بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

جمعه 8 دی ماه 1391 ـ  28 دسامبر 2012

 

سوسیال دموکراسی، جنبش کارگری و جنبش سبز

دنیز ایشچی

صحبت های بسیاری در این رابطه که خبری از حضور فعّال جنبش کارگری بعنوان حلقهء مفقوده "جنبش سبز" نیست، رسانه های سیاسی و سوسیال دموکراتیک را فرا گرفته است. مگر این حضور فعاّل جنبش طبقه کارگر نبود که نظام پادشاهی را به زانو در آورد؟ جایگزین آن چه شد؟ آیا فقط حضور فعّال طبقه کارگر در جنبش های مردمی تضمین کننده این برامد می باشد که ما به سکولاریسم و دموکراسی خواهیم رسید؟ تجربهء انقلاب 57 فریاد میزند که خیر، اینطور نیست.

به میدان آمدن فعّال طبقه کارگر و اشتراک فّعال آن در چالش های سیاسی دموکراتیک، نه تنها لزوماُ به مفهوم رادیکالیزه و دموکراتیزه شدن جنبش نیست، بلکه بارها شاهد آن بوده و تجربه کرده ایم که که می تواند با ضربه های کوبنده خود نه تنها پادشاهان را از تخت به زیر بکشد، بلکه همزمان با آن می تواند "خمینی" ها را روی کار بیاورد؛ نظام ولایت فقیهی که نمایندگی اندیشه های نظام ولایی فقهی استوار بر شانه های سرمایه داری بازارهای سنّتی در اتفّاق با روحانیّت بعنوان شبکه های سیاسی ایدئولوژیک آنها  عملکرد داشته اند.

امروز همه به بازوهای توانمند کارگران نیازمندند، نه به اندیشه ها و برنامه های رادیکال کارگری. کسی صحبت از اندیشه ها و برنامه های سوسیال دموکراسی کارگری نمی کند، چون تک تک جریان های سیاسی ـ از لیبرال دموکرات ها گرفته تا لیبرالیست های اسلامی ـ به بازوهای توانمند جنبش کارگری احتیاج دارند، تا باز هم یک قدرت سیاسی حاکم را از اریکهء قدرت به زیر کشیده و به دنبال آن قدرت دیگر سیاسی را جایگزین آن بکند.  همه خواهان این هستند که لازم است جنبش طبقهء کارگر نه پیشاپیش جنبش های مردمی، بلکه پشت سر "لیبرالیست های اسلامی" صف بندی یکنند.

بخش قابل توجّهی از اشخاص و جریان هایی که در اندرون جنبش سوسیال دموکراسی جای دارند، از ضرورت حیاتی پیوستن جنبش کارگری به جنبش سبز صحبت کرده و از لزوم و تقویت اتحّاد ملّی، از لزوم تشکیل صف واحد پشت سر رهبری واحد جنبش سبز حرف می زنند. این پیام ها، در ذهن من ماه های آخر انقلاب 57 را تداعی می کند. انگار داریم همان شعارها را تکرار می کنیم . انگار دوباره از طبقهء کارگر می خواهیم که بازوهای خود را به کار بیاندازد، نه اندیشه ها و برنامه های سیاسی اجتماعی رادیکالی را که می شود به این طبقه نسبت داد. گویا شکل گیری اندیشه های سوسیال دموکراسی و احتمال صف بندی طبقهء کارگر در پشت سر سازمان های سوسیال دموکراتیک، اتحّاد ملّی را بر هم خواهد زد!

خیلی ها از برنامهء حدّاقّلی خود و تقویت "سکولارهای اسلامی" و کمک به آنها در تعالی یافتن به سکولار دموکراسی صحبت می کنند. آنها از سکولارهای مذهبی صحبت کرده و عملاً نقش و حتّی رسالت رهبری جنبش مردمی را می خواهند، و صد البّته بازوهای توانمند کارگران را در خدمت چنین رهبری می طلبند. آنها هر حرکتی در بيرون از چنین نگرشی را «وحدت شکنانه» ارزیابی می کنند. نمی دانم سکولاریسمی که "سکولارهای مذهبی" به کمک این دوستان می خواهند برای ما به ارمغان بیاورند چه تفاوت هایی با نظام ولایت فقیه خواهد داشت؟ آیا جنبش ملیونی روشنفکرانی چون ندا آقا سلطان ها برازندهء چنین نسخه مسخ شده ای از سکولاریسم می باشند؟ از کی و چه زمانی طرح ارائهء برنامه سیاسی مستقّل سوسیال دموکراسی به معنا و مساوی بوده با اتحّاد ستیزی؟ این اندیشه و شعار خیلی کهنه متعلّق به  نیروهایی بوده است که عملاً خواهان تحولاّت بنیادین در جامعه نبوده و به اصلاحاتی مختصر در چهارچوبهء قانون اساسی کفایت کرده اند.

وقتی سوسیال دموکراسی از اتحاّد کارگران، فرهنگیان، کارمندان، هنرمندان، کشاورزان، فعّالین ملّی، جوانان و دانش پژوهان، زنان و دیگر اقشار دموکراتیک جامعه صحبت می کند، اتحاّد فراگیر آنها حول برنامهء تحوّل سیاسی اجتماعیی در مدّ نظر است؛ برنامه ای که نه تنها خواسته های مشترک همهء این اقشار و طبقات را در بر دارد، بلکه قابّلیت ارائهء آلترناتیو سیاسی اجتماعی لازم جهت ارتقاء جامعه به فاز مرحله ای بالاتر و بالنده تری را مطرح می کند؛ مرحله ای که دموکراسی، مدرنیته، سکولاریسم و عدالت اجتماعی از بافت های اصلی استخوان بندی آن را تشکیل می دهند. ارائهء چنین آلترناتیوی کجایش وحدت شکنانه است؟ آیا آلترناتیوی که این دوسنان ارائه می دهند ما را مثل دفعات قبل به ناکجا آباد هدایت نمی کند؟

چرا نباید جنبش کارگری با یک برنامهء فراگیر، رادیکال، پلورال، مدرن، دموکرات، سکولار و ضّد هرگونه تبعیض وارد میدان شود؟ چرا جنبش طبقهء کارگر فقط باید بازوی تحوّلات اجتماعی باشد و نه قدرتمند ترین و آگاهترین نیروی سیاسی آن؟ پیوند چنین برنامهء وسیع و تحوّل آفرینی با جنبش های مردمی، در واقع پیوند اندیشهء سوسیال دموکراسی با، نه فقط طبقهء کارگر، بلکه با وسیع ترین اقشار و طبقات دموکراتیک اجتماعی محسوب می شود. بخصوص که لیبرالیسم «لیبرالیست های اسلامی» می تواند در اندرون پلاتفورم سیاسی سوسیال دموکراسی جای بگیرد و می تواند در راستای لیبرالیسم سکولار تعالی پیدا بکند، ولی بر عکس آن، یعنی تعالی جنبش سکولار دموکراسی زیر پرچم لیبرالیسم اسلامی خود فریبی بیش نیست.

اتفّاق نیروهای سوسیال دموکراسی زیر یک سقف نه تنها می تواند آن را از نظر کمّی به یک آلترناتیو قدرتمندی تبدیل کند، بلکه از نظر ذهنی هم می تواند آن را بیشتر به آرمان های رادیکال سوسیال دموراسی نزدیک سازد. ولی علیرغم روشن بودن این واقعّیت ها، علیرغم خلاء کمّی و کیفی حضور سوسیال دموکراسی بعنوان یک آلترناتیو قدرتمند، بیماری های ما با جان سختی نمی خواهند تن توانمند ما را رها کنند. در واقع، جنبش سوسیال دموکراسی از یک سری بیماری های درونی رنج می برد. بخشی از دوستان ما همچنان اصرار دارند تا در اندرون تارهای عنکبوتی که به دور خود تنیده اند بمانند و حاضر به پاره کردن و گسستن این تارها نیستند تا با آغوش های باز به ائتلاف گستردهء سوسیال دموکراسی در زیر یک سقف بپیوندند.

دوستان دیگر ما در روزهای چالش های ملیونی مردمی در میدان های کارزار سیاسی اجتماعی، هنوز به پیراهن عثمان کهنهء سی سال پیش چسبیده و می گویند " یک کلمه کافی نیست". کافی نبودن "یک کلمه" برای قانع کردن این دوستان باید به قیمت عدم اتفاّق آنها زیر پرچم واحد سوسیال دموکراسی و ایجاد پراکندگی در جنبش کارگری و به هرز رفتن توانمندی های نیروهای سوسیال دموکراسی تمام شود. وقتی که، از نظر امکان ترویج آگاهی های سیاسی ضعف های اساسی برنامه ای در توانمندی های سوسیال دموکراسی وجود دارد، وقتی که در کنار مشکل رادیکالیسم جنبش و موضوع رهبری آن، به در گير شدن در چالش های روزانهء طاقت فرسایی نیاز است، این دوستان حاضر نیستند حصارهای بلندی را که به دور خود کشیده اند ویران بکنند و زیر یک سقف بیایند با اين بهانه که "یک کلمه" برای آنها کافی نیست. نمی دانم تا کی این دوستان قهر کرده ما در کنج حصارهای خود خواهند ماند، تا دیگران با "صدها کلمه" آنها را راضی بکنند که « دوستان بیایید زیر سقف واحد سوسیال دموکراسی جمع شویم 

حلقهء مفقوده جنبش مردمی اخیر، عدم حضور طبقهء کارگر نبوده است، بلکه حلقهء مفقوده جنبش، عدم حضور فعّآل طبقهء کارگر است زیر لوای برنامه و پلاتفورمی در خور و شایسته آن. اهمّیت ندادن کافی به عنصر آگاهی صنفی سیاسی و اجتماعی طبقهء کارگر، می تواند آن را به بازوی قدرتمند دیگران در جنبش مردمی تبديل کند. این دیگران، در سال 57 ، روحانّیت و بازار سنّتی زیر رهبری خمینی بود. الان بعضی از دوستان ما این بازوی قدرتمند را زیر رهبری لیبرالیست های اسلامی می خواهند.

البته می دانيم که چالش های سیاسی ـ اجتماعی، بطور طبيعی، روندی پویا و پیچیده را شامل می شوند که طی آن پدیده های اجتماعی، در گير در کشاکشی دیالکتیکی و در تاثیر متقابل بر يکدیگر امکان حرکت به پیش را می آفرینند. لذا، با به ميان کشيدن پلاتفورم مستّقل سوسیال دموکراسی و طرح مسالهء رهبری سوسیال دموکراسی، کسی لزوماً نمی تواند انتظار داشته باشد که این پلاتفورم، وسیعترین اقشار و طبقات دموکراتیک اجتماعی را در بر بگيرد. حضور فعّال کارگران متشکّل در چالش های مردمی نيژ لزوماً به سکولاریسم و دموکراسی منتهی نخواهد شد. هر تحوّلی بنیادی قبل از هر چیزی احتیاج به تئوری تحوّل دارد، بعد به نیروها و بازوهایی که راهگشای قدرتمند مسیر تحوّل باشند، و بالاخره پیشاهنگ سیاسی چراغ بدستی که در درون تاریکی ها،  سمبل مقاوم تحوّل در وسیع ترین و عمیق ترین ابعاد آن باشد.

ورود حلقهء مفقودهء جنبش مردمی به صفوف درونی چالش های سیاسی و اجتماعی و مردمی باید بموازات و همگام با تحول کمّی و کیفی جنبش سوسیال دموکراسی  صورت بگیرد، تا اینکه جنبش اخیر بتواند میوه هایی را که قابلّیت تولید آن را دارد به ثمر برساند. هیچکدام از این دو بخش، بدون حضور دیگری نمی تواند تأثیر لازم را در جنبش مردمی بگذارد. نه حضور جنبش کارگری بدون حضور و پیوند کمّی و کیفی سوسیال دموکراسی زیر سقف واحد و با پلاتفورم رادیکال تحوّل می تواند راه گشای ما به سکولار دموکراسی باشد، و نه حضور فعّال جنبش سوسیال دموکراسی زیر پرچم لیبرالیسم اسلامی و چسبیدن به برنامه های حداقّلی لیبرالیست های اسلامی که همواره با ترس از حضور فعّال طبقهء کارگر همراه است.

05/05/2010

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه