بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

جمعه 13 بهمن ماه 1391 ـ  1 فوريه 2012

 

کارهایی‌که بختیار باید می‌‌کرد و‌ نکرد!

(به بهانه سی و چهارمین سالگرد حکومت ۳۷ روزه شاپور بختیار)

درویش رنجبر

بختیار از جمله شخصیت‌های معاصر است که حجم وسیعی از آنچه تاریخ انقلاب اسلامی خوانده می‌‌شود را به خود اختصاص داده است. قضاوت در مورد بختیار در دو طبقه بندی کاملاً روشن بیان شده است. دستهء اول شامل کسانی‌ است که بختیار را به خیانت به یاران جبهه ملی‌ متهم و از پس آمد آن، اقدام در راه پذیرش پست نخست وزیری را ناشی‌ از حس قدرت طلبی او و «در جستجوی نخست وزیری به هر قیمت» تلقی‌ می کنند. دستهء دوم بختیار را شخصیتی‌ وطن دوست، روشن بین و آگاه به زمان که در بحرانی‌‌ترین شرایط با شنیدن صدای پای استبداد مذهبی‌ و احتمال استقرار حکومتی متحجر و عقب مانده شجاعانه قدم به میدان گذاشت و در نهایت جان بر سر آرمان‌های خود نهاد، می‌‌دانند.

ما، در هر کدام از دو سوی این طیف قرار داشته باشیم، حقیقتی انکار ناپذیر پیش روی مان نهفته است. حکومت اسلامی تا جان بختیار را نستاند نفس راحتی‌ نکشید. ممکن است گفته شود رژیم اسلامی بیش از 150 کوشندهء سیاسی، اجتماعی و هنری را در برون مرز ترور کرده است و مورد بختیار هم یکی‌ از آنها محسوب می شود. با حرمت بسیار نسبت به خون‌هایی‌ که به دست حکومت اسلامی در خارج از کشور ریخته شده، شاید به توان گفت قتل بختیار مقولهء دیگری است که پرداختن بدان در مجال این نوشتار کوتاه میسر نیست.

تاکنون و عمد‌تاً، قضاوت در مورد بختیار معطوف به کار‌های کردهء او می‌‌باشد. اما شاید بتوان از منظری دیگر به کارهای نا کرده‌ای که می‌‌توانست بکند ولی‌ نکرد نیز پرداخت. این امر مستلزم عنایت به سه‌ واقعیت انکار ناپذیر می‌‌باشد.

اول: چه خوشمان بیاد و چه نیاید، جامعهء ایران از پائیز 1357 با نفس خمینی حرکت می‌‌کرد.

دوم: خمینی حتا پس از خروج شاه، در 26 دی ماه، باور قطعی نداشت ایران را دو دستی‌ در سینی طلا تقدیم او خواهند کرد و به همین دلیل هنگامی که شورای انقلاب منصوب وی در تهران تصویب کرد بختیار جهت دیدار با او عازم پاریس شود آقای خمینی ابتدا با این دیدار موافقت کرد ولی‌ اشخاصی‌ همچون دکتر بنی صدر نظر او را عوض کردند و به صراحت به او گفتند اگر بختیار را قبل از استعفا و در سمت نخست وزیر بپذیرید شما رفتنی هستید و بختیار ماندنی.

سوم: بختیار زمانی‌ به نخست وزیری رسید که جامعه عملاً از جا کنده شده بود، زمین و زمان علیه او بود و توازن قوا آشکارا به سود انقلابیون پیشاپیش به هم خورده بود.  بختیار شانسی برای موفقیت نداشت.

در سایهء این واقعیت‌ها می‌‌توان گفت اگر بختیار دست به اقدامات زیر می‌‌زد چه بسا از فرصت نخست وزیری در راه تحقق‌ حکومتی ملی‌ - دمکراتیک بهره می‌‌جست و راه استقرار دیکتاتوری بلا منازع خمینی مسدود می‌‌گشت.

یکم- بختیار باید به محض خروج شاه به ملت اعلام می‌‌کرد که «اینجانب، بر خلاف دکتر صدیقی که پذیرش پست نخست وزیری از سوی پادشاه را ماندن ایشان در ایران مشروط ساخته بود، دقیقاً پذیرش این پست را مشروط به خروج پادشاه گردانیدم. اکنون پادشاه از ایران خارج شده است و با خروج خود نظام سلطنت خود به خود ملغی اعلام می‌‌گردد.» [ممکن است گفته شود با این عمل، ارتش علیه بختیار کودتا می‌‌کرد، ولی‌ هرچه می‌‌شد (حتا به سبک حکومت ژنرل ضیا الحقّ در پاکستان) بهتر از این بود که کشور دو دستی‌ تقدیم گرگان گرسنه شود].

دوم- بايد اعلام می‌‌کرد که: «اینجانب بر اساس تنفیذ مجلس شورای ملی‌، که عصارهء انقلاب مشروطه می‌‌باشد، به ریاست قوهٔ مجریه منصوب گشته‌ام، به همین دلیل خروج پادشاه از ایران کوچکترین خللی در مشروعیت اینجانب ایجاد نمی‌کند».

سوم- بايد اعلام می‌‌کرد که: «نظر به اینکه از امروز نظام سلطنت ملغی اعلام می‌‌گردد، اینجانب به عنوان سرباز انقلاب مشروطه و راه ملی‌ دکتر مصدق شکل نظام آینده را به رفراندم خواهم گذاشت».

چهارم- بايد اعلام می‌‌کرد که: «با عنایت به این امر که تمهید چنین امر مهمی‌ نیازمند مشورت با مرجع تقلید آیت الله خمینی می‌‌باشد، اینجانب در اولین فرصت ممکن به پاریس خواهم رفت و جهت برگذاری رفراندم به منظور تحقق‌ ارادهء ملی‌ در راه بر قراری حکومتی ملی،‌ بویژه جمهوری دمکراتیک مبتنی‌ بر منشور جهانی‌ حقوق بشر، با حضرت آیت الله خمینی به رایزنی خواهم پرداخت. [با این تاکتیک دست بادمجان دور قاب چین‌هایی‌ که زیر گوش خمینی وز وز کردند و مانع دیدار بختیار و خمینی شدند بسته می‌‌شد].

پنجم- بايد اعلام می‌‌کرد که: «اینجانب، پس از دیدار با آیت الله خمینی، به عنوان رئیس دولت انتقالی وظیفهء ملی‌ خود می‌‌دانم تا برگزاری رفراندوم، انتخابات مجلس مؤسسان و تدوین قانون اساسی‌ جدید با اتکال به روح انقلاب مشروطه، به ویژه این اصلاح اساسی‌ که در آن هیچ مقام مادام العمری وجود نخواهد داشت، جلوی فروپاشی و سقوط کامل نهاد‌های سیاسی، انتظامی و اقتصادی را، که لازمهء تداوم حیات یک جامعه است، بگیرم.  بدیهی‌ است به محض انجام رفراندوم، تشکیل مجلس مؤسسان، تدوین قانون اساسی‌ و استقرار دولت دائمی، اینجانب امانت ملت را، که همانا حق حاکمیت بر سرنوشت ملی‌ خود می‌‌باشد، به دولت ملی‌ منتخب مردم واگذار خواهم کرد.

ششم- بايد اعلام می‌‌کرد که: «در مسیر پیمایش این راه، نظر مشورتی حضرت آیت الله خمینی بسیار کار گشا خواهد بود. در این راه لازم است به روح قانون اساسی‌ برخاسته از انقلاب مشروطه، یعنی‌ نظارت پنج مجتهد بر قوهٔ تقنینیه کشور توجه خاص گردد. در راه تحقق‌ این امر آیت الله خمینی می‌‌توانند هر زمان که لازم بدانند به کشور بازگشته، در شهر مذهبی‌ قم استقرار یابند (همانطور که معظم له بار‌ها اعلام کرده اند هدف ایشان اصلاح امور، بر قراری آزادی، عدالت و مساوات اسلامی می‌‌باشد نه حکومت کردن) و دولت‌مردان را از نظر مشورتی خود بی‌ نصیب نگذارند».

هفتم- بايد اعلام می‌‌کرد که: «علیرغم الغاء سلطنت، شخص پادشاه همچنان شهروند ایران محسوب می‌‌گردند و هر زمان که صلاح دانستند می‌‌توانند به عنوان شهروند ایران به کشور باز گردند. در صورت عدم تمایل بازگشت به میهن، و چنانچه مجلس منتخب مردم پس از استقرار دولت دائمی صلاح بداند، برای شخص ایشان مقرری ماهیانه تعیین خواهد شد».

9 بهمن 1391

منبع>>>

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه