بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

چهارشنبه 10 خرداد 1391 ـ  30 ماه مه 2011

 

  

فتوا عليه فتوا

اکبر کرمی

"مرتد بعدی چه کسی است؟"(1)

این پرسش بسیار اساسی و تکان دهنده است؛ و نمی شود در جهان جدید سر ایستادن داشت و در برابر این پرسش سترگ سر به زیر برف بی خبری فروبرد و خفت؛ و به تعبیر شاعر آزادی شاملو «و نوبت خویش را انتظار کشید...»

یاداشت تازه ی مهران جنگلی مقدم، با این ضرباهنگ تکان دهند و  لبریز از نگرانی هایی به جا و انسانی، افسوس با جهت گیری های ناراست و نادرست hش یک فاجعه ی تمام عیار می آفریند. مثل پدری که مهر فرزندنی خود را در یک قتل ناموسی با آبرویش تاخت می زند، مهران جنگلی مقدم عشق به ایران و آزادی اش را با اضطراب هایی که بخشی از ایرانیان آفریده اند تاخت می زند و به قتل "ایران آینده" تن می دهد.

با آن که حق خطا کردن یکی از بنیادی ترین حقوق آدمیان است، اما تا خرخره ه در کمدی تکرار فرورفتن و دوباره و دوباره خطاهای گذشته را تکرار کردن، دست کم برای کسی که داعیه ی نقد، اصلاح، تحمل، حقوق بشر و دمکراسی دارد، قابل قبول نیست؛ چه، حق خطا کردن هم ضامن آزادی بیان است و هم ضامن آزادی عقیده و کسی نمی تواند و نباید به بهانه ی محافظت از یکی علیه دیگری فتوا داد.

به این بند مقاله نگاه کنید.

«مبارزه با جمهوری اسلامی صرفا مبارزه با احمدی نژاد و مصلحی و جلیلی و لاریجانی و نقد مواضع آنها نیست. بلکه مبارزه با مصباح یزدی و جوادی آملی و مکارم شیرازی و صافی گلپایگانی ست. بسترهای عقیدتی و نظری حکومت دینی را امثال این افراد نمایندگی می کنند. مبارزه با استبداد دینی در گرو نقد حوزه، فقاهت، مهدویت و نظایر این مفاهیم است.»

در درستی هیچ یک از گزاره های بالا نمی توان تردید کرد، اما تعجب من از آن است که این بند چگونه می تواند در کنار برخی از بندهای دیگر، از جمله بندهای زیر قرار بگیرد:

«این مفاهیم، قبل از آنکه عقاید مردم باشد، باورها و ابزار حاکمیت است که تحویل مردم داده می شود و سپس برای صیانت و محافظت از آن، مردم، مصادره به مطلوب می شود. در این بین، نمی شود و نباید از قاعدهء احترام به باورهای عمومی تبعیت کرد. آنچه ملاک عمل است، تعلق این مفاهیم به مردم نیست، بلکه درستی و نادرستی و مطلوبیت و عدم مطلوبیت این باورهاست.»

 

نوشته ای در نقد فتوای ارتداد اما لبریز از فتواهای ارتداد!

هستهء سخت "فتوای ارتداد" در پندار بیمار "دگرسالاری" لانه کرده است؛ پنداری که برای آدمی و داوری هایش حرمت نمی گذارد؛ انگاره ای که آدمی را کوری می داند که در انتظار گرفتن دست اش ایستاده است!(2) انگاره ای که بیشتر نگران درستی و نادرستی است تا حق و حقوق! پیچیدن در کار فتوا و فتواییان با خوارداشت آدمی و داوری هایش (خودسالاری) چگونه ممکن است؟ پیش تر در نوشته ای در نقد مقاله ای با عنوان "من به هر اندیشه ای احترام نمی گذارم"(3) از الاهه ی بقراط آورده ام که عزیمت گاه دمکراسی و حقوق بشر نمی تواند و نباید "مطلوبیت و عدم مطلوبیت" آرا و داروی ها گوناگون باشد؛ مساله ی مهمتر کسانی هستند که حق دارند و باید بر مطلوبیت ها و عدم مطلوبیت ها داوری کنند. توزیع برابر "حق داوری نخستین" (که چیزی نیست و مگر داوری بر داوری ها) مقدمه ی ناگزیز هر توزیع برابر دیگری است. به عبارت دیگر، هر چند داوری در مورد "درست یا نادرست بودن" یک فکر، امری کارشناسانه است و می باید در پهنه های کارشناسی های دقیق، توسط کارشناسان خبره و بر اساس استانداردها و سنجه های مناسب و دقیق، به داوری گذاشته شود، با این وجود نباید فراموش کرد که هم "پهنه های کارشناسی"، هم "خبرگان کارشناس" و هم سنجه ها و استانداردهای کارشناسی، در نهایت، عنوان هایی دمکراتیک اند، به توافق های پیشین وابسته اند و بر گرده ی داورهای دمکراتیک قبلی ما ایستاده اند. یعنی ما هم حق داریم همه ی آن داوری های را به چالش بکشیم، تغییر دهیم و اصلاح کنیم (حقِ داوری نخستین) و هم حق داریم که در نهایت برونده آن ها بپذریم یا رد کنیم (حقِ داروی واپسین).

به این فتوای مهران جنگلی مقدم نگاه کنید.

«مسئله اسلام رحمانی بیشتر از آنکه پشتوانه دینی داشته باشد ، از مصلحت های سیاسی ناشی شده است. احکام اسلامی و آنچه در قران و حدیث و سنت آمده است، چندان دست مفسر را برای تفسیرهای رحمانی باز نمی گذارد و جزمیت و قاطعیتِ احکام مبتنی بر طرد و سرکوب مخالفان در اسلام، آنچنان است که برداشت های تاویل گونه را برنمی تابد.»(4)

فتواهایی مشابه این فتوا را بارها و بارها در نوشته ها و رساله های کسانی که مهران جنگلی مقدم به نقد آنان برخواسته است دیده ام. اساسن هسته ی سخت فتوا در همین نکته نهفته است؛ نوعی کوررنگی تاریخی و معرفتی بر آن حاکم است! هرچند هر دو گروه بر تاریخ اسلام تکیه دارند، اما وقتی پیامبرانه و پیشگویانه آینده را در تملک و سلطه ی گذشته قرار می دهند، فقر تاریخ و اندیشه ی تاریخی (و در نتیجه فقر شناخت شناسی) خود را در برابر آفتاب قرار می دهند. "در غیبت داوری الهی و در همسایگی جهان جدید"(5) این گونه الهی گونه و پیامبرانه (ارتودکس) فتوا دادن بخشی از آسیب شاسی سرکوب، سانسور و سکوت را می آشکارد. گیریم حق با آن ها است و از اسلام تاریخی نمی توان انتظار معجزه ای داشت، خب این چه دخلی بر آینده، رویاهایی که آیندگان دارند و ورژن هایی از اسلام که ممکن است ساخته شود، دارد؟ مگر مسحیت کاتولیک پیش از لوتر و کالون نسبتی با ادعاها و رویاهای آنان داشت؟ مگر می توان فرایند آمیزش اجتماعی به سامان در جهان جدید را با پراکندن تخم های کینه و نفرت و  گسترانیدن پیله های نهی و نفی "دیگری" جستجو کرد؟ چه تفاوت دارد دیگری چه کسی باشد؟ چرا باید حرف های شاهین را شنید و به او حق دارد، اما از حرف های متین و صیقل خورده ی برخی از نواندیشان دینی (6) این گونه بی تفاورت گذشت و به فرایند سرکوب، سانسور و سکوت آنان دامن زد؟

اشتباه نشود! به باور من هم "خدا مرده است"، من نیز هیچ چیز مقدسی غیر از انسان نمی شناسم و هیچ پهنه ای را خالی از پرسش نمی خواهم؛ و هیچ بهانه ای را برای تعطیل گفت گو و تحدید دایره ی نقد به رسمیت نمی شناسم(7). درست به همین خاطر است که به دفاع از نواندیشان مسلمان برخواسته ام. نواندیشان مسلمان می گویند ما مسلمانیم و اسلام ما رحمانی است، شما می توانید ادعا های آنان را نقد کنید و ظرفیت آنان را برای آمیزش اجتماعی به سامان در جهان جدید به چالش بکشید و امتحان کنید، اما نمی توانید هویت آنان را انکار کنید. نه شما و نه هیچ کس دیگری نمی تواند اسلام را چنان تنگ کند که بسیاری از مسلمانان بیرون از مجموعه قرار بگیرند.(8) به همین دلیل ساده، نه شما (مفتیان جدید) و نه صاحبان فتوا نمی توانید ادعا کنید اینان مسلمان نیستند! و حکم ارتداد صادر کنید.

برای من درک رفتار مفتیان قدیم بسیار آسان تر از درک رفتار شماست؛ چه، آنان شفاف و بی پرده خود را "ولی" مردم و "چوپان گله" می دانند، اما شما ادعای حقوق بشر و دمکراسی دارید اما از آداب آزادی(9) سر می زنید و مثل برادر بزرگ تر فتوا می دهید!          

بیایید حاصل جمع  فتاوای مهران جنگلی مقدم را خلاصه کنیم.

1- او، ذات گرایانه، "اسلام ها و مسلمانان" و مجموعهء کلان باورها و داوری های آنان را به گروهی از مسلمانان و ادعاهای آن ها فروکاهیده است.(بخشی از مسلمانان را از دایرهء مسلمانی بیرون نهاده است).

2- وی، مطلق انگارانه و هم صدا با بنیادگرایان، امکان برساختن ورژنی مدرن از اسلام را که هم بتواند خود را از شر اسلام سیاسی و اسلام تاریخی نجات دهد و هم مسلمانان را با جهان جدید پیوند دهد، منتفی می داند. (ادعای بسیاری از نواندیشان مسلمان را هم چون صاحبان فتوا مردود می داند).

3- او همه ی نواندیشان مسلمان را به یک چوب رانده است و ادعا دارد، داوری های متفاوت آنان تمامن از مصلحت های سیاسی بر می خیزد.

4- وی به گونه پوزیتیوستی از درستی/ نادرستی و مطلوبیت/ نامطلوبیت باورهای مردم می گوید و داوری بر آن را متعلق به مردم نمی داند. (آلوده به سندرم بدخیم برادر بزرگ تر است).

5- نویسنده به گونه ای وحدت انگارانه جمهوری اسلامی، اسلام و مسلمانان را یکپارچه می انگارد و داعیه ی مبارزه با همه را دارد. آن هم نه برای برساختن اسلام های مدرن و مسلمانان مدارا پیشه (به سامان کردن آمیزش مسلمانان با جهان جدید) بلکه برای برانداختن آن ها.

با در نظر گرفتن پازل اجتماع ایران امروز (10) و اکثریت مسلمان اش، برآورد غیرعقلانی بودن و معقول نبودن این پروژ دشوار نیست! چگونه می توان اصلاح شرایط موجود را به نامسلمان شدن مسلمانان ایران منوط و موکول کرد؟ ادعای مبارزه با جمهوری اسلامی با این "درخشش های تیره" چقدر مضحک است؟ زندان بان اعظم با داشتن چنان منتقدان و مخالفانی باید به آینده ی خود امیدوار باشد. چگونه می توان هم منتقد اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی بود و هم راه برونشد از فاجعه را پیشاپیش با اخته کردن نواندیشان مسلمان بست؟ چگونه می توان منتقد ارتداد و فتوا بود و همزمان با فتوا، ارتداد حاملان ورژن غیر سیاسی و رحمانی از اسلام را که تلاش دارند جای مناسب اسلام را در جهان جدید تعریف کنند، صادر کرد؟ نظام شهربندی انگار بدون فتوا کارش پیش نمی رود. (آنان که زندان را تجربه کرده اند، می دانند که در زندان، مسایل زندان با فتوا حل و فصل می شود.)

به نظر می رسد با کاریکاتوری از ایده ی درخشان و قابل تامل «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» روبروییم. کسانی مثل مهران جنگلی مقدم، جلال ایجادی و الهه ی بقراط به امتناع تفکر و اصلاح در فرهنگ اسلامی رسیده اند. مبارک است! 

 

پانوشت ها

1. http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=45764

من پیشتر در مقاله ای با عنوان "و نوبت خویش را انتظار می کشیم بی هیچ خنده ای ..." این انتظار فلج کننده و پرسش تکان دهنده را تصویر کرده ام.

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=22676

"در نکوهش آدم کشی" نوشته ام و "ارتداد، شمیشیر دموکلوس" را در گفتار برخی از نواندیشان مسلمان به نقد کشیده ام.

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=24621

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=22676

2. http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=20257

3. http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=34365

4. http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=45764

5. http://www.dw.de/dw/article/0,,15979613,00.html

6. http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=1117

7. http://zamaaneh.com/idea/2010/10/post_831.html

8. http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=34850

9. http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=44665

10. پازل ایران امروز را در سه مقاله ی زیر که تبینی است از گفت و گوهای مربوط به جنبش سبز توصیف کرده ام.

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=32064

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=3513

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=36044

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه