از بسیج تا اعتراض
در آستانه 22 خرداد، روز همبستگی زنان
نشريهء اينترنتی «مدرسهء فمنيستی»
در آستانه 22 خرداد، روز همبستگی زنان هستیم، روزی که در آن، شهری را از آن خود کردیم و بر آسفالت داغ خیابان قدم گذاردیم تا بگوییم قوانین تبعیض آمیز را نمی خواهیم. به بانگ بلند گفتیم: «ما زنیم، انسانیم، شهروند این دیاریم، اما حقی نداریم». می دانستیم آگاهی نسبت به «تبعیض و ستم» نقطهء اشتراک ما زنان است، و «عمل جمعی»، نقطه وصل آگاهی های مان به سمت ایجاد تغییر. آگاهی مان به «طغیان» درآمده بود و «عمل جمعی» مان را شکل داده بود. اما کتک خوردیم، «باتوم» بر جسم و جان مان فرود آمد و حضورمان دردسرساز شد. مدافعان نظم موجود، از همه ابزارهایشان بهره بردند تا ما را سر جای مان بنشانند. اما از دل 22 خرداد 1385، کمپینی بیرون آمد که صدای مان را صد چندان کرد و عمومیت بخشید: کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز. خواسته هایمان نمود بیرونی یافت، آبدیده تر شدیم و مصمم شدیم برای یافتن راه های پیچاپیچی که صدایمان را پرتوان تر می کرد و به اعماق جامعه می برد و نیروهایمان را گسترده تر.
از 22 خرداد 1384 تاکنون بسیاری از امور، پدیده ها و روندها در سطح بین المللی و ملی تغییر کرده است. در سطح جهانی خشونت ها، قطبیت ها و تنش ها افزایش بسیاری یافته و نیروهای نظامی و امنیتی در هر دو سوی معادله، قدرت گرفته اند. در کشورمان ایران فقر و گرانی و تضادها و خشونت ها رو به گسترش است، با تداوم اجرای «طرح ارتقای امنیت اجتماعی» سطح شهر پر از نیروهای نظامی شده است: «برای هر شهروند ایرانی یک پلیس». تنش های جهانی و ملی، جنبش زنان را زیر تاثیر گرفته است و ما به رغم همه این تیرهای بلا، گویی قصد نداریم از «حق» خود صرف نظر کنیم. برای همین از سوی حاکمیت به «اقدام علیه امنیت ملی» محکوم می شویم. تازه ترین این محکومیت ها نیز «امیر یعقوبعلی» است، جوانی از نسل نوین مردان ایرانی که به خاطر دفاع از «حقوق زنان»، سال گذشته دستگیر شد، یک ماه را در زندان سپری کرد، و امروز در آستانه 22 خرداد، شاهد حکمی ناعادلانه برای او هستیم: «یک سال حبس تعزیری» به جرم آن که در یکی از پارک های این شهر درندشت برای حقوق خواهران و مادران و یاران اش امضاء جمع می کرد و در مورد قوانین تبعیض آمیز نغمه می سرود. اما پیش از امیر یعقوبعلی، فعالان جنبش زنان هم چون «رضوان مقدم، ناهید جعفری، مینو مرتاضی، پروین اردلان، زینب پیغمبرزاده، نسرین افضلی» نیز در دو سه ماهه اخیر، حکم های حبس و شلاق را دریافت کردند، شلاق و حبس برای زنانی که تنها نمی خواهند از «حق مسلم» خود صرف نظر کنند.
در آستانه 22 خرداد شاهد فیلترینگ گسترده سایت های زنان، به ویژه سایت های مرتبط با کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز هستیم. بیش از 14 سایت زنان در عرض یک روز مشمول فیلترینگ شدند: سایت هایی همچون کانون زنان ايرانی، مردان برای برابری و سایت های کمپین در کالیفرنیا، مشهد، اراک، اصفهان، رشت، زاهدان، شیراز، قبرس، کردستان و کویت و نیز سایت میدان. و از سوی دیگر شاهد احضار مکرر فعالان جنبش حقوق برابر هستیم: «مریم حسین خواه، پروین اردلان، جلوه جواهری و محبوبه حسین زاده» به دادگاه انقلاب فراخوانده شدند. در آستانه 22 خرداد شاهدیم که شکایت فعالان جنبش زنان به قوه قضائیه به هیچ کجا نرسیده است و پرونده ضرب و شتم «ناهید جعفری» پس از ماه ها پیگیری، بی نتیجه اعلام می شود و پرونده قتل زنی دیگر یعنی زهرا بنی یعقوب، عملا در دالان های تو در توی بی عدالتی به جایی نمی رسد، این درحالی است که «اهانت به ماموران» یکی از دلایل حکم 8 ماه حبس تعزیری برای مادر دانشجوی دربند، فاطمه گفتاری، می شود و دو دختر جوان، روناک صفازاده و هانا عبدی ماه هاست که بلاتکلیف در زندان بسر می برند و هنوز پس از این همه مدت دادگاه تکلیف پرونده آنان را مشخص نکرده است.
این همه اما آن چیزی نیست که در آستانه 22 خرداد شاهدیم. همه آن استقامتی که زنان به خاطرش حبس و شلاق و بازداشت تحمل کرده اند، برای «هیچ» نبوده است. در آستانه 22 خرداد، در مجلس هفتم «دیه برابر زن و مرد» به تصویب رسید. و این، خبر مسرت بخشی است زیرا دیگر هیچگاه زنی که تصادف کند و پایش بشکند، دیه اش نیمه یک پای مرد به حساب نمی آید. این دستاورد بزرگی است که بی شک در زندگی بسیاری از زنان ایرانی بدون آن که حتا بدانند «چه ها پیش آمده» تاثیر خواهد گذاشت. تاثیری به اندازه تغییر در زندگی ساده روزمره. از لوایح «برابری ارث» که در مجلس وجود دارد در می گذریم که هنوز به جایی نرسیده و هنگامی که رسید آن را نیز جشن خواهیم گرفت و وجدان مان آسوده خواهد بود که «زندگی روزمره و کوچک» زنان کمی تغییر یافته است. هرچند ممکن است به نظر آید که هزینه ها گسترده است و دستاوردهای مان اندک، اما خوشحالیم که هزینه های گزاف فقط در گستره زندگی 100 نفر از زنان محدود مانده، اما دستاوردهای مان هرچند کوچک در زندگی 30 میلیون زن تاثیر دارد. این است امید و باوری که از ابتدا داشته ایم و اکنون در آستانه 22 خرداد آن را بیش از گذشته در دل می پرورانیم.
22 خرداد، روزی از آن خود، شهری از آن ما
22 خرداد، در جنبش زنان سرزمین ما، به تدریج به یک سنت تبدیل شده است. 22 خرداد، مناسبتی است فرخنده که به نام «روز ملي همبستگي زنان ايران» در اذهان بسياري ثبت شده است. گروه پرشماری از فعالان و تحليل گران هستند که اين تاريخ را نقطه عطفي در فعاليت هاي جنبش زنان در ايران امروز مي دانند. پروسه شکل گیری و تثبیت این روز را نمی توان تنها به يک روز خاص محدود کرد، شايد اگر به فاصله زماني ميان 22 خرداد 84 تا 22 خرداد 85 توجه کنيم، بازگو کننده بهتري براي فهم زمينه ها، فرايندها و پيامدهاي 22 خرداد در دست داشته باشيم. اما چه چيزي باعث شد که 22 خرداد، به عنوان يک مقطع تاريخي، و نقطه عطفي براي جنبش زنان در اذهان ثبت شود؟ جنبش زنان پيش از آن چگونه بود، و پس از آن دستخوش چه تحولاتی شد؟
شايد، برجسته ترين عاملي که باعث ثبت و تاثيرگذاري 22 خرداد در جنبش زنان شد؛ انگيزه، اراده و جسارتِ حضور اعتراضي در عرصه عمومي باشد. برگزاري دو تجمعِ 22 خرداد سال هاي 84 و 85 توانست انظار و اذهان عمومي را به مشکلات زنان واقعاً حساس کند. البته، تدارک ديدن «تجمع خياباني» توسط گروه هاي فعال جنبش زنان، پيش از اين تاريخ نيز براي مراسم 8 مارس سابقه داشته است. اما تجمع 22 خرداد حداقل از دو جهت، متفاوت از اين گذشته است. از يک سو، گستردگي اين تجمع از نظر کمي به دليل شرکت گروه هاي مختلف و حمايت بسياري از فعالان اجتماعي و حقوق بشري که حقیقتاً بي سابقه بود؛ و از ديگر سو، شعارهاي اين تجمع بر خلاف پراکندگي در گذشته، بر يک خواسته مشخص تمرکز داشت: «تغيير قوانين تبعيض آميز».
تا پيش از 22 خرداد 84، مطالبات و خواسته هاي گوناگوني از سوي جريان ها و شاخه هاي مختلف جنبش زنان در عرصه عمومي طرح مي شد. از خواسته هايي همچون رفع خشونت عليه زنان، و یا اشتغال براي زنان، تا حق کانديداتوري زنان براي رياست جمهوري و حق زنان برای ورود به خبرگان رهبری. تا پيش از اين تاريخ، روش هاي پراکنده اي نيز براي پيگيري اين مطالبات مورد استفاده قرار مي گرفت. بعلاوه، ساير فعالان اجتماعي و سياسي نيز به سختي جنبش زنان را به رسميت مي شناختند و در حمايت از مطالبات آنها سخن مي گفتند. اما، از برکت آن روز واقعه، (22 خرداد) اين شرايط نیز تغيير کرد. برگزاري تجمع خياباني در 22 خرداد 84 و تکرار آن در 22 خرداد 85 توانست گروه هاي مختلفي در جنبش زنان را حول مطالبه اي خاص بسيج کند، توانست از روشي تاثيرگذار (تجمع خياباني) براي جلب توجه افکار عمومي استفاده کند، و در نهايت توانست فعالان اجتماعي و سياسي بسياري را در حمايت از جنبش زنان ترغيب نمايد.
از 22 خرداد 84 تا 22 خرداد 85
نخستين مراسم 22 خرداد (يعني سال 84 در مقابل دانشگاه تهران)، در نتيجه ائتلاف گروه ها و جريان هاي مختلف جنبش زنان در جمع «هم انديشي زنان» برنامه ريزي شد. جمع هم انديشي زنان پس از اهداء جايزه نوبلِ صلح به شيرين عبادي در سال 83، توسط گروه ها و افراد فعال در زمينه مسائل زنان شکل گرفت. اين جمع تلاش داشت تا از طريق همفکري گروه هاي مختلف و متکثر فعال در زمينه مسائل زنان، ظرفيت هاي عمل جمعي و ائتلافي را ميان آنها ارتقاء بخشد. ثمره يک سال بحث و تبادل نظر نمايندگان گروه هاي مختلف جنبش زنان در جمع هم انديشي، سرانجام توافقی گسترده پديد آورد براي تبديل آگاهي جمعي به عمل جمعي: همبستگي زنان در مقابل دانشگاه تهران خود را جلوه گر ساخت.
نخستين تجمع 22 خرداد، يک هفته پيش از هشتمين دوره انتخابات رياست جمهوري، برگزار شد. فرصت انتخاباتي، مجالي براي اعتراض فراهم کرده بود. کنترل و سرکوب سياسي به دليل شرايط ويژه انتخابات، کمرنگ شده بود و در عرصه خيابان «فضاهايي خالي» براي حضور زنان وجود داشت. جنبش زنان، فرصت را غنيمت شمرد و توانست با اتحادي بي نظير، به خيابان بيايد. جمعيتي چند هزار نفري از زنان بسيج شدند تا خواست تغيير قوانين تبعيض آميز را فرياد بزنند. شايد بتوان دو دستاورد عمده براي اين تجمع بر شمرد: اول، مطرح شدن و علني شدن خواست تغييرات قانوني؛ دوم، جلب توجه عموم زنان و دختران ايراني براي پيوستن به کار جمعي. در يک کلام، تجمع 22 خرداد به نماد کنش جمعي زنان براي تغيير بدل شد.
موفقيت در کنش جمعي و در نتیجه، اتکا و اعتماد به نفسي که از آمدن به خيابان عايد زنان شد، تبديل به نيرويي شد براي پيشبرد اهداف جنبش. پس از 22 خرداد اول، با وجود روي کار آمدن دولتي تماميت خواه، اين زنان بودند که در عرصه هاي مختلف حيات اجتماعي به اعتراضات خود ادامه دادند. آنها توانستند بر فضاي ياس آلود پس از شکست اصلاحاتِ از بالا، غلبه کنند، و روحيه کنش گري و اميد به تغيير را در جامعه طنين بياندازند.
در فاصله ميان دو 22 خرداد، با ائتلاف جمع همانديشي زنان و هواداران حرکت جهاني زنان، تجمعي به مناسبت هشتم مارس، روز جهاني زن، تدارک ديده شد. زنان بسياري در اين روز به پارک دانشجوي تهران آمدند و مطالبات و خواسته هاي خود را بيان داشتند. اما اين تجمع، برخلاف گذشته با يورش خشونت آميز نيروهاي انتظامي همراه شد. زنان بسياري (از جمله سیمین بهبهانی شاعر بلندآوازه کشورمان) در اين روز مورد ضرب و شتم نيروهاي پليس قرار گرفتند، و تجمع مسالمت آميز آنان نيمه کاره ماند.
خاطرة تلخ چنين خشونتي، به همراه فضاي ياس آلود حاکم بر جامعه سياسي، کمی جنبش زنان را دچار تردید کرد. در واقع، روي کار آمدن دولتي تندرو و تماميت خواه سرانجام توانست به چالش اصلي در فاصله يک ساله ميان دو 22 خرداد، تبديل شود. برخي از فعالان معتقد بودند که به دليل تسلط تماميت خواهان و سرکوبي که احتمال دارد اتفاق بيافتد، برگزاري تجمع عملي اشتباه است. در مقابل، جمعي بودند که بر تداوم اعتراض و کنش جمعي براي رسيدن به مطالبات تاکيد داشتند، و برگزاری تجمعی دیگر در آستانه 22 خرداد را تدارک دیدند. اين جمع بر هزينه ها آگاه بودند و احتمال سرکوب را پيش بيني مي کردند، اما بر اين نظر بودند که تغيير اجتماعي بدون پرداخت هزينه ميسر نيست. در این مسیر گروه های هم نظر گرد هم آمدند و با امضاهاي فردي فراخواني براي برگزاري تجمعي در سالگرد 22 خرداد در ميدان هفت تير تهران صادر کردند. آنها مصمم بودند که براي تداوم اعتراضات خود بايد در خيابان باقي بمانند. روز 22 خرداد 85 در ميدان هفتم تير زنان بسياري براي خواست «تغيير قوانين تبعيض آميز» به خيابان آمدند و گروه هایی از فعالان جنبش دانشجویی و جنبش سندیکایی به یاری آنان شتافتند و با فراخوان این تجمع اعلام همبستگی کردند، به طوری که دستگیری ها از میان فعالان جنبش دانشجویی و سندیکایی در تجمع هفت تیر قابل ملاحظه بود. در حقیقت طیف کسانی که به فراخوان تجمع 22 خرداد 1385 پیوستند بسیار گسترده بود، چه در داخل ایران و چه در خارج و چه در تهران و چه بیش از آن در شهرهای مختلف ایران، به طوری که پیش از برگزاری تجمع 22 خرداد در تهران، در شهر تبریز اعتراضات حول این مسئله پیش از تهران آغاز شد و یا حضور فعالان زن از شهرهای دیگری همچون کردستان چه در تجمع 84 و چه در تجمع 85 حضوری گسترده و تاثیرگذار بود. نيروهاي امنيتي و انتظامي نيز براي مخالفت با اين خواسته عرصه را خالي نگذاشتند. تجمع مسالمت آميز زنان با خشونتي بي سابقه از سوي نيروهاي پليس مواجه شد. بیش از 70 نفر در اين تجمع بازداشت شدند.
اراده به تغيير و کنش جمعي نمي تواند بي نتيجه بماند: تجمع دوم، سردی فضا را شکست. هزينه هاي آن تبديل به ارزش شدند، و جنبش زنان بيش از پيش توانست مشروعيت خود را ارتقاء بخشد. زنان و دختران بسياري جذب کنش جمعي جنبش زنان شدند. حتي مردان نيز به حمايت از زنان برخاستند. نيروهاي گوناگون سياسي ناگزير از ديدن زنان شدند؛ آنها در جهت دفاع از مطالبات زنان موضع گيري کردند. دانشجويان بسياري به همراهي جنبش زنان همت گماردند، ایرانیان برابری خواه در خارج از کشور نیز به طور گسترده از تجمع زنان کشورشان حمایت کردند. در نتیجه پتانسيل گسترده اي براي ادامه مسير مهيا شد.
تجمع روشي براي بسيج و اعتراض
انتقاد به برگزاري تجمعات از سوی برخی از فعالان جنبش زنان که از پیش از تجمع 22 خرداد 1384 وجود داشت و پیش از تجمع 22 خرداد 1385 تداوم گسترده تری یافت، پس از تجمع زنان در میدان هفت تیر اوج گرفت. همچنان که روزنامه ها و خبرنگاران و سایت ها و رسانه های مختلف برای اولین بار پیگیر شناخت جنبش زنان و پوشش اخبارش بودند، این انتقادات به اصل «تجمع» اوج گرفت. فعالان و گروه هاي مختلف جنبش زنان، تابستان 85 را به بازانديشي فعاليت هايشان پرداختند. محور اصلي نقد و بحث ها در حوزه «روش» جريان داشت. تلويحاً اکثر گروه ها در مورد اهداف کلي و آرماني اشتراک داشتند، حتي بسياري در مورد تغييرات قانوني هم عقيده بودند. اما وقتي به زمينِ سخت واقعيت نزديک مي شدند، در اهدافِ جزئي و روش پيگيري اين اهداف با هم متفاوت مي شدند. بحث اصلي، بر سر روش بود.
اينکه «کدام روش، موثرتر است؟» سوال ضمني همه بحث ها بود. برخي تجمع را کنشي بي فايده، با هزينة بالا، و کهنه مي پنداشتند؛ آنها کار فرهنگي از طريق رسانه ها را مفيدتر ارزيابي مي کردند. در مقابل، جمعي ديگر بر سياست هاي خياباني (مسالمت آميز) تاکيد داشتند و فعاليت هاي رسانه اي را ابزاري تبليغاتي قلمداد مي کردند. روش ها، عموماً ابزاري هستند براي اعتراض، تغيير، و در يک کلام «عمل». اهداف، زماني محقق می شوند که به عمل درآيند. با تکيه بر تجربه مبارزات اجتماعي، مي توان ادعا کرد که در ميان روش هاي گوناگون، «تجمع خياباني» روشي است که تاثيرگذاری قابل رویت و نتايج موفقيت آميزي به دنبال داشته است.
انديشه برابري، نقطه مقابل وضع موجود است. اما تبديل وضع موجود به وضع برابر، تنها با «انديشيدن» ميسر نيست. زنان و مردان بسياري هستند که به آنچه بر آنها روا داشته مي شود آگاهند. اما آگاهي داشتن به وضع موجود و انديشيدن درباره روياي برابري، به برابري ختم نمي شود. بسياري از زنان مي دانند که قوانين تبعيض آميزي عليه آنها وجود دارد، و بسياري از آنها از اين قوانين ناراضي هستند، اما همچنان ناگزيرند که از اين قوانين نابرابر، تبعيت کنند. تحقق برابري از طريق «تغيير» چنين مناسباتي ميسر است. و تغيير، نياز به تبديل آگاهي به عمل دارد. دو تجمع 22 خرداد (سال های 84 و 85) از مصاديق جدي «عمل جمعي و آگاهانه» زنان براي تغيير قوانين تبعيض آميز به شمار می آیند.
حضور هماهنگ زنان در خيابان براي طرح مطالباتشان، نمود بارز به چالش کشيدن مردسالاري است. حوزه هاي مختلف عرصه عمومي، در جوامع نابرابر توسط قدرت دولتي و مردانه، ساختاربندي، نظارت و کنترل مي شوند. خيابان، يکي از پر ازدحام ترين فضاهاي زندگي عمومي است. ساختاربندي، نظارت و کنترل اين فضا براي همه دولتمردان دشوار است. اجتماعِ زنان در خيابان - که فضايي مردانه محسوب می شود - مانعی جدي در برابر نظارت و کنترلِ مردسالاران ايجاد مي کند. به این اعتبار، تجمع خياباني، چالشي جدي و واقعی در برابر مردسالاري مي شود. چالشي که ممکن است به تغيير تدریجی ساختارهاي مردانه بيانجامد.
تجمع خياباني، از يک سو روشي براي ابراز بيروني اعتراض است؛ اما از ديگر سو، سازوکاری است براي بسيج دروني نيروهاي يک جنبش. جنبش هاي اجتماعي براي پيشروي، نياز به نيروهايي زبده و توانمند دارند که در جهت مطالبات جنبشي، حاضر به اقدام دسته جمعي باشند. کارکرد انسجام بخشِ تجمع خياباني براي جنبش هاي اجتماعي در اين است که باعث بسيج نيروهاي انساني و منابع مادي جنبش مي شود. تجمع خياباني ظرفيت هاي مستعد را به نيروهايي توانمند و شاداب براي عمل جمعي، تبدیل مي کند.
ممکن است تصور شود که تجمع خياباني تنها محدود به چند ساعت است، اما واقعيت اينجاست که فرايند بسيجي که به تجمع منتهي مي شود بسيار بيش از آن چند ساعت از اهميت برخوردار است. کنشگران و گروه هاي مختلف جنبش زنان در طول اين دو تجمع توانمندي هاي بسياري کسب کردند: از تحليل شرايط سياسي گرفته، تا ثبت و مستندسازي رويدادها، تا انعکاس اخبار تجمع، تا پيگيري وضعيت بازداشت شدگان، تا تمرين کار گروهي با وجود اختلاف های سیاسی و ایدئولوژیک و شخصی، و بسياري مهارت هاي ديگر.
اما تمام اين دلايل به معني تقدس تجمع خياباني نيست. تجمع خياباني تنها وسيله اي براي رسيدن به هدف است و نه خود هدف. تجمع خياباني مي تواند در شرايطي خاص، بسيار موثر و ضروري باشد، و در شرايطي بي فايده. اما چه ملاکي براي تشخيص اين شرايط وجود دارد؟ آيا تمام تجمعات خياباني، با خشونت همراه مي شوند؟ آيا در شرايط فعلي کشور تجمع خياباني ديگر امکان پذير نيست؟ آيا روش هاي مختلف الزاماً در تقابل با هم هستند؟ و آيا همه روش ها و وسايل منطبق با اهداف و ارزش هاي جنبش زنان هستند؟ آيا بايد به جستجوي روش هاي نوين و نمادين براي خلق اعتراض بود؟
برخي از تحليل گران استدلال مي کنند که سطح مبارزه در شرايط فعلي بايد تغيير کند. آنها جنبش را در توانایی اش برای خلق و تکثیر «نمادهاي بديل» تعريف مي کنند و بر اين نظرند که آن زماني جنبشي اجتماعي مي تواند موجب تغييراتي گردد که نمادهاي آن بتواند جايگزين نمادهاي موجود شود. مشابه چنين نگاهي، گروهي از فعالان جنبشي بر اين نظرند که «رسانه» ها قدرتمندترين ابزار براي ترويج نمادهاي بديل هستند، بنابراين عمل جمعي فعالان جنبش زنان می تواند متمرکز بر روش هاي رسانه اي باشد. اما سوال اينجاست، آيا آماج نمادهاي بديل براي تکان دادن ساختارهاي پير و فرتوت کافي است؟ آيا براي تغيير واقعيت مادي، ديگر به قدرت مادي نيازي نيست؟ آيا «گفتمان سازی» ها می توانند بدون قدرت مادی یعنی «نهادسازی ها» تاثیرات مطلوبی را به همراه داشته باشند؟ و آیا از ترس در غلطيدن به رفرميسم، ديگر نمي توان براي ايجاد «نهادهاي بديل» تلاش کرد؟
جمع آوري امضاء به عنوان روشي تازه
پس از تجمعات خياباني 22 خرداد سال هاي 84 و 85، ظرفيت هاي جديدي خلق شدند. نيروهاي تازه نفسی به سمت جنبش زنان گرايش پيدا کردند. و زنان و دختران بسياري خواهان کنشگري شدند. جنبش زنان، بايد براي جذب و بسيج اين ظرفيت ها، نيروها و کنشگران بالقوه چاره اي مي انديشيد. بسياري از افرادي که در تجمع اول با جنبش همراهي کردند، به دليل کافي نبودن هسته ها و نهادهاي جنبشي موجود از ادامه همراهي و جذب شدن در جنبش زنان بازماندند. اما پس از تجمع دوم در میدان هفت تیر، اين دغدغه در ميان فعالان و گروه هاي جنبش زنان ايجاد شد که در پي جلب مشارکت نيروهاي جديد باشند.
تجربه ای خلاق در تجمع دوم، راهکاري جديد براي ادامه مسير مهيا کرد. در تجمع دوم، دفترچه هايي با عنوان «تاثير قوانين بر زندگي زنان» توسط برخي از هماهنگ کنندگان تجمع، تهيه و تکثير شد. گروه هاي مختلفي از فعالان اقدام به توزيع اين دفترچه ها در سطح شهر تهران کردند. در اين دفترچه ها، مواردي از تبعيض هاي قانوني عليه زنان تشريح شده بود، و در انتها از زنان براي شرکت در تجمع اعتراضي نسبت به اين قوانين دعوت به عمل آمده بود (همین دفترچه ها بعدها تبدیل به یکی از سندهای کمپین یک میلیون امضاء یعنی دفترچه تاثیر قوانین امروز کمپین شد). در واقع، فرايند بسيج از سطح فعالان جنبشي فراتر رفته بود، و تلاشي در جهت «ارتباط» با زنان به صورت گسترده تر صورت گرفته بود. فعالان جنبش زنان، سعي داشتند تا از اين طريق نيروهاي بيشتري را جذب کنش اعتراضي کنند.
اما جلب مشارکت زنان در سطوح مختلف که فضاهاي اندکي براي حضور اجتماعي دارند، به سادگي ميسر نيست. زنان بسياري هستند که در مقابل تبعيض هايي که بطور روزمره متحمل مي شوند، دست به مقاومت مي زنند. اما شيوه مقاومت آنان فردي و واکنشي است و شورش آنان براي کسب حقوق جنسيتي به سطح آگاهي جمعي ارتقاء نمي يابد. آنها به تعبيری «کنشگر زندگي خود» هستند که بيشتر در ميان دختران جوان ايراني، به ويژه در طبقه متوسط مشاهده مي شوند. مقاومت هاي فردي آنان پايه هاي مشروعيت مناسبات مردسالارانه را از درون هر فرد متزلزل مي کند. اما مسئله اينجاست که اتميزه بودن و محدود ماندن آنها در «خود»، امکان هر کنش و اعتراض جمعي را از آنها سلب مي کند. به نظر می رسد ضعف جنبش فمينيستی ايران، در ناتواني اش برای حساس کردن زنان نسبت به قوانين تبعيض آميز يا ضعف آگاهي فردي آنها نيست (که اتفاقا این وظیفه را به خوبی انجام داده و درحال انجام دادن است)؛ بسياري از زنان به اين بي عدالتي ها حساس و آگاه هستند. مسئله اصلي در تبديل اين آگاهي ها، به عمل جمعي است. از اين رو، ضعف جنبش فمینیستی ایران در کم بها دادن و ناتواني نسبت به ايجاد ارتباط با زنان و مردان براي گشايش چشم اندازي از يک کنش جمعي است.
کنش جمعي نياز به ارتباطي دوسويه و پايدار دارد. در واقع، زنان براي مشارکت در کنش اعتراضي نياز به روش هايي تعاملي دارند. روش هايي که در ضمن ساده بودن، بتواند مجال ساخته شدن آگاهي معطوف به عمل را فراهم آورد. تجربه توزيع دفترچه ها در تجمع 22 خرداد 1385 در میدان هفت تیر از اين نظر مفيد بود که توانست ارتباطي ميان فعالان جنبش و دیگر زنان در گستره ای وسیع تر برقرار کند. اين تجربه بعدها به يکي از ايده هاي اصلي شکل گيري کمپين «يک ميليون امضاء براي تغيير قوانين تبعيض آميز» تبديل شد. دفترچه هاي حقوقي که در برنامه کمپين با همين نام به عنوان يکي از اسناد سه گانه تهيه شده است، الهام گرفته از اين دفترچه بود.
در تابستان 85، همزمان با بازانديشي گروه ها و فعالان مختلف جنبش زنان درباره تجربيات گذشته، نگاهي به آينده نيز وجود داشت. نگاهي براي پيشبرد جنبش و جستجوي روش هايي نوين براي تغيير. روش «جمع آوري امضاء از طريق ارتباط چهره به چهره» دستامد اين نگاه به آينده بود. اين روش توانست مشارکت بسياري از زنان و دختران علاقمند به تغيير را جلب کند. همچنین اين روش توانست، امکاني فراهم کند که آگاهي به عمل درآيد. جمع آوري امضاء در نگاه «کمال گرايان»، ساده و در نتيجه بي ارزش است. اما از نگاه «عملگرايان»، همين سادگي باعث مي شود که توسط مردم عادي مورد استفاده قرار گيرد.
«جمع آوري امضاء» نه تنها داوطلبان علاقمند را تبديل به کنشگراني توانمند مي کند. بلکه «امضاي بيانيه» نيز به فرد امضاء کننده حداقل ترين مجال اظهارنظر و عمل کردن را مي بخشد. بسياري از کمال گرايان، «عمل» را محدود به شيوه هايي خاص مي دانند. اما در جامعه بسته اي چون ايران، حتي امضاي برگه اي در اعتراض به قانوني مي تواند عمل به حساب بيايد. ساده ترين عمل براي انتقال آنچه در اذهان مي گذرد به روي کاغذي عيني. امضاي بيانيه کمپين «کنشي انتقالي» است.
بسياري از هواداران کار فرهنگي، تصور مي کنند که جمع آوري امضاء تنها روشي براي «آگاهي رساني» است. چنين افرادي به سادگي مي توانند تبليغات رسانه اي را جايگزين روش چهره به چهره کنند. اما روش چهره به چهره و امضاء کردن بيانيه کمپين تفاوتي کيفي با انتشار اطلاعات از طريق رسانه ها دارد. روش چهره به چهره و امضاي بيانيه، ارتباط و کنشي دو سويه است. در جهان واقعي جريان دارد. احتياج به ساختن اعتماد، غلبه بر ترس، و ثبت اعتراض دارد.
روش جمع آوري امضاء، پتانسيل ارتقاء آگاهي از خلال تعامل چهره به چهره را دارد. اين آگاهي باعث مي شود که سطح کنش زنان و دختران، از مقاومت هاي فردي و واکنشي فراتر رود. در واقع، بسياري از زنان و دختران در مقابل تبعيض هاي موجود، بصورت فردي و خودبخودي دست به اعتراض و واکنش مي زنند؛ اما مسئله اينجاست که چگونه مي توان واکنش هاي فردي را به سطح «کنش آگاهانه جمعي» ارتقاء داد؟ آيا فاصله ميان اين دو سطح کنش، با تزريق يک جانبه آگاهي ميسر است؟ يا مي توان انتظار داشت که زنان و دختراني که قرن ها سکوت و تحمل را آموخته و پذیرا شده اند، يک شبه به کنشگراني جمع گرا تبديل شوند؟ شايد جمع آوري يک ميليون امضاء از طريق روش چهره به چهره، بتواند زمينه هاي اوليه چنين تبديل و تحولی را در بلندمدت، فراهم کند.
همه اين ها به اين معني نيست که جمع آوري امضاء جايگزين برگزاري تجمعات مسالمت آميز است، يا حتي جايگزين تبليغات رسانه اي. جمع آوري امضاء ثمرات و کاستي هاي خاص خود را دارد؛ برگزاري تجمع نيز هزينه ها و تاثيراتي ديگر. اما آيا استفاده کردن و برجسته کردن يک روش، مانع استفاده از ديگر روش ها است؟ آيا ممکن است استفاده از يک روش به استفاده از روشي ديگر صدمه بزند؟ اگر پاسخ مثبت است، براي کاهش اين صدمات، واقعا چه کاري مي توان انجام داد؟
عملکردها در دوران بسیج و چرخه هاي اعتراض
هر چالشي، تنش به همراه دارد. تجمع خياباني چالشي جدي و ملموس در برابر مردسالاري است، چراکه بر هم زننده تفکيک جنسيتي در خيابان است؛ از اين رو جديت تنش هاي پس از آن نيز قابل پيش بيني است. مردسالاري در مقابل معترضان و منتقدان سکوت نخواهد کرد، براي حفظ قدرتش به کنترل و سرکوب مي پردازد. هزينه هايي که در تجمعات خياباني بر فعالان و گروه هاي مختلف جنبش زنان وارد آمد، واکنش خشن مردسالاري بود به اعتراض مسالمت آمیز زنان. هر اعتراضي، هزينه به دنبال دارد. جنبش زنان نيز در عمل ثابت کرده است که از پرداخت هزينه باکي ندارد؛ منتها، تا جايي که اين هزينه ها به حذفِ کليت آن منجر نشود.
از زاویه نحوه برخورد مدافعان نظم مردسالار، تجمع 22 خرداد 84 در مقابل دانشگاه تهران يک استثناء بود، اما قاعده بر تجمعاتي مانند 22 خرداد 85 در میدان هفت تیر است. چالش هاي متعدد جامعه سياسي از جمله انتخابات ریاست جمهوری در سال 84 از یک سو و طیف گسترده فراخوان دهندگان از سوی دیگر، در مجموع باعث شد تا دولتمردان از تنشي جديد با جنبش زنان اجتناب ورزند. اما در سال پس از آن، دولتمردان در اقتدار بودند و نگران ظهور رقيبي جديد! لذا با تمام توان به روز واقعه (22 خرداد) یورش آوردند. البته، هزينه ها تنها منحصر به روز واقعه نيستند. همانگونه که فعالان مدني مدت ها پيش از روز تجمع در پي تدارک نيروها و بسيج منابع براي برگزاري تجمع هستند؛ دستگاه هاي امنيتي و انتظامي دولت ها نيز تمام تلاش خود را وقف آن مي کنند تا به هر وسیله، فرايند بسيج را مختل سازند. اگر به روش هاي کنترل و شیوه های مهار جنبش ها توسط دستگاه هاي امنيتي دقت کنیم به روشنی مي توان فهميد که بيشترین میزان کنترل و توان مهار کردن و سرکوب، معطوف به دوران بسيج است و نه روز تجمع. البته نمودهاي ظاهري خشونت در روز تجمع بسيار به چشم می آید. اما بايد توجه داشت که نوعي از سرکوب و کنترل نامحسوس در جريان است که کمتر نمود بیرونی می یابد. کنترل و سرکوبي که رسيدن به روز تجمع را با هر ترفندی، مانع مي شود.
در جنبش هاي اجتماعي، مسير «بسيج تا اعتراض»، تک خطي و يک بار براي هميشه نيست. تنها «انقلابيون کمال گرا» هستند که تغيير را يک شبه جستجو مي کنند. هيچ اعتراضي «کامل» نيست، هيچ جنبشي توان اعتراض به همه ناروایی ها را در يک زمان ندارد. جنبش ها پس از هر بار اعتراض، فرسوده مي شوند. آنها براي ادامه اعتراض و مبارزات خود، نياز به تجديد قوا دارند. رابطه ميان بسيج و اعتراض، چرخشي است. فرايند بسيج، تنها به پيش از کنش اعتراضي محدود نيست. پس از آن نيز بايد به بسيج نيروها ادامه داد. جنبش هاي اجتماعي براي ترميم ضایعات و هزينه ها، و ارتقاء توانمندي ها وارد مرحله جديدي از بسيج مي شوند. حتي، گاهي پس از يک دوره اعتراض، به نظر مي رسد که جنبش ها مرده اند، اما آنها در اعماق جامعه نهان شده اند و خود را بازسازي مي کنند.
روحيه و منش «عمل گرايي» براي رسيدن به برابري همواره ترغيب کننده جستجوي روش هايي خلاق و بهينه و مناسب تر است. اما در این میان پرسش اصلی آن است که در دورانی که جنبش ها پس از سرکوب تاحدودی از دیده ها پنهان می شوند، برای «بازسازی» بهینه چه باید کرد؟ و طول زمان بازسازی یک جنبش را چه عواملی تعیین می کند؟ آیا تولید «هیجان» به منظور ایجاد حس انگیزه برای مشارکت جمعی از طریق «روش های رسانه ای» که در دوره اعتراض، ابزاری برای ترغیب و جذب است، در دوران بازسازی کارآیی دارد یا باید تا جای ممکن از این چنین «هیجان سازی» هایی اجتناب شود تا بتوان فضایی آرام تر برای بازسازی و توجه به مسائل درونی تر یافت؟
به نظر می رسد در دوران بازسازی، بهترین راه ظرفیت سازی برای یک جنبش، ایجاد «نهاد»هایی باشد که بتواند به مثابه «میخ» و نقاطی قابل اتکاء عمل کرده و پایه های جنبش را در میان بستر اجتماعی، تکثیر و استوار سازد، تا در برابر فشارها و طوفان های احتمالی، جنبش را نگه دارد. در واقع ورود این همه نیروهای جوان و پرانرژِی به جنبش زنان نیاز به ظرف متناسب با آن را دارد که به نظر می رسد مهم ترین وظیفه ما در جنبش زنان در این دوران بازسازی، سازمان دهی این نیروها در قالب نهادها و کانون های متعدد است که رمز و راز ماندگاری و مانایی است. کمپین های موجود به دلیل آن که با هدفی خاص به وجود آمده اند و به هرحال دارای مدت زمانی محدود هستند، در بلند مدت نمی توانند ظرف مناسبی برای چنین نهادسازی هایی که برای ظرفیت سازی حیاتی است، باشند. امروز نیاز به نهادهای پایدارتری برای گرد آمدن نیروهای متنوع در جنبش زنان است تا بتوانند خود را سازمان دهند.
بی شک امروز آرایش جدیدی مورد نیاز است، آرایشی که نیروهای مختلف (با توجه به تنوع فکر و روش) بتوانند بر محور آن، شکل بگیرند. در واقع کمپین های موجود زنان که سبب جذب نیروهای بسیاری شده است به نظر می رسد امروز در این دوران بازسازی، بتواند این نیروها را در شکل نهادها و هسته های گوناگون و مستقل شکل دهد که موفق شوند ظرفیت های بالقوه و بالفعل را نهادمند سازند. بی شک منظور آن نیست که گروه هایی وابسته و زیر سایه یک «نهاد اصلی» شکل بگیرند، چرا که چنین روشی به نظر نه تنها نهادهای جدیدی را ایجاد نمی کند بلکه تنها اقماری را شکل می دهد که به راحتی با از بین رفتن «نهاد اصلی» محو خواهد شد. نهاد مستقل نیز تعاریف خاص خود را دارد، نهاد مستقل وقتی مستقل و خودبنیاد تلقی می شود که بلندگوهایش مستقل از دیگر نهادها باشد، اعضایش مستقل از گروه های دیگر و «تصمیم سازی» هایش مستقل از دیگر نهادها باشد. هرچند می تواند اهداف مشترکی را با دیگر نهادهای موجود داشته باشد، ولی از درون نیازها و با تصمیم سازی سازمان و نهاد مستقل خود.
از سوی دیگر در این دوران بازسازی، تعمیق آرمان های جنبش زنان در میان نیروهای تازه نفس موجود، یکی دیگر از کارهای مهم و حیاتی است که می تواند سروسامان بگیرد و البته این کار میسر نمی شود مگر نیروهای تازه نفس در نهادها، کانون ها و گروه های مستقل جدید، سامان پذیرند.
به نظر می آید که وظیفه عاجل جنبش زنان، در هر دوره بازسازی، در گرو آن است که نیازهای زمانه خود را پاسخ گوید؛ و نقاط ضعف خود را در آن مقطع خاص درست شناسایی کند و در جستجوی راه حل باشد. به این اعتبار، پرسش اساسی که در این معادله مطرح می شود این که در دوره بازسازی، جنبش زنان چه کارها و وظایفی را می تواند پیش پای خود قرار دهد و چگونه می تواند در این دوره، ظرفیت های ساختاری و نهادی خود را افزایش دهد؟
معمولاً در دوره اعتراض جذب نیروها هدف است، و در دوره بازسازی نهادینه ساختن این نیروها و تبدیل آنان به نقاط قابل اتکاء جنبش و این امر به نظر میسر نمی شود مگر با ایجاد گروه های مستقلی که خود کانونی برای چالش با نظم مردانه موجود باشد. از این زاویه برای ایجاد چنین کانون هایی، نهادها و مراکز از پیش موجود می توانند یا به جذب این نیروها در بدنه سازمان های از قبل موجود بپردازند، یا با زمینه سازی دموکراتیک به ایجاد سازمان ها و نهادهای جدید مستقل از خود اقدام کنند، تا نیروهای تازه نفس و جوان، جذب این نهادهای جدید شوند. اما پرسش آن است که کدام روش به نهادینه سازی و مقاومت گسترده تر جنبش زنان در برابر طوفان ها و وقایع آینده منجر خواهد شد؟
22خرداد، روز همبستگی زنان در ایران مبارک باد
http://feministschool.net/spip.php?article691&var_mode=calcul
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |