بازگشت به خانه  |   پيوند به نظر خوانندگان

از ميان نوشته های

مجيد محمدی

دوشنبه 8 خرداد 1391 ـ  28 ماه مه 2012

 

جنبش صلح طلبی، رمانتیک و بدون راهبرد

از غیر روشمند و بی چشم انداز ترین جنبش‌های اجتماعی در کشورهای غربی جنبش صلح خواهی یا صلح طلبی است. این جنبش نه دیدگاه راهبردی و نه نگاه بلند مدت به چالش‌های امنیتی جهان امروز دارد. هواداران این جنبش سر خود را زیر برف کرده و تهدیدات امنیتی قصابانی مثل صدام، خامنه‌ای، قذافی، رهبران موروثی کره‌ی شمالی، رهبران سابق صربستان، عمر البشیر و دیکتاتورهایی مانند آنها را نادیده می گیرند و برخی از آنها نیز با این دیکتاتورها قهوه و چای می نوشند. همچنین از تهدیدات بالقوه‌ی رژیم‌های دیکتاتوری مثل روسیه و چین برای صلح و امنیت جهانی غفلت می کنند یا خود را به غفلت می زنند.

 

سیاست دفاعی

هواداران این جنبش نظریه یا سیاست دفاعی عرضه نکرده‌اند. عدم تهاجم به دیگری اصولا نافی آمادگی برای دفاع با مسلح شدن به نظریه و سیاست دفاعی و  فراهم کردن عِده و عُده نیست. در صورت وجود یک نظریه‌ی دفاعی آنها طبعا باید همانند برخی از آزادیگرایان از آموزه‌ی انزوای ایالات متحده یا تمرکز بر دفاع شهروندی و مدنی (نظامی مثل سوئیس) دفاع می کردند. دیدگاه آزادیگرایانه (لیبرتاریان) خواستار عدم مداخله است اما به بر ساختن امکانات دفاع از خود در داخل به شدت تاکید می کند. آزادیگرایان با صرف هزینه‌های بیهوده در استقرار پایگاه‌های نظامی در دیگر کشورها یا جنگ با هدف تبدیل شدن به پلیس دنیا مخالفت می کنند اما در حوزه‌های دفاعی از چند جانبه گرایی (همکاری با همپیمانان) و پیشرفت‌های فنی پشتیبانی به عمل می آورند.

در انگاره‌ی دفاع شهروندی و مدنی نیز اصل بر بی طرفی در عین تحکیم قدرت دفاعی است. سوئیسی‌ها با مسلح کردن همه‌ی شهروندان، آموزش نظامی مستمر برای همگان، تقویت بنیادهای دفاعی کشور (مثل وجود سنگر کافی برای تک تک شهروندان) جنگ را به یک واقعیت تبدیل کرده‌اند که باید برای آن خود را آماده ساخت. جنبش صلح طلبی هیچگاه چنین دستورالعمل‌ها و سیاست‌هایی را عرضه نکرده است. خوش خیالی رمانتیک هیچگاه نمی تواند برای یک ملت امنیت به بار آورد.

 

غفلت از جاه طلبی‌ها و اراده‌ی مدیریت جهانی

این جنبش تهدیدات جدی‌ای مثل تهدید اسلامگرایان را برای امنیت جهانی به طور کلی نادیده می گیرد (چنان که تهدید کمونیسم را در دوران جنگ ویتنام و کره نادیده می گرفت) مگر آن که کمونیست‌ها و طالبان و جمهوری اسلامی و القاعده را به عنوان نیروهایی پیشرو و پیشگام که باید به آنها خوشامد گفت به رسمیت بشناسد و با آنها که می خواهند مدیریت جهانی را به دست بگیرند کنار بیاید. کمونیسم و اسلامگرایی در چارچوب برخی مرزها محدود نماندند و سر مدیریت جهانی داشتند و دارند.

جنبش صلح طلبی جنبشی رمانتیک در دنیایی واقعی و مملو از نیروهایی است که قدرت کشتار صدها هزار نفر را در یک روز دارند. این جنبش اگر منتقد روش‌هایی است که دولت‌ها برای مقابله با تهدیدات امنیتی در پیش گرفته‌اند خود هیچ روش بدیلی را عرضه نمی کند.

 

واقعیت جنگ و صلح

جنگ و صلح بخشی از زندگی جمعی بشر بوده و هیچ یک قابل حذف نیستند. جنگ هم می تواند وجه دفاعی و هم وجه تهاجمی و سلطه جویانه داشته باشد و کسی را نمی توان با صلح طلبی از دفاع محروم کرد. صلح طلبان تظاهر می کنند که در عالم جنایتکارانی مثل هیتلر و استالین و خامنه‌ای وجود ندارند. با راتکو ملادیچ، اسلوبودان میلوسویچ، بشار اسد، معمر قذافی، عمر البشیر و چارلز تیلور چگونه باید برخورد کرد؟ این جنایتکاران هیچ زبانی بجز زبان زور را متوجه نمی شوند. حتی چند جانبه گرایی که بر اساس آن پیمان ناتو شکل گرفته و خطر دخالت‌های موردی و خود سرانه را کاهش می دهد از سوی صلح طلبان محکوم شده است.

 

گم کردن مسیر

جنبش صلح طلبی هیچ منشور و دستورالعملی ارائه نمی دهد. اگر حقوق بشر چارجوبی موفق برای فعالیت بوده ناشی از آن است که چارچوب مشخصی دارد و در همان چارچوب هم دیگران را نقد می کند و هم می توان فعالان خود جنبش حقوق بشر را نقد کرد. جنبش محیط زیست نیز شاخص‌های روشنی را برای آلودگی محیط زیست عرضه می کند و راه هایی روشن برای کاهش آلودگی مطرح کرده است. اگر معیارهای مشخصی در کار باشد می توان خواستار شفافیت رفتار نظامیان و سازمان‌های نظامی (مثل ناتو)، رعایت کنوانسیون‌های بین المللی مثل ژنو، و تناسب در بودجه‌های نظامی کشورها در برابر یکدیگر و نیز نسبت به دیگر اقلام بودجه شد اما نمی توان از ملت یا ملت‌هایی خواست که خود را از حق دفاع مشروع محروم کنند (با خواسته هایی مثل منحل شدن ناتو). در چارچوب حقوق بین الملل هیچ مانعی برای کنار هم نشستن چند دولت و همکاری‌های امنیتی- نظامی نیست.

 

هدف یا روش

جنبش صلح خواهی کور رنگی روشی دارد. مهم تر از دمکراسی روش رسیدن به آن است؛ مهم تر از صلح روش رسیدن به آن است؛ مهم تر از توسعه روش توسعه یافتن است. مخالفت با نیروهای امنیتی و نظامی و اصولا مخالفت با جنگ به طور کلی، رفتن به بیراهه است. جنگ هم می تواند مثل دیگر امور بشری در خدمت هدفی والاتر قرار گیرد. کسانی در این عالم هستند که فقط زبان زور را متوجه می شوند و قدرت نظامی برای مقابله با آنها و بازدارندگی آنها ضرورت دارد. همچنان که هدف جنگ آن را مشروع می سازد روش جنگ نیز آن را انسانی می سازد.

جنبش‌های دمکراسی خواهی، حقوق بشر، حقوق مهاجران، حقوق کودکان، حقوق حیوانات، محیط زیست و مانند آنها اهداف و روش‌های معنی دار و مشخصی دارند اما اهداف جنبش صلح خواهی مستلزم تعطیل دفاع یک جامعه یا چند جامعه از خود هستند. جنبش‌های فوق با واقعیت عالم مبارزه نمی کنند، برای وضعیت موجود جایگزین دارند، بخشی از زندگی بشر را تعطیل نمی کنند، و زندگی بشر را بهبود می بخشند اما جنبش صلح طلبی هیچ طرح مشخصی ندارد، غریزه‌ی دفاع را تعطیل می کند یا حداقل به حاشیه می راند، نیروهای قصاب تاریخ را در منظر افکار عمومی به زیر قالی می فرستند، به مبارزه‌ی تمام قد در برابر تمامیت طلبی اقدام نمی کند (چون ممکن است به جنگ بیانجامد)، و جایگزینی برای شرایط امنیتی موجود عرضه نمی کند.

 

مخالفت با یک جنگ خاص یا مخالفت با جنگ

با یک جنگ خاص نیز می توان بر اساس معیارهایی مشخص مخالفت کرد. مخالفت با حمله‌ی نظامی علیه عراق بر اساس دروغ و سند سازی یک حرکت مشروع بود. اما مخالفت با ناتو و گردهمایی آن در شیکاگو مخالفت کور با نهادهای نظامی است که نقش اصلی آنها دفاع از کشورهاست. اتفاقا هدف اصلی گردهمایی ناتو در شیکاگو در سال 2012 پرداختن به موضوع افغانستان است که حمله‌ی نظامی بدان کشور و براندازی طالبان یک هدف مشروع بوده است. طالبان رژیمی نبود که به دیگر کشورها تعرضی نداشته باشد بلکه همپیمان گروهی بود که به امریکا حمله کرد.

برگرفته از سايت «چراغ آزادی»

https://newsecul.ipower.com/

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630