بازگشت به خانه  |  فهرست نام نويسندگان  |  اعلام موضع  |  تعاريف و مفاهيم   |  آموزش  |  اسلام  |  اصلاحات  |  انتخابات  |  انديشهء شرقی  |  اومانيسم  |  ايدئولوژی  |  ايران  |  ترکيه  |  جامعه مدنی  |  حقوق بشر  |  خاورميانه  |  دموکراسی  |  دگر انديشی  ديگر کشورها  |  دين و مذهب  |  روشنفکری  |  زنان  |  سازمان های سياسی  |  سکولارها  |  فمنيسم  |  لائيسيته  |  مدرنيته  |  مشروطيت  |  نقد انديشه  |  نوانديشی دينی

1 آبان 1384 ـ  23 اکتبر 2005

 

جبهه واحد براي ايجاد حکومت سکولار در ايران

 

سام قندچی

 

چرا طرح فراخوان [http://60000000.com/petition.php] شکست خورد؟ به همان دليل که جنبش 2 خرداد شکست خورد، و آنهم چشم اميد داشتن به اصلاح طلبان اسلامي براي رهبري موفقيت آميز جنش دموکراسي خواهي براي پايان دادن به جمهوري اسلامي است. منظورم اين نيست که اصلاح طلبان اسلامي را دشمنان جنبش دموکراسي خواهي قلمداد کنم. خير، اين ها نيز نظير الکساندر دوبچک در چکسلواکي سابق که خواهان سوسياليسم دموکراتيک بود، متحد جنبش دموکراسي خواهي هستند، ولي بازهم نظير دوبچک، تا زماني که جنبش سياسي از اين نيرو انتظار رهبري تغيير رژيم مذهبي را دارد، جز نا اميدي نتيجه اي بدست نخواهد آمد. چرا؟ در سطور پائين توضيح ميدهم.

ما از کساني مانند شيرين عبادي مرتب ميشنويم که وي نگران تضييق حقوق مسلمانان است. مثلأ همين چند روز پيش خانم عبادي در مجمع بنياد جهاني معنويات در آلمان سخنراني داشت و با تأکيد دوباره اينکه خود ايشان مسلمان هستند به سخن آغاز کردند و نگراني خود را از تضييق حقوق مسلمانان ابراز داشتند. آيا حرف هاي خانم عبادي غلط است؟ بنظر من خير. ايشان خود را مسلمان ميدانند و مسلمان ميخوانند و دروغ نگفته اند، و بدرستي از تضييق حقوق مسلمانان ميگويند چون بويژه پس از رشد استبداد مذهبي و تروريسم اسلامگرا، مسلمانان در اقصي نقاط جهان بعنوان مردمي ضد دموکراسي و با ريسک امنيتي نگريسته ميشوند، هرچند اکثر مسلمانان ساکن غرب بروشني تأکيد کرده اند که با تفسير مستبدين مذهبي و تروريستها از اسلام مخالفند.

آيا اين حرفها را الکساندر دوبچک هم ميتوانست بگويد؟ بله و ميگفت. همچنين در آنزمان هم نسبت به کمونيست ها در آمريکا و اروپا بخاطر اعمال مستبدين و تروريست هاي کمونيست، تضييقات زيادي اعمال ميشد. همه ما درباره دوران مکارتيسم در سالهاي 1950 در آمريکا ميدانيم، که شکل عريان اين تضييقات بود که بيش از نيم قرن وجود داشت. در آنزمان هم اکثريت کمونيست هاي ساکن آمريکا و اروپا ميگفتند با تفسير مستبدين و تروريستها از کمونيسم مخالفند، و دروغ هم نميگفتند.

اما آيا امثال دوبچک توانستند رهبري مبارزه براي پايان حکومت هاي ايدئولوژيک کمونيستي را ايفا کنند؟ خير، هرچند متحدين جنبش دموکراسي خواهي بودند. به همين طريق هم امثال شيرين عبادي نميتوانند رهبري مبارزه براي پايان حکومت مذهبي اسلامي را ايفا کنند هرچند متحدين جنبش دموکراسي خواهي هستند. چرا؟

دليل واقعيت بالا اين حقيقت است که گرچه در دوران استبداد کمونيسم بلوک شرق در گذشته و استبداد اسلامي در حال حاضر، بسياري از طرفداران مسالمت جوي اين ايدئولوژي ها در غرب چوب هم کيشي با همتايان مستبد و تروريست خود در نقاط ديگر را ميخوردند، وليکن در کشورهاي تحت حکومت کمونيستي يا تحت حکومت اسلامي، مسأله اصلي مردم نه تضييقات برعليه کمونيستها در اولي يا برعليه مسلمانان در دومي، بلکه بالعکس تضييقات برعليه مخالفين کمونيسم در اولي ها، و بر عليه مخالفين اسلام در دومي ها، مسأله اصلي جامعه است، که اصلاح طلبان سوسياليست در کشورهاي کمونيستي، و اصلاح طلبان اسلامي در دسته دوم آنرا بطور کامل درک نميکنند. حتي آندسته از مقامات دولت هاي کمونيستي سابق هم که نقش در پايان دادن به حکومت کمونيستي در بلوک شرق داشتند، آنهائي بودند که خود مخالف کمونيسم شدند و *نه* آنکه اصلاح طلب آن سيستم باقي مانده باشند.

مسأله مردم در ايران تضييقات ضد مسلماني نيست، که مثلأ دختري نتواند با حجاب اسلامي به مدرسه برود، بلکه بالعکس اگر دختري بدون حجاب بخواهد بمدرسه برود است که به صورتش اسيد ميپاشتند، و يا اگر کسي کفر بگويد است که جانش در خطر است، يا اگر ماه رمضان در خيابان غذا بخورد است که شلاق ميخورد و غيره [http://www.ghandchi.com/370-disobedience-plus.htm]. فراخوان رفراندوم 60 ميليون در همان شروع کار امضأ کنندگان دعوت کننده اش اکثرأ از فعالين اصلاح طلب اسلامي بودند، که کماکان اسلامي بودند، و در فراخوان نيز استبداد در حکومت مذهبي را محکوم کردند، و نه خود حکومت مذهبي را. عدم موضع روشن در دفاع از حکومت سکولار بارها به آنها تذکر داده شد، اما تغييرش ندادند و خيلي آگاهانه آنرا حفظ کردند و با طردستي نقدهاي جدي در اين باب را بعنوان اختلافات شخصي جلوه دادند و سانسور کردند.

ايا اصلاح طلبان مذهبي ميبايست در اين حرکت ميبودند؟ بنظر من بله. همانطور که سلطنت طلبان و جمهوريخواهان و چپي ها و مليون و خيلي نيروهاي ديگر بدرستي سالها قبل از سايت 60 ميليون در اين حرکت براي رفراندوم حضور داشتند. اما آنچه بايستي محور وحدت ميشد، ميبايست خواست ايجاد حکومت سکولار ميبود [http://www.ghandchi.com/302-Secularism-plus.htm] و در نتيجه آندسته از اصلاح طلبان و فعالين اسلامي که حاضر نبودند که براي ايجاد يک حکومت سکولار فعاليت کنند، از اين اتحاد بيرون ميماندند، و بنظر من اشکالي نداشت. در واقع اصل نيروي مخالف رژيم در ايران، آن هائي هستند که مخالفين حکومت اسلامي هستند، و چنين نيروئي از طرحي که رهبريش هنوز دنبال نوعي حکومت مذهبي باشد، دفاع نخواهد کرد.

ممکن است سؤال شود که چطور در افغانستان دولت جديد خود را اسلامي خوانده است. بنظر من در افغانستان يک جنبش مردمي اسلامي، طالبان را بقدرت نرسانده بود. طالبان با کمک آمريکا بقدرت رسيد و آمريکا هم طالبان را از قدرت بزير کشيد. در صورتيکه جنبش اسلامي در ايران، نظير جنبش کمونيستي در روسيه، جکومت ايدئولوژيک به روي کار آورد، و جنبش براي براندازي اين حکومت هم، دقيقأ ضد حکومت ايدئولوژيک موجود است، و با طرح مشاورين خارجي، اين رژيم بوجود نيامده، که با طرح آنها هم رژيم پس از اين شکل گيرد [ http://www.ghandchi.com/377-mosahebeh1357.htm]. مقايسه عراق هم غلط است ، چرا که حکومت جديد عراق، بغير از منطقه کردستان و تا حدي در جنوب آن کشور، از طريق يک جنبش عمومي مردم شکل نگرفته است. در ايران جنبش عمومي مردم بر ضد تضييقات اسلامي حکومت مذهبي بيش از 20 سال است که جريان دارد، و چند سال است که به مبارزه براي پايان دادن به حکومت ديني و ايجاد يک حکومت سکولار ارتقأ يافته است، هرچند بسياري از سکولاريست ها در ايران مجبورند، براي زنده ماندن، خود را به قباي اصلاح طلب مذهبي بيارايند، ولي همچون شوروي، جنبش مردم ايران پايان،حکومت ايدئولوژيک موجود را ميخواهد و نه اصلاح آن را، و اين تفاوت ايران با افغانستان و عراق است.

ضمنأ در اينجا بد نيست درباره يک مسأله که اين روزها سر زبانها است نکته اي اضافه کنم. بسياري از کساني که سالهاست با برخي نيروهاي محافظه کار آمريکا همکاري ميکرده اند، يکباره بخاطر ظاهرأ سمت گيري نئوکان ها با جريانات تجزيه طلب در ايران رگ هاي گردنشان بالا زده و همه درباره اين کنفرانس آمريکن اينترپرايز ناسيوناليست دوآتشه شده اند. من قبلأ نظرم درباره مسائل مليت ها در ايران و احساسات ملي ايرانيان نوشته ام [http://www.ghandchi.com/342-KurdFed-plus.htm]، اما اجازه بدهيد در چند سطر موضع خود را درباره جزئيات اين بحث مختصرأ تکرار کنم.

من در گذشته موضع خود را نسبت به جريانات تجزيه طلب وابسته نظير چهرگاني سر سپرده علي اوف آذربايجان شوروي سابق نوشته ام و نيازي نيست که تکرار کنم. همچنين درباره نيروهائي در کردستان ايران که به تعصبات قومي ضد فارس دامن ميزنند و مردم نقاط غير کرد ايران را مساوي جمهوري اسلامي مينمايانند به کرّات نوشته ام. در عين حال درباره واپسگرائي برخي نيروهاي جنبش سياسي ايران که به تعصبات ضد قوميت هاي ايران دامن ميزنند هم بارها توضيح داده ام. بويژه بارها نوشته ام که طرح فدراليسم براي ايران موضوع "کنترل و توازن checks and balances" است [http://www.ghandchi.com/362-FederalismRights-plus.htm] که عده اي از جمله خود من مدل درست براي آينده ايران ميدانيم، و اصلأ بمعني تأييد تجزيه طلبي نيست، و در واقع بالعکس من فدراليسم را تنها راه جلوگيري از تجزيه ايران ميدانم. من کوششهاي نيروهاي تجزيه طلب در خوزستان، و نيز حزب سازي جريان پ.ک.ک ترکيه در کردستان ايران را براي هدف کردستان بزرگ، محکوم ميکنم، و اين اقدامات را ضد رشد دموکراسي و جنبش دموکراسي خواهي ايران ميدانم.

آنها که موضع قدراليسم را با جرياناتي که به تضادهاي قومي دامن ميزنند، يکي ميگيرند، يا مغرضند، و ياناآگاه. فدراليسم درباره زبان جداگانه در ايالات نيست یلکه متدي براي اداره کشور است و بارها من نوشته ام که با آنچه فدراليسم قومي ناميده ميشود صد در صد مخالفم و نيازي به تکرار نيست [http://www.ghandchi.com/429-FederalismNotEthnic.htm] . يک مجلس ايالتي ميتواند برايش زبان هم يک موضوع تصميم گيري باشد. اصل بحث اين است که مجالس ايالتي بتوانند در اين عصر گلوباليسم نقش کنترل و توارن را براي مناطق ايفا کنند. ادعاهاي از اين نوع که گويا فدراليسم يعني حکومت قومي، مثل اين است که کسي بگويد هدف از درخواست حق دموکراتيک انتخاب لباس اين است که ميخواهد دانش اموزان لخت به مدرسه بروند. آيا کشور آمريکا پس از 200 سال فدراليسم و دموکراسي، اينگونه معناي اين عبارات را نشان داده است. متأسفانه خيلي از مخالفين، و نيز طرفداران فدراليسم در ايران، بدون آگاهي لازم، با وجود هدف هاي والا در هر دو سو، در اين موارد نظرات بدون مطالعه اي را مينويسند، که به بحث هاي کاذب کمک ميکند، و نه به روشن شدن مدل تازه دموکراسي آينده ايران. من قبلأ نوشته ام که اين سوء تفاهم ها چقدر به جنبش سياسي ايران در 21 آذر لطمه زد [http://www.ghandchi.com/388-Lesson21Azar-plus.htm] . مثلأ کتاب من درباره زمينه تاريخي شکل گيري دولت مرکزي در ايران بوضوح نشان ميدهد که برعکس تصور بسياري از ناسيوناليست هاي افراطي ايران، مواضع غلط ضد فدراليسم است که ميتواند به تجزيه ايران بکشد [http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran-plus.htm] و نه دفاع از فدراليسم.

به بحث کنفرانس آمريکن اينترپرايز برگردم. چرا ناگهان همه نگران تجزيه طلبان شده اند؟ اولأ نيروهائي که براي اين کنفرانس اعلام شده اند، جريانات واقعي جنبش دموکراتيک مردم ايران نيستند و تازه همه اين نيروهاي تجزيه طلب برروي هم نميتوانند يک ده در شمال ماکو را از ايران جدا کنند تا چه رسد که ايران را پاره پاره کنند. آنها که نيروهاي سياسي ايران را ميشناسند ميدانند که امثال چهرگاني در ايران هيچکدام نيروئي نيستند که انقدر همه به شمشير شده اند. در عين حال بسياري از منتشر کنندگان اعلاميه ضد اين کنفرانس، خود حدود يک سال است در گير در جلسات با امريکن اينترپرايز بوده اند، با همين نيروها، و از اين تجزيه طلبان واقعي که امروز نامشان را ميبرند حرفي نميزدند، ولي نيروهاي طرفدار فدراليسم را تجزيه طلب ميخواندند؟ پس حالا يکباره چه شده است؟

بنظر من نه اين کنفرانس بمعني حمله آمريکا به ايران است و نه اصلأ آنقدر اهميتي دارد. من فکر ميکنم همه اين هياهو بيان تلاشهاي يک سري از جريانات گوناگون با هدف هاي گوناگون براي کسب رهبري جنبش دموکراسي خواهي ايران، آنهم با علم کردن يک ناسيوناليسم کاذب در برابر يک دشمن خيالي تجزيه طلب است. دوباره تکرار کنم منظور من اين نيست که اين نيروهاي تجزيه طلب و وابسته خيالي هستند، ولي منظورم اين است که همه شان روي هم نيم درصد کل اپوزيسيون ايران نيستند و اصلأ به حساب نميايند.

واقعيت امر اين است که ديگر دوران اميد به رهبري بازماندگان جنبش 2 خرداد در جنبش دموکراسي خواهي ايران براي پايان دادن به حکومت اسلامي به سر رسيده است و امروز زمان ايجاد جبهه متحد براي ايجاد دولت سکولار است و رهبري اين حرکت را نيز جريانات و شخصيت هاي سکولار و آينده نگر ايران بعهده خواهند داشت، هر چند نيروهاي اصلاح طلب اسلامي متحدين ما در اين حرکت خواهند بود.

 

برگرفته از: ايرانسکوپ

http://www.iranscope.com

 

متن مقاله به زبان انگليسی:

http://www.ghandchi.com/428-UnitedFrontSecularismEng.htm

 

مقالات مرتبط:

http://www.ghandchi.com/index-Page16.html

                       http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm                       

 

 بازگشت به خانه