26 دی 1386 ـ 16 نوامبر 2007 |
آیا روشنفکران ما به خطا می روند ؟ یا به ختا می روند ؟
منوچهر تقوی بیات
ختا یا ختای در آن سوی ترکستان است. پندی که آن خردمند ایرانی به «اعرابی» داد تا، به خطا، به ترکستان نرود (1)، کاش به روشنفکران امروز ما می داد که راه "ختا" در پیش گرفته اند. روشنفکران ما نه تنها به ترکستان بلکه به ختای تا آن سوی ترکستان رفته اند.
آقای مسعود نقره کار، در نوشته ی ارزشمندی زیر نام « ديکتاتورها، شايعه و "خودکشی قهرمان"» با کنکاش خردمندانه ای کوشیده است تا بیماری شایعه پراکنی را از دیدگاه پژوهشگرانه بشکافد و در این راه از نوشته ها و سرچشمه های گوناگون سود جسته و تا اندازه ی زیادی غبار رازگونه ی شایعه پراکنی ، (بیخ گوشی، پچپچه یا سرگوشی) را برای خواننده زدوده است.
نوشته ی ایشان برای من انگیزه ای شد تا از دردی کهنه سخن به میان آورم. البته نوشته ی نامبرده می تواند نمونه ای باشد برای نوشتن کتاب هایی در همین زمینه و راهنمایی باشد برای پایان نامه های دانشگاهی. ایشان از روشنفکران مان چشم روشنگری دارد و این بسیار سنجیده و به جاست و چنین نوشته است: « مخالفان ديکتاتور و ديکتاتوری، به ويژه بخشی از جنبش روشنفکری ميهنمان، نيز در پاره ای موارد راه خطای شايعه سازی و شايعه پراکنی رفته اند، و يا به گسترش و تداوم شايعه دامن زده اند. اينکه ديکتاتورهای مکلا و معمم، و دستگاه های اطلاعاتی و رسانه ای شان بر بستر ناآگاهی بخشی از مردم، توليد و گسترش شايعه و "شبهه" کار و بارشان بوده و هست، امری قابل انتظار و فهم است. غلتيدن مخالفان ديکتاتوری، به ويژه روشنفکران به چنين ورطه ای اماغير قابل توجيه و پذيرش است، چرا که بيان واقعيت (و شناحت و شناساندن حقيقت) از ويژگی های روشنفکری و روشنگری ست».
در دوران بیداری و روشنگری نوین کشور ما، که بیش از صد سال از آن می گذرد، هر بار که روشنفکران ما راهی برای رهایی مردم مان در پیش گرفته اند با ترفندهای بیگانگان و بیگانه پرستان به بیراهه کشیده شده اند و گاهی پس از سی سال ، گاهی هم هرگز، درنیافته اند که چگونه فریب «شایعه سازی ها» را خورده اند و یا فریفته ی دروغ و شایعه شده اند ـ البته اگر شکست آنان را دربرابر نامردمی و دارکامگی محمد علی شاه که رو دررو، روشنفکران ما را کشت و آواره کرد ، در شمار گول خوردن و کج راهه رفتن آنان ندانیم.
ترفندهای رضاخان را در نگر بیاوریم که توانست هوشمندترین روشنفکران ما و حتا جهان را برای چندسالی بفریبد. هیچ خرد فرهیخته ای نمی تواند بپذیرد که یک قزاق بی سواد سواد کوهی و پشت کوهی، از همه ی روشنفکران ما سر باشد و همه ی آن ها را، به تنهایی و بدون کمک های جاسوسان بیگانه به تواند به فریبد. اگر چنین چیزی شدنی باشد چرا تنها بیگانه پرستان و جاسوسان بی سواد و رمال و حمال در میهن ما رهبر و پدر مردم ایران نامیده می شوند و فرزانگان و میهن دوستان ما در تنهایی و ناکامی در زندان ها و در زیر شکنجه ازبین می روند.
نه نویسنده ی گرامی آن مقاله و نه من سر آن نداریم که به نخبگان کشور خود خرده بگیریم (چرا که ما خود به گونه ای دست در همان آتش داریم) بلکه بیشتر یاد آوری کِشته ی خویش است و هنگامه ی درو که باد کشتیم و توفان درویدیم . این ما بودیم که فرزانگی و خردمندی را از یکدیگر و از فرهنگ دیرپای خود نیاموختیم و چشم و گوش بسته ونسنجیده سموم باد های باختری را نسیم زندگی بخش دانستیم و ریشه های ژرف فرهنگ خود را به باد فراموشی سپردیم.
نویسنده ی گرامی مقاله ی « ديکتاتورها، شايعه و "خودکشی قهرمان"»، با بزرگواری و چشم پوشی از گول خوردن و کج راهه رفتن روشنفکران ما، می نویسد: «. . . به ويژه بخشی از جنبش روشنفکری ميهنمان نيز در پاره ای موارد راه خطای شايعه سازی و شايعه پراکنی رفته اند . . . »
از نگاه من، این چشم پوشی از خطای بخش بزرگی از روشنفکران ما بزرگوارانه است. نه، دوست گرامی! این تنها «بخشی از روشنفکران ما» نبوده اند که فریب شایعه را خورده اند . برگ های تاریخ ما را یکی به یکی نگاه کنید و رویدادهای کلان و سرنوشت ساز میهن ما و کارکرد سازمان ها و نهادهای شهری آن را با نگاهی ژرف تر بنگرید. به همین سی سال گذشته نگاه کنید که همه ی رویدادهای آن را خود به چشم دیده اید. شما که از چپ تا راست همه را وارسی کرده اید؛ بازرگان و شریعتی و کیانوری و فرخ نگه دار و رجوی را دیده اید، خوب می دانید که این تنها «بخشی» از روشنفکران ما نبودند که در آن رویداد فریب شایعه را خوردند و به آن دامن زدند. تنها در کار شایعه به خطا نرفته اند که در کار شناخت و برخورد با رویدادهای تاریخ ما فریب بیگانگان و بیگانه پرستان را خورده اند و تا دورتر از ختا و ترکستان رفتند.
آیا روشنفکران ما راه و روش دکتر مصدق را بازخوانی نموده و دنبال کرده اند؟ از سال ۱۳۳۲ تا به امروز به جز انبوه کشته شدگان و به بند کشیده شدگان و آوارگان از ترازنامه ی روشنفکران ما چه می توان به دست آورد؟ آیا روزی که در دیماه ۱۳۵۷ دکتر مصطفی رحیمی با روشنی و به دلیری یک پهلوان ، در روزنامه ی آیندگان نوشت که « چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟» روشنفکران ما به آن اندیشیدند و « بخت خواب آلود ما بیدار» شد؟ آیا حتا بخشی از روشنفکران ما آن پیام را دریافت کردند؟ و آیا آنان دنبال گفته ی دکتر مصطفی رحیمی را گرفتند؟ یا به دنبال خمینی و بهشتی وبازرگان و کیانوری و رجوی و نگهدار و مانند این ها رفتند؟ روشنفکران ما گرچه هزینه ی گزافی را در راه بیداری خودشان و مردم ما پرداخته اند اما به خطا و آن سوی صحرای ختا رفته اند.
این بزرگواری و چشم پوشی است که تنها بخشی از مردم مان و روشنفکران مان را، آن هم تنها درباره ی « شایعه سازی »، گناه کار بدانیم. این تنها در زمینه ی شایعه سازی نبود که « بخشی » به خطا رفته اند، ما و روشنفکران ما، در بسیاری از زمینه ها و رویدادها به خطا رفته ایم . خانه از پای بست ویران است ، دوست گرامی !
اگر بخواهیم با نگاه روشنگرانه به تاریخ معاصر ایران نگاه کنیم ناچار باید کشور خود را در شمار کشورهای "واپس مانده " بدانیم. در چنین حالتی روشنفکر ایرانی را باید در شمار روشنفکران جهان واپس مانده برشمرد. گرچه در سی سال گذشته کشور ما به دره ای به ژرفای بیش از ۱۴۰۰ سال دورتر در غلتیده است، بار و بری هم اگر از این واپس رفتن به دست آید جز پشیمانی نیست.
از نگر دانشمندان اقتصاد دان و جامعه شناسی، که نان را به نرخ روز نمی خورند و در روش و منش مردم دوست هستند و رهنمود هایشان برای خواب کردن روشنفکران جهان واپس مانده نیست، واپس ماندگی پدیده ای «ژئوپلیتیک» (2) است یعنی این بدبختی یا بیماری در پهنه ی جهان از سیاست های جهانی و جهان خواری سرچشمه می گیرد و، به گفته ی امروزی ها، بیشتر به جهانی شدن کار دارد.
روشنفکر جهان واپس مانده، انسان است و از نگر انسانی چیزی کم ندارد. او هم می تواند با آموزش درست و در شرائط متعارفی و سالم به هر درجه از دانش و خردمندی برسد.
برای کسانی که علوم طبیعی را تا کلاس آخر دبیرستان خوانده باشند « شرایط متعارفی » معنای علمی روشنی دارد. همه به یاد می آوریم که در فیزیک دبیرستان خوانده ایم که آب در شرایط متعارفی و در کنار دریا در صد درجه به جوش می آید. یعنی هنگامی که ارتفاع از سطح دریا و دیگر عوامل پیرامونی، درست و برابر تعریف علمی باشد آن گاه آب در صد درجه به جوش می آید.
اما باید د انست آنچه در زمینه ی علوم نظری مانند جامعه شناسی و سیاست، در کشورهای باختری در شرایط متعارفی یعنی وجود آزادی و استقلال رخ می دهد ، در کشورهای واپس مانده، با نبود آزادی و استقلال؛ « شرایط متعارفی »، شدنی نیست. زیرا کشورهای واپس مانده زیر نفوذ سود جویانه ی عوامل بیگانه و جاسوسان رنگ وارنگ کشورهای پیشرفته هستند.
روشنفکر «جهان واپس مانده» دو کمبود کلان روشنفکری دارد: نخست آن که در یک کشور آزاد و بدون دخالت بیگانگان زندگی نمی کند و دوم آن که از یک آموزش و پرورش متعارفی و خردگرایانه برخوردار نیست. به دیگر سخن، استقلال روشنفکر و استقلال کشورش در گسترش خرد انسانی او بسیار ارزش و اهمیت دارد.
حالا شما کسی چون من، منوچهر تقوی بیات، را در نظر بگیرید. من بیش از پنجاه سال کوشیده ام تا گره ای از دست و پای مردم میهن مان بگشایم . اما هم خودم و هم پدر و مادرم در دوران پهلوی آموزش و پرورش استعماری داشته ایم که برنامه ی معارف آن را طراحان قراردادهای استعماری 1907 و 1919 میلادی و معماران کودتاهای 1920(اسفند 1299 خورشیدی) و 1935 (مرداد ماه 1332 خورشيدی) برای ما تدارک دیده اند.
شما می توانید، با بزرگواری، خرافه پرستی بیست نسل از پدران ما را که به زور شمشیر یک نو جوان دورگه ی ونیزی ـ ترکمن ، یعنی شاه اسماعیل صفوی، شیعه شده اند تا خون برادران سنی خود را بریزند، بر من ببخشایید. پدران ما، به نام سربازان امام زمان، ریختن توپ و ساختن تفنگ را از "سر آنتونی شرلی و برادرش رابرت شرلی انگلیسی" آموختند و جبهه ای در شرق امپراطوری عثمانی ساختند تا جلوی پیشرفت سهمگین سپاهیان ترک سنی را که در اروپا پیش می رفتند و از سرها مناره می ساختند، بگیرند. آیا از دل چنین تاریخ و فرهنگی، که استعمار آن را دست کاری کرده و آن را استحاله بخشیده، يا بهتر بگوییم غیر ایرانی اش ساخته است، روشنفکری بیرون می آید که استعمار گران نتوانند فریب اش بدهند؟ و نتوانند برای اش از نو حکومت امام زمان را دوباره سازی کنند و برای اش بمب اتمی هم تدارک ببینند؟
اگر شایعه سازی و فریب شایعه خوردن را، برای روشنفکر ایرانی به خطا رفتن به شمار آوریم، گزیده شدن از همان سوراخ را در چند صد سال و بارهای بار چه می توانیم بنامیم؟
با آرزوی آزادی و استقلال در ایران
استکهلم
1. گلستان سعدی ، باب دوم « ترسم که به کعبه نرسی اعرابی ـ این ره که تو می روی به ترکستان است »
2. "Atlas du nouvel ordre mondial", par Gérard Chaliand & Géopolitique de l'Impérialisme contemporain par Samir Amin & Essai sur la décomposition du système américain par Emmanuel Todd (Broché) & . .
شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته
و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |