی از این بزرگان را مرور کنیم: "مملکت را که آقای پهلوی تنهايی اداره نخواهد کرد، بل که همين اطرافيان هستند که امور را در دست خواهند گرفت". عجب! پس ظاهراً قرار است اگر گروهی از جمهوری خواهان به قدرت رسید امور مملکتی را میان "اطرافیان خود" تقسیم کنند؟ لابد همین است و باید از همین جا اعلام خطر کرد. تا جایی که من می دانم، در تعریف بدیهی مانیفست پادشاهی پارلمانی (که خیلی دوستان ذوق می کنند و این عبارت بامزه! که "سلطنت، نه ببخشید، اشتباه کردم پادشاهی" را چند باره در دو خط نوشتهء خود مطرح می کنند که در عمق خود میزان آگاهی و منطق این بزرگان را در ارائهء ادله نمایندگی می کند) پارلمان در چارچوب صندوق رای باید مسیر انتخاب برای تصمیم گیری روال سیاسی کشور را بر عهده گیرد و قرار نیست "طرفداران گروه های مختلف" قدرت را به دست گیرند که این کپی برابر اصل نظام اسلامی را بازتولید می کند. ولی متاسفانه دوستان برای اینکه مردم را از خطر  سلطنت طلبان، ای بابا هی فراموش می کنم، پادشاهی خواهان، برهانند برای آنها خطر اطرافیان رضا پهلوی را بر ملا می کنند و مژدهء سپردن قدرت به "اطرافیان خود" را می دهند که خیلی دموکرات هستند و به اندیشهء همه دگر اندیشان هم احترام کامل می گذارند که داریم می بینیم، البته! من به عنوان یک طرفدار پادشاهی پارلمانی می گويم قرار نباید بر این باشد که " اطرافیانی" به قدرت برسند، بلکه بايد از هر آنچه سعی در تخریب اطرافیان دیگری دارند باید نگران شد که کلاً نگاه "اطرافیان محور" این دوستان را برملا می کند، نگاهی که سرمنشاء زایش دیکتاتوری نوینی می تواند باشد. من می توانم به عنوان یک شخص محکوم و ممهور به مهر "اطرافیان بودن" که تا بحال رضا پهلوی را ندیده و فقط صدایش را جاز طریق رسانه ها شنیده، عرض کنم که آرمان من هم بر این اساس است که نبايد گذاشت هیچ اطرافیانی قدرت را قبضه کنند؛ اما از این نظر برای تخریب اطرافیان دیگران نمی کوشم تا اطرافیانی نوین را بر قرص ماه بنشانم! و اما چند نکته : بارها ذکر می شود که بروید در بالاترین تا ببینید آن "اطرافیان" با "اطرافیان ما " (که قرار است وقتی به قدرت رسیدند کارها و مشاغل را با عدالت و مهر ورزی میان خود قسمت کنند) چه می کنند. در سایت بالاترین اکانت هایی وجود دارد که بدترین توهین ها را در بخش نامربوط "سرگرمی" (بجای اجتماعی و طرفه اینکه این خطا توسط مدیران سایت مکرراً نادیده گرفته می شود)، به خود رضا پهلوی و " اطرافیان مزبور" نثار می کنند و حتی اگر منفی بگیرند با دموکرات منشی می فرمایند "این هست تحمل دموکراسی دوستان سلطنت طلب"! در مقابل، با قرار دادن لینکی از یک تحقیق تاریخی مستند چنان فحش هایی به این "اطرافیان رضا پهلوی" حواله می فرمایند که اینجا شرم می کنم از تکرارشان. از خود ایشان تا پدر و مادر و خانوادهء رضا پهلوی که هیچ، حتی "اطرافیان رضا پهلوی" نيز از اين دشنام های رکیک مصون نبوده اند. اینکه منطق و قلمی، کار اثبات دیکتاتوری "اطرافیان رضا پهلوی " را به سایت بالاترین ارجاع یا به عبارتی حواله می دهد مرا بیاد نوع استناد برخی "آزادیخواهان بالاترینی"!  می اندازد که ادبیات شان می تواند تنها در حد "اطرافیان خودشان" باشد و قابل گفتن نیست. اينگونه ارجاعات چه نکته ای روشن می کنند؟ مثل این است که من همینجا بگویم رفتار انقلابیون سوریه بسیار خشن و غیر دموکراتیک است تشریف ببرید به سوریه ببینید چه بلایی بر سر اسد معصوم  و اطرافیان وی می آورند. در مورد «بد دهان بودن طرفداران پادشاهی» هم حقیقت اینست که دهه هاست این گروه از سوی دوستان مصدقی و البته برخی از به اصطلاح جمهوری خواهان (بخوانید پهلوی ستیزان)، مورد هدف بدترین دشنام ها و توهین ها و تهمت ها و برچسب ها واقع می شوند؛ آن هم تنها و تنها به یک اتهام: بد دهان بودن! این حقیر که در این سال ها در حال فعالیت در فضای مجازی هستم ضمن اینکه تمام نوشته ها و کامنت های این گروه ها را محفوظ دارم می بينم که اتفاقاً "اطرافیان رضا پهلوی" برچسب هائی را متحمل می شوند بر مخالف خود روا نمی دارند. ظاهراً زمانی دموکرات بودن "اطرافیان رضا پهلوی " به اثبات می رسد که هیچ پاسخ رسمی به نوشته های نقادانه یا هتاکانهء مخالفان خود اندهند و صم و بکم بمانند تا هر کس تواند هر برچسبی را به اینان بزند. خیر، هرگز چنین نخواهد بود. این انتظاری عجیب از جانب برخی مخالفان "اطرافیان " است. یعنی بايد در مقابل هر توهین و فحشی که نثار ما می شود دسته گلی تقدیم کنیم تا نشان از حسن نیت ما باشد؟ ما می توانیم از آن ادبیات زننده دوری کنیم اما پاسخ اتهام باید داده شود. اصل دموکراسی در دیالوگ چنين است .زرنگ بازی و مغلطه هم نمی پذیرد. چنین چیزی میسر نیست. ديگر اينکه رضا پهلوی اصلاً «اطرافیانی» ندارد و ظاهراً «اطرافیان» را گروه هایی سازماندهی می کنند که به دنبال تقسیم مناسب انحصاری میان خود هستند و به چيزی که فکر نمی کنند ايران است. اصل بر این است که قدرت سیاسی در فردای ایران از آن ملت ایران باشد نه «اطرافیان» این و یا آن شخصيت يا گروه. اعتقاد دارم که اين اخلاقی نيست که بجای هدف قرار دادن هویتی واحد و معلوم به نام رضا پهلوی، که ماهیت خود را بروز داده و عیان کرده است، اسلحهء حمله را بسوی هویتی مجهول و "نیست در جهان" به نام طرافیان رضا پهلوی بگيريم. در فرهنگ اجتماعی ایران این رسم "پایین کشیدن و تخریب دیگران" برای جلوه گر ساختن خوبی های خود، رسمی وارونه است که باید برای همیشه دور انداخته شود. امید که در نقد ها اخلاق مباحثه برقرار باشد و برای اثبات حقانیت خود از برچسب زدن دوری کنیم و بجای آن اطرافیان خود را معرفی و نقد کنیم تا به غنای بحث بیافزاییم و اینان را از کژروی های گاه به گاه خود برهانیم.

********************

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه