بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

دوشنبه 10 تير ماه 1392 ـ  1 ماه جولای 2013

جراحی و سانسور واژه ها

محسن ذاکری

ما ایرانیان در زمینهء روش های درک متن و سخن دچار مشکل هستیم. من که بیست و چهار سال است با دو سه زبان بیگانه سر و کار دارم و روند مدرنیته را در این دو سه زبان تا حدی پیگیری می کنم، ندیده ام که آنقدر که ما ایرانی ها روی کلمات با هم اختلاف نظر داریم، دیگران نیز  روی کلماتی که برای دنیای امروز و امروزیان دارای معنای مشخصی هستند، بحث و جدل داشته باشند. از این رو امید این نوشتار جذب توجه خواننده به مشکل بزرگی است که آن را می توان  موشکافی ها و نکته چینی های زائد هموطنان بر روی یک سری از واژه ها دانست؛ واژه هایی که بسیار واضح به دید می آیند و گمان بر این است فارسی زبانان و فارسی دانان در درک و ارتباط این واژه ها با دنیای خارج مشکلی ندارند، اما به راحتی می بینیم که بر سر واژه ها و بار معنایی آنها بین ما ایرانیان اختلاف نظرها و گاه جدل ها و در گیری های مخربی پیش می آید.

به بیان دیگر، ما روی واژه ها دست به جراحی می زنیم. غافل از اینکه آیا تخصص این کار در ما هست یا نیست. در حالی که می توان از خود پرسید که آیا اینگونه جراحی های ناشیانه بر روی واژه ها در همهء فرهنگ ها دیده می شود و یا اینکه ما ایرانیان محق به این ویژگی شده ایم.

قبل از اینکه بخواهم چند نمونه بیاورم، بجاست بگویم این اشکال فرهنگ امروز ما از کجا ناشی می شود. باید دید چه اتفاقاتی و جریانات سیاسی – اجتماعی در یک کشور روی می دهد که طیف باسواد، فعالین سیاسی، سیاستمداران بر روی یک سری از واژه ها به اتفاق نظر نمی رسند و نه تنها تعریف دیگری از واژه ها را نمی پذیرند بلکه در مواردی بکار بردن آن واژه ها را ممنوع می سازند و نفی می نمایند.

از نظر من، سرچشمهء این مشکلات باز می گردد به «فرهنگ سازی» به سبک و سیاق انقلاب اسلامی ایران.

[ببینید هموطنان گرامی، همین جا من احساس می کنم که امکان دارد از سوی یک دسته از هموطنان با نگرشی به این جمله برخورد کنم و ببینم سکندری سختی خورده ام که دلیل اش هم می تواند پس گردنی خوانندگان به من پس از خواندن جملهء بالا باشد و برخواسته از این دیدگاه که: 1) باید مشخص کنید «فرهنگ سازی» یعنی چه؟ 2) باید بدانید و بفهمید این انقلاب «اسلامی» نبوده است و آنچه شده به اسلام ربطی ندارد، و 3) کی گفته است جمهوری اسلامی فرهنگ ساخته است؟ جمهوری اسلامی فرهنگ را تخریب کرده است. بسیار خوب. اما باز من بر این باورم که اینگونه جدل های کلامی و مفهومی کاملاً از میان تخریب فرهنگی و  یا ساخت فرهنگی که ضد فرهنگ ایرانی عمل کرده و می کند می باشد.]

مردم ایران در طول چند دهه بخاطر درگیر بودن با استبداد زمان محمد رضا شاه پهلوی، که بی شک از همه نظر، ساخت حکومت و ارکان ارزشی حکومت اش به آنچه امروز در ایران داریم، شرف و برتری داشت، با یک سری از مفاهیم و دانسته ها عادت کردند هر چند "درکی عینی" (سوبژکتیک) از آن ها نداشتند. آجرهای بنای ارزش ها و محکمات مدرن این دوره بخش زیادی را مدیون مارکسیست ها و چپ های آن دوره بود. اما با وقوع انقلاب و «اسلامی» نمودن آن، بسیاری واژگان و ارزش های دیگری به اذهان و روان مردم روانه گشت، القا شد، رایج گشت، ثبت شد و مقدس گردید. این واژگان ِ تازه، در کنار اشاعه و ترویج فرهنگ «انقلابی – اسلامی» مدام چاق تر و سنگین تر شدند و جای را برای همنوعان خود کاملاً تنگ کردند. کلمات عربی و منتج و زاییده شده از فرهنگ تشیع و کتب دینی تشیع و قرآن به دهان مردم جاری گشتند. و به مرور زمان قلب و جعل گستاخانهء فرهنگ ایرانی توسط حکومت اسلامی در کنار توجیه کنش و کرده های انقلابیون و حاکمین و تحریف ارزش های دنیای مدرن ادامه یافت و بار معنایی کلمات را دگرگون ساخت.

بی شک هموطنان می دانند که حاکمین جمهوری اسلامی چگونه در توجیه سیستم اداری خود و در تحریف ارزش های مدرنیته، نه تنها برای مردم ایران بلکه برای سراسر جهان خواسته اند این «معناهای» خود ساخته را همگانی سازند و اعتبار بخشند. این گم شدن ارزش ها در میدان سفسطه و «فرهنگ سازی»ی حکومت اسلامی ایران، و طبعاً با روش کار پیگیر و مستمر ملایان، و عدم توجه آنها به آنچه که بیرون از حوزهء دانش و میزان های ملایان وجود دارد، بنیان ارزیابی را سست و غیر علمی ساخته است.

برای مثال، چون جمله ای با این مضمون رواج یافت و مقدس شد که : «آن پدر و پسر همه چیز ما را بر باد دادند»، باید سی سال می گذشت تا صادق زیبا کلام جرأت کند بگوید رضا شاه پهلوی چه «خدماتی» به ایران کرده است. در این مرحله چون طرف مقابل قضیه را باخته است چه می کند؟ ساده ترین کاری که می شود و با کمال وقاحت انجام داد!: ادعا می کند که «باید دید منظور از خدمات چیست»! و سپس به دریای مواج اندیشهء هموطنان ما، که از سطح مطالعهء بسیار پایینی برخوردار هستند، قایق سرگردانی می نشاند که:  «بله، آن کارهای رضا شاه پهلوی خدمات نبوده اند بلکه باید اینگونه و آنگونه می کرده است».

من به این کار می گویم جراحی عامیانهء واژه ها و کلمه ها. یعنی شما چاقوی جراحی را بدهید دست غیر متخصص و او بافت و عضو را آسیب زند و آسیب پذیر تر سازد. نمونه های بارز این گونه اقدام ها برای بدل سازی از واژگان، قلب تراشی هایی است برای واژ های «رشوه»، «فساد اداری»، «اخلاق، «زن»، «رفاه اجتماعی» «قدرت سیاسی»، «فحشا»، «عدالت»، «دادگستری» «حقوق بشر» و «شکنجه» که دقیقاً دانسته و خواسته از سوی انقلابیون و حاکمین ایران صورت گرفته است. 

در برونمرز اما، این مشکل ِ «برداشت» از واژه ها نه در سطح کشوری که در سطح سازمانی و فردی دیده می شود. سازمانی به این نتیجه می رسد که انقلاب 57 «اسلامی» نبوده است، یا اینکه «ضد استبدادی» نبوده است، یا اینکه «توطئه غرب» نبوده است، یا اینکه « ضد امپریالیستی» نبوده است و غیره. من اینجا عمداً موارد نفی آن ویژگی هایی را که به انقلاب اسلامی می دهند بر گزیده ام ، ولی این بدین رو نیست که این ویژگی ها را اکنون در این مقالهء بخواهم قبول و یا رد نماییم. بلکه هدف این است که روشن شود وقتی آحاد یک جامعه و فرهنگ نتوانند بر روی محکمات و اصول رایج جهان مدرن امروز به تفاهم و توافق دست یابند، آنوقت تا ثريا می رود دیوار کج!

منشور و اساسنامه و پیمان نامه هایی در برونمرز انتشار می یابند. این متون دارای اهداف سیاسی هستند و برای فرار از این دریای آشفتهء اندیشه ایرانیان، در چینش و گزینش واژه ها بی شک دقت را نیز بکار می گیرند. اما، و گاهی بلافاصله، یعنی حتی ساعتی پس از انتشار متن، کم دیده نشده است که به شکل گروهی از دو نفر به بالا، و یا فردی، «فرهیختگان»  و «گزیدگان» سیاسی اپوزیسیون برونمرز دست به قلم و سخنرانی می برند که  استفاده از یک سری صفات و یک سری واژه ها در این متون اشتباه بوده است و یا اینکه چینش واژه ها را باید تغییر داد. ناگفته نماند که این حرکت همیشه غیر ضروری نیست و گاهی باید چنین کرد و متون را صاحبان علم زبان و ادب تصحیح نمایند. اما، نه هر کسی. کسانی که نشان داده اند مردان و زنان ادب و شعر و زبان هستند و می توانند بر واژه ها نوری بتابانند تا دیگران بار معنایی آنها را بهتر و به روز درک نمایند.

اما متاسفانه در عمل اینطور نیست. بلکه اغلب در اینگونه موارد، صاحب کسوتان زبان و ادب ساکت اند و این فعالین سیاسی و گاهی هوچی گران هستند که رجز خوان این میدان تعریف های تحریف گونه شده اند. اگر کسی هم پیدا شود که بار ادبی و زبانی والا و محک خورده و تثبیت شده ای داشته باشد و به این مهم دست یازد،  تا واژگانی را که در طول این سال های اخیر بی شناسنامه شده اند، از نو به ما باز گرداند، طعنه و گوشه و کنایه می شود که او را چه به سیاست و همان به که از سیاست دوری کند! به بیانی، فعالان سیاسی ما نیز عین آخوند ها واژه های میدان «سیاست» را دربست در اختیار خود می خواهند؛ غافل از اینکه زبان دریایی است و واژگان سیاسی نیز گوشه ای از این دریای عظیم. و نهایت اینکه همهء این گونه ها «پیچک هرزهء سانسور» را قوی تر و «درخت اندیشه و دانایی» را نحیف تر می گرداند.

واژه ای در فضای سیاسی برونمرز مطرح می شود. با مشاهدهء این واژه و توجه به بحث های حول آن، بخشی از فعالین سیاسی و سازمان های سیاسی برونمرز به همه ثابت کردند که هنوز بسیاری از ما ایرانی ها، نخوانده و ندانسته، بلکه با نگاه به دهان دیگران، محکم پشت یک دیدگاه می ایستیم و غیر آن را با جان و غیرت و شرف خود نابود شدنی می بینیم. بجاست، وقتی کسی در راستای نفی مسئله ای، داغ شده و سخن می راند، از او بپرسیم و بخواهیم  وقت بگذارد و بگوید از آن مفهوم و یا مسئله چه «می داند» و چطور آن را «می شناسد».

اجازه دهید با صراحت مثالی بزنم. واژه «فدرالیسم» از اینگونه واژه ها ست. این واژه با سلحشور شدن مجریان تلویزیون و با نصیحت های بیمورد گروهی از فرهیختگان پادشاهی خواه و جمهوری خواه، به پستوی سانسور فرستاده شده و همانجا مانده است. این معقولین عزیز، با داد و نجوا گفتند که هیس! حرف اش را هم نزنید! بگذار کنار این را آقا! خطرناک است! اما صد افسوس که من یاد واژه «مارکسیست» در زمان شاه با دیوانه گری های ساواک افتادم. سانسور همیشه دو دست دارد: « نادانان» و « دانایان کم دل».

 

در پایان چه می خواهم بگویم؟ ما ایرانیان، باید در رسیدن به فضای فکری و سیاسی با قوام و سازنده کار زیادی انچام دهیم. ما نیاز به روش های جدید داریم. و این نه بدان معنی است که این روش ها را باید از درون منشور کوروش و یا کتب تشیع در آورد و آب طلا بر آنها پاشید. بلکه باید از دنیای مدرن که آنها را پس از تحقیق، تحمل سختی ها و بهای سنگین تجربه بدست آورده است، نمونه و سرمشق قرار دهیم. اما چگونه؟ 

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه