بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

جمعه گردی ها

يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا

جمعه 22 شهريور ماه 1392 ـ 13 ماه سپتامبر 2013

esmail@nooriala.com

پيوند برای شنيدن و دانلود فايل صوتی با صدای سعيد بهبهانی

ايران، خط دفاعی روسيه؟

شصت سال پيش، در سرآغاز آنچه «جنگ سرد» نام گرفت، هنوز پا به دبيرستان نگذاشته، و در بحبوحهء ترور رزم آرا و پيدايش جبههء ملی، تعدادی کلمهء فرنگی بر مجموعهء واژگانی نسل من افزوده شد که مهمترين آنها «امپرياليسم، به سرکردگی امريکا» بود.

يکی از جوانان کوچهء ما، که «جعفر آشفته» نام داشت، و می گفتند عضو سازمان جوانان حزب توده است، هنگامی که ما «بچه ها» عصر ها بر لبهء جوی خشک کوچه به گپ زدن می نشستيم، براي مان از هيولائی به نام «امپرياليسم» می گفت که «اگر به کشوری راه پيدا کند دمار از روزگار مردم اش در می آورد، آنها را به فقر و فاقه می کشاند، شيرهء جان شان را می مکد، و اسم ديگر اين هيولا امريکا است».

او حتی يک یار با چند سطل کوچک رنگ قرمز و قلمو آمد و خبر داد که اين روزها نمايندهء امپرياليسم وارد تهران می شود و ما همه بايد روی ديوار کوچه خودمان و ديگران بنويسيم: «يانکی، گو هوم». معنای اين عبارت را هم که پرسيديم گفت «شما کارتان به اين کارها نباشد». و سال ها طول کشيد تا بفهمم که معنای اين عبارت چنين است: «امريکائی، به خانه ات برگردد»، و منظور او ـ يا حزب اش ـ از «امريکائی» هم آدمی به نام «هريمن» بوده است که از طرف امريکا برای مذاکره به ايران آمده بود و ما به سادگی می توانستيم ببينيم که چگونه «اهريمن»، با حذف الف اول اسم اش، در غالب يک «يانکی» آمده است تا سر دکتر مصدق کلاه بگذارد و نفت ما را ببرد و «اردوگاه بين الملل کمونيستی» را، که پشتيبان خلق های فشردهء ما است، بی نصيب بگذارد تا نتواند در وقت مقتضی به کمک ما بيايد.

کودتا هم که شد فهميديم «امپرياليسم» بالاخره نيش اش را به ما زده است و مصدق مان را سرنگون کرده و «شاه فراری» را برگردانده، و افسران وطن پرست توده ای را تيرباران کرده و کادرهای غيرنظامی حزب را هم به زندان انداخته و چنان نسقی از همه گرفته است که هيچکس ديگر يارای دم زدن ندارد. در همين گير و دار هم بود که جعفر آشفته غيب اش زد و ديگر از او خبری نيافتم.

دوران نوجوانی ما هم در زمزمه های مربوط به «امپرياليسم، به سرکردگی امريکا» گذشت. می شنيديم مستشاران نظامی امريکا همه جا را گرفته اند و ايران حق خودش را در محاکمهء اتباع خاطی امريکا در خاک خودش از دست داده، و کشتی کشتی نفت ما است که از خليج فارس به سرزمين امپرياليست ها می رود و... و درک عمومی از «امپرياليسم» هم آن بود که نيروئی قاهر و سرکوبگر و محيل و جهانخواره است که برای خود اردوگاهی دارد و کشورها را، واقعاً يا بواسطه، تصرف می کند و، برای حفظ منافع خود، از مردم کشورهای ضعيف گوشت دم توپ می سازد و از سرزمين هاشان خطی دفاعی می سازد که دشمن بايد از خاکريزهای آن رد شود تا به «اردوگاه بين الملل کمونيستی» برسد؛ و وظيفهء هر وطن پرستی آن است که، با پشت گرمی به اين اردوگاه، بکوشد تا کشورش را از دست «هيولا» نجات دهد. براستی هم که ديگر نيازی به جعفر آشفته نبود و پا به دانشگاه که می گذاشتی ده ها معلمی چون او را در کنار خود می يافتی.

و در اواخر جوانی هم انقلاب 57 تبلور اين آموزش گسترده و دائم شد. شاه از مملکت گريخت، امريکائی ها دسته دسته ايران را ترک کردند، «امام» آمد و گفت «هرچه فرياد داريد بر سر امريکا بکشيد...» و آقای بنی صدر هم به همه اطمينان داد که ايران از اين پس از دست امپرياليسم جهانخوار خلاص  شده و به راهنمائی های سياسی ـ اقتصادی و اجتماعی های او به آن «استقلال آرزوئی خويش»، که زمانی در وجود دکتر مصدق متبلور بود، می رسد. اما بزودی زمان فرار من و آقای بنی صدر و ميليون ها همچون ما به خارج کشور نيز فرارسيد و کشور کاملاً به دست «اسلاميست های ضد امپرياليسم» افتاد که، به راهنمائی حزب توده و شاخه هايش، اول خط امامی و سپس دوم خردادی و عاقبت اصلاح طلب نام گرفتند و، در غياب سی سالهء ما تبعيديان، همواره راه های حفظ رژيم اسلامی را به «رقبای بی خرد بنيادگرا»ی خويش نشان دادند.

در اين ميان اما اتفاق شگرفی هم رخ داد که فروپاشی «اروگاه بين الملل کمونيستی» نام گرفت. کمونيست ها از «کاخ کرملين» اخراج شدند و بازمانده های سازمان «ک.جی.بی» بجای شان نشستند و روسيه بار ديگر همان امپراتوری روسيه ای شد که قبل از انقلاب «کبير» بود.

اما، هنوز تعمق در مورد اينکه، بعد از فروپاشی «اردوگاه بين الملل کمونيستی»، تکليف رزمندگان وطنی عليه امپرياليسم به سرگردگی امريکا چه خواهد شد به جائی نرسيده بود که همان جوجگان برخاسته از خاکستر احزاب توده ای و اکثريتی و اتحاد کمونيستی، پيام آور اين نظريه شدند که بهر حال روسيه در جبههء «شرق» قرار دارد و جنگ با «غرب» به مدد آن هم امکان پذير است و حکومت اسلامی نيز، با همهء بدکاری های انکار ناپذيرش، بهر حال مشغول مبارزه با امپرياليسم به سرکردگی امريکا است و بايد قدرش را دانست و از وجودش مواظبت کرد و مطمئن بود که هرگاه مبارزه با امپرياليسم در سطح جهانی به پيروزی توده ها انجاميد آنگاه می توان در وطن خود نيز بر شتاب «اصلاحات» افزود و چروک های حاصل از حکومت اسلامی بر جامهء وطن مان را اطو کرد.

***

باری، در اين پيرانه سری، از نظر من، اکنون به لحظهء مکاشفهء تکان دهندهء ديگری رسيده ايم که مسئلهء غامض «سوريه» نام دارد؛ کشوری که مورد حمايت روسيه و حکومت اسلامی است و امريکای جهانخوار قصد تصرف اش را دارد و هر کس، به وسع خود، در اين مورد سخنی می گويد. من اما می خواهم، بجای اظهار نظر، توجه شما را به يک گفتار تلويزيونی جلب کنم. برنامهء افق صدای امريکا (با مديريت آقای سيامک دهقانپور) در روز پنجشنبهء هفته پيش (14 شهريور ـ 5 سپتامبر) به بحثی دربارهء  تنش بين امريکا و روسيه بر سر سوريه اختصاص يافته بود و دو کارشناس، يکی از واشنگتن (آقای بيژن کيان) و ديگری از مسکو (آقای رجب صفر اوف)، در آن شرکت داشتند و، بنظر من، مدت ها بود که سخنانی اينگونه آشکار از جانب متخصصان حقوق بگير مسکو دربارهء نقش روسيه در ايران و سوريه بيان نشده بود. من در عين توصيه به اينکه اگر اين برنامه را نديده ايد ساعتی را به تماشای آن اختصاص دهيد،(*) با همهء عدم مهارت در يادداشت کردن سخنان شفاهی، سخنان آقای صفر اوف را به شرح زير مکتوب کرده ام:

«روسيه نگران آن است که سوريه بهانه ای باشد برای اينکه به سمت ايران بيايند و با اين کار به مرز روسيه برسند. خط قرمز دفاعی روسيه در ايران است و خط دفاعی ايران در سوريه؛ و روسيه نگران است که کار [امريکائيان و غربی ها] از سوريه شروع شود. امريکا می خواهد از شورای امنيت استفاده کند و بگويد جامعهء جهانی با اين حمله موافق است. روسيه هم به همين دليل جلوی رفتن پرونده به شورای امنيت را گرفته است. امريکا هميشه کوشيده است وضع روسيه را در همه جا خراب کند. استراتژی امريکا در قفقاز جنوبی يا آسيای مرکزی، سياست امريکا در ايران، همکاری آنها با شاهنشاهی های خليج فارس، با مصر و کشورهای افريقای جنوبی، همهء اينها برای آن است که هر کجا روسيه جای پائی دارد آن را برکنار کنند. می خواهند کاری کنند که روسيه امکان صدور انرژی خود را نداشته باشد. بنا بر اين، سوريه يک نقطهء حساس است برای روسيه. اينجا صحبت بر سر حفظ بشار اسد و نظام سوريه نيست. اصلاً برای روسيه و آقای پوتين صحبت حفظ حاکميت بشار اسد نيست. شخصيت بشار اسد برای کرملين خيلی مهم نيست. مهم برای کرملين دخالت غرب در امور داخلی سوريه است. روسيه هيچگاه اين شرط را نگذاشته که بشار اسد بايد بماند. روسيه هميشه مواظب است که کسی از خارج سوريه در امور داخلی آن دخالت نکند... ايران يک کشور قوی و ابرقدرت منطقه است. سوريه برای روسيه کشور مهمی است اما اين دو کشور از لحاظ اهميت شان در نزد روسيه قابل مقايسه نيستند... من فکر می کنم که روسيه به هيچ وجه نمی گذارد که امريکا و کشورهای خليج فارسی براحتی هرچه را که می خواهند در سوريه انجام بدهند. چرا که باز کردن راه به سوی ايران تقريباً خطری مرگ آور برای روسيه است... در کرملين چندين سناريو آماده شده است برای اينکه با توجه به وضع سوريه در روزهای آينده در برابر نوع تصميم های غرب و امريکا از آنها استفاده شود. يکی از آنها کمک محکم و سنگين به دولت سوريه و کشورهائی است که در اطراف سوريه قرار دارند و برنامه های غرب و امريکا برای امنيت آنها نيز خطر بزرگی است... دوستان فکر می کنند که اين کمک ها الان انجام نمی شوند اما بايد دانست که اين کار بطور شبانه روزی و بوسيلهء تمام کانال هائی که وجود دارد انجام می شود. من می توانم حدس بزنم که در اين مورد هرچه که ايران برای دفاع خودش بخواهد روسيه با کمال ميل آن را در اختيارش می گذارد... همه می دانند که سوريه فقط يک بهانه است. همه می دانند که دولت بشار اسد از مواد شيميائی استفاده نکرده. در اين مورد متخصصين روسيه يک گزارش صد صفحه ای حرفه ای را تهيه کرده و خودشان آن را به شورای امنيت سازمان ملل تحويل داده اند، مبنی بر اينکه اين اپوزيسيون است که از اين مواد استفاده کرده اما غرب آن را به گردن دولت سوريه انداخته است. صحبت از سوريه فقط يک بهانه بوده و اصل هدف ايران است... برای روسيه مهم اين است که به امريکا بگويد که داوری و دادگستری اين کار را هيچکس بر عهدهء امريکا نگذاشته. و امريکا اجازه ندارد که به ميل خودش هر کاری را می خواهد در دنيا انجام دهد. الان سوريه است فردا می تواند ايران باشد. اگر سيستم امروز حکومت ايران عوض شود و به يک سيستم غرب گرا مبدل شود، و رهبران آن واسطه های امريکا باشند، اين امر اصلاً به مرگ روسيه می انجامد. نقطهء اول فروپاشی روسيه خواهد بود. اگر سيستم حکومتی ايران عوض شود در اولين قدم آسيای مرکزی از زير حضور و علاقمندی و نفوذ روسيه خارج خواهد شد. در قدم بعد کشورهای حوزهء قفقاز به سيستم دفاعی ناتو می پيوندند. قشون های نظامی غرب به دريای خزر خواهند آمد. و راه های صدور انرژی روسيه به غرب بسته خواهد شد. و در ايران صدها پايگاه نظامی و مراکز تربيت تروريست ها و اکستريميست ها بوجود خواهد آمد که هدف همهء آنها نفوذ به داخل روسيه و بهمريختن اوضاع آن خواهد بود. و اين برای روسيه مرگ است و اين اولين نقطهء شروع مرگ روسيه خواهد بود. روسيه الان دارد از خودش دفاع می کند. برای روسيه ايران نقطه ای است که هيچ گاه نمی گذارد به تنهائی با امريکا و غرب و شاهنشاهی های فروخته شدهء خليج فارس در گير شود...»

عجيب نيست؟ «غرب» هنوز غرب است و، با همين ناميدن، مقابلهء «شرق» در برابر آن آشکار می شود؛ شرقی که، در کلام آقای رجب صفر اوفف معلوم می شود همان روسيه و کرملين و آقای پوتين است که هم منطقهء نفوذ (مثل اکثر جمهوری های شوروی سابق) دارد و هم مرز هائی که خط قرمزش محسوب می شوند و هم کمربندی حفاظتی که روزگاری قرار بود «کمربند سبز ضد کمونيستی» مشهوری باشد که آقایان جيمی کارتر و برژينسکی می خواستند به دور شوروی بکشند و اکنون تبديل به کمربند تدافعی خود روسيه شده است.

چهار سال پيش، برای من طرفه آن بود که در جريان جنبش سبز، و بخصوص در آخرين نماز جمعهء رفسنجانی، هنگامی که حزب اللهی ها از بلندگوهای دانشگاه شعار می دادند «مرگ بر امريکا،  مرگ بر اسرائيل»، مردم متقابلاً فرياد می زدند «مرگ بر روسيه، مرگ بر چين» و کاملاً معلوم بود که مردم ما اکنون مزهء تسلط امپرياليسم روسی را (که زمانی در زير پوشش حکومت شوراهای کمونيستی پنهان شده بود) چشيده اند و نسبت به اين تسلط واکنش نشان می دهند.

براستی که وطن ما چه تاريخ دردناکی را از لحاظ تسلط امپرياليسم های دو گانه شرق و غرب ـ آن هم بصورت غيرمستقيمی که بواسطهء آن نتوان مدعی عدم استقلال حکومت شد ـ  تجربه کرده است. آيا از اينگونه تسلط دوگانه گريزی هم وجود دارد؟ آيا مردم ما ناچارند يکی از دو تسلط شرق يا غرب را انتخاب کنند؟ و يا در اين ميانه راه حل سومی نيز وجود دارد؟ کاملا آشکار است که در کشوری که حکومت اش «مرگ بر امريکا، مرگ بر اسرائيل» می گويد و ملت اش «مرگ بر روسيه، مرگ بر چين» را فرياد می زند، کشاکشی سخت غامض و پيچيده در جريان است.

و در پايان می خواهم فقط اين نتيجه گيری بديهی را مطرح سازم که «امپرياليسم به سرکردگی امريکا» تنها نوع امپرياليسم واقعاً موجود نيست و آقای پوتين در کاخ کرملين ادامهء همان پطر های کبير امپراتوری روسيه است که خواب پيشينيان اش را در مورد رسيدن به آب های گرم خليج فارس معبرانه و ماهرانه متحقق می سازد و کارشناسان اش به صراحت می گويند: «اگر سيستم امروز حکومت ايران عوض شود و به يک سيستم غرب گرا مبدل شود... در اولين قدم آسيای مرکزی از زير حضور و علاقمندی و نفوذ روسيه خارج خواهد شد و در قدم بعد کشورهای حوزهء قفقاز به سيستم دفاعی ناتو می پيوندند و قشون های نظامی غرب به دريای خزر خواهند آمد. و راه های صدور انرژی روسيه به غرب بسته خواهد شد... روسيه الان دارد از خودش دفاع می کند!»

*. http://ir.voanews.com/media/video/1743962.html?z=1566&zp=1

 

 

با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:

NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:

http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm

 

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه