دن کيشوت هائی بر پهنهء تاريخ
عباس مخبر
هان اي مردان مغرور عمل،
اين نکته را خوب به خاطر بسپاريد،
شما چيزي نيستيد جز ابزار ناخودآگاه مردان انديشه.
ف.و.هگل
اين که روشنفکر کيست و چيست، بحثي پردامنه و پيچيده است و من با پرهيز از ورود به يک بحث آکادميک، تنها به ذکر تاملاتي پراکنده در اين باره مي پردازم.
روشنفکران غالباً آدم هايي انديشه ورز، آرمان خواه، ناراضي، بي پول يا کم پول و غالباً تحت تعقيب اند؛ تحت تعقيب دستگاه هاي سازمان يافته قدرت ـ از انواع حکومت ها گرفته تا صاحبان زر و زور و خانواده، و گاهي حتي دوستان و فرزندان. اغلب هنگامي که رويداد خوشي در جامعه اتفاق مي افتد، مي گويند «به رغم گزافه گويي هاي روشنفکران بيمار...» و هنگامي که اوضاع قمر در عقرب مي شود مي گويند «بر اثر خيانت ها يا ندانم کاري هاي روشنفکران بريده از مردم...». پس يکي ديگر از کارکردهاي اجتماعي بارز روشنفکران ايفاي نقش «سپر بلا» است و به همين يک دليل هم که شده به نفع همه مدعيان است که اين گروه به حيات محدود شده اش ادامه دهد.
از ديگر ويژگي هاي بارز روشنفکران گريز و پرهيز از تخصص گرايي و تکه پاره شدن انسان در حوزه هاي خاص و تک ساحتي شدن او است. آنها غالباً موجوداتي کل نگرند که چندين حوزه مهم دلمشغولي انسان از قبيل سياست، هنر، اخلاق، زيبايي شناسي، فلسفه و... را پوشش مي دهند. به عبارت ديگر در واقع تلاش مي کنند تا انسان را در کليت اش و اضلاع و ابعاد گوناگونش به نظاره بنشينند. آنها اين نقش را در زمان ها و مکان هاي مختلف زير پوشش هاي متفاوت به انجام رسانده اند؛ زماني در پوشش عالمان الهيات، سپس در رداي فيلسوف، و بعدتر (در قرن نوزدهم) در جامه مفسران علم، بخصوص علوم طبيعي، و در روزگار ما بيشتر در نقش نظريه پردازان فرهنگ؛ چرا که فرهنگ شايد تنها واژه اي باشد که هنوز هم مي تواند حوزه هاي متنوع پيشگفته را زير چتر خود گرد آورد.
مشخصه ديگر روشنفکران عادت بد آنها به طرح پرسش است. آنها مدام در هر کاري چون و چرا و براي عقلاي اجتماع مزاحمت ايجاد مي کنند. به قول «يوستين گوردر» در کتاب «راز فال ورق» (1) آنها ژوکرهايي در ورق هاي بازي اند که به هيچ يک از چهار خانواده بزرگ ورق ها تعلق ندارند، اما در اغلب بازي ها مي توانند نقش آس و شاه را بر عهده بگيرند. ايفاي نقش بزرگان پيشکش شان، مدام مي خواهند بدانند ورق ها از کجا آمده اند و سلسله مراتب آنها چگونه شکل گرفته است. بخلاف ورق هاي ديگر، داراي حافظه تاريخي اند، و با خالق خود درباره هويت و جايگاه شان پيوسته در جدال و کشمکش اند.
اما در دنيايي که مدام به تخصص هاي ريزتر تقسيم مي شود، تقسيم اجتماعي کار گريبان آنها را نيز گرفته است. هواداران دوآتشه تخصص گرايي حضور اين جزيره سرگردان و بي انضباط را برنمي تابند و مدام آنها را تحت فشار مي گذارند تا به يک انضباط مشخص گردن گذارند. از عالمان و طبيبان که بگذريم، امروزه حتي نويسندگان، شاعران، نقاشان و ساير هنرمندان نيز از هر دهاني که براي اظهارنظر باز مي شود سابقهء کار طلب مي کنند. آدمي دچار حيرت مي شود که اگر کار بر همين روال پيش رود، آيا امکان ايجاد ارتباط ميان آدم ها به کلي از ميان نخواهد رفت؟ به علاوه بسياري از اين حوزه ها فقط در عرصهء عمومي است که معنا و مفهوم کامل خود را بازمي يابند، و اگر قرار باشد اين مخاطبان بالقوه و بالفعل از سخن گفتن بازايستند، آن وقت تنها کاري که براي شماري از اين متخصصان گرامي بر جاي مي ماند تراشيدن سر و صورت يکديگر است.
روشنفکران از پوپوليسم و عوام گرايي، و تقدس بخشيدن به اصطلاح گنگ «مردم» دفاع نمي کنند، بلکه در جستجوي فضايي براي گفتگواند. آنچه يک روشنفکر را به تکاپو وامي دارد حق هر انسان براي داشتن يک صدا است، نه اعتبار صدايي که از دهان اش بيرون مي آيد. براي مثال، اين که هر آدميزاده اي بتواند در مورد فضايي که در آن زيست مي کند حرف بزند، بدون آن که معمار، يا سياستمدار يا اقتصاددان باشد. همين طور هم در عرصه هاي ادبيات، شعر، موسيقي، سينما و غيره. روشنفکران مدافع بازماندن و گسترش اين فضاي گفتگو، مدافع چند بعدي ديدن انسان، مدافع تکثر آراء و عقايد، منتقد حوزه هاي قدرت، به چالش کشندگان سنت، و پرسشگران ازلي و ابدي اند.
آنها از تن سپردن به تقسيم کار اجتماعي در حوزهء روشنفکري (سياسي، هنري، ادبي، ديني، غيرديني) اکراه دارند، و البته بعضي صفات را مطلقاً نمي پذيرد؛ مثلاً «روشنفکر فاشيست،»، حتي اگر فيلسوفي به عظمت هايدگر باشد و خود را «نقاد هستي تکنولوژيک» بنامد.
با اين توصيف ها، به گمانم، روشن است که اعضاي اين قبيله دن کيشوت هايي بر پهنه تاريخ اند که با شمشيرهاي چوبين خويش به جنگ با غول ها ادامه مي دهند. شايد اين کار بيهوده به نظر آيد، اما، به قول آلبر کامو در «افسانه سيزيف» (2)، اين بيهودگي را خود برگزيده اند و به آنها تعلق دارد. بنابراين، حتي اگر همين هم باشند، يقيناً جهان بدون وجود دن کيشوت ها و سيزيف ها چيزي کم خواهد داشت. دن کيشوت نماد آرمان خواهي با شمشير چوبين و سيزيف نماد پذيرش مسئوليت انساني در قبال آزادي انتخاب اند.
در زمانه يي که حفظ گونه هاي گياهي و جانوري در حال انقراض در دستور کار جهانيان قرار گرفته است خوب است که دن کيشوت در ادبيات، سيزيف در اسطوره، و ژوکر در ورق نيز بر جاي بمانند و حفظ شوند. بدون اين خرمگس هاي معرکه، جهان خاکستري و کسالت بار خواهد شد.
پي نوشت ها:
1- از بابت اين سوءاستفادهء تبليغاتي معذرت مي خواهم. (توضيح: مخبر مترجم اين کتاب است ـ سکولاريسم نو)
2- قهرماني اسطوره اي که خدايان او را محکوم مي کنند تا پايان جهان صخره اي را به بالاي يک کوه ببرد و آن را به
پايين رها کند و اين کار را تا ابد تکرار نمايد.
http://www.iranliberal.com/Naghd+andisheh/Mokhbar_DonKishot.htm
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايند در پايان مقالات ذکر خواهد شد |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |