بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

جمعه 26 آبان ماه 1391 ـ  16 نوامبر 2012

 

آيا قرارداد الجزیره دیگری در راه است؟

درویش رنجبر

«هیچ کشوری بدون رابطه با آمریکا

به دموکراسی هم نرسیده است.

امید باشد آقای خامنه‌ای از خر شیطان

پیاده شده و باب گفتگو را باز نماید».

هوشنگ امیر احمدی

پيشگفتاری خطاب به جناب دکتر امیر احمدی

با عرض سلام

این روز‌ها زمزمه‌های گشایش باب گفتگو با آمریکا از دهان دولت مردان حکومت اسلامی زیاد به گوش می‌‌رسد. از آنجا که اینجانب همواره به سخن پر نغز جنابعالی می‌‌اندیشم آنجا که گفتید هیچ کشوری بدون رابطه با آمریکا به دموکراسی هم نرسیده است امید باشد آقای خامنه‌ای از خر شیطان پیاده شده و باب گفتگو را باز نماید. در این میان نگرانی‌ اینجانب به عنوان یک تن از ۷۵ میلیون ایرانی که در سر نوشت میهنم فقط یک رای دارم این است که در خفا قرار دادی همانند قرار داد الجزیره بر ما [منظور از ما تک نفری به نام درویش رنجبر و صاحب یک رأی در صندوق آینده می‌‌باشد] تحمیل نشود. به لحاظ چنین نگرانی‌ مقاله حاضر قلمی شد تا افکار عمومئ متوجه خفت و خواری دیروز زیر ولایت آقای خمینی و سر افکندگی احتمالی‌ امروز زیر ولایت آقای خامنه‌ای باشد. هیچ هم وطن میهن دوستی نمی تواند از بر قراری مناسبات از سر عزت و احترام متقابل با آمریکا استقبال نکند ولی‌ مایه نگرانی‌ آنجاست که مثل قضیه مک فارلین و یا پیمان الجزیره ملت ایران نا محرم شمره شود و در پشت پرده توافقاتی ذلیلانه و ایران بر باد ده منعقد گردد. از هیچ دیدی پنهان نیست که رژیم در چه تنگنایی قرار گرفته است، تنگنایی که جهت عبور از آن چه بسا حتا مصالح نسل‌های آینده در خفا مورد معامله قرار گیرد

با احترام

درویش رنجبر

****************

کمتر کسی‌ می‌‌تواند ادعا کند بالا رفتن از دیوار ساختمان سفارت کوچک‌ترین هم نوایی با آنچه منافع ملی‌ خوانده می‌‌شود برای کشور میزبان به هم راه داشته باشد. در عرف دیپلماتیک حتا در سخت ‌ترین دوران تیره گی مناسبات [جنگ تمام عیار] با آن که سطح روابط به کم‌ترین پایه می‌‌رسد و چه بسا به تعطیلی‌ سفارت خانه‌ها منجر می‌‌شود ولی‌ حرمت آن مکان حفظ می‌‌گردد چرا که تعرض به خانه آن سفارت چیزی نیست جز بربریت محض. در طول تمامی دوران جنگ هشت ساله با عراق هر رهگذری که از خیابان موسوم به ولی‌ عصر عبور می‌‌کرد حد اکثر تعرض به سفارت خانهء آن کشور را در قالب کوبیده شدن سنگی‌ بر تابلوی نشسته بر دیوار سفارت [سفاره جمهوریه العراق] می‌‌دید و نه بیشتر.

آقای خمینی، در میانهء هیاهویی که از هر سو فریاد "روح منی‌ خمینی / بت شکنی خمینی" بر می‌‌خاست، در قد و قوارهء انسانی‌ کوچک قامت و تهی از آموزه‌های جهان مدرن که چون گلوله‌ای از اعماق تاریکی‌‌های قرون وسطا به ایران اواخر قرن بیستم پرتاب شده بود، در حالیکه در اوج غرور و نخوت کاذب حتا خدا را بنده نبود، در جمله‌ای بسیار نا بخردانه گفت «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند». او بدین وسیله مهر تأییدی نهاد بر بربریتی که انقلاب دومش خواند. امروزه بی‌ تردید حتا کوته بین‌ترین افراد درون دستگاه ولایت فقیه از عمق وجود می‌‌دانند آن عمل بربرگونه چه هزینهء گزافی بر دوش ملت ایران نهاد. چه بینه‌ای مبین تر از آنکه در مراسم سیزده آبان امسال هیچ یک از به اصطلاح دولت مردان رژیم حاضر نشدند میکروفن آقای خمینی را در مقابل سفارت آمریکا به دست گیرند و همانند آن روز‌های خون و جنون تکرار کنند «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند». این وظیفه به عهده بی‌ خرد‌ترین عنصر رژیم [سردار نقدی] نهاده شد که در کلامی‌ بس ابلهانه و مضحک گفت «من 10 کیلو طلا می‌‌دهم به کسانی‌ که ثابت کنند حکومتی جنایت کار تر از آمریکا در جهان وجود دارد».

اثبات جنایت کار بودن یا نبودن حکومت آمریکا دست مایهء این گفتار نیست چه آنکه هر کس‌ که کمترین آموزه ای از جوهر سیاست و دانش مناسبات بین ملل در گنجینهء خرد داشته باشد بر این امر آگاه است که هر حکومت بر آمده از ارادهء ملی‌ تنها منافع ملی‌ ملت خود می‌‌جوید و بس. اگر منافع ملی‌ آمریکا در مرداد 1332 ایجاب کرد دولت مصدق سرنگون شود بی‌ هیچ تردیدی در آن مسیر گام بر داشت و اگر همان حکومت در دوران خاتمی در راستای تامین منافع ملی‌، صلاح را در آن دید تا بابت آن عمل از ملت ایران پوزش به طلبد بی‌ هیچ معطلی پوزش طلبید. حکومت آل سعود در نقض حقوق بشر یکی‌ از بدنام‌ ترین رژیم‌ها در سطح جهان است. آمریکا جنایتکار خوانده شود یا نه‌، منافع ملی‌ بیش از 300 میلیون مردم آن کشور قطب نمای جهت گیری سیاست خارجی‌ آن دولت می‌‌باشد و به همین خاطر با بد نام‌ترین کشور ناقض حقوق بشر مناسباتی بس نزدیک دارد

در این میان حکومت‌های زور گو، سرکوب گر، مستبد و غیر پاسخگو هستند که، بی‌ توجه به منافع ملی،‌ تنها قطب نما در تعیین جهت گیری سیاست خارجی‌ آنها فقط و فقط حفظ قدرتی‌ است که به نا حق از چنگ مردم ربوده اند. به همین دلیل، در تعامل با جهان بیرون، وقتی‌ قافیه تنگ می‌‌آید ذلیلانه‌ ترین قرار داد‌ها را دور از چشم ملت امضا می‌‌کنند.  هنگامی که ریگان به ریاست جمهوری آمریکا رسید آقای خمینی سنبه را بسیار پر زور دید و حدود 50 دیپلمات آمریکائی را که 444 روز در گروگان غرور کاذب خود نگاه داشته بود طی قرار دادی خفت بار و ذلیلانه، زیر نام قرار داد «قرارداد الجزیره» آزاد کرد تا همچون قهرمانان ملی‌ در آمریکا مورد استقبال قرار گیرند.

اندر نا محرم بودن ملت ایران همین بس که مفاد قرارداد الجزیره، که آقای خمینی چنان توافقی ذلیلانه را تایید کرد، هنوز بر ملت ایران مکشوف نیست. هنوز به ملت ایران گفته نشده طی آن قرار داد خفت بار چه میزان از اعتبار ملتی کهن سال و چه میزان از سرمایه‌های مادی ایران خرج غرور کاذب و نخوت ابلهانهء آن "آقا" گردید.

چه کسی‌ می‌‌تواند انکار کند که بالا رفتن از دیوار سفارت و به گروگان گرفتن دیپلمات‌ها چنان چهرهء ضّد مدنیّت و بربرمنشانه‌ای از ایران در ویترین جهانی‌ به نمایش گذاشت که کمتر کشوری حاضر بود تجاوز صدام به خاک ایران را محکوم کند. آقای خمینی بر روی زیلوی مسجد گونه می‌‌نشست و رژیم پیشین را طاغوتی می‌‌خواند که در کاخ‌های "آن چنانی" سکنا گزیده بودند. ای کاش بجای نشستن بر روی زیلو در کاخ "مرمر" سکنا می‌‌گزید، هر شب ران قرقاول تناول می‌‌فرمود ولی‌ جان 250 هزار جوان و 500 هزار معلول نشسته بر چرخ‌های ویلچر را فدای خاموش کردن آتش شهوت قدرت خود نمی کرد.  امروزه بر سر هر کوی و برزنی تابلویی نشسته زیر عنوان "کوچه شهید...".  اعطای چنین عنوانی [شهید] نه پدری برای آن طفل یتیم شد، نه فرزندی برای آن مادر داغ دار و نه شوهری برای آن بیوهء جوان. همه و همه فدای قرابت آقای خمینی با عروس قدرت گردید.

این روز‌ها زمزمه‌های زیادی از لزوم گشایش باب گفتگو با آمریکا به گوش می‌‌رسد. ولی‌ فقیه دوم شرم دارد رو در رو با ملت ایران سخن گوید و از هزینهء سنگینی‌ که در راه عظمت طلبی بمب اتم بر دوش ملت نهاده پوزش بطلبد، چه آنکه پوزش خواهی‌ در قاموس دیکتاتور‌ها معادل مرگ آنها است. آقای خمینی آن پوزش را در قالب نوشیدن جام زهر بجای آورد، همان جام زهری که در کمتر از یک سال به عمر او پایان داد. اکنون هم ابهت "مقام معظم رهبری" اجازه نمی دهد تا از پیشگاه ملتی بزرگ عذر تقصیر بطلبد؛ چه آنکه از نظر گاه دیکتاتور‌ها ملت مورچگانی بیش نیستند که برای قوت لایموت در هم می‌‌لولند.  به همین دلیل نوچه گانی در قواره ریز قامتانی، مثل محمد جواد لاریجانی و علی‌ اکبر صالحی، ندای آن رهبر عظما را زمزمه می‌‌کنند که "در صورت لزوم برای حفظ نظام در قعر جهنم هم با شیطان مذاکره می‌‌کنیم."  تمامی این اظهار لحیه‌ها در آینه‌ای شفاف ترجمانی ندارد جز آنکه به قدرت‌های جهانی‌ و در رأس آنها آمریکا می‌‌گویند "شکر خوردیم"، بیایید مذاکره کنیم تا همانند قرار داد الجزیره در خفا و بدور از چشم ملت ایران به عقدی به رسیم که چند صباحی به عمر حکومت ما بیافزاید. دریغا دریغ که نه خامنه‌ای خمینی است و نه مسالهء اشغال سفارت آمریکا مسالهء تلاش در راه دست یابی‌ به بمب اتم.

این کوته قامتان به تنگ آمده از فشار‌های جهانی‌ که با نابخردی هر چه تمام ایران را به چنین پرتگاهی‌ کشانده اند تصور می‌‌کنند مردمی که بر دومین ذخیره گاز جهان نشسته اند از ترفند آنها در راه تولید بمب آتم آگاه نیستند؛ بمب اتمی‌ که نه در راه تامین امنیت ملی‌ بلکه در راه تداوم عمر رژیم مورد توجه بوده است. کدام عقل سلیم ادعای آنها را در راه بهره برداری صلح آمیز از انرژی اتمی‌ باور می‌‌کند؟  کدام عقل سلیم می‌‌تواند بر این مراحل چهار گانه برای کشوری که با بر خورداری از ذخیره گاز می‌‌تواند به آسانی تولید برق کند صحه بگذارد:

اول- اتم را بشکافیم

دوم- تا تولید انرژی کند

سوم- تا آن انرژی آب را بخار کند

چهارم- تا آن بخار توربین را بچرخاند و تولید برق کند!

اکنون سنبه آنچنان پر زور است که، همچون آقای خمینی در قضیه گروگان گیری دیپلمات‌ها، به دنبال راه فرار از این مخمصه می‌‌گردند. به هوش باشیم که قراردادی ذلیلانه تر و خفت بار تر از قرارداد الجزیره در راه است.  بی‌ هیچ تردیدی می‌‌توان گفت عصر خمینی به سر آمده است.  دیگر حتا امضای چنان قرارداد ضّد منافع ملی‌ و خفت بار نیز نخواهد توانست رژیم خامنه‌ای را از توفان‌های پیش رو حفظ کند.  آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.

درویش رنجبر- دیپلمات پیشین ایران

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه