بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

جمعه 15 دی ماه 1391 ـ  4 ژانويه 2012

 

بی تفاوتی اصلی ترین عامل بحران

محمد زمانی

azadizamani@yahoo.de

 هر روز از خودمان می پرسیم ، که چرا ایران، کشوری با این همه ،پیشینه تاریخی و فرهنگی گرفتار فقر اقتصادی و فرهنگی است. باید ابراز داشت :عدم توسعه سیاسی و حکومت دکانداران مذهبی در ایران چنان جامعه را سست نموده، که روزمرگی را در جامعه شاهد هستیم.اما سوال اینجاست که چه کسی و عواملی باعث توسعه و یا عقب ماندگی یک کشور و جامعه می شود؟ مگر نه اینکه تمام افراد یک جامعه باید در پیشرفت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نقش ایفا نمایند! پس یک جای کار ایراد دارد و آن بی تفاوتی مردم یک جامعه ،نسبت به سرنوشت شان است.

اگر به اطراف خودمان بنگریم ، برخی از افراد بیشتر به دنبال منافع شخصی و نه اجتماعی و سیاسی خود هستند و به همین دلیل، نسبت به مسایلی که در یک جامعه می گذرد بی تفاوت هستند و می گویند این مشکل ما نیست بلکه مشکل شماست ..اما به هر حال می توان گفت: بی تفاوت بودن اعضای یک جامعه در برابر بحران های اجتماعی و یا بی تفاوت بودن در قبال سرنوشت، به معنی فروپاشی آن جامعه بوده که در دیدگاه کارکردگرایی ساختاری از آن به عنوان مهم ترین تحدید علیه نظام اجتماعی یاد شده است.

کارکرد گرائی همچون «آگوست کنت» معتقد بود که یک جامعهء خوب هنجارمند است و همین برداشت او از جامعه باعث شد که او به هر پدیده اجتماعی به عنوان پدیده ای سهیم در بوجود آمدن جامعه انسانی علاقه داشته باشد. کنت همچنین برداشتی از توازن در داخل جامعه داشت. اما مهمترین دل مشغول کنت و نظریه ارگانیسم او گرایش به مقایسه جوامع بشری با ارگانیسم های زیست شناختی – مهمترین مفهومش بود. کنت نظام های اجتماعی را بسان نظام های ارگانیکی می انگاشت که درست به همان گونه ارگانیسم های زیست شناختی کار می کنند. اما در حالیکه زیست شناسی به بررسی گونه ارگانیسم فردی می پردازد، جامعه شناسی باید ارگانیسم اجتماعی را بررسی کند. مقایسه ارگانیسم اجتماعی با زیست شناختی از نظر کنت، مقایسه ایی است که کنت میان ارگانیسم سلول ها در سطح زیست شناختی با خانواده در جهان اجتماعی، مقایسه ارگانیسم بافتهای زیستی با طبقات اجتماعی و نیز مقایسه ارگانیسم اعضای بدن با شهرها و اجتماعات در جهان اجتماعی، می کرد.

اسپنسر جامعه شناس انگلیسی نیز نظریه ارگانیسم را پذیرفته بود. اما این نظریه در دیدگاه او با فلسفه فایده گرایانه که یکی از ویژگی های فلسفه انگلیسی می باشد، همراه بود. برای همین بود که ارگانیسم اسپنسر او را به توجه به کلیت های اجتماعی و نقش اجزای سازنده آن ها واداشته بود. فایده گرای اش باعث شده بود که برکنشگران خود محور تأکید ورزد. وی میان ارگانیسم های اجتماعی و فردی همانندی های گوناگون می دید. نخست آن که هم ارگانیسم های اجتماعی و هم ارگانیسم های فردی رشد و توسعه می یابند، در حالیکه ماده غیر ارگانیسم از چنین رشد و توسعه برخوردار نمی باشند. دوم آن که در هر دو نوع ارگانیسم، افزایش در حجم به افزایش در پیچیدگی و تمایز، منجر می شود. سوم آن که اجزای هر دو نوع ارگانیسم به هم وابسته اند، بدین شکل که هر گونه دگرگونی در یک جزء، احتمالاً به دگرگونی در اجزای دیگر می انجامد.

تا این جا روشن شد که جامعه به عنوان یک ارگانیسم زنده دارای تغییر و تحول می باشد که اجزای آن هر کدام به نوبه خود نقش های مؤثر و یا تخریبی را در این فرایند به عهده دارد. یعنی هر فرد از جامعه مسئول است که در برابر بحران ها و نا بسامانی های اجتماعی – سیاسی واکنش نشان بدهد و گرنه منجر به اختلال در کل ارگانیسم خواهد شد. اما موضوع اصلی این گفتار بررسی جامعه شناسانه ای بی تفاوت بودن برخی ازاعضای جامعه ایران در برابر بحران ها، نا امنی ها، فساد سیاسی، فساد اداری،تجاوز، فقر، بیکاری، نابرابری، عدم بازسازی، بی عدالتی، عقب گرایی و... می باشد که از آن به مثابه جامعه مرده یاد می شود. با توجه به مقدمه فوق، برای اثبات و تبین موضوع یاد شده بررسی رابطه قشر بندی اجتماعی از دیدگاه کار کرد گرایی ساختاری ضروری می باشد. در مقدمه این بحث گفته شده که جامعه به مثابه ارگانیسم زنده دارای اجزا و عناصر می باشد که هر کدام به نوبه خود دارای کارکرد بوده و اختلال در یک عضو احتمالاً منجر به ایجاد اختلالات در کل نظام اجتماعی می گردد. در بحث دوم که نظام قشر بندی اجتماعی را به عنوان اجزای تشکیل دهنده ارگانیسم اجتماعی با نظام اجتماعی و پیش نیاز های کار کردی جامعه در نظر می گیرد ثابت خواهد شد که بی تفاوت بودن اعضای جامعه درقبال بحرانها ها به مثابه فروپاشی کل نظام اجتماعی پویا می باشد.

نظریه قشر بندی کار کردی به وسیله کینگزلی دیویس و ویلبرت مطرح و اعلان شده است که قشر بندی اجتماعی ضروری وجهانی بوده وپدیده است که دارای کار کرد اجتماعی می باشد. آن ها استدلال می کنند که :"هیچ جامعه ای در جهان نبوده است که قشر بندی نشده یا کاملاً بدون طبقه اجتماعی باشد. از دیدگاه آن ها، قشر بندی ضرورت کار کردی دارد. هر جامعه به چنین نظام نیازمند است و همین نیاز یک نوع نظام قشر بندی را به بار آورده است.همچنان آنها نظام قشر بندی را به عنوان یک ساختار در نظر می گیرند و یاد آور می شوند که قشر بندی اجتماعی نه به افراد درون نظام قشر بندی، بلکه به نظام از سمت ها اطلاق می شود. به بیان دیگر تفاوت در سمت ها باعث تفاوت در جایگاه اجتماعی و بوجود آمدن قشر بندی های اجتماعی می گردد. این مسأله از دیدگاه کار کرد گرا ها به دلیل پایگاه های حساس و وابسته بودن آن ها به اعضای شایسته آن سمت ها می باشد. این امر از دیدگاه جامعه شناسی کارکردی مسأله انتصاب اجتماعی شایسته یاد می شود. مسأله انتصاب شایسته به عقیده دیویس وویلبرت به سه دلیل عمده مطرح است. نخست آن که، برخی از سمت ها از سمت های دیگر خوشایند ترند. دوم آن که برخی از سمت ها برای بقای جامعه از سمت های دیگر مهم ترند. سوم آن که سمت های گوناگون اجتماعی توانایی های منحصر به فرد و متقاوت را ایجاب می کنند.

نکته مورد توجه این است که مور و دیویس نگفته اند که جامعه برای اطمینان از انتصاب شایسته در سمت های بلند پایه، یک نوع نظام قشر بندی آگاهانه را ساخته و پرداخته اند، بلکه آشکارا گفته اند که قشر بندی یک تمهید است که ناخود آگاهانه ضرورت دارد. این یعنی اهمیت کارکردی، که کار کرد گراها آن را برای بقای نظام اجتماعی ضروری می داند اما وجود آن ها به تنهای ضامن بقای نظام اجتماعی نبوده بلکه اجزای سازنده نظام اجتماعی را دارای کار کرد مشخص می دانند. همچنان این دیدگاه را میتوان در نظریه آبرل وهمکارانش، تحت عنوان شرایط بنیادی سخن گفت که اگر وجود نداشته باشد، جامعه نیز به جایی نخواهد رسید. آبرل عوامل سقوط جامعه را چنین بر می شمارد. نخستین عامل به ویژگی های جمعیتی جامعه مربوط بود. که اگر جمعیت هر جامعه ای نابود یا پراکنده شود وجود جامعه آشکارا در خطر خواهد افتاد. این امر زمانی رخ می دهد که جامعه چندان جمعیت خود را از دست دهد که ساختار های گوناگونش از عملکرد بی افتد. دوم این است که یک جمعیت بی تفاوت برای جامعه تهدید بشمار می آید. گرچه در این جا درجه بی تفاوتی مطرح است، زیرا برخی از بخش های جامعه همیشه دست کم قدری بی تفاوتی را نشان می دهند، اما جامعیت جامعه در برخی موارد ممکن است که چنان بی تفاوت گردد که اجزای گوناگون سازنده جامعه از عملکرد بی افتد و سر انجام، سراسر جامعه فروریزد. سوم اینکه جنگ همه علیه همه در داخل یک جامعه تهدید برای ادامه حیات آن جامعه به شمار می آید. کشمکش های بسیار شدید داخلی در یک جامعه ایجاب می کند که عوامل گوناگون نظارت اجتماعی وارد صحنه شوند و با کار برد زور و کشمکش ها را فرونشاند.

با در نظر داشتن دیدگاهای یاد شده و نگاهی دقیق به واقعیت های اجتماعی جامعه ایران می توان گفت: که بی تفاوتی مردم در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی و سیاسی در جامعه تهدید جدی و از جمله مهمترین عوامل ساکن بودن ، فقر، بیکاری، ناامنی، فساد و... می باشد. زیرا بخشی از جامعه بدلیل بی تفاوت بودن در برابر بحران ها، عملاً از کار افتاده و قدرت اجرایی نقش های فعال را در جامعه ندارد. این وضعیت از دو طرف منجر به نابودی جامعه ایران گردیده است .از یک طرف بخشی از جامعه (توده های بی تفاوت در برابر همه چیز) عملاً دارای کار کرد نبوده و نقش در جریان بازسازی، ایجاد امنیت، فقر زدایی، تأمین عدالت اجتماعی، احزاب ازاد ،مطبوعات ازاد،حقوق شهروندی، فرهنگ سازی، هویت سازی ورفع تبعیض و.... نداشته چون بی تفاوت اند واز طرف دیگر بی تفاوتی آنان به عنوان مخرب کننده سایر ساختار های اجتماعی از جمله ساختار های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی گردیده است. زیرا توده ها به عنوان کنترل کنندگان اجتماعی در یک نظام ساختاری کلان بوده و بی تفاوت بودن آنان به معنی برداشته شدن کنترل های اجتماعی بر عملکردهای کار گزاران سیاسی، فرهنگی واقتصادی می گردد. این امر از یک طرف منجر به بی تفاوتی کار گزاران اجتماعی در برابر بحران ها می گردد و از طرف دیگرآنان تمایل کار کردن و ایفای نقش فعال برای توده های منفعل را از دست می دهند. واقعیت های اجتماعی و سیاسی در جامعه ایران نشان می دهد که از یک طرف توده ها بی تفاوت در برابر همه چیز، هیچگونه نقش فعال و سازنده را در مهار و بحران زدایی نداشته واز طرف دیگر کارگزاران سیاسی – اجتماعی این جامعه بی تفاوت تر از مردم ظاهر شده اند – ساکت بودن برخی از مردم در برابر نابسامانی هایی نظیر؛ ناامنی، کشتارمردم و روشنفکران، فقر، بیکاری، آلودگی هوا، فسادهای اداری و سیاسی،حقوق اولیه و... در طول این سی و چهار سال ثابت کننده این ادعاست.

به بیان دیگر سکوت مردم در وضعیت های بحرانی به مثابه بی تفاوتی آن ها بوده که منجربه نابودی جامعه ایران گردیده است. پس بی جانیست که یکی از عوامل مهم در وضعیت های بحرانی جامعه امروز ایران بی تفاوت بودن مردم در برابر سرنوشت شان است. اگر جامعه ایران در مقابل همه چیز حساس می بودند، مطمئناً وضعیت جامعه ایران از هر لحاظ متفاوت تر و بهتر از امروز می بود.اما درپایان باید گفت الیت و روشنفکران ، فعالین حقوق بشر وسیاسی وظیفه خطیری در بحرانهای موجود و اینده ایران دارند و باید بتوانند با راهکار و مانفیست و هدف مشخص این بی تفاوتی ها را با اعتماد سازی و شفافیت ترمیم دهند. ایران در ورطه ورشکستگی است و همه مسئول اند.

چهارشنبه، 2 ژانویه 2013

منبع: ن.ک: جورج ریتز نظریهء جامعه شناسی دوران معاصر

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه