بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

دوشنبه 14 اسفند ماه 1391 ـ  4 مارس 2013

آمریکا دوستی یا آمریکا ستیزی

محمد پورعبدالله*

            موج گسترش تحریم های ایالات متحده و اتحادیهء اروپا علیه ایران، که از سال گذشته آغاز شده است و هر روز سختگیرانه تر می شود، علاوه بر اثرات گسترده بر سطح زندگی مردم و واکنش های مختلف از طرف مقامات کشور، عکس العمل های متضادی از سوی اپوزیسیون و روشنفکران ایرانی را به همراه داشته است.

تاثیر این تحریم ها بر کشور به اندازه ای بوده که به موضوع اصلی در سیاست ایران بدل شده و هیچ فعال سیاسی و یا جریان سیاسی نمی تواند بدون موضع گیری درباره آن به حیات سیاسی خود ادامه دهد.

اغلب فعالین سیاسی ایرانی نظر منفی نسبت به تاثیرات تحریم ها داشته اند اما اقلیتی نیز از آن به صورت علنی و یا ضمنی استقبال کرده اند. استدلال این گروه عمدتاً بر این اساس استوار است که تحریم ها باعث نارضایتی گسترده بین مردم می شود و این خود موجب انگیزش مردم به کنش گری و نهایتا تغییر در نظام حاکم خواهد شد. در مقابل مخالفان با استدلال های مختلفی در منتهی شدن این تحریم ها به تحولی در جامعه ایران با دیده شک می نگرند.

امروز هیچ کس، حتی مسئولان رده بالای نظام جمهوری اسلامی در اثرات فاجعه بار این تحریم ها شکی ندارد. کاهش ارزش پول ملی، افزایش تورم، تعطیلی بسیاری از فعالیت های اقتصادی به خصوص در بخش صنعت، کاهش میزان فروش نفت، کمیاب شدن دارو و ... همگی از جمله مواردی هستند که مستقیم یا غیر مستقیم از تحریم ها ناشی شده اند و نشان دهنده فشار آن بر مردم ایران هستند.

حتی آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی نیز تحریم ها را "جنایت علیه ملت ایران" خواند و محمود احمدی نژاد در سخنرانی اخیر خود در مجلس صراحتا تحریم ها را مسبب اصلی وضعیت اقتصادی وخیم کشور دانست.

بحث اساسی بر سر این است که این اثرات سوء اقتصادی چه تاثیری در آینده سیاسی ایران خواهند گذاشت. مدافعان تحریم عموماً بر این باورند که فشار اقتصادی وارده بر مردم می تواند به گشایش سیاسی منجر شود. نمونه مطلوب این دسته آفریقای جنوبی در دوره آپارتاید است که در آن تحریم های بین المللی موجب لغو قوانین تبعیض آمیز نژادی شد.

تفاوت اساسی آفریقای جنوبی با ایران در این مورد را می توان در دو مورد جداگانه بررسی کرد. اول در آفریقای جنوبی تقسیم جامعه به اکثریت سیاه پوست و اقلیت سفید پوست وضعیت ویژه ای را به وجود آورده بود. در بین سفید پوستان دموکراسی نسبی برقرار بود و این وضع باعث می شد که فشار تحریم های بین المللی روی جامعه، تبدیل به اعمال فشاری از سوی سفید پوستان به دولت برای عقب نشینی شود.

در حالیکه در ایران چنین ساختار دموکرتیکی برای کانالیزه شدن فشار از جانب مردم و یا حداقل بخشی از مردم(مانند نمونه آفریقای جنوبی) به ساختار قدرت که بتواند امید بخش تغییر باشد به هیچ عنوان وجود ندارد. انسداد سیاسی در ایران، مسئله ایست که امروزه هیچکس در موردش شکی ندارد.

مورد دیگر اینکه موضوع تحریم همان خواسته اجتماعی مردم آفریقای جنوبی (لغو قوانین نژادپرستانه) بود در حالیکه در ایران خواسته جامعه مدنی گام برداشتن به سوی دموکراسی است و خواسته جامعه بین المللی توقف برنامه هسته ای. این دو مسئله الزاما به هم مربوط نیستند.

اگر دو فاکتور دموکراتیک یا دیکتاتوری بودن و داشتن یا نداشتن توان دستیابی به سلاح هسته ای را برای حکومت ایران بررسی کنیم، تنها یک گزینه از چهار گزینه موجود یعنی حکومت دموکراتیک بدون توان دست یابی به سلاح هسته ای مد نظر حامیان تحریم است.

درحالیکه گزینه دیگر یعنی حکومت دیکتاتوری بدون توان دست یابی به سلاح هسته ای دست کم درآینده نزدیک محتمل تر و برای جامعه ایرانی خطرناک تر است. گزینه ای که پس از شکست تلاش های آمریکا برای دموکراسی سازی در خاورمیانه در دوران بوش و همین طور ناامیدی از اپوزیسیون داخلی و خارجی ایران، امروزه طرفداران بیشتری در غرب دارد.

بدین معنا که آن ها بدون شک یک حکومت دیکتاتوری در ایران بدون توان دستیابی به سلاح هسته ای را به حکومتی دموکراتیک که چنین توانی دارد ترجیح میدهند.

در واقع می توان گفت، دموکراتیک یا دیکتاتوری بودن حکومت در ایران به توازن قوا بین جامعه و حاکمیت باز می گردد و داشتن یا نداشتن توان دستیابی به سلاح هسته ای به توازن قوا بین جمهوری اسلامی و غرب باز می گردد. این دو موضوع اصولا از یک سنخ نیستند و با وجود تاثیری که می توانند روی یکدیگر داشته باشند، همانطور که قبلا گفته شد الزاما ارتباطی به هم ندارند.

اما به تحریم ها می توان از نقطه نظر دیگری نیز نگاه کرد و تاثیر آن بر همان توازن قوا بین جامعه و نظام حاکم است که به آن اشاره شد.

جامعه ایران پس از انقلاب 57 در مقایسه با بسیاری دیگر از جوامع در خاورمیانه کمترین میزان آمریکا ستیزی را داشته و یا به عبارت دیگر در مقایسه با بسیاری دیگر از کشورهای خاورمیانه آمریکا دوست تر بوده است.

علت آن از یک سو آمریکا ستیزی دایمی مسئولان جمهوری اسلامی و تمایل جامعه ایرانی به مرتبط دانستن مشکلات کشور به این نگاه، که منجر به گریز از آمریکا ستیزی در بین ایرانیان شده و از سوی دیگر دفاع همیشگی آمریکا از اسراییل در خاورمیانه بوده که منجر به آمریکا ستیزی در بین مردم کشورهای عربی شده است.

حتی در مورد کشوری غیر عربی مانند ترکیه نیز ایدئولوژی ناسیونالیسم افراطی ضد غربی حاکم بر این کشور دلیل وجود همین گرایش بوده است.

اما در ایران پیش از انقلاب وضعیت به گونه دیگری بود. دخالت همیشگی آمریکا در سیاست داخلی ایران که نمونه بارز آن کودتای 28 مرداد بود و همین طور هم پیمانی استراتژیک شاه با آمریکا، همواره موجب آمریکا ستیزی در داخل کشور می شد.

سیاست های آمریکا در قرن بیستم در افق جنگ سرد تعریف می شد. این سیاست ها که منجر به دخالت در سیاست داخلی بسیاری از کشورهای جهان سومی از آمریکای لاتین گرفته تا جنوب شرق آسیا و خاورمیانه میشد، آمریکا ستیزی روزافزونی را ایجاد می کرد. پس از پایان جنگ سرد البته این سیاست ها ادامه داشته ولی همواره تعدیل شده است.

حکومت جمهوری اسلامی از آغاز عمرش تا به امروز همواره با دشمن تراشی با محوریت آمریکا ستیزی توانسته با صورت ایدئولوژیک ابزاری برای چیرگی بر چالش هایش یافته است.

از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام برای تثبیت هژمونی اسلام گرا ها برا سایر گروه ها(به خصوص نهضت آزادی و لیبرال ها) گرفته تا دوران جنگ با عراق(با این استدلال که آمریکا حامی عراق در جنگ است)و سرکوب فعالین اصلاح طلب و هوادران اصلاحات دموکراتیک بعد از دوم خرداد(خصوصا در دو چالش مهم یعنی 18 تیر 1378 و جنبش سبز)همواره ناراضیان عوامل وابسته به آمریکا و غرب دانسته شده اند (سرکوب خونین چپگرایان در دههM 60 از این منطق مستثنی است).

این آمریکا ستیزی که همانطور که اشاره شد، میراث سیاست های آمریکا در قرن بیستم و حاکمیت شاه است در مقطع انقلاب موضع اغلب گروه های انقلابی بود.

جمهوری اسلامی این میراث را که در مقیاسی بزرگتر متعلق به ناسیونالیسم جهان سومی بود تصاحب کرد و به خوبی نمایندگی انحصاری اش در ایران را به عهده گرفت.

از آن دوره به بعد نه ملی گراهای افراطی ضد غربی و نه چپ ها هیچ کدام نتوانستد دوباره در این عرصه وارد رقابت با حاکمان شوند.

عروج آمریکا دوستی و چیره شدن آن در طیف گسترده ای از اپوزیسیون نیز در همین راستا قابل تامل است. بدین معنا تحریم های گسترده یا اعمال فشار مستقیم بر مردم و به خصوص جامعه مدنی می توانند موجب عروج موجی جدید از آمریکاستیزی شوند.علی الخصوص زمانیکه تحریم ها، نهادهایی را هدف می گیرند که با جامعه مدنی ارتباط مستقیم دارند.

نمونه اخیر تحریم دانشگاه صنعتی شریف به خوبی می تواند این مسئله را نشان دهد. دانشگاهی که مرکز تحصیل نخبگان ایرانی است و ممتازترین آنها همواره به دانشگاه های غربی راه یافته اند. بدون شک دانشجویان و اساتید این دانشگاه که از این تحریم مستقیماQ ضربه می بینند انگیزه کافی برای مقصر دانستن غرب در مشکلات شان دارند.

آمریکا ستیزی در بسیاری از مناطق جهان پدیده ای رایج است. سرتاسر تاریخ قرن بیستم، آمریکا ستیزی موج غالب در بین مردم کشورهایی بوده که از دخالت های آمریکا متضرر شده اند.

در آغاز قرن بیست و یکم و در شرایطی که نقشه ژئوپولیتیک جهان در حال تغییر است و در دورانی که سوسیالیسم اردوگاهی و ناسیونالیسم ضد غربی حضور چندانی در جهان و علی الخصوص در خاورمیانه ندارند اسلام سیاسی حامل اصلی این جریان بوده است. امری که باعث تبدیل احمدی نژاد به قهرمان در بسیاری از کشورها می شود.

بدون شک هیچ کس از ناسیونالیسم ضد غربی که بزرگترین ارمغان تحریم ها برای ایران است به اندازه جمهوری اسلامی سود نمی برد.

نظامی که علی رغم افول قدرت منطقه ای اش، همواره به خوبی نشان داده است که می تواند از اعمال غرب برای مشروعیت بخشیدن به سرکوب های داخلی اش استفاده کند.

 

* محمد پورعبدالله، فعال سیاسی است.

http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2013/01/post-451.html

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه