بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

چهارشنبه 1 خرداد ماه 1392 ـ  22 ماه مه 2013

آيا سکولارها رئیس جمهوری بعدی حکومت اسلامی را انتخاب خواهند کرد؟

کامبیز باسطوت

info@iranpolitics.org

رژیم اسلام سیاسی حاکم بر ایران دارای دو برُدار بنیادی است:

یکی «بخش اسلام سیاسی» آن است که تقریباً تغییر ناپذیر است و متعلق به سردمدارن اسلام سیاسی آخوند و آخوند سرشت است که هنوز از نسل اوّل انقلابیون اسلامی 57 باقی مانده اند و برای آنها حاکمیت اسلامیت با تمام ویژگی هایش (مانند جایگاه بانوان در اجتماع و قوانین عهد عتیق شریعت) بر ایران امری بنیادی و غیر قابل تغییر است.

برُدار دیگر رژیم اسلام سیاسی «بخش جمهوریت» آن است که بنا بر درک کادرهای اسلام سیاسی پایگاه مردمی ِ آن را فراهم می کند که ظاهری انتخابی و امروزی دارد و متجدد بودن رژیم اسلامی را نشان می دهد، یا نقبی است از اسلام سیاسی عهد عتیق به دنیای سیاسی امروز.

در ایران، برای حکومت جمهوری اسلامی انتخابات رئیس جمهور و مجلس و شورای شهر حکم این پیام را به ديگران دارد که «هرچه در ایران اتفاق می افتد ناشی از ارادهء انتخابی مردم است». لیکن آشکار است که آزادی انتخاب در شریعت اسلام يا قوانین حاکم بر آن نه تنها مفهومی بیگانه است بلکه اسلام بر پایهء تسلیم بنا شده است. بنابراین، روند ها و نتايج انتخابات در جمهوری اسلامی نه بر پایهء آزادی انتخاب بلکه بر پایهء انتخاب های اسلام سیاسی برای مردم معین می شود و مردم آزادند تا از میان انتخاب های شورای نگهبان با آزادی تمام هر که را می خواهند انتخاب کنند، بدون اینکه حکومت و فقیه متعهد به پذیرش آن باشد.

طبیعت پیچیدهء اجتماع متجدد مردم ایران با وجود حافظهء تاریخی انقلاب متجدد مشروطیت و آزادی های اجتماعی و اقتصادی از دست رفتهء مردم پس از انقلاب اسلامی و همچنین ناپدید شدن ارجمندی مردم ایران در میان ملت های جهان بخاطر سیاست های خارجی حکومت جمهوری اسلامی، موجب می شود که برخی ها در روند انتخابات مردم دریچه ای را می بینند که می شود از ان استفاده کرد تا به آزادی خود دست یابند.

از جهت دیگر، کادرهای جمهوری اسلامی که انقلاب اسلامی را بر کشور حاکم و با درندگی استثنائی تمام مخالفان سیاسی خود را نابود و یا زیر زمینی کرده اند، در میان خود دچار دگردیسی شده اند. بخش های قابل ملاحظه ای از اسلام سنتی و غیر سیاسی خود را از اسلام سیاسی حکومتی دور کرده اند.

اکنون بخشی از اسلام سیاسی ـ که اعتبار خود را از انتخابی بودن نهادهای دولتی می گیرد و شامل سیاست گذاران دولت و نیروی اداری کشور است ـ در برابر روحانیت اسلام سیاسی که خود را سرور جمهوری اسلامی می داند قرار گرفته است. سیاست ورزان امروز جمهوری اسلامی دچار یک تقسیم بندی معین و نيز اختلاف های ژرفی در میان خود هستند.

در عين حال، بخش انتخابی و دولتی در این انتخابات نيز خود به دو گروه تقسیم شده است؛ گروهی که بنام «اصلاح طلبان» شناخته می شوند و گروهی که «پشتیبانان محمود احمدی نژاد»اند که دو دورهء رئیس جمهور او رو به پایان است. 

در سی چهار سال گذشته، سرشت حکومت جمهوری اسلامی برای مردم ایران بدون تردید روشن شده است. فقیه خامنه ای که سرور حکومت است و سیاست های کلی رژیم را معین میکند اهرم های توانورزی نظامی و دادگستری و مجلس مطیع را در اختیار دارد و از پشتیبانی بخش کوچکی از مردم (بنام حزب الله) نيز که دارای طبیعتی تجاوزکارانه به حقوق اجتماعی و سیاسی مردم است، برخوردار است.

این «اقلیت کوچک حزب الهی اسلام سیاسی» با درنده خوئی بیمانندی دیکتاتوری رژیم جمهوری اسلامی را سرپا نگهداشته اند که آخرین نمونهء آن سرکوب مردم معترض به نتایج انتخابات 1388 است. اما، در انتخابات رئیس جمهوری آینده و در سپهر ملی، تعداد رأی پشتیبانان رژیم در هر سه گروه بنیادگراهای مطیع فقیه خامنه ای، اصلاح طلبان خاتمی چی در اتحاد با رفسنجانی، و طرفداران احمدی نژاد در صد پائینی از مردم ایران را تشکیل می دهند.

در اين ميان، آنچه می تواند وزنهء آوردن رأی را برای اصلاح طلب ها و یا دولتی ها سنگین کند تعداد رأی دهندگان سکولار و ملی، یا بخش گسترده و اکثریت مردمی است که زیر فشار دائم حزب الله قرار دارند. به بیان دیگر، تنها بخشی که می تواند این انتخابات را هیجان انگیز و تعین کننده بکند متشکل از مخالفان رژیم اسلام سیاسی است.

اگرچه مخالفان حکومت اسلام سیاسی بیشتر به تحریم انتخابات تمایل دارند اما «اصلاح طلب ها» و «دولتی ها»، با انتقاد از سیاست های «بنیاد گرايان مطیع فقیه»، و دادن قول تغییراتی مانند آزادی رسانه ها و زندانیان سیاسی، و در نهایت تخفیف فشارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حزب الله بر مردم، نشانگر وجود روشنائی در انتهای تونل تاریک حکومت اسلامی بشمار می روند. در گذشت نيز سکولارها و ملی گراها پیروزی خاتمی را امکان پذیر کرده اند، و همچنین موسوی و کروبی را برنده انتخابات پیشین کردند که با کودتای بنیاد گراهای فقاهتی بازنده اعلان شدند.

آنچه در انتخابات پیشین و انتخابات در پیش آشکار است این است که رژِم اسلامی از درون دچار تشتت شدیدی است. خاتمی، در دوران هشت سال رياست جمهوری اش، نشان داد که با وجود اینکه برای اصلاحات اش اقدام و تلاش فراوانی کرده لیکن فرد ایستادن در برابر بنیادگراهائی که همواره رشته های او را پنبه می کردند نیست. گروه اصلاح طلب خاتمی هرچند که دولت را از دست حزب الله خارج کرد اما ارادهء آن را نداشت تا فقیه خامنه ای ِ ماورای دولت و طرفداران اش را بعنوان یک مانع از سر راه خود بردارد. به بیانی دیگر، جنگجویان حزب اللهی، با آماده بودن برای ورود به جنگ، ارادهء تحمیل خود به دولت اصلاحات را داشتند اما جنگیدن با فقاهتی ها خارج از ظرفیت سیاسی دولت خاتمی بود. در نتیجه، سکولار دمکرات ها و ملی ها هرچند که از خفگی اجتماعی برای مدتی نجات پیدا کردند لیکن در پایان بشدت مأیوس شدند.

اکنون، اتحاد رفسنجانی با اصلاح طلب ها و خاتمی بیشتر از آنکه به هم آوائی سیاسی آنها در ارتباط باشد به تحقیری بستگی دارد که هر دوی آنها به دست خامنه ای به آن دچار شده اند.

رفسنجانی سیاست ورز «اسلام سیاسی» بشمار می رود و اصلاح طلب ها سابقهء اعتماد کردن به او را ندارند. نمونهء آشکار اين واقعيت تحقیری بود که رفسنجانی در انتخابات هشتاد و چهار مجبور به تحمل آن شد؛ چرا که در آن انتخابات اصلاح طلب ها، و نيز پشتیبانان سکولار دمکرات و ملی گرای آنها، نمی توانستند پروندهء جنایتکارانه و رذیلانهء سیاسی رفسنجانی را از آغاز تأسیس جمهوری اسلامی به فراموشی بسپارند.

اکنون هم مشکل می توان تصور کرد که اندیشهء رفسنجانی تغییر کرده باشد. لیکن می توان مطمئن بود که غرور او بوسیلهء خامنه ای خرد شده است. برای رفسنجانی رأی چندانی در سپهر سیاسی حکومت جمهوری اسلامی وجود ندارد چرا که خامنه ای تمام رأی های حزب اللهی را (که رفسنجانی نيز ادعای مالکیت آن را می کند) از آن ِ خود کرده است. از جهت دیگر، رفسنجانی که جزو منتقدین دولت و گروه احمدی نژاد است و مانند دیگران اين موضع را نشانهء اعتبار خود می داند جائی باز برای اتحاد با «دولتی ها» ندارد. خاتمی عافیت جو و اصلاح طلب هايش، که چهار سال پیش موسوی و کروبی را جلو انداختند، این بار هم هاشمی درمانده را جلو انداخته اند. لیکن چنانچه اصلاح طلب ها بتوانند سکولار دمکرا ت ها و ملی گرا ها را یک بار دیگر با وعدهء فضای باز سیاسی به دنبال خود بکشند هيچ معلوم نیست که هاشمی، مانند استاد خود خمینی، فریبکار از آب در نیاید. باید در نظر داشت که رفسنجانی به همان اندازه بنیادگرای اسلامیست بشمار می رود که خامنه ای هست؛ و همچنین به اندازهء کافی هوشمند است که جمهوری اسلامی را با خطر نابودی روبرو نکند.

احتمالاً، با رئیس جمهور شدن هاشمی او میانداری خواهد شد بین اصلاح طلب ها و بنیادگرا ها و ترجیح خواهد داد تا، بجای درگیر شدن با خامنه ای، منتظر مرگ او بشود و امیدوار باشد که خودش زودتر نمیرد. رفسنجانی و خاتمی به بقای جمهوری اسلامی با تمام ویژگی های آن ایمان دارند و مشکل می توان تصور کرد که از آنها بهره ای بنیادی برای سکولار دمکرات ها و ملی گراها حاصل شود.

«دولتی ها»، به رهبری احمدی نژاد، با عمود خیمهء اسلام سیاسی یا ولایت خامنه ای درگیر شده اند و همچنین ارکان توانائی سیاسی او را (مانند دادگستری اسلامی و سیاست خارجی و دیگر کارکردهای دولت که خامنه ای از اختیار دولت خارج کرده است و دراختیار خود گرفته است) زیر پرسش برده اند. از همه مهمتر، دیدگاه اجتماعی دولت احمدی نژاد در مورد بانوان است که آن را در چند مورد نشان داده است. از جمله پشتیبانی از شرکت بانوان در تماشای مسابقات ورزشی و در آغوش گرفتن بانوان مصیبت زده برای تسکین دادن آنها ، در آغوش گرفتن همسر چاوز، رئیس جمهور در گذشتهء ونزوئلا، و همچنین انکار نقش دولت در تجاوز حزب اللهی ها به حق طرز لباس پوشیدن بانوان در اجتماع. احمدی نژاد به بنیادهائی که برای اسلام سیاسی و سنتی غیر قابل تغییرند بی اعتنائی کرده و نوعی گرايش سکولاریستی از خود نشان داده است. ملی گرائی ایرانی دولت در برابر اسلام گرائی فقاهتی ها و حکومت جهت دیگری است که دولتی های احمدی نژاد برای پیروزی به آن متکی هستند. اصلاح طلب ها بیشتر در کار تحمیق ملی گرائی ایرانی هستند تا تائید بگيرند که آنها نيز در تناقض با رژیم جمهوری اسلامی اند.

در حالی که انسجام اسلام سیاسی و حزب الله با گرد آمدن به دور ولایت فقیه، یا عمود خیمه اسلام سیاسی، امکان پذیر شده، در آينده، دولتی انتخاب خواهد شد که با توانائی های سیاسی دیکتاتورانه ولایت فقیه مبارزه کند. اصلاح طلب ها و رفسنجانی بطور قطع با ساختار دیکتاتورمابانهء ولایت فقیه وارد مبارزه نخواهند شد و به فقیه اجازه خواهند داد که هر وقت بخواهد جلوی آنها را بگیرد؛ چرا که نه سابقهء چنین کاری را دارند و نه حرفی از آن می زنند. لیکن دولتی ها و احمدی نژاد، برای تضمین آیندهء خود، ناچارند بطور جدی با ولایت فقیه وارد مبارزه شوند. آنهاهم سابقه و هم جاه طلبی اين کار را دارند و کنار گذاشتن سروران اسلام سیاسی را در جهت منافع خود می بینند. در صورتی که رفسنجانی و خاتمی جزئی از روحانیان اسلام سیاسی هستند و برای سروری اسلام سیاسی مبارزه می کنند.

اکنون این پرسش خود را با سرسختی به ما تحمیل می کند که «سکولارهای ایران چگونه قابل شناسائی هستند و چرا تنها آنها هستند که می توانند انبوه مردم ایران را به پای صندوق های رأی گیری بیاورند یا صندوق های رأی گیری را آنچنان متروک کنند که به تابوت حکومت اسلامی تبدیل شود؟»

سکولارها، در کلیت خود، فرزندان مردم نسل انقلاب متجدد مشروطیت هستند و، تا انقلاب اسلامی، اجتماع متجدد ایران را، با آميزه ای از مدارا و مبارزه با پهلوی ها، ساخته اند. اما برخی شان، با کج روی سیاسی، تشتت و بیراهه هائی سیاسی که انتخاب کردند که سرانجام منجر به پیروزی اسلام سیاسی بر ایران شد.

براستی این «کج روندگان» چه بخش های سیاسی اپوزيسيون را تشکيا می دهند؟ بنظر من، کمونیست ها و ملی مذهبی ها یا حزب توده و نهضت آزادی ها، ارانی ها و بازرگان ها، همگی اولین کج روندگان سیاسی هستند که سنت دور شدن از قوانین درخشان انقلاب مشروطیت و منافع ملی را، یکی با قاجار زاده های اشرافی و با دنبال روی از محمد علی شاه به پای روسیه شوروی ریخت، و دیگری بازگشت به مشروعیت را دنبال کرد.

آنچه مصدق، از نظر خود و برای ملی کردن نفت، با ارکان مشروطیت، مجلس، سنا و شاه انجام داد کج روی سیاسی دیگری است که بخش سیاسی جداگانه ای از سکولارها را بسوی خود کشید.

اما، در مقابل، یک نیروی سیاسی بدون سازمان از سکولار دمکرات ها، برای پرهیز از نیروهای سیاسی بیراهه رو، با حکومت دیکتاتوری لیکن امروزی و مترقی پهلوی ها همکاری و مدارا کرد و در جريان انقلاب اسلامی نيز به گرد آخرین نخست وزیر حکومت مشروطه، دکتر بختیار، متشکل شد و به تلاش مأیوسانه ای برای نجات ایران دست زد.

بخش دیگر اجتماع سکولارها را نیروی سیاسی پادشاهی خواها تشکیل می دهد.

بخش قابل ملاحظه ای از این «مجموعهء سیاسی سکولار ایران» نيز، با وجود مذهبی بودن، معتقد به جدائی مسجد از دولت است.

«چندگانگی سیاسی در میان سکولارها» همانگونه که علت اساسی حاکم شدن حزب الله بر مردم ایران شد، اکنون نيز دلیل بنیادی برای ادامهء حکومت اسلام سیاسی است.

شاید ادعا شود که مردم ایران سکولار نیستند و ارتباط شان با انقلاب دمکراسی خواه مشروطه بریده شده است. اما، در اینصورت، چگونه می توان مهاجرت میلیونی مردم ایران را، با تمام عشقی که به میهن خود دارند، به کشورهای دمکرات جهان توضیح داد؟ شاید گفته شود این مهاجرت ها علت اقتصادی دارد لیکن ما می دانیم که اکثریت مهاجرت کنندگان از شرایط پولی خوبی برخوردار هستند.  و یا اینکه چگونه است که مردم ايران از منقدین و حتی کسانی که دست شان را در خون مردم ایران شسته اند، همچون موسوی،کروبی، رفسنجانی، با برگشتن از حکومت اسلامی و وقتی که می خواهند در برابر آن بایستند بصورتی وسيع از آنها استقبال می کنند؟ و براستی غیر از نیروی مردمی سکولار و متجدد چه نیروئی ارادهء ایستادن در برابر حکومت اسلامی را دارد؟

البته شدت مخالفت نیروهای متنوع سکولار با حکومت اسلامی، به دلیل ویژگی های خاص هر يک، متفاوت است و حتی در مواردی برخی از آنها به ادامهء زندگی حکومت اسلامی علاقمندند.

مثلاً، سکولارهای کمونیست ضد امپریالیسم و کم و بیش طرفدار الیگارشی روسیه و یا چین کمونیست، نشان داده اند که با گرفتن امتیازات معینی آماده اند برای حکومت اسلامی و بقای ولایت فقیه جانفشانی کنند و به سنت مسموم کردن ذهن تحصیل کرده ها ـ که از زمان رضا شاه شروع شده ـ ادامه دهند.

«اصلاح طلبان اسلام سیاسی دمکراسی خواه و طرفدار حقوق بشر» هم، بویژه در ميان بخشی که در خارج است، نمونهء ديگری هستند و آنها را می توان به چلبی های ضد خشونت با جمهوری اسلامی تشبیه کرد. آنها بخاطر نفوذی که در رادیو فردا و نهاد های آموزشی آمریکا و اروپا دارند، هنوز از امامزادهء اسلام سیاسی قطع امید نکرده اند و دگردیسی شان تمام نشده است و هنوز به شخصیت های حکومت اسلامی دلبستگی دارند.

ملی مذهبی ها و مصدقی ها نيز، بعلت نفرت از غرب و تحت تأثير ادبیات شکل گرفتهء ضد استعمار غربی، هنوز نیم نگاهی به حکومت اسلامی دارند و در اردوگاه  اصلاح طلبان آن جای می گيرند.

در اين ميان، سکولار دمکرات ها و پادشاهی خواهان تنها نیروهائی سیاسی هستند که پرچم سکولاریسم و دمکراسی را بدون هر گونه وابستگی به انقلاب 57 برافراشته اند.

وزنهء تعین کننده رأی اکثریت سکولار ایران به سود کاندیدائی متوجه است که بنیاد جمهوری اسلامی را مورد حمله قرار دهد و دروازهء آزادی های سیاسی و اجتماعی را، هر چند اندک، باز کند تا مردم بتوانند زنجیرهای بردگی اسلامی را، که بر دست و پايشان بسته باز کنند.

www.iranpolitics.org

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه