بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

2 آذر 1386 ـ  23 نوامبر 2007

 

موانع وحدت حوزه و دانشگاه: سکولاريسم يعني همين!
سعيد زيباکلام

2 آذر 1386 ـ  23 نوامبر 2007

در بحث موانع وحدت حوزه و دانشگاه، پاسخ من به این مشکلات بسیار ساده است: جدایی و همپوشانی بسیار اندک بین حوزه ‌‌های معرفتی، یعنی حوزه‌ها و دانشگاهها، یکی از موانع وحدت است. عدم تعامل فکری پژوهشی مانع بزرگ دیگری است.  سومین مانع، نگرشها و قضاوتهایی است که حوزویان نسبت به دانشگاهیان و دانشگاهیان نسبت به حوزویان دارند. عده‌ای هم فکر می‌کنند که هر کس در لباس روحانیت باشد دیگر مجسمه تقواست! کی این حرف را زده است؟! این طوری نیست! ما برخی از بی‌تقواترین آدمها را در این لباسها می‌شناسیم.

ما باید این حرفها را بزنیم، باید این مسائل را از هم تشخیص بدهیم، باید جرئت کنیم و بگوییم که متأسفانه برخی از بی‌تقواترین آدمها را در این لباسها سراغ داریم و عکس آن نیز صادق است که برخی از متقی‌ترین آدمها را در لباس شخصی و میان دانشگاهیان سراغ داریم.

این تعرض به نوعی نگرش حوزویان و دانشگاهیان است: اعتبار و خدماتشان نسبت به فرهنگ که مشخص است. ارتزاقشان هم مشخص است. منبری می‌روند و نمازی می‌خوانند و کار به آن صورتی ندارند. اینها نگرشهای رایج نسبت به حوزویان است. عکس آن هم می‌گویند که: این دانشگاهی مجسمه علم و دانش است یا اینکه مجسمه معاصی و گناه و فساد است!

در صورتی که این طور نیست. ما باید با نگرشها و قضاوتهای قالبی و فرمالیستی مبارزه بکنیم. این طور نیست که هر دانشگاهی، غرب‌زده و فاسد است و هر کس حوزوی است اصیل، ارزش‌مدار و اهل دیانت است. اصلا‌ً این طور نیست. ما برخی از غرب ‌زده‌ترین افراد را در حوزه می‌شناسیم، آن هم در سطوح بسیار بالا، نه در سطوح میانی و پایین. من برخی از غرب‌زده‌ترین افراد را در حوزه و هم‌زمان برخی از ارزشمندترین و باتقواترین آدمها را در حوزه سراغ دارم و عکسش را هم در دانشگاه سراغ دارم.

یعنی برخی افراد دانشگاهی مخالف با غرب و اندیشه‌های غربی و متعصب به ارزشهای دینی را می‌شناسم. هدف من از طرح این مسائل این است که از این لباسها بیرون بیایید و معیار و میزان شما وابستگی نهادی یا لباس نباشد. هم در حوزه تقوا دیده می‌شود هم در دانشگاه. بی‌تقوایی، جهل و تحجر هم در حوزه پیدا می‌شود و هم در دانشگاه. از این قالبها باید بیرون بیاییم.

این یکی از موانع بزرگ وحدت حوزه و دانشگاه است. یعنی همین نگاههای قالبی که به همدیگر داریم از موانع اصلی است در صورتی که ما از کنار آن به راحتی می‌گذریم. اما راهکارهای راهبردی ایجابی جهت تعمیر و بسترسازی وحدت حوزه و دانشگاه وجود دارد که برای استمرار و تحکیم انقلاب اسلامی به شدت به اجرای این راهکارها نیازمند هستیم. آری، وحدت حوزه و دانشگاه برای استمرار و تحکیم انقلاب اسلامی ضروری و حیاتی است، خیلی لازم است، نمی‌گویم از نان شب واجب‌تر است. من در شش محور این راهکارها را ذکر می‌کنم:

 

1. مبارزهء جدی جهت تعدیل و تغییر نگرشها و قضاوتهای متقابل. یعنی به طور یک‌پارچه، با برخوردها و قضاوتهای ناشایست و نافیانه برخورد کنیم. من خودم هر جا می‌نشینم یا در جمعی شرکت می‌کنم که برخوردهای نافیانه ویرانگر نسبت به حوزه یا دانشگاه وجود دارد بلافاصله برخورد می‌کنم. شما هم به سهم خود می‌توانید در تغییر و تعدیل این نگرشها و قضاوتها مؤثر باشید که هستید. با این دسته از افراد و نگرشها باید جدی برخورد کرد تا این نگرشهای ویرانگر، مهلک و موذیانه در جامعه ما نتوانند به این دو نهاد ارزشمند و مؤثر صدمه بزنند.

2. تعامل فکری پژوهشی جدی غیر تشریفاتی غیر متکلفانه. متأسفانه تعامل فکری پژوهشی بین حوزویان و دانشگاهیان وجود ندارد. جامعه‌شناسان دانشگاهی ما که جامعه‌شناسی غربی خوانده‌اند حرفهای خودشان را می‌زنند و حوزویان هم حرف خودشان را.  باید با این برخوردهای غیر جدی مقابله کنیم و آنها را به تعامل جدی واداریم. باید بسترها و زمینه‌هایی را فراهم کنیم که اینها با هم حرف بزنند. انتقاد کنند، تعامل داشته باشند، یقه فکری هم را بگیرند! بحث کنند. به مفت‌خواری، فساد، غرب‌زدگی یا تحجر یکدیگر را متهم نکنند. این نوع کارها هیچ فایده‌ای ندارد. آخر و عاقبتی جز ضرر و زیان به این مملکت و به این مردم ندارد. باید با هم بنشینند و تعامل فکری داشته باشند. مثلا‌ً بنشینند و بحث کنند که مشکلات این است آقای حوزوی شما نظرت چیست؟ آقای دانشگاهی شما چه می‌گویید؟ بستری فراهم کنیم تا اینها با هم بنشینند و درباره معضلات مملکت، نه معضلات غربیها بحث کنند. مسائل، مشکلات و معضلات جامعه خودمان را حل کنند و راجع به آن بحث و جدل بکنند، آن هم به مدد منابع بومی اسلامی، نه به مدد ارزشها و بینشهای غربیان. ما در کشور، پدیدارهایی چون افسردگی جوانان، رانت‌خواری مسئولان و غیره را داریم، باید این مسائل موشکافی و تجزیه و تحلیل شود. ممکن است ما ده بیست سال درباره عدالت اجتماعی سخنرانی کنیم اما هم‌زمان میلیاردها میلیارد را غارت کنیم! این پدیده‌ها را متأسفانه در مملکتمان داریم. عالمان حوزوی و دانشگاهی ما باید با هم تعامل کنند تا پی ببرند چگونه باید با این پدیده‌ها برخورد کرد. ما جامعه اسلامی درست کردیم. وقتی در کشورهای دیگر مسئولی هزاران دلار را غارت می‌کند یا در سازمانی اختلاس می‌شود آن مسئول، معاونش و تمام سلسله مراتب آنجا را اخراج می‌کنند و از پست و مقام و وزارتخانه طرد می‌کنند. اما متأسفانه در کشور ما چنین غارتهایی صورت می‌گیرد اما به جای برخورد با این افراد، آنها پست بالاتری می‌گیرند!  این مسئله، معضل اجتماعی سیاسی مهمی برای کشور محسوب می‌شود. عالم حوزوی و دانشگاهی باید درباره چنین پدیده‌هایی صحبت کنند و بحث کنند و راه حلهای راهبردی برای آن را پیدا کنند. بحث کنند که این پدیده خاستگاهش کجاست؟ چه عواملی زمینه‌ساز بروز رانتهای دربارگونه است؟ چه کار باید کرد؟ سعی ما در انقلاب این بود که این نوع روابط شاهنشاهی را از بین ببریم اما متأسفانه برخی از چیزها مثل تشکلها و باندهای ثروت و قدرت، در جامعه تجدید حیات پیدا کرده است. با این پدیده‌ها چه باید کرد؟ حل این معضلات، تعامل و هم‌فکری می‌خواهد، بحث و گفت‌وگو می خواهد آن هم به مدد ارزشها و بینشهای اصیل و بومی اسلامی.

3. امحای جدی و بنیانی هر گونه تبعیض محسوس و ملموس نهادینه شده، از قبیل تبعیض قضایی و حقوقی، تبعیض در نیل به مسئولیتهای مدیریتی و... چرا باید نماینده ولی فقیه در تمام دانشگاهها روحانی باشد؟! مگر می‌خواهد درس فقه فردی بدهد؟! مگر می‌خواهد برای دانشجویان استخاره بکند؟! مگر قرار است مشکلات و مسائل فقهی از قبیل نجاست، طهارت و غیره را رفع کند؟! این سمت، سمت و مسئولیت مهمی است. این سمت متعلق به افرادی است که بیش از دیگران نسبت به دانشگاه شناخت داشته باشند و معارف اسلامی را به معنای ارزشی ـ بینشی کلمه، نه به معنای فقه فردی، بشناسند. خیلی از دانشگاهیان هستند که بهتر می‌توانند این کار را بر عهده بگیرند. اصلا‌ً برای این پست به فرد آشنا به فقه فردی احتیاج نداریم. التزام در روحانی بودن آن نماینده نیست. چرا باید این طوری باشد؟! چرا باید این نوع تبعیضها را روا بداریم؟! اگر همین الآن پنج تن از اساتید بسیار متدین و از عقول دانشگاهی وارد جلسه بشوند، ما اکثرا‌ً تکانی نمی‌خوریم ولی اگر یک طلبه الآن وارد بشود نظم مجلس به هم می‌خورد! چرا ما این تفاوت و تبعیضها را روا می‌داریم؟ چرا این کارها را می‌کنیم؟ این مسئله برای ما سنت شده است. کسی در این زمینه امر و نهی‌مان نکرده است و حتی نهادینه هم نیست. باید با این نوع تبعیضها مبارزه کنیم. ما باید به علم و عالم احترام بگذاریم نه به لباس، نه به پست و مقام.

4.  سوق دادن هر چه بنیانی‌تر حوزه و دانشگاه در جهت تعدیل دروس متعارف موجود در جهت نظریه ‌پردازیهای معطوف به معضلات و مشکلات دارای ابعاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه. این نظریه پردازیها باید با توجه به مباحث فرهنگی و ارزشی بینش اسلامی صورت بگیرد. نظریه ‌پردازیها در خلأ انجام نمی‌شود بلکه با ارزشها، نگرشها و بینشهای کلان درباره انسان، مبدأ، حیات و ممات دنیا صورت می‌گیرد. نه تنها ما، بلکه هیچ کس دیگری در دنیا این گونه نظریه ‌پردازی نمی‌کند. این کمال علم ‌ناشناسی و معرفت ‌ناشناسی است که کسانی اعم از حوزویان و دانشگاهیان مدام توضیح می‌دهند و تصریح می‌کنند که باید بی‌طرفانه نظریه‌پردازی کرد، باید تحقیق بی‌طرفانه کرد! معنی این عبارت را من نمی‌دانم. هر کس که علم ‌شناسی و معرفت ‌شناسی بخواند و بداند می‌فهمد که این حرف تناقض ‌آمیز است، یک تناقض درونی دارد. نمی‌توان با یک ذهن خالی، بدون جهت‌گیری و ارزشها و بینشها نظریه‌ پردازی کرد. بنا باین نظریه ‌پردازیهای مربوط به حل مشکلات و معضلات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی باید با توجه به مباحث فرهنگی و شاکله‌های مبنایی، ارزشی، بینشی و بومی صورت بگیرد.

5. گشودن در مراکز و مدارس حوزوی برای ورود منظم و سازمان‌یافته هر چهار حوزه علوم طبیعی، مهندسی، علوم اجتماعی و علوم انسانی غربی. این علوم باید وارد حوزه بشود تا حوزه تکان محکمی بخورد، تا ارزشها و بینشهای بومی در این چهار حوزه ریزش کند و ما مهندسی و تکنولوژی بومی را ایجاد کنیم تا از ارزشهای دینی بارور شود.

6. تغییر ساختار معیشتی حوزه راهکار دیگری است. این سخن دو جنبه دارد. اول امحاء تبعیض میان حوزویان و دانشگاهیان و دوم رفع رخوت فعلی و ایجاد تحرک ممکن. اینکه شما مطمئن باشید که این شهریه همیشه هست و می‌توانید از آن بهره ببرید، کاری از پیش نمی‌برد. تا زمانی که این آب باریکه بدون تمهیدات و مصوبات هست اوضاع همین است. باید پرسید شمایی که از سهم امام استفاده می‌کنید چه کردید و چه می‌کنید؟! این مسئله به این معنا نیست که دانشگاهیان ما کار و پژوهش می‌کنند و آنها از بیت‌المال استفاده نمی‌کنند، ابدا‌ً! دانشگاههای ما از لحاظ ساختاری، این حالت را ندارند ولی در عمل این گونه شده‌اند. فردی که وارد دانشگاه می‌شود وقتی مشکل استخدامش بعد از دو تا پنج سال حل شد دیگر خیالش راحت است. برای اینکه مبنا و بنیان اینجا با حوزه متفاوت است. ظاهرا‌ً درمان این آسان‌تر است. شما استخدام رسمی را منتفی کنید، چه اتفاقی می‌افتد؟ آنها را به پژوهش و تحقیقات سوق بدهید آن وقت می‌بینید که چه اتفاقی در کشور می‌افتد. شما یک استاد دانشگاه را می‌بینید که سی سال این جزوه‌های پوسیده شدة دوران کارشناسی خودش را ارائه می‌کند! چنین استادی را سریع بازنشسته بکنید. اگر می‌خواهیم مملکتمان را بسازیم، انقلاب اسلامی استوار و محکم باشد و روی پای خودش بایستد، حاکمان ما برای ابقای اقتصادی ـ اجتماعی و حتی سیاسی‌شان دستهایشان به سوی بالا و با دعای «بک یا الله» باشد، صاحبان معرفت دستهایشان به سمت غرب نرود، صاحبان ثروت، یعنی تجار و بازرگانان، برای رفع نیازهای مملکت به سوی غرب دست دراز نکنند چاره‌ای نداریم که نخست، به لحاظ معرفتی روی پای خودمان بایستیم و برای اینکه روی پای خودمان بایستیم باید کاری کنیم تا این دو نهاد از این رخوت در بیایند و با هم تعامل کنند.

آیا هر کدام از نهادهای حوزه و دانشگاه وظایف خاصی دارند که در جامعه باید انجام بدهند؟ آیا وظایف آنها تفکیک‌ شده است؟ به اعتقاد من، این راهکارهای راهبردی ایجابی برای این است که ضرورتی ندارد این جدایی حوزه و دانشگاه حفظ شود و در واقع برای رفع این جدایی به دست آوردن عرصه‌های کاری جدید بیان شده است. این راهبردها بیشتر در جهت رفع این تمیزها و تبعیضهاست. یعنی همین وضعیت فعلی که تقسیم کاری به وجود آمده است و یک سری عرصه‌ها، عرصه‌های اجرایی، مدیریتی، سیاستگزاری و علمی شده است و یک سری هم عرصة دین شده است، سکولاریزاسیون یعنی همین. یعنی همین تقسیم ‌بندی موجود. سکولاریزاسیون است که باعث شده بسیاری از دانشگاهیان و برخی از حوزویان برجسته قائل به همین وضع هستند. غالب دانشگاهیان مایل‌اند که سیطره کارشناسی را حفظ کنند. کارشناسی که بدنه سیاستگزاری مملکتی در سطح کشوری و بین‌المللی است باید توسط دانشگاهیان انجام بشود، توسط دانشگاهیانی که معرفتهای آنها معرفتهایی است که با هواپیما هلیبرد شده است و از غرب آمده است! این وضع باید عوض بشود. این جدایی، این نگاه سکولاریستی باید کاملا‌ً عوض شود. نگاه سکولاریستی که حتی برخی از مراجع تقلیدمان مدافع و تحکیم‌کننده آن هستند، باید عوض شود. کاملا‌ً این وضع باید به هم بریزد.

اینکه این دروس حوزوی است و این دروس دانشگاهی، باید این نوع افکار خرد شود و بشکند. باید طوری شود که این دروس به رفع معضلات جامعه خودمان بپردازند، هم در حوزه و هم در دانشگاه. الآن ما مشکلات عدیده‌ای داریم؛ مشکلاتی مانند ترافیک، افسردگی، تجاوز به عنف، رانت‌‌خواری، فساد مسئولان و غیره. جامعه‌‌شناسان حوزوی و دانشگاهی، معماران، مهندسان و متخصصان مربوطه باید بنشینند و برای رفع معضلات بحث و بررسی بکنند و راهکار پیشنهاد بدهند. اینکه فقط مهندسان دانشگاهی بنشینند و راهکار بدهند یعنی چه؟

معمول است که آقایان مجهز به معارف و نظریه‌هایی هستند که غربیان تعریف کرده‌اند. پس ارزشهای دینی و فرهنگی ما در این میان چه می‌شود؟ آیا ما می‌خواهیم انتحار و افسردگی را با بینشها و ارزشهای غربی حل کنیم؟! در صورتی که چه بسا با توجه به ارزشها و بینشهای بومی و اسلامی‌مان بتوانیم این مشکلات را حل کنیم. اگر قرار باشد وحدتی رخ بدهد و اگر به وحدت این دو نهاد معتقد هستیم، باید این تبعیضها و نگاههای سکولاریستی رفع و طرد بشود.

بنابراین، این تقسیم ‌و توزیع کار فعلی که مثلا‌ً حوزه متکفل دین مردم، نماز و روزه و زکات مردم، مستحبات، مبطلات و مکروهات و غیره باشد و دانشگاه هم به دنبال ساختن جامعه باشد چه به لحاظ نرم‌افزاری و چه به لحاظ سخت‌افزاری، باید به هم بریزد. مگر سکولاریسم چیست؟ آیا شاخ دارد و پدیده عجیب و غریبی است؟! سکولاریسم یعنی همین. هر حوزوی که قائل به این وضع است یک سکولار بزرگ و جد‌ّی است ولو لباسش لباس پیامبر باشد، با کروات باشد یا بی‌کراوات با عمامه باشد یا بی‌عمامه!

می پرسند آیا دخالت حوزه در دانشگاه باعث محدود شدن علم در دانشگاهها نمی‌شود؟ از قضا من عکس این موضوع فکر می‌کنم. فکر می‌کنم به نحوی حوزه باز می‌شود. یعنی حوزه تازه متوجه می‌شود که چقدر عرصه‌های وسیع، تازه و بکر وجود دارد و در عین حال متوجه می‌شود که همین عرصه دانشگاهی حدود و ثغور و خطوط قرمز خودش را دارد. عموم از بیرون خودشان خیلی متوجه نیستند. حوزویانی که با دانشگاههای برجسته غربی خصوصا‌ً آمریکایی، ارتباط دارند متوجه این مسائل هستند اما قاطبه حوزویان تصورشان این است و حتی این پیش‌فرض را دانشگاهیان هم دارند که دانشگاهیها هر چه گفتند، گفتند. قید و بندی هم ندارند.

اصل صورت مسئله‌شان غلط است چه برسد ارزیابی‌اش. اصل صورت مسئله هر دوی آنها هم حوزویان و هم دانشگاهیان غلط است. یعنی دانشگاهی فکر می‌کند که این علوم هیچ قید و بندی ندارد آنها آزادند و حوزوی درگیر قالب است و عملش محدود. به عقیده آنان، حوزویان باید در مسیر مستقیم حرکت کنند مثلا‌ً بگویند حلال یا حرام است! در صورتی که این طور نیست. همه آن معارفی که در دانشگاه می‌آموزیم یا تدریس می‌کنیم، حدود و ثغور دارد. شما دانشگاهیان نظریه‌پرداز و نوآور باید ارزشها و بینشهای خودتان را در علوم فنی و مهندسی و پزشکی و علوم انسانی که آموزش دیده‌اند، بریزید و کما اینکه این دانشگاهیان نظریه‌‌پرداز چنین کاری هم می‌کنند. حوزویان هم باید با دروس دانشگاهی و معارف دانشگاهی چنین کنند.

هر کدام از دروس و معارف حوزه و دانشگاه قید و بندهای خاص خودشان را دارد. این طوری نیست که شما در جامعه‌شناسی هر چیزی را که خواستید بگویید. علوم سیاسی و دیگر علوم هم همین طور است. یک سری چارچوبهایی وجود دارد چرا که شما به عقیدة آنان، دانشگاهیان یا حوزویان ایرانی نمی‌توانید و نباید نظراتتان را بگویید و هر چیزی را خواستید بگویید. باید ما غربیان برای شما بگوییم!

من به کر‌ّات گفته ام و با کمال تأسف هم تکرار می‌کنم که باسوادترین اساتید دانشگاهی، کسانی هستند که اصل آثار فرنگی را می‌خوانند و نه ترجمه‌اش را. بنابراین مقالات کیهان، اطلاعات، همشهری، شرق و غیره را نمی‌خوانند. می‌روند اصل آن کتابها را می‌خوانند. در واقع این برتری ارزشها و بینشهای غربی را با آن قید و بندهایی که درون این ساختارهای نظری بافته شده است، با همان گره‌ها و ارزشها و بینشها را خریداری می‌کنند سی سال در سر کلاسها به نسل دانشجو یاد می‌دهند. بنابراین تمام رشته‌های دانشگاهی قید و بندها و حدود و ثغورهای ویژه خود را دارند و با زبان و بیان دیگری این حدود و ثغور احراز و انتقال داده می‌شود. اینها درست است که حلال و حرام، باطل و واجب، مستحب و مکروه را به کار می‌برند. اما به زبان خودشان این نوع حدود و ثغور را بیان می‌کنند.

بنابراین این طور نیست که اگر حوزویان وارد بشوند یک بستگی و انجمادی رخ خواهد داد. من چنین نمی‌بینم. آنچه که از ورود حوزویان به این عرصه‌ها انتظار می‌رود، ورود عمیقشان است نه ورودی گذرا، سطحی و در سطوح پایین در حد کارشناسی و کارشناسی ارشد. باید تا سطوح بالا به طور مستمر ورود کنند تا کم‌کم ارزشها و بینشهای بررسی نشده و پنهان شده درون تمام این حوزه‌های معرفتی دانشگاهی سرازیر شود. از ورود حوزویان این انتظار نمی‌رود که مهندس شوند، سر ساختمانها بروند و لباس کارگری بپوشند و بعد بگوید که ما هم این طور شدیم و بین حوزه و دانشگاه وحدت حاصل شد. نه باید به لحاظ نظری مراوده رخ بدهد نه به لحاظ شغلی.

بحث من اصلا‌ً بحث شغل نیست. بحث وحدت معرفتی است. هدف بنده از آن راهکارهایی که بیان کردم اساسا‌ً و بنیانا‌ً این است که یک وحدت بسیار مبنایی و ژرف معرفتی رخ بدهد. حوزوی و دانشگاهی ایرانی و مسلمان ببیند که در بخشهایی از رشته‌های فنی مهندسی، ارزشهایی نهفته است و می‌توان به جای این ارزشها، ارزشهای اسلامی، دینی، وحیانی و بومی جایگزین کرد. این کار را با مساعدت دانشگاهیان باید انجام داد تا ریزشی صورت بگیرد و این تفکیکها، تمیزها و تبعیضها از بین برود. راهکارهای بیان‌شده برای این بود که این تمایزات به طور کامل برچیده بشود و مسلمان متخصص گروه فنی مهندسی، متوجه و متفکر و راعی ارزشها و بینشهای دینی تربیت شود. اگر این تمایزات و این لباسها کنار برود و هر دو در این عرصه معرفتی قدم بردارند، وقتی تبعیضها کنار برود، اتفاقاتی می‌افتد که باید منتظرش بود.

حال، با توجه به وقت جلسه، از اینجا شروع کنیم که «آیا می‌توانیم بعد از گذشت 27 سال از اول انقلاب، باز از علوم اجتماعی و انسانی اسلامی سخن بگوییم؟» مفروض این سؤال این است که خ‍ُب، کاری نشده، اتفاقی هم نیفتاده است. که اين فرض درستی است. بنده اين فرض را کاملا‌ً تأیید می‌کنم و کاملا‌ً هم موافقم. کار جد‌ّی و مهمی صورت نگرفته است. بعضی از مراکز حوزوی هستند که در این زمینه دغدغه دارند. و هم‍ّتشان این است که در این زمینه گامی بردارند. البته این مراکز معدودند و جریان اصلی حوزه هم این نیست و این گونه تجمع ها و تشکل ها به لحاظ مدیریتی و مالی هم بسیار کم‌توان هستند. ولی هستند جوانهایی با عزم و اراده که معتقدند باید سازندگی کرد و سالیان سال هم هست که در این جهت فعالیت می‌کنند و تلاش می‌کنند تا گامهایی در این زمینه بردارند و کاری بتوانند انجام بدهند. من صادقانه، بی‌ هیچ نگرانی و هراسی این سخن و اين مفروض را تأیید می‌کنم که گام مهم، جدی و جا افتاده و مقبولی در این جهت برداشته نشده است.

صادقانه این را می‌گویم که آدمی نیستم که کلی‌گویی بکنم و بگویم که من اطلاع دارم، شما نمی‌دانید، و بعد آن را به آینده محو‌ّل کنم! من معتقد هستم که با جوان دانشجو نباید این گونه برخورد شود، لذا صریح و صادقانه می‌گویم که چنین چیزی وجود ندارد. اما مایلم و حق می‌دانم که بلافاصله اضافه کنم که آیا می‌دانید جامعه‌شناسی غربی، یعنی جامعه‌شناسی که ما حاق معرفت می‌دانیم، چند سال است که تولید شده و به صورت امروزی در آمده است؟ مهم‌ترین گروههای اولیه جامعه‌شناسی در قرن نوزدهم در سالهای 50 ـ 1840 شکل گرفته است. نکته مهم بعدی این است که نویسندگان اولین نوشته‌ها در این رشته، هیچ‌گاه تصور نمی‌کردند که این ماجرا و این آثار به یکی از آثار کلاسیک و ماندگار جامعه‌شناسی و اقتصاد تبدیل شود. آنها نظریه‌پردازی می‌کردند و روی موضوعی کار می‌کردند مانند تقسیم کار اجتماعی. این آثار بعدا‌ً جامعه‌شناسی نام گرفت. اقتصاد امروزی مربوط به هزار سال پیش نیست مربوط به قرون اخیر است. فیلسوفانی راجع به ثروت به تأمل نشستند، آثارشان زمینه‌ساز چیزهایی شد که بعدها در قرن بیستم علم اقتصاد نامیده شد. اگر علم‌شناسی بخوانید این مسائل برای شما روشن می‌شود. این طوری نبود که کسی مثل آدام اسمیت بنشیند و بنویسد و بگوید حالا من اقتصاددانم. آن فیلسوفان تأمل می‌کنند، بحث و گفت‌وگو می‌کنند، تأملاتشان را بر یک حوزه متمرکز می‌کنند از تأمل بر حوزه‌های اجتماعی و حوزه قدرت، نظریات سیاسی استخراج می‌کنند. در تأملات خود متوجه انسان و رفتارهای انسانی می‌شوند که از آن تأملات روانشناسی پدید آمده است. این طور نیست که از ابتدا، چند صد سال پیش، کسانی به عنوان جامعه‌شناس یا اقتصاددان و... بودند و هر چیزی را که نوشتند یکباره جامعه‌شناسی و اقتصاددان و... شدند. تمام آثار اولیه‌ای که حکم چشمه‌های جوشان دارند، مثل آثار کارل مارکس، امیل دورکیم، هگل و... جنبه ‌های کلی دارد، یعنی در آن، نظریه‌پردازی انسان‌شناسانه نهفته است یا چنین پیش‌فرضهایی وجود دارد.

 بنده، به عنوان فیلسوف، اول آنها را یک فیلسوف می‌دانم و بعد به عنوان فیلسوفانی می‌دانم که در زمینه جامعه، اجتماع یا اقتصاد کار کردند. تمام این آثار این گونه‌اند. یک جنبه‌های کلی و مبنایی دارند و بعدها از دل اینها، دیگرانی که در این زمینه تربیت می‌شوند، حرفهای خاص‌‌تر و ویژه‌تری در می‌آورند و نظریه‌پردازی می‌کنند. و بعد این ادبیات، کم‌کم با این مبانی و با توجه به معضلات جامعه فرانسه، بریتانیا، ایتالیا و آلمان، مورد بررسی و نظریه‌پردازی قرار می‌گیرد و این اتفاقی است که در غرب افتاده است. این اتفاقات مربوط به چند قرن پیش هم نیست، مربوط به قرن حاضر، گذشته است و حرکتهای اولیه هم بلااستثنا راجع به اینکه انسان کیست، یا چیست و جامعه چیست، شروع شده است. وقتی ما آثار کلاسیک و اولیه آن علوم را می‌خوانیم می‌بینیم که فلسفه است.

امروزه دانشجویان دوره‌های اقتصاد با آدام اسمیت و دانشجویان دوره‌های جامعه‌شناسی با پدران جامعه‌‌شناسی کاری ندارند، ولی کلیاتی را از آنها می‌خوانند و از آن به بعد به سراغ فرزندان و جانشینان آنها می‌روند و ادامه آن حرفها را مطالعه می‌کنند. این حرفها یعنی چه؟ یعنی ما به‌رغم تأیید ارزیابی سؤال‌کننده، می‌توانیم با توجه به انسان‌شناسی که از کلام خداوند، سنت و معصومان استخراج می‌شود، در این زمینه‌ها گام برداریم. اگر طی بیست و شش هفت سال گذشته یا در سی یا صد سال گذشته کاری نکردیم، کار خاصی نکردیم و قدمی برنداشتیم، برای این است که باور نداشتیم که می‌توانیم چنین کاری بکنیم. فکر کردیم جامعه‌شناسی غربی، جامعه‌شناسی است و جامعه‌شناسی اسلامی یا غیر اسلامی نداریم.

مگر امروزه، خیلیها این حرفها را نمی‌زنند؟ این باور جدید است که بعد از انقلاب اسلامی، معدود آدمهایی در دانشگاهها و حوزه‌ها متوجه شدند که عجب! اقتصاد و جامعه‌شناسی پر از ارزشهای غربی است. چیزی به نام اقتصاد غربی، جامعه‌شناسی غربی معنا دارد، یک برچسب نفی‌کننده نیست واقعا‌ً این طوری است. بنابراین این خود باوری و این حیات ‌شناسی یا دنیا شناسی، فرجام‌ شناسی یا آخرت ‌شناسی، انسان ‌شناسی و ارزش ‌شناسی چیزهایی هستند که در هر حوزه علوم اجتماعی و علوم انسانی حضور جدی دارند. این تقد‌ّم، تقد‌ّم جدیدی است، تقد‌ّمی است که عده معدودی از حوزویان و دانشگاهیان متوجه آن شده‌اند.

بنابراین، درست است که در 27 سال گذشته هیچ کاری نشده و به عبارت دقیق‌تر و منصفانه‌تر کار ملموس، قابل اتکاء و قابل ارائه‌ای به وجود نیامده است، اما ببینیم که چقدر تلاش شده است یا چند نفر در حوزه و دانشگاه واقعا‌ً این چنین تلاشی کرده‌اند؟ به زحمت می‌توانم بگویم، چرا که تعداد این افراد از تعداد انگشتان یک دست فراتر نمی‌رود! من آنها را می‌شناسم و این ادعا را دارم و شما نمی‌توانید بگویید که مگر شما چقدر از این ماجرا شناخت دارید یا شناخت شما چه اهمیتی دارد؟ برای اینکه رشته تخصصی من به گونه‌ای است که هر کس در حوزه و دانشگاه می‌خواهد در این زمینه قدم بردارد طبق شناختشان تماسی با من می‌گیرند و می‌گویند که فلانی می‌خواهیم این کارها را بکنیم و در این زمینه‌ها فعالیت بکنیم. خواستیم نظر شما را به عنوان یک روش‌شناس بدانیم.

افراد بسیار بسیار انگشت‌شماری در این قصه‌اند. بنابراین، حاصل ملموس و بارز قابل عرضه‌ای ارائه نشده است. ما کاری در این حوزه‌ها نکرده‌ایم همین طور که در بعضی از حوزه‌های دیگر مانند کشاورزی کاری نکرده‌ایم. ببینیم کجاها کار کردیم و برای آن کار یک عزم ملی بوده است. امروزه هیچ عزمی در این زمینه نشان داده نشده است و کاملا‌ً تعطیل است! منهای حوزه الهیات که حتی دراین حوزه هم مثل سابق نیست. حتی الهیات ما تا یک مقداری به طرز واردکننده‌ای به سمت غرب رفته است! نه به این صورت که آگاه باشیم، تعامل کنیم و آنها را بشناسیم. بلکه منتظریم ببینیم اینها چه می‌گویند تا ما هم بپذیریم. جالب اینجاست که صاحبان به اصطلاح معرفت به این شیوه دارند عمل می‌کنند! غالبشان را می‌شناسم. بنابراین در دانشگاهها اقدامی جدی نشده است. در ميان حوزویان هم تعداد معدودی را می‌شناسم.

با توجه به اقدامات ناچیز صورت گرفته، نباید انتظاری هم داشت. ما تازه در آغاز قصه هستیم. این چنین نیست که بگوییم اینها 1400 یا 2400 سال است که تلاش می‌کنند، نه! این تمدن بسیار جدید است. اجازه ندهید از خستگی و کاهلی شما سوء استفاده شود. این نکته را هم باید اضافه کنم که آیا می‌دانید رشته جامعه‌شناسی که امروزه از سر نادانی، در ایران، چه از سوی دانشگاهیان و چه به تبع ما از سوی حوزویان، علم تلقی می‌شود، غربیان آن را علم نمی‌دانند؟!  می‌دانید حرفهای یکدیگر را نقض می‌کنند؟! می‌دانید که همة مکاتب مختلفی که وجود دارند، هر کدامشان بقیه را رد می‌کنند؟ می‌گویند چون علم است، چنین است. در صورتی که علم نیست. از بی‌اطلاعی و بی‌خبری ماست که آنها را علم می‌دانیم. در اقتصاد هم فکر می‌کنیم که یک بدنه منسجم، هم‌ساز، متحد و مقبول عام است! عملا‌‌ این طوری نیست. این تفکر ناشی از بی‌خبری و جهل ماست.

یعنی می‌خواهم بگویم آن چیزهایی را که به طور موردی به طور منسجم و متحد بدنه حاکی از واقعیت اجتماعی یا جامعه‌شناسی می‌دانیم، خود غربیان اصلا‌ً چنین اعتقادی را ندارند! در شرق، این نظر غرب ‌زده‌هاست که چنین نظری دارند، خصوصا‌ً نظر غرب ‌زده‌های دانشگاهی و در مواردی نظر غرب‌زده‌ های حوزوی است! ما چرا این طور فکر می‌کنیم؟! خود آنها این طوری حلوا حلوا نمی‌کنند!  

بنابراین، هم کار نکردیم، هم چیزی را که Science یا صلب و ثقل و اتکاءپذیر می‌دانیم، خود غربیان چنین نگاهی ندارند! بنابراین می‌توانیم حرکت کنیم. می‌توانیم گام برداریم. از این جهت می‌توانیم مانند غربیان، با توجه به معضلاتی که جامعه به آنها مبتلاست و به اتکاء ارزشها و بینشهای اسلامی و بومی‌مان، شروع به شناختن و شناساندن پدیده‌ها بکنیم و بعد هم برای رفع، طرد و دفع آنها سیاست‌گزاری بکنیم.

برگرفته از «پايگاه خبری ـ تحليلی جبههء فرهنگی انقلاب اسلامی:

http://www.sure4.ir/?lang=fa&state=showbody_news&row_id=163

 

 بازگشت به خانه

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630