اهمیت تحصیل به زبان مادری
برگردان : ع. طالیب اوغلو
زبان مادری زبانی است که از پدر و مادر و اطرافیان خود یاد می گیریم . کودکان آشنایی با زبان مادری را درست در زمانی که در رحم مادر هستند شروع می کنند. بعد از تولد به هنگام گریه کودک اگر مادر زبان خاصی را بکار برد کودک گریه کردن را متوقف و شروع به گوش کردن می کند. همچنان که زمان می گذرد، کودک از طریق شنیدن کلمات به صورت مکرر زبان مادری را یاد می گیرد و بتدریج شروع به استفاده از کلمات می کند. او صحبت کردن را بتدریج شروع کرده و سریع یاد می گیرد. کودک با استفاده از زبان مادری احساسات خود را به اطرافیان بیان می کند و با دیگران رابطه برقرار کرده و به این ترتیب شروع به مبادله کلمات می کند، می خندد، داد می زند و بحث می کند.
کودک فقط قادر به یادگیری دنیای اطرافش می باشد و بعدها درباره آن با استفاده از زبان مادری صحبت می کند. از طریق صحبت به زبان مادری کودک از تنهایی در آمده و می تواند با دیگران ارتباط برقرار کند. صحبت کردن به صورت مطلوب شامل تبدیل افکار و ایده ها به آواهاست. وقتی در حال تفکر درباره چیزی هستیم در واقع در سکوت با خودمان حرف می زنیم و وقتی در حال صحبت به زبان مادریمان هستیم یک ارتباط مستقیم بین مغز و زبان بوجود می آید. زمانی که در باره مسائل و موضوعاتی به زبان مادری بحث می کنیم ارتباطی بین قلب، مغز و زبان ایجاد می شود. علت این است که این بحث ها به نوعی انعکاس خاطرات و تجارب گذشته ما هستند که احساسات ما را تحت تاًثیر قرار می دهند. این احساسات باعث می شوند که خوشحال یا غمگین باشیم، احساس حسادت به ما دست دهد یا انتظار چیزی را داشته باشیم. جملاتی که در ذهن ما شکل می گیرند به احساسات ما جان می دهند، بطوریکه می توانیم با زبان مادری این احساسات را به دیگران منتقل نماییم.
به همین ترتیب وقتی به زبان مادریمان صحبت می کنیم یک مکانیسم سه قسمتی که شامل قلب، مغز و زبان است بوجود می آید که با طبیعت بشری سازگار است. بر این اساس زبان مادری کلیدی است که دروازه ورود به دنیای درونی ما را باز کرده و آن را به دیگران نشان می دهد. تواضع، کم رویی، ضعف ها و مهارتها و تمام ویژگیهای پنهان ما تنها زمانی برای دیگران عیان می شود که ما به زبان مادری خود تکلم می کنیم. کودک در پنج سال اول زندگی خود حدود 80 درصد از کل اطلاعاتی را که می بایست در طول دوره زندگی اش در خانواده بدست آورد کسب می کند و سال ششم و هفتم سن مدرسه می باشد. در خلال این مدت دو سناریو قابل تصور است:
° کودک در مدرسه به زبان مادری تحصیل می کند.
° کودک به زبانی کاملاً متفاوت و غیر از زبان مادری اش تحصیل می کند.
مدرسه نقشی حیاتی در شکل دهی و شخصیت کودک بازی می کند چرا که مدرسه بین جامعه و خانواده ارتباط برقرار کرده و تکمیل کننده چیزهایی می باشد که کودک در خانواده یاد گرفته است. همچنین مدرسه از طریق تقویت جسم و روح او به آن رنگ و بوی حرفه ای داده و او را برای ورود به جامعه و زندگی اجتماعی آماده می کند.
زبان مادری باعث می شود که کودک در داخل خانواده احساس هویت و شخصیت کند. ما با استفاده از زبان مادری کودک را با مسئولیتهایش در جامعه آشنا می کنیم. وقتی او برای اولین بار قدم به مدرسه می گذارد، از آنجاییکه این اولین جدایی او از خانواده است رشته ای از احساسات خوشایند به او دست می دهد. او برای اولین بار به محیط رسمی، جاییکه در آن کسی را نمی شناسد، پا می گذارد. کودک با چنین احساساتی وارد کلاس می شود و همزمان معلم نیز وارد کلاس شده و شروع به صحبت می کند.
معلم جایگاه خاصی دارد. کودک در حالیکه از او می ترسد به او احترام هم می گذارد. با این وجود او در حالیکه با احساسات متناقضی از دلتنگی، تنهایی و احساس غربت در نزاع است، در اطرافش هیچ آشنایی را نمی یابد اما یک نیروی مشوق و حامی دارد که او را در ایجاد پل ارتباطی با دیگران یاری داده و به او قدرت و توانایی مقابله با محیط ناآشنا را می دهد. این نیروی محرک و نجات بخش که کودک مالکش می باشد زبان مادری او میباشد. به کمک زبان مادری کودک با دیگران و حتی با غریبه ها ارتباط برقرار می کند. او با معلم زمینه آشنایی ندارد اما با زبانی که او بکار می برد بخوبی آشناست. تفکر او تحت الشعاع این زبان قرار دارد. معلم همچنین عضوی از نژاد او محسوب می شود. برای کودک یادگیری درسهایی که معلم تدریس می کند بسی آسان است چرا که به زبان مادری او درس داده می شود. از آنجاییکه زبانی که یک سخنگو بکار می برد زبانی است که کودک می فهمد بنابراین او می تواند به سؤالاتی که معلم به سرعت می پرسد جواب دهد و این باعث تیزی و هوشمندی کودک شده و توجه و هوشیاری او را رقم زده و او را خلاق بار می آورد. کودک قادر است به تجزیه و تحلیل آنچه معلم می گوید بپردازد و سؤالهایی را بپرسد که به تقویت و رشد توانایی او در تحقیق و ارزیابی کمک کرده و سطح کنجکاوی و خلاقیت او را بالا ببرد.
به این ترتیب کودک اعتماد بنفس خود را تقویت کرده و اعتماد و اطمینان خود به خانواده و جامعه ای را که در آن زندگی می کند رشد داده و ارتقا می بخشد و به این طریق هویت او بیشتر کامل و هویدا می شود. محروم شدن یک جامعه از تحصیل به زبان مادری خود به معنی این است که که در این جوامع دیکتاتوری و بیعدالتی سیاسی و اجتماعی حاکم است. چرا که وجود چنین وضعیتی حاکی از آن است که زبان یا گروه خاصی از مردمی که در آن جامعه هستند در مقایسه با دیگران دارای قدرت بیشتری بوده و در شرایط بهتری بسر می برند. همچنین نشان دهنده این می تواند باشد که بهره کشی و استثمار آنهایی که در قدرت و حکومت سهیم نشده اند و نیز محو کامل آنها به خوبی از قبل برنامه ریزی شده است. برای از بین بردن مردم 3 گزینه وجود دارد.
1- استفاده از بمب اتمی برای نابودی فیزیکی مردم
2- تئوری خون پاک و یکدست و ژنتیک خالص. اين تئوری ارزش و اعتبار خود را از دست داده است. چرا که با مهاجرت های پی در پی انسان در دهه های گذشته دیگری چیزی بنام نژاد خالص و ژنتیک خالص وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد یک ژنتیک ناقص می باشد چرا که متخصصین ژنتیک ثابت کرده اند که سطح استعداد و توانایی کسانی که نژاد خالص و ژنتیک خاص هستند خیلی پایین بوده و در مقابل بیماریهای مختلف آسیب پذیرند.
3- ویران ساختن میراث های فرهنگی و اجتماعی
میراث های فرهنگی چیست؟
میراث فرهنگی و اجتماعی شامل مجموعه تمدن هایی است که ما دارا هستیم و به عنوان یک میراث با ارزش از نسل های گذشته به ما رسیده و از حملات استعمارگران در امان مانده است. آنها سعی کرده اند که یک ملت را از طریق وضع محدودیت های نامشروع و غیرقانونی و تحریم زبان آن به نابودی بکشانند. در حقیقت می خواهند فرهنگ، زمینه های تاریخی و هویت یک ملت را به نابودی کشانده و آنها را برده خود کرده و به عنوان اعضا و شهروندان درجه دو در جامعه قلمداد کرده و بتدریج آن را بطور کامل از تاریخ بشریت محو کنند چرا که نابودی و محو مردمی که زبان مادری خود را فراموش کرده خیلی آسانتر است.
اگر معلم به زبان دیگری صحبت کند کودک قادر به فهم آن نخواهد بود، او نه می تواند سؤالی بپرسد و نه می تواند بفهمد. حتی اگر کودک قادر باشد بفهمد هنوز نمی تواند صحبت کند یا چیزی را به دیگران توضیح دهد و آنها را متقاعد کند چرا که او دیگر از زبانی که آن را می فهمد و احساسات خود را با آن بیان می کند استفاده نمی کند. کودک زبان مادری خود را بخوبی می داند اما نمی تواند به زبانی که می داند صحبت کند که این نشانگر این است که ارتباط بین قلب، مغز و زبان کاملاً ناپدید شده است. این صدمه ای جبران ناپذیر برای رشد انسان محسوب می شود و تاثیر روانی- اجتماعی منفی روی شخصیت فرد بجا میگذارد. بیشتر کودکان که از تحصیل به زبان مادری محروم شده اند اعتماد به نفس خود را از دست داده و درست از شروع مدرسه علاقه ای برای رفتن به آن ندارند. بر این اساس سطح بیسوادان در چنین جوامعی در مقایسه با جوامعی که افراد فرصت تحصیل به زبان مادری را دارند بالاست.
از آنجاییکه کودکان زبانی را که معلم به آن صحبت می کند نمی دانند بنابراین خیلی کم از چیزی که تدریس می شود یاد می گیرند و در نتیجه این منجر به کاهش تدریجی اعتماد به نفس در کودک می شود. کودکانی که اعتماد به خود، خانواده، و اجتماع و ملتی که به آن تعلق دارند را از دست می دهند، چاره ای ندارند جز اینکه در جستجوی هویت جایگزین باشند. زبانی که کودک می فهمد از زبانی که او مجبور است برای بیان خود استفاده کند متفاوت است در نتیجه کودک قادر نخواهد بود که تجزیه و تحلیل کند، سؤال بپرسد، تحقیق کند یا به ارزیابی آنچه می شنود و می فهمد بپردازد و بنابراین کودک تبدیل به یک ضبط کننده یا یک کپی کننده که فقط می تواند بدون فهم و دانستن چیزی را کپی یا ضبط کند تبدیل خواهد شد.
چنین کودکانی کاملاً با فرهنگ، زبان، تاریخ و گذشته خود بیگانه هستند و بر اساس چیزی که برای آنها برنامه ریزی شده بخوبی برای زندگی به عنوان یک برده آماده شده اند چرا که نسلی که از زبان مادری، فرهنگ و تاریخ خود جدا افتاده از چنین تغییری استقبال خواهد کرد.
برگرفته از «قایناق سایتی»:
http://www.mytabriz.com/news/?p=11809
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد: (توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد) تنها اظهار نظرهائی که نکتهء تازه ای را به بحث بيافزايند در پايان مقالات ذکر خواهد شد |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |