بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

جمعه 17 خرداد ماه 1392 ـ  7 ماه ژوئن 2013

انتخابات سال 88 یادتان هست؟

محمد مصطفایی

وقتی دلت هوای قدم زدن در جاده های پر پیج خم و گاهی طوفانی شبکه های اجتماعی را می نماید، کنجکاور می شوی که در خانهء دوست تان چه می گذرد.  از کنار خانهء دوستان و همسایه های آشنا که می گذرید با صدای بلند سخنان آنان در رابطه با موضوع داغ انتخابات به گوشت می رسد. گاهی نیز آنها از ترس اینکه مبادا بازداشت شوند پچ پچ می کنند و غیر مستقیم حرف شان را می زنند. گاهی می ایستی و به دقت به سخنان آنها توجه می کنی و در موردش ساعت ها فکر و تأمل می کنی و گاهی نیز از کنار خانهء آنها می گذری. از کنار خانه بعضی ها نمی توان به راحتی رد شد. وقتی حرف هایشان را می شنوی می خواهی در خانه شان را بزنی و در بحث هاشان شرکت کنی، اما به خودت می گویی که شاید فایده ای نداشته باشد، اصلاً به تو چه مربوط است که دخالت می کنی. رأی دادن حق هر فردی است که نباید این حق را از او بگیری.

به مناظره ها نگاه می کنی، به فیلم های مستند انتخاباتی. گاهی، به به و گاهی چهچه می کنی. می گویی چه فيامی سفارش داده است محسن رضایی، و روحانی را تشویق می کنی که خاتمی و رفسنجانی را به تصویر صدا و سیما آوره است.

این روزها تا حدودی فضای سیاسی باز شده است؛ آنقدر باز است که دیگر زندانیان سیاسی را فراموش کرده ایم. آنقدر مشغول انتخابات شده ایم که یادمان رفته است که سال 1388 دهها نفر از هموطنان مان در خیابان های ایران برای پس گرفتن رأی خود جان داده اند. کهریزک را یادتان است؟ هزاران نفر را بردند به کهریزک و هفته ها در آنجا نگه داشتند. عده ای کشته شدند. به عده ای تجاوز شد و بسیاری نیز شنکجه شدند تا درس عبرتی برایشان باشد که دیگر هوس به خیابان رفتن نکنند. بعد از انتخابات سال 1388 بود که هزاران نفر از شهروندان مان بازداشت شدند و پس از شکنجه های فراوان از جمله نگهداشتن در سلول های انفرادی و گرفتن اقرارهای غیر واقعی به حبس های  طولانی مدت محکوم شدند.

راستی دادگاه های فرامایشی را یادتان هست؛ دادگاه هایی که ده ها نفر را به جرم وطن دوستی اعدام کردند؟ یادتان هست که چطور فعالین سیاسی را یکی یکی در بدترین شرایط امنیتی جلوی دوربین های صدا و سیما بردند و مصاحبه های تلقینی آنها را پخش کردند؟ و یادتان هست که چطور وکلای زندانیان سیاسی بازداشت شدند و هنوز عده ای از آنها در زندان اند؟ شاید دیگر نسرین ستوده را فراموش کرده باشید؛ وکیل آرش رحمانپور را می گویم که تمام درهای عدالت خانه را زد تا موکل بی گناهش اعدام نشود ولی او اعدام شد و نسرين نیز به زندان افتاد. او چهار سال است که بازداشت است و نمی تواند به راحتی فرزندان اش را در آغوش گیرد.

شاید تنور داغ انتخابات سال 1392 به یادتان نیاورد که چهار سال پیش، قبل از اینکه انتخابات برگزار گردد، چه فضایی برایمان درست کردند. همه آزاد بودیم که با لباس، دستبند و پرچم های سبز (که نشان جنبش بزرگ و مردمی سبز بود) به خیابان ها رفته و پایکوبی کنیم که «مرد اصلاحات و سبز ایران زمین» رییس جمهور خواهد شد. یادم می آید که آن روزها برای اینکه خرمان کنند قلیان را نیز آزاد کردند و خبری از گشت های ارشاد نبود. یادتان هست که آن زمان 465 نفر کاندیدا شده بودند و از این افراد تنها و تنها چهار نفر صلاحیت شان تایید شد و دیگران ناخواسته مجازات شدند؟ راستی می دانید که دو نفر از کاندیداهای ریاست جمهوری کجا هستند؟ موسوی و کروبی را می گویم… این روزها دیگر نامی از انها نیست!… با خودم فکر می کنم چه مملکت خر تو خری داریم که چهار نفر کاندیدای ریاست جمهوری می شوند و بعد نه تنها دو نفر از آنها ناعالانه و بدون محاکمه بازداشت می شوند بلکه هواداران شان نیز بازداشت، شکنجه و به حبس های طولانی محکوم می گردند.

بعد از سال 1388 بود که ایران به کما رفت و حال باز از کما در آمده است. جنبشی ایجاد شده است. ملت به خود می گویند باید برویم رأی بدهیم و از این وضعیتی که داریم خلاص شویم. شاید، شاید یک نفر از این هشت نفری که آمده اند فرشته نجات ما باشد. بتواند قدمی بر دارد. تورم را کاهش دهد. آبرویمان را در جهان حفظ کند. اگر در انتخابات شرکت کنیم بهتر است از اینکه شرکت نکنیم و فردی مانند غرضی، ولایتی، قالیباف و… بیاید.

باید خاطرات گذشته را یک بار دیگر مرود کنیم. بیایید راه دوری نرویم. همین چهار سال پبش را مرور کنیم. روز بیست و دوم خرداد بود که از ساعت هفت شب نشستیم پای تلوزیون و منتظر ماندیم که نام موسوی از صندوق های رأی بیرون بیاید. یک ساعت گذشت خبر نشد. دو ساعت گذشت خبری نشد. ساعت ها گذشت و آرام آرام نتایج انتحابات را اعلام کردند. گاهی احمدی نژاد در شهری اول بود گاهی موسوی… عجب رقابتی بود … بیشتر احمدی نژاد پیش افتاده بود… به خودمان می گفتیم حالا مانده است که همهء نتایج گفته شود حتماً موسوی رأی خواهد آورد. او رییس جمهور خواهد شد. زمان گذشت و گذشت در حالی که همه امیدوار بودند و در عین حال متعجب! آقای دانشجو با پررویی تمام جلوی تلوزیون حاضر شد و رییس خود را به عنوان رییس جمهور معرفی کرد و بعد ها هم خودش شد وزیر علوم. بعد از آن بود که ملت ایران به خیابان ها آمدند و راهپیمایی سکوت در روز های 25 و 27 خرداد شکل گرفت. میلیون ها نفر به خیابان ها ریختند تا رأیشان را پس بگیرند اما نه تنها چنين نتوانستند بلکه زندگی شان را نیز از دست دادند و خس و خاشاک خوانده شدند و ده ها هزار نفر آوارهء کشورهای دیگر شدند.

من یقین دارم که رییس جمهور آينده هم اکنون انتخاب شده است و داغ کردن تنور انتخابات تنها برای کشاندن مردم پای صندوق های رأی است تا جمهوری اسلامی به جهانیان بگوید که مشروعیت دارد در حالی که اینگونه مشروعیت ها کاذب است و دیدیم در تشییع جنازهء مرحوم آیت الله طاهری چطور مردمی که در تشییع جنازه شرکت کردند شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر دادند.

توصیه نمی کنم رای بدهید با ندهید، فقط می خواهم یاد آوری کنم که رأی شما تأثیری در انتخاب فرد مورد نظرتان ندارد. انتخاباتی که از لحاظ شکلی دارای اشکال باشد و افراد توانا و دانشمندان ایران زمین نتوانند در آن کاندید شوند در ماهیت نیز قابل قبول نیست و فردی هم که انتصاب می شود، رییس جمهور واقعی مردم ایران نیست.

حال خود دانید که رای بدهید یا ندهید…

پاینده باد ایران و ایرانیان

http://www.mohammadmostafaei.com/2013/06/blog-post_4.html

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه