سکولاريسم، لائيسيته و رنسانس
واژه لائيک و سکولار دو واژه ای هستند که مدتی است ذهن مردم ايران را مشغول
کرده؛ در حاليکه تا بحال ديده نشده جزچند نفر انگشت شمار مفهوم واقعی اين
واژه ها را درک کرده باشند. نيت من از نوشتن اين نگارش يافتن مفهوم واقعی
اين دو واژه است.
واژه لائيسته ازlaicità
or laicismo
در زبان ايتاليائی که خود شاخه ای از زبان های هند و اروپائی است سر چشمه
گرفته است. در زبان ترک استانبولی لايکليک و لايسيزم
laiklik or laisizm
گفته می شود. در زبان فرانسه و بعضی شاخه های زبان های هند و اروپائی
لائيسيته
laïcité
گفته می شود. معنی واقعی اين واژه؛ وابسته به شخص دنيوی، شخصی که غير
روحانی باشد، به روحانيت علاقه نداشتن، شخصی که علم خاصی را نداند، عامی می
باشد. واژه
laity or laymen
در زبان انگليسی که مرز مشترکی با فرانسه دارد ميتواند ريشه لائيسيته نيز
بحساب بیاید . معنی کلی اين واژه ها اين است که جامعه يا سازمانی که بطور
طبيعی مقصود نهائی اش جدا ساختن سياست از مذهب است، در نتيجه داشتن آزادی
هر نوع مذهبی پا بر جا بماند.
سکولار نيز در همين راستا به معنی وابسته به دنيا، غير روحانی، دوران های
غير مذهبی دنيائی و نا وابسته معنی می دهد.
sec•u•lar
همانطور که در اين جا از تلفظ آن پيداست واژه ای انگليسی فرانسوی می باشد
که از ريشه لاتينی
saeculum
که نمادی از دنيائی بودن را می رساند جدا شده است. چيزی که مربوط به مذهب
نباشد و غير روحانی و غير مذهبی باشد.
هر کدام از اين واژه ها را که بکار بريم مفهوم کلی «جدا سازی سياست از
مذهب» معنی می دهد که امروز بسياری آنرا با جدائی دين و حکومت اشتباه می
کنند. جدائی مذهب (اصل و پايه خرافات، که يکی از مشتقات آن دين است) از
سياست که اصل و پايه حکومت ها و دولت ها را تشکيل می دهد مقصود است و نه
برعکس. مهم اين است که آزادی دين و مذهب برای احاد مردم آزاد باقی بماند و
افراد در انتخاب مذهب ويا دين های مشتق از آن آزاد باقی بمانند بدون اينکه
آنرا در هر برش از زمان به سياست دخالت داده باشند.
بعضی مواقع سکولاريتی يا سکولاريسم برای تفسير و تعريف اصل سکولار ويا
لائيک بودن جامعه بکار گرفته می شود.
واژه "لائيسيتی" در مفهوم امروزی اش به جامعه ای گفته می شود که در آن
انتخاب مذهب آزاد است در حاليکه به سياست دخالتی نداشته باشد. جامعه ای که
مذهب در جايگاه مخصوص خود باقی ميماند. آنچه اعمال مذهبی نام دارد به آن
سری از رفتار هائی تعلق پيدا می کند که در محدوده قانونی مذهب ويا دين های
مشتق از آن باقی ميماند و نميتوانند بالای قانون های اجتماعی بخود اجازه
دخالت بدهند.
کشور يا حکومتی که از دستورات مذهبی خودداری می کند و خود را دور از نفوذ
مذهب نگاه می دارد يک جامعه سکولار ويا لائيک خوانده می شود.بطور مثال،
کشور فرانسه از شناخت هر نوع مذهبی برحذر شده است، يعنی در قانون اساسی
فرانسه اشاره ای به مذهب رسمی نشده است و بسختی هرنوع تشکيلات مذهبی را می
شناسد؛ تقريبا جائی برای دخالت يکی در ديگری باقی نگذاشته است. حتا تا
بدانجا پيش رفته است که اگر يک تشکيلات مذهبی درهم گسيختگی اجتماعی بوجود
می آورد و قوا را بهم می زند نمی تواند در فرانسه موجوديت پيدا کند.
همانطور که ديديم در مورد مسئله حجاب و روسری در مدارس بشدت با قضيه مواجه
شدند؛ چون با مفاد قانون اساسی اش تطبيق داشت کسی نتوانست ايراد بگيرد.
در صورتيکه در پادشاهی نوع انگلستان کليسای کانتربری يکی از تشکيلات درونی
پادشاهی باقی مانده و هنوز در بعضی امور دربار دخالت غير مستقيم می کند.
حتی می توان گفت، کليسای کانتربری به نوعی پادشاهی می کند! البته اين پديده
دربلژيک، دانمارک، سوئد و نروژ و حتی در اسپانيا که با سيستم پادشاهی
پارلمانی اداره می شوند ديده نمی شود.
باقی
ماندن کليسای کانتربری در دربار انگلستان به اين مفهوم نيست که مجاز است
در سياست دخالت کند زيرا خود ملکه يا پادشاهی انگلستان قرار نيست و نمی
تواند در امور سياسی دخالتی داشته باشد، هر قدر هم مذهبی بوده باشد چون
در امور سياسی دخالتی ندارد بنابراين مانع از سکولاريتی جامعه انگلستان
نمی باشد.
بنابراين سکولاريسم به نوع حکومت مربوط نيست و فقط فاصله ای که با سياست
پيدا مي کند اهميت پيدا می کند.
خوردن، آشاميدن، شنا کردن، لباس پوشيدن، و داشتن آزادی در اين امور و
امثال آن در حيطه سکولاريسم می آيد و مذاهب حق دخالت در آنرا ندارند.
زيرا هيچ دليلی برای اثبات وراثت کليسا؛ کنيسا، معبد و مسجد در موارد ذکر
شده و يا مانند آنها در اختيار مذاهب قرار نگرفته و تا به امروز کسی
اجازه چنين کاری را صادر نکرده است در غير اينصورت آزادی که آدم ها با آن
زاده شده اند از آنها سلب می گردد. سکولاريسم يا لائيسته يک پا فراتر
گذاشته و می گويد مردم در گفتن ورد های مذهبی، ويا نوع دعا کردن و برخورد
با آنچه که بآن باور دارند آزاد هستند و لذا کسی نمی تواند به شخص ديگر
ديکته کند چطور با معبود خود چه خدا، خدايان، الهه ويا الله باشد راز و
نياز بکند.
سکولاريسم دو معنی کاملا جدا از هم دارد، يکی آزادی داشتن مذهب است و
ديگری آزادی از مذهب.... درست دقت کنيد داشتن آزادی از مذهب به مفهوم
داشتن آزادی در درون دين ويا مذهب نيست، بلکه به اين معنی است که در يک
جامعه سکولار مردم آزاد هستند که دين و مذهب داشته باشند وياخير؛ و در
ضمن مذهب و جامعه؛ سياست و امور سياسی با ترتيبی که در بالا معنی شد از
هم جدا باقی می مانند.
اين پديده به جامعه اين امکان را می دهد که مردم درباور های طبيعی خود
باقی بمانند ويا آنرا به دلخواه عوض کنند ويا بکلی از دين و مذهب دوری
گزينند، و بی خدا و بدون پيامبر و کليسا و مسجد و معبد باشند و به اداره
کنندگان کشور هم اين آزادی را می دهد که از امور مذهبی ويا ريشه های
مشتق از مذهب دور بماند و حق دخالت در آنرا نداشته باشند و تحت تاثير
مذهب به سياست نپردازند.
اگر جامعه ای بتواند سکولار و لائيک بودن افراد را درک کند می توان گفت
آن جامعه به درکی وخردی رسيده است که خرده گيری و عدم باور به خرافات
مذهبی را در خود پرورانده است و راهگشای دوری گزيدن از خرافات مذهبی در
جامعه شده است. اينکار فقط با تمرين پيش خواهد آمد و هيچ جامعه ای يکشبه
نمی تواند از يک جامعه مذهبی مثل ايران يا عربستان به يک جامعه سکولار
مبدل گردد. سالها وقت و تمرين لازم دارد. در چنين جامعه ای آموزش های
کودکستانی، دبستانی، دبيرستانی، کالج و دانشگاه بايستی از هر نوع آموزش
مذهبی دور به ايستد و احترام به مذاهب و باور های شخصی مثل احترام به
حقوق يک ديگر نه تنها تدريس شود بلکه مصراخواهان اجرای آنها شود.
بطور مثال اگر در جامعه ای به دليل پيدا شدن بيماری مثل ايدز ويا بيماری
های همبستری اپيدمی بشود ويا استفاده از کاندوم (کاپوت) به منظور کنترل
جمعيت يک ضرورت اجتماعی قلمداد شود، دين حق دخالت در اين امور را ندارند
زيرا اين آزادی بانوان و مردان بطور متقابل در انتخاب است و تصميم و
تاثير توصيه های بهداشتی که همه جامعه را در بر می گيرد. اين يک امر
عمومی محسوب می شود و مذهب که يک امر شخصی است نمی تواند به اين محدوده
وارد شود. حتی اگر اين مسئله در کتاب های مذهبی طوری ديگری بيان شده
باشد.
در يک سيستم حکومتی سکولار منظور فقط فاصله گرفتن مذهب ويا حکومت از هم
ديگر نيست، بلکه لائيسيته ويا سکولاريسم می گويد ايندو باهم قابل امتزاج
نيستند و بهيچوجه نبايستی در امور يکديگر دخالت بکنند. مذهب نمی تواند در
سياست که مسئله عمومی و شامل همه احاد کشور می شود دخالت کند، زيرا کدام
جامعه است که تمام لايه های آن دارای باور مذهبی يکسان باشد و يک مذهب
بتواند به باورمندان مذهب ديگر تحکم بکند. اين امر حتی در اسرائيل که
جامعه ای است که در اصل مذهب يهود توده مردم را کنار هم قرار داده است
نيز قابليت اجرا ندارد چه برسد در جامعه ای مثل ايران که از مجموعه مذاهب
و دين های گوناگون تشکيل شده است.
سکولاريسم (لائيسته) را با دوران بيداری (رنسانس) اروپا همزمان می دانند،
اگر چه اين دوران با شروع سکولاريسم همزمان نبوده ولی بيداری و زايش
دوباره اجتماع در پيدايش سکولاريسم بسيار موثر بوده است.
سکولاريسم يکی از پايه های اساسی دموکراسی های استوار بر سياست هائی است
که حقوق بشر را گرامی میدارند. متاسفانه در هنگام تنظيم اعلاميه جهانی
حقوق بشر که در سال های بين 1948-1998 نوشته و تکميل شده است و خود
برگرفته ای از منشور حقوق بشر کورش بزرگ است اشاره ای به سکولاريسم نشده
است. ماده 18 اعلاميه جهانی حقوق بشر دقيقا به اينصورت است: «هرکس دارای
آزادی فکر و انديشه است، دارای آزادی ضمير و مذهب است که شامل آزادی
تغيير مذهب (يا دين) و باور شخصی است و آزادی دارد بطور تنها، در جامعه،
همراه ديگران و يا در ملاء عام يا بطور خصوصی مذهب خود را بروز دهد (فاش
کند) ويا آنرا تدريس کند، تمرين کند يا عبادت های مربوطه را بجا آورد.»
لذا همانطور که می بينيم برخلاف ادعای برخی از کسانی که دنباله رو
رفراندم های خنده دار با حضور رژيم اسلامی هستند ماده 18 اعلاميه حقوق
بشر بهيچ رو ارتباطی با سکولاريسم (لائيسيته) ندارد. آنها با ابراز اينکه
ماده 18 اعلاميه جهانی حقوق بشر شامل سکولاريسم می شود نه سکولار را معنی
می کنند نه مفهوم ماده 18 را درست درک می کنند.
بنابر اين در يک جامعه سکولار (لائيک) سياستمدار بايستی بطور کلی بری از
احساسات مذهبی بوده و تصميم های سياسی را بدور از تاثيرات مذهبی اتخاذ
کند، زيرا بسياری از تصميمات کشوری که بر اساس زندگی مدرن امروزی استوار
است و حتی در برخی موارد آينده دور يکصد ساله را در نظر می گيرد؛ نبايستی
تحت تاثير مذهب بوده باشند. امروزه مشاهده می شود علم بدانجا رسيده است
که ستاک وريشه سلول های انسانی، نگاهداری و باز پرداخت به آنها در آينده،
نمونه سازی، مسائل سکسی و نحوه تدريس سکس بصورت امن در راس برنامه های
آموزش جهانی و سياست های کشوری قرار می گيرد، بنابراين چون در يک جامعه
دموکراتيک نميتوان يک اکثريت را فدای يک عده اقليت که هنوز در سال های
1400 ويا 500 ميلادی متوقف شده اند نمود هرگونه دخالت مذهب در سياست مجاز
نمی باشد.
سکولاريسم ويا لائيسيته به هر ترتيب که معنی بشود، در دنيای امروز نمی
توان بدون آن زندگی کرد زيرا آزادی های فردی به آن اندازه اهميت يافته
اند که نميتوان بدون جدا سازی و تفکيک مذهب که بسيار دست و پاگير و در
بسياری موارد بر اساس تبعيض نژادی و قايل شدن امتيازات مذهبی برای گروهی
از مردم و پايمال کردن حقوق گروهی ديگر بخصوص بانوان ودوشيزگان استوار
است امور اجتماعی و امور سياسی کشور را پيش راند.
تفاوت جدائی مذهب از سياست با جدائی مذهب و حکومت در اينجا مشخص می شود
که جدائی سياست از مذهب يک امر کلی است وشامل همه طبقات کشوری، لشکری، و
حکومتی و آموزشی می شود در حاليکه جدائی دين از حکومت غلط ترين نوع
عنوانی است که به سکولاريسم ممکن است داده شود.
رابرت انگرسول، آموزگار، وکيل، گوينده و متفکر آمريکائی در سال 1887 در
واکو تکزاس گفت: «سکولاريزم مذهبی است؛ مذهبی که فهميده شده. در آن اسرار
مرموز يافت نميشود، در آن زمزمه مرموزيافت نميشود، نيازی به ملا، کشيش و
مجتهد ندارد، دروغ نيست، در آن معجزه نيست، و زجر و شکنجه ای را تشويق
نميکند. کشتزار ها را لاله گون ميبيند و انديشه ها را به فردا متوجه
ميسازد. به تمام دنيا ميگويد؛ کاری را بکن که برای تو آذوقه ميآورد، آب و
لباس تامين ميکند، کاری را انجام بده که تو را شاد ميکند و کاری که تو
آنرا ميخواهی کاری بکن که هميشه بدهی و هيچگاه نيازمند نباشی.» نزديک به
دو قرن پيش در هنگامی که کليسا بعد از يک دوران انکيزيسيون از حکومت
افتاد از حکومت جدا شد. با وجود اين هنوز ريشه های مذهبی در اداره امور
برخس کشورها بجای مانده بود. در يکصد سال پيش در هنگامه مشروطه خواهی در
ايران که در نوع خود در خاور ميانه بی نظير بود مردم آزادیخواه
نتوانستند؛ آيت الله هائی که از دوران قاجار در همه کار ها دخالت می
کردند را از سياست جدا کنند، لذا با گنجاندن ماده ای روح قانون اساسی را
خدشه دار کردند و سالها با نفوذ خود جامعه را در جهت بی سوادی و عقب
افتادگی نگاه داشتند. بسياری به شاهان دوران مختلف ايراد می گيرند که
نتوانستند قانون اساسی را به اجرا بگذارند درحاليکه نفوذ مذهبی آخوند ها
را که همواره مانع از اجرای مفاد قانون اساسی شد را نمی بينند.
اگر جامعه آمريکا را مثال بياوريم هنوز خواهيم ديد که پايان کار مذاهبی
که در دولت ها دخالت داشتند مانع از دخالت کليسای پروتستان که نفوذ قريبی
داشت نشد. در جوامع ديگر غربی ارتباط بين دولت ها و يک نوع کليسای مذهبی
تا چندين دهه مختلف حتی در بعضی تا به امروز ادامه يافته است. گرچه در
چنين جوامعی از سکولاريسم صحبت می شود ولی بهر ترتيب يک نوع ارتباط غير
مستقيم بين کار دولت ها و کليسا برقرار مانده است، بنابر اين کافی نيست
که فقط عنوان سکولاريسم يا لائيسيته در جامعه برقرار بماند و دخالت کليسا
ها و مراکز مذهبی در امور سياسی همچنان ادامه پيدا کند. روح ريشه ای
جدائی مذهب از سياست در اين خواهد بود که مردم دارای فرهنگی بشوند که خود
در دوری از مذهب پيشقدم گردند و تا آن زمان که دوری جستن شخصی بطور کامل
در يک اجتماع عملی نشده و هنوز مذهب ابراز وجود می کند بايستی قانون
اساسی و مفاد مقررات اجتماعی بقدری محکم و موثر نگاشته شود که از هر نوع
دخالت مذهب در سياست جلوگيری کند.
تا زمانی که مردم به يک باور اجتماعی که به نحوی حامی آنها است و همه
گونه حمايت های شخصی و خصوصی را برای آنها فراهم مياورد نرسيده اند بطور
يقين هنوز در بين تشخيص باور به مذهب ويا باور به سياست دودل باقی خواهند
ماند. پيتر برگر در سال 1969 نوشت: "مردم نيازمند آن هستند که جامعه نوعی
پشتيبانی ونگاهداری به آنها ارائه دهد که در حقيقت قابل باور کردن باشد".
سکولاريسم به هيچوجه به معنی کنار زدن و باطل کردن مذهب نيست، فقط دخالت
امور مذهبی در مسائل مبتلابه اجتماعی را مانع می شود؛ وکليسا و معبد و
مسجد ميتواند به حالت دو زيستی بر کنار از سياست بطور مستقل باقی بماند.
ايران امروز با زمان رضا شاه و زمان صدر مشروطه بسيار متفاوت است. اتفاقی
که در جامعه ايران افتاد ممکن است هر هزار سال يکبار اتفاق بيافتد. ايران
امروز در بحران يک تحول بزرگ است و تا به امروز هيچگاه ايران چنين موج
مبارزين با دين و مذهب را بخود نديده بود. ايران در سحرگاه بيداری و در
هوشياری تمام با موج عظيمی از انسان های آزاده با نـــيت بازيابیِ آرمان
های فرهنگی، باستانی، و ملی چندين هزار ساله خويش با سرعت زيادی گام های
استواری را به پيش برميدارد که هيچ کس را يارای مقابله با آن نخواهد بود.
برگرفته از:
http://www.knightoffire.se/pages/temple/essays/practicesafesecularism/practicesafesecularism.htm