بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

ارديبهشت 1387 ـ   آوريل  2008

 

حاکمیت بی دست و پا!

 

شهباز نخعی

 

در مبحث مدیریت ـ اعم از مدیریت اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی ـ گفته می شود که مدیر خوب کسی است که سیاست ها و تصمیم هایش هر چه بیشتر از پله پنجاه تا صدم نردبام بالا رود. از آنجا که بشر جایزالخطا است و اشتباه را به هیچ روی نمی توان از روند تصمیم گیری ها حذف کرد، مدیری که به عنوان نمونه 51 درصد تصمیم درست می گیرد مدیر ضعیف، 60 درصد مدیر متوسط، 70 درصد مدیر خوب، 80 درصد مدیر بسیار خوب و 90 درصد و بیشتر از آن مدیر عالی و ایده آل است.

در عرصه های مدیریت کلان ـ از جمله اداره امور جوامع و کشورها ـ با توجه به این نکته که یک فرد، هر قدر هم که عاقل و عالم و دانا و آگاه و مدیر و مدبر باشد، قادر به بالا رفتن از پله های بالایی نردبام مدیریت نیست، در کشورهای پیشرفته شیوه مدیریت جمعی و حاکمیت نهادها برگزیده شده تا نهادهای گوناگون اداره جامعه با نظارت بر یکدیگر جلوی بروز اشتباهات ناشی از تصمیم گیری های فردی را تا حد امکان کاهش داده و بر کیفیت سیاست ها بیفزایند.

در حکومت هایی که براساس کیش شخصیت و تصمیم گیری های فردی اداره می شوند، به عکس، همه چیز در گرو اراده و خواست و تمایلات ـ و حتی خلق و خو و حالات تغییرپذیر ـ یک فرد قرار می گیرد و درست به همین خاطر است که در این حکومت ها همواره دور باطلی از اشتباهات و ندانم کاری ها و خودکامگی های غالبا بنیان برانداز تکرار و تکرار می شوند.

در میان همه انواع گوناگون شناخته و تجربه شده حکومتهای خودکامه و فردی ـ که مدیریت جامعه در اختیار یک فرد یا گروه قرار می گیرد ـ نظام ولایت مطلقه فقیه با فاصله بسیار بدترین و زیانبارترین است زیرا اولا اختیار سرنوشت جامعه را در دست یک فرد به عنوان ولی فقیه قرار می دهد و دو دیگر با جعل عنوان "جانشینی خداوند بر روی زمین" برای او، وی را از پذیرش مسئولیت اعمال و تصمیم هایش ـ آنچنان که در دیگر انواع حکومت های خودکامه وجود دارد ـ معاف می نماید.

نظام ولایت مطلقه فقیه که ساختاری سیاسی من درآوردی و تقلیدی ناشیانه از حکومت های مذهبی پاپ ها و خلافت اسلامی است، به نوبه خود بدترین نوع حکومت است و این امر زمانی به حادترین شکل خود می رسد که شکل ظاهری "جمهوری" به خود می گیرد و تبدیل به شتر گاو و پلنگی می شود که نه شتر است و نه گاو و نه پلنگ!

قبای "ولایت فقیه" در شرایطی ویژه ـ که جامعه ایران دچار هیستری و خودگریزی و غلیان احساسات شده بود ـ بر قامت آیت الله خمینی دوخته شد و در طول ده سال ولایت او زیانهای غیرقابل جبرانی به ایران و ایرانی زد و در نهایت هم به "سرکشیدن جام زهر" توسط خودش انجامید!

با وجود همه تلاشهایی که در 20 سال گذشته صورت گرفته، این قبا همواره بر قامت آقای سید علی خامنه ای زارزده و "ولایت مطلقه" او را هیچ کس جز خودش و مشتی بادنجان دور قاب چین ذوب شده در ولایت باور نکرده و جدی نگرفته است!

نگاهی اجمالی به کارنامه بیست ساله"ولایت مطلقه" آقای سید علی خامنه ای به روشنی نشان می دهد که او هرگز و در هیچ مقطعی زمانی حتی از پله های نخستین نردبام مدیریت نیز نتوانسته بالا رود و با رسیدن به پله پنجاهم ـ مدیریت ضعیف ـ نیز فاصله بسیار دارد!

اثبات این ادعا کار دشواری نیست و تنها بررسی دو مورد اساسی یعنی "سیاست خارجی" و "حاکمیت یکدست" که هر دو با ناکامی های بزرگ ـ اگر نه شکست های مفتضحانه" روبرو شده برای این امر کافی است.

در عرصه"سیاست خارجی" عملکرد زیانبار و ایران بر باد ده آقای سید علی خامنه ای چیزی جز احتکار خطا و شکست در انبار "ولایت" در بر نداشته است. آقای خامنه ای این سیاست را با پیش فرض این که می تواند با ایجاد شکاف بین دو قطب قدرت دنیا ـ امریکا و اروپا ـ جایگاهی اقتدارآمیز برای خود بسازد، آغاز کرد. تجربه نشان داد که چنین سیاستی تا چه حد با واقعیت های آرایش قدرت در دنیا در تضاد است. پس از این شکست فاحش و همسو شدن سیاست های امریکا و کشورهای عضو اتحادیه اروپا، سیاست خارجی نظام ولایت مطلقه فقیه ـ که قرار بود نه شرقی، نه غربی باشد، به دامان روسیه و چین آویخت تا به زعم خود از تضاد منافع آنان با غرب در جهت رسیدن به هدف های خود بهره جوید. تصویب 3 قطعنامه پی در پی در شورای امنیت سازمان ملل متحد با امضا و تایید روسیه و چین نادرستی این سیاست را نیز به اثبات رساند. بدیهی است که این سیاستها نه تنها بدون پرداخت هزینه های سنگین و کمرشکن نبوده، بلکه نظام ولایت مطلقه فقیه عملا خوردن چوب و پیاز با هم را بر مردم بلادیده و مصیبت کشیده ایران تحمیل کرده است. تا آنجا که به سیاست تکیه بر اروپا مربوط می شود سالهای سال خوان گسترده و رنگین غارت و چپاول برای اروپاییان سودپرست و طماع چیده شد و آنان پس از آنکه لقمه های چرب برداشتند و خوب سیر شدند به جای سپاسگزای از میهمان نوازی دست میزبان را نیز گاز گرفتند. در مورد دوم ـ چین و روسیه ـ وضع از این هم بدتر است زیرا منافع ملی و تمامیت ارضی ایران را نیز با خطر جدی روبرو کرده است. صرف نظر از حق مسلم پنجاه درصدی ایران در منابع دریای مازندران (خزر) نتیجه مستقیم این سیاست نابخردانه است. آقای عبدالله رمضان زاده، قائم مقام دبیرکل جبهه مشارکت اسلامی و سخنگوی دولت به اصطلاح اصلاح طلب آقای سید محمد خاتمی اخیرا در جمع اصلاح طلبان در مشهد گفته است: "دریای خزر در طول تاریخ متعلق به ایران بود و در سال 1921 که شوروی دومین قدرت دنیا بوده است قرارداد داشتیم که این دریا بین ما و شوروی مشاع باشد، اما بعد از فروپاشی شوروی اختلافاتی پیش آمد که سهم ایران باید همان میزانی باشد که در قرارداد آمده است که براین اساس با کشورهای حاشیه دریا اختلاف نظرهایی داشتیم، اما حالا در دولت نهم فردی که مسئول حمایت از تمامیت ارضی کشور در مجامع بین المللی است می گوید که سهم ایران نباید بیش از 11 درصد باشد. به من بگویید وطن فروشی بیشتر از این هم می شود"؟!

البته آقای رمضان زاده عمدا فراموش می کند که پایه این وطن فروشی در دولت اصلاح طلبی گذاشته شد که او سخنگوی آن بوده است. در نشستی که چند سال پیش در پایتخت یکی از کشورهای حاشیه دریای مازندران (خزر) برای بررسی رژیم حقوقی این دریا برگزار شد، آقای سید محمد خاتمی ـ "که مسئول حمایت از تمامیت ارضی کشور در مجامع بین المللی" بود ـ به جای آنکه به خروش بیاید و سهم و حق مسلم 50 درصدی ایران در دریای مازندران را طلب کند، زبونانه به این بسنده کرد که خود را به کمر درد بزند و از جلسه خارج شود!

آقای رمضان زاده در همان سخنرانی گفت که: "عده ای چنگال های سیاه شان را با قدرت در کشور فرو کرده اند و دارند کشور را به لبه تاریکی سقوط می برند." آقای رمضان زاده باز هم عملا فراموش می کند که این عده حول محوری گرد آمده اند که رئیس دولتی که او سخنگوی آن بوده آن را "عمود خیمه نظام" خوانده بود!

نتیجه این "سیاستخارجی" خطا اندر خطا این شده است که امروز فردی چون خانم هیلاری کلینتون که در رقابت تنگاتنگ انتخاباتی خود با آقای باراک اوباما در تنگنا قرار گرفته به خود اجازه دهد آشکارا کشور ما را تهدید کند. به گزارش بی بی سی، خانم کلینتون در یک گفت وگوی تلویزیونی گفته است در صورتی که ایران به اسرائیل حمله هسته ای کند و او نیز رئیس جمهور آمریکا شده باشد، آماده است به ایران حمله کند. خانم کلینتون افزوده است که آمریکا این قدرت را دارد که ایران را کاملا محو کند و می خواهد به رهبران ایران اجازه ندهد که دست به عملی نامحتاطانه، نابخردانه یا فجیع بزنند.

مورد دوم عملکرد شکست خورده آقای سید علی خامنه ای "حاکمیت یکدست" است. پس از پایان دور دوم ریاست جمهوری آقای سید محمد خاتمی در سال 1383، آقای خامنه ای که پیش از آن نیز به مدد اهرم شورای نگهبان منصوب خود مجلس هفتم را "یکدست" کرده بود، تصمیم گرفت که حاکمیت را یکدست کند. برای انجام این کار آقای خامنه ای به انواع کارهای ناروا و نابکارانه دست زد. ابتدا پدر عروس خود ـ آقای غلامعلی حداد عادل ـ را با تقلب به ریاست مجلس شورای اسلامی رساند و سپس در جریان به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم در روندی تقلب آمیز ـ که شمه ای از آن را شیخ مهدی کروبی فاش ساخت و دخالت مستقیم "آقا مجتبی" فرزند آقای خامنه ای در روند تقلب را برملا ساخت، آقای احمدی نژاد را به ریاست جمهوری رساند.

صرف نظر از این که این سیاست "حاکمیت یکدست" تا چه حد با خرد سازگاری دارد، آقای خامنه ای حتی در این سیاست نیز شکست خورده است. در جریان به اصطلاح انتخابات مجلس هشتم در اسفند ماه گذشته؛ اصولگرایانی که بنا بود به "حاکمیت یکدست" انسجام بخشند خود به چندین گروه و دسته تقسیم شدند و فزون بر این"پدر عروس" و "گماشته مخصوص" که قاعدتا باید ستون های "حاکمیت یکدست" باشند نیز به جان هم افتاده اند و به یکدیگر چنگ و دندان نشان می دهند. و در داخل خود دولت نیز تفرقه و اختلاف چنان است که هر روز وزیری از کار برکنار می شود و آنها که مانده اند نیز همه چیز دارند جز هماهنگی و یکدستی!

در ژانویه گذشته ـ بهمن ماه 1386 ـ آقایان غلامعلی حداد عادل واحمدی نژاد بر سر ابلاغ و اجرای قوانین مصوب مجلس به جان هم افتادند و سرانجام آقای حداد عادل به رهبر معظم متوسل شد و آقای خامنه ای نیز جانب "پدر عروس" را گرفت.

اکنون یک بار دیگر بین "پدر عروس" و "گماشته مخصوص" ـ که قرار بوده تبلور "حاکمیت یکدست" باشند شکرآب شده است. آقای حداد عادل در پی آنچه خودداری رئیس جمهوری از ابلاغ سه قانون مصوب مجلس خوانده شد، دستور چاپ این قوانین را در روزنامه رسمی کشور صادر کرد. آقای احمدی نژاد در نامه ای به آقای حداد عادل اقدام او را غیرقابل تفسیر خواند و نوشت که: "به بهانه عدم ابلاغ قوانین مجلس، فرصت جدیدی برای تداوم فشارها و ایراد اتهامات بی اساس به دولت توسط بدخواهان فراهم شده است" آقای احمدی نژاد در نامه خود، اقدام آقای حداد عادل را نقض آشکار اصل 123 قانون اساسی دانسته است!

ثمرهای درخشانی که "سیاست خارجی" و "حاکمیت یکدست" رهبر معظم به بار آورده اند، نه تنها کشور ما را به قول آقای رمضان زاده "به لبه تاریکی سقوط" برده و شیرازه آن را از هم پاشیده، بلکه "حاکمیت یکدست" را نیز به یک حاکمیت بی دست و پا تبدیل نموده است!

برگرفته از نشريهء «شهروند»:

http://shahrvand.com/?c=118&a=4109

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايند

در پايان مقالات ذکر خواهد شد

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630